بخشی از مقاله
روانشناسي تفاوتهاي فردي
1. تعريف
2. فوايد آشنايي با تفاوتهاي فردي
3. تاريخچه
4. عوامل موثر در تفاوتهاي فردي
5. روشهاي اندازه گيري تفاوتهاي فردي
6. هوش
7. انگيزش
8. شخصيت
9. تفاوتهاي بين دو جنس
ا) مقدمه و تعريف:
امروزه توجه به آموزش و پرورش از شاخصهاي عمده وتوسعه جوامع انساني محسوب ميشود . يعني كشورها نه بر اساس رشد و توسعه اقتصادي بلكه بر اساس ميزان توجه به آموزش وپرورش مورد ارزيابي قرار ميگيرند . براي ارزيابي ميزان توسعه آموزش و پرورش به ميزان توجه آموزش و پرورش به امر تفاوتهاي فردي دانش اموزان اهميت داده مي شود
. همان گونه كه ميدانيم هيچ انساني كاملاً شبيه به ديگري نيست . اين تفاوتها در همه جا وبين همه انسانها تي در بين دوقلوها وحتي دوقلوهاي هم شكم يكسان ملاحضه ميشود . اين تفاوتها به گونهاي است كه به جرات ميتوان ادعا كرد به تعداد انسانها روي زمين يعني شش ميليارد انسان استثنايي وجود دارند كه در كنار هم زندگي ميكنند . اين مساله هم در تفاوت سر انگشتان انسان مشهور ايت و هم در حيطههاي غير مادي همچون ابعاد عاطفي ، احساسي ،
رواني و شناختي ، البته اين امري است كه بايد آن را به فال نيك گرفت چون ار رازهاي خلقت است زيرا همين تفاوتها وناهمساني هاست كه ادامه زندگي ميسر ميسازد از امام صادق (ع) نقل است كه فرمودهاند اگر قرار بود انسانها با هم برابر باشند هر آينه هلاك ميشوند .تفاوتها موجب جدايي بين انسانها و در عين جال موجب آن است كه هر فرد بر اساس ويژگيهاي خاص خويش رشد كند.
حقیقت این است که بین انسانها تفاوت هر چند اندک وجود دارد . چه آن تفاوتهایی که مربوط به ظواهر جسمانی ماننداندازه قد، چاقی و لاغری ، رنگ پوست است و آن را می توان براحتی مشاهده کرد . وچه تفاوتهای رفتاری ، عاطفی و شخصیتی که در پاسخ به محیط و پدیده های مختلف خود را آشکار می سازد. در برابر یک محرک،پدیده یا حادثه انسانها رفتارهای متفاوت از خود نشان می دهند و در حل یک مسئله انسانها راه حلهای مختلفی را بر اساس علائق ، نگرش و سوابق تجربی خود پیدا می کنند . چرا انسانها رفتار ویا رفتارهای متفاوت دارند ؟
از زاویه ای دیگر، علی رغم اینکه انسانها با هم متفاوتند، بسیار به هم شبیهند. به نظر ما وجود شباهتها در بین انسانها از اهمیت ویژه ای بر خوردار است . در یک کلام همه افراد چه ناشنوا ، چه عقب مانده ،چه نابینا به خاطر ویژگیهای مشترکشان که بسیار زیاد نیز است انسان می نامیم. پس مسئولیت عظیمی بر گردن ما وجود دارد یعنی وظیفه انسانی ما حکم می کند در برابر همه
آنها رفتاری بشر دوستانه داشته باشیم. به همین سبب است که سازمانهای بین المللی و منطقه ای در دفاع از حقوق انسانها بوجود آمده است و تمامی کشورها را ملزم کرده است تا پیمان نامه های مختلفی نظیر حقوق بشر ، حقوق کودک ، حقوق اسراء را امضاء و اجرا نمایند . در همه این پیمان نامه ها به حقوق انسانها بدون توجه به رنگ پوست ، نزاد و میزان هوش توجه جدی شده است.
همين تشابه آنهاست كه جوامع انساني را ميسازد . فطرت انسان در گرايش به جمع دارد و از افزوگرايران است وهمين مساله موجب نزديكي انسانها ودر نتيجه تشكيل اجتماع ميشود كه خود زير بنابر تشكيل تمدن عظيم بشر با پيشرفتهاي حيرت انگيز علمي گشته است
هر انساني از بعضي جنبه ها شبيه همه انسانهاي ديگر است.(شباهتها در زمينه هايي مانند : يادگيري ، رشد و كاركرد اعضاي بدن)
شبيه بعضي انسانهاي ديگر است. (تفاوتها با افراد ديگر و وجه اشتراك با بعضي در مواردي نظير: جنس هوش ، نژاد )
شبيه هيچ انسان ديگري نيست.(يگانگي ها در زمينه هايي مانند: تجارب شخصي، تاريخچه زندگي)
روانشناسي دانش جذابي است. اگر چه از تأسيس آن توسط ويلهلم وونت (دانشگاه لايپزيك آلمان) در سال 1879 بيش از 127 سال از عمر آن نميگذرد، اما در اين سالها مطالعات علمي نظريه پردازان بزرگ و تحقيقات آنها اين دانش جوان را به عنوان يكي از كاربرديترين علوم انساني درآورده است. امروزه كمترين جايي سراغ داريم كه روانشناسي در آن نفوذ نكرده باشد
به اعتقاد اكثر روانشناسان ، روان شناسي را مي توان اينگونه تعريف كرد:
روان شناسی یعنی مطالعه علمی رفتار و فرایند های ذهنی
روان شناسي تجربي: در اين رشته روان شناسي روان شناسان بيشترين توجه خود را به فرآيندهاي كلي نظير ،يادگيري، ادراك و تفكر معطوف داشتند.در اين شاخه روان شناسي به شباهتهاي افراد توجه مي شود.
(اصول كلي حاكم بر رفتار افراد)
روان شناسي همبستگي: اين شاخه روان شناسي كه به نامهاي روان شناسي اختلافي ، روان شناسي همبستگي نگر و روان شناسي تفاوتهاي فردي معرفي شده است. توجه خود را بيشتر به حوزه تفاوتهاي فردي متمركز نموده است.
روان شناسي تفاوتهاي فردي يعني:
مطالعه علمي تفاوتهاي بين افراد
2) فوايد آشنايي با تفاوتهاي فردي
1. افزايش دانش
2. توجه به اين نكته كه هركس توانايي انجام دادن هر كاري را ندارد.
3. آگاهي به والدين در خصوص تواناييهاي كودكان و نوجوانان
4. توجه به اين نكته كه رشد انسان با همديگر تفاوت دارد.
5. آگاهي به والدين دانش آموزان استثنايي
6. آگاهي معلمان در خصوص نوع برخورد با دانش آموزان بدو ورود به هر مفطع
7. توجه معلمان به استعدادهاي خاص دانش آموزان
8. توجه معلمان به ظهور استعداد دانش آموزان در زمانهاي خاص
9. توجه به تفاوتهاي افراد در چگونگي و سرعت سازگاري
10. شناخت تفاوتهاي بين دو جنس
11. استفاده از شيوه هاي مختلف تربيت فرزند و يا مديريت كلاس
3) تاريخچه
انسانها از بدو خلقت به موضوع وجود تفاوتهاي فردي توجه داشته است. اين تفاوت چه از لحاظ ظاهري (مانند جنسيت و يا رنگ پوست ، شكل و قيافه) و چه از لحاظ نوع رفتار و سرعت يادگيري مورد توجه بوده است.اما دانشمنمدان به امر وجود تفاوتهاي فردي نگاه ويژه اي داشتند. اگر چه ذكر همه دانشمنداني كه در زمينه تفاوتهاي فردي كار كردند و نظريه ارائه كردند و همچنينن توضيح نظريه آنها با اهداف اين دوره مناسب نمي باشد اما ذكر نام تعدادي از اين دانشمندان جهت آشنايي سير تغيير نگاه به امر تفاوتهاي فردي خالي از فايده نخواهد بود.
1. بقراط: اين دانشمند و حكيم يوناني كه در فرون 4 و 5 فبل از ميلاد زندگي مي كرد انسانها را به چهار گروه سودايي ( افسرده ، غير اجتماعي ، از كار و كوشش گريزان ) ، صفرايي ( تند خو ، زود خشم ، جاه طلب ، خود بزرگ بين ، ثابت قدم ) ، دموي ( خوش گذران ، خوش بين ، جدي و فعال ) و بلغمي مزاج ( اجتماعي ، كم فعاليت ، كند ذهن ) تقسيم بندي نمودند.
2. افلاطون: اين فيلسوف يوناني نيز افراد را از لحاظ استعدا به سه دسته زير تقسيم بندي نموده است:
الف) طلا : اين گروه كساني هستند كه مي توانند زمام امور كشور را به دست بگيرند.
ب) نقره: اين گروه افرادي هستند كه بايد دستياران گروه رهبري باشند.
پ) تركيبي از مس و آهن : اين گروه توده عادي مردم هستند كه باد فر مانبردار گروه رهبري باشند.
3. روسو: اين نويسنده مشهور فرانسوي اعتقاد داشتند كه آموزش و پرورش بايد بر استعداد و علائق كودك بنا شود. بر اساس نظرات وي آموزش و پرورش از معلم محوري به دانش آموز محوري تغيير يافت.
4. بسل: اين ستاره شناس آلماني بر اساس بررسي هاي خود به اين نتيجه رسيد كه هيچ دو نفري را نمي يافت كه برآورد يكساني داشته باشند ، لذا هر انساني معادله شخصي خود را دارد.
5. چارلز داروين: داروين كه يك زيست شناس مشهور بود بر اساس مشاهدات و تحقيقات خود به اين نتيجه رسيد كه افراد يك نوع جاندار داراي خصوصيات متفاوت هستند. ايشان صراحتا اعلام كرد كه خصوصيات مساعد باعث بقاء مي گردد. اين نطر را ما با عنوان انتخاب طبيعي مي شناسيم.
6. فرانسيس گالتون: به اعتقاد بسياري از روان شناسان موثرترين راه را در مطالعات تفاوتهاي فردي را فرانسيس گالتون برداشته است.و بر همين اساس او را پدر مطالعات تفاوتهاي فردي معرفي
كردند. اين دانشمند ونابغه انگليسي كه پسر عموي ناتني داروين نيز بود بر اساس مطالعات متعدد به نتايج جالب توجهي در زمينه تفاوتهاي فردي از جمله توصيف رياضي منحني زنگوله اي رسيده است. همچنين ايشان در نوشته هايش پيشنهاد مي كند براي اصلاح انحطاط تواناييهاي انسان بايد از ازدواج عقب مانده ها و بيماران رواني جلوگيري شود بنابر اين بايد از طريق انتخاب هوشي نژاد انسان اصلاح گردد.
7. آلفرد بينه: اين دانشمند و روان شناس فرانسوي در سال 1905 با همكاري سيمون اولين آزمون هوشي را تهيه نمود. ايشان اين آزمون را براي تشخيص دانش آموزان عقب مانده از كودكان عادي ساخت.
4) عوامل موثر در تفاوتهاي فردي
تحقيقات روان شناسان نشان داده است كه وراثت ( آمادگيهاي ارثي كه از طريق ژن به فرزندان انتقال مي يابد ) و محيط ( فراهم بودن امكانات لازم جهت افزايش توانمنديهاي كودك ) مي تواند در ايجاد تفاوتهاي افراد تاثير داشته باشد .
محيط را مي توان به طبقات زير تقسيم كرد:
الف) محيط فرهنگي و اجتماعي: در هر جامعه اي سنت ها،باور ها نگرشهاو بطور كلي فرهنگ خاصي حاكم است. در آن فرهنگ براي اينكه فرد به عنوان عضو جامعه پذيرفته شود ،خانواده وساير اعضاي جامعه تلاش مي كنند در پرورش وي ارزشها و باورهاي جامعه را لحاظ كنند و بر اساس فرهنگ حاكم بر جامعه ي خود به تربيت فرزندان بپردازند. بطور مثال در بعضي از جوامع توجه به فرديت باعث تربيت افراد مستقل مي شود و يا در بعضي ديگر از فرهنگ ها روح همكاري و جمع
گرايي به عنوان يك اصل پذيرفته شده و رفتارهاي متناسب با آن مورد توجه و تشويق قرار مي گيرد. به نظر بسياري از روان شناسان ، فرهنگ و جامعه باعث نوعي نگرش در آموزش و پرورش شده ، واين خود نيز مي تواند در ايجاد تفاوتهاي اساسي در ابعاد مختلف نظير بعد شناختي ، عاطفي ، و اجتماعي كودكان و نوجوانان شود . به عنوان نمونه انتظار پيشرفت در رياضيات و مهندسي براي پسران و شغل هاي متناسب با آن و انتخاب اسباب بازيهاي متناسب با جنسيت باعث نوعي نگرش سوگرانه شده و بالطبع در رشد توانمنديهاي آنها تاثير مستقيم مي گذارد.
ب) محيط اقتصادي: كودكي كه متولد مي شود با توجه به وضع اقتصادي والدين از امكانات و محركهايي برخوردار است . روشن است چنانچه وضعيت اقتصادي خانواده و جامعه در سطح بالايي باشد كودك و نوجوان از حداكثر امكانات محيطي ، چه در محيط خانواده و چه در مدرسه برخوردار خواهد بود.اين افراد به لحاظ فضاي زندگي،وسايل بازي و محركهاي مناسب جهت پرورش قواي حسي از تحريكات مناسبي برخوردار هستند.
پ) محيط خانوادگي: نوع ارتباط والدين با همديگر و همچنين چگونگي تعامل آنها با فرزندان مي تواند در چگونگي شكل گيري شخصيت تاثير بسزايي داشته باشد.يكي از بحث هاي مهم در روان
شناسي رشد كودك و نوجوان ، نحوه ارتباط والدين است . به طوري كه در اكثر نظريه هاي رشد كودك و نوجوان ، به اهميت رفتار والدين توجه شده است.رفتار والدين با فرزندان چه خشن و چه محبت آميز ، چه منع كننده باشد و چه اورا آزاد بگذارند غالبا مطابق الگوي فرهنگي خاص كه در آن جامعه قرار دارد انجام مي گيرد.عواملي متعدد در محيط خانوادگي مي تواند در ايجاد تفوتهاي كودك و نوجوان تاثير بسزايي داشته باشد كه اهم آن عبارتند از :
• شيوه هاي تربيتي يا روشهاي فرزندپروري
• وضع اقتصادي خانواده
• تعداد افراد خانواده
• وضع روان شناختي والدين
• تحصيلات والدين
• پذيرش فرزند
• نگاه والديني
• روابط برادران و خواهران
عوامل اشاره شده در ايجاد تفاوتهاي فردي در كودك و نوجوان بسيار با اهميت مي باشد. خانواده اي كه از لحاظ اقتصادي در سطح مطلوبي باشد،والديني كه از تحصيلات بالايي برخوردار باشند،نگاه مسئوليت پذير در والديني،پذيرش بدون قيد شرط بدون توجه به ناتوانيهاي فرزند و... محيط مطلوبي را براي رشد همه جانبه كودك و نوجوان ايجاد مي كند.
نوع ارتباط والدين با همديگر و همچنين چگونگي تعامل آنها با فرزندان مي تواند در چگونگي شكل گيري شخصيت تاثير بسزايي داشته باشد . عمده مسائلي كه در خصوص ارتباط والدين و فرزندان مي توان مطرح كرد به قرار زير است:
شيوه هاي تربيتي : روشهاي مختلفي كه براي تربيت فرزند يا فرزندان خود بكار مي گيرند. مانند :قاطعانه – مستبدانه – سهل گيرانه – بي توجهي. اين روش هاي فرزندپروري در قسمت بعدي توضيح داده مي شود
پذيرش: يعني خانواده تا چه اندازه فرزند خود را با ويژه گيهايي كه دارد پذيرفته است. فرزندان ما ممكن است داراي بعضي ناتواني باشند كه با انتظارات ما مغايرت باشد. راه حل اساسي ، عاقلانه و انساني آن است كه ما آنها را بدون هيچ گونه قيد و شرطي بپذيريم. انگاه با ايجاد محيطي مناسب (از لحاظ ارائه محركهاي مناسب براي رشد توانمنديها و همچنين ايجاد محيط عاطفي) كه فرد در آن احساس امنيت و شادابي نمايد.
كنترل: در بسياري از موارد والدين وظيفه دارند در رفتار و عملكرد فرزندان خود كنتل داشته باشند. كنترل منطقي هيچ گونه مغايرتي با دادن آزادي به فرزندان ندارد. البته هر چه كه به سن كودك اضافه مي شود (علي الخصوص در سنين نوجواني) بايد ميزان كنترل كمتر شده تا فرد به استقلال برسد.
توقع رفتار عاقلانه و رشد يافتگي: والدين و يا افرادي كه از كودكان مراقبت مي كنند بايد متناسب بارشد آنها انتظار رفتار داشته باشند. كودكان در حال يادگيري هستند و در اين ميان احتمال خطا و رفتاري كه كه با معيارهاي ما همخواني نداشته باشد، زياد است . پس بايد متناسب با رشد فرد از او انتظار رفتاري متناسب با آن دوره سني داشت.
شیوه های فرزند پروری
1.والدين قاطع واطمينان بخش : والدين اين الگو معمولا با فرزندشان با محبت هستند و با آنها رابطه گرم و صميمي برقرار مي كنند اين والدين ضمن كنترل منطقي فرزندشان از آنان توقعي رفتار عاقلانه و منطقي دارند
ماسن (1368 – 449 ) در اين باره مي نويسد : هر چند كه به استقلال و تصميمات فرزندان خود احترام مي گذارند بطور كلي در موضع خود محكم هستند و دلايلي قاطعانه اي در مورد راهنماييهاي خود ارائه مي دهند .... والدين دمكرات و قاطع هم براي رفتار خودمختارانه و هم براي رفتارمنضبط اعتبار قائلند . آنان روابط كلامي را تشويق مي كنند وقتي كه ازاقتدارخود به عنوان والدين استفاده مي كنند و كودك را از چيزي منع مي كنند و از او انتظاري دارند برايش دليلي دارند .
والدين اين گروه ارتباط روشني با فرزندان خود دارند . و براي جلب موافقت كودك دليلي منطقي و عاقلانه مي آورند . احساس و عقيده فرزندرا در امور مختلف جويا مي شوند . آن ها نسبت به كار ها وفعاليت هاي كودك عكس العمل نشان مي دهند و به تشويق كار هاي مثبت آن ها مي پردازند . اين گروه از والدين بعد از برقراري رابطه گرم و با محبت از فرزندانشان توقع رفتاري عاقلانه و متناسب با سن دارند .
به طور كلي مي توان خصوصيات اين گروه از والدين ( قاطع و اطمينان بخش ) را به صورت زير برشمرد :
همه افراد قابل احترام هستند .
تمام افراد حق اظهار نظر در تصميمات زندگي را دارند .
روش عقلاني در كليه شئون زنگي نفوذ دارد .
والدين براي دستورات ، راهنمايي ها و نظرات خود دلايل منطقي و قانع كننده اي ارائه مي دهند .
والدين ضمن محبت به فرزندان ، با آن ها گرم و صميمي هستند .
والدين به تصميمات و نظرات فرزندان احترام مي گذارند .
بين افراد خانواده همكاري و صميميت وجود دارد .
ماسن و همكاران (ياسايي1380-667) براي روشنترشدن موضوع، مطلب زير را در مورد توضيحات يك دختر شانزده ساله در مورد والدينش ذكر نمودند: "وقتي كه والدينم را با والدين بچه هاي ديگر مقايسه مي كنم مي بينم كه يك خصوصيت خيلي خوب دارند. و آن اينكه واقعا به حرفهاي من گوش مي كنند. آنان تشخيص مي دهند كه بالاخره من بايد براي خودم زندگي كنم . بسياري از
اوقات وقتي كه توضيح مي دهم كه چه مي خواهم بكنم ، به حرف هاي من خوب گوش مي كنند. گاهي عواقب آن را به م هشدار مي دهند و به من مي گويند كه اگر اشتباه كردم بايد با آن روبرو شوم . گاهي هم مرا نصيحت مي كنند. گاهي هم به من جواب منفي مي دهند . ولي وقتي اين كار را مي كنند ، هميشه علتش را هم توضيح مي دهند و به هنين دليل راحتتر مي توانم مخالفت آنان را مي پذيرم."
فرزنداني كه والدين دموكرات ، قاطع و اطمينان بخش دارند به احتمال زياد داراي اعتماد به نفس و مستقل با احساس مسئولست هستند . شعاري نزاد ( 1373) ، شريعتمداري ( 1367 ) و عظيمي ( 1370) معتقدند اين نوجوانان چون مورد مهر و محبت قرار گرفتند و به اندازه كافي از آزادي برحوردار بودند نسبت به والدين ديد مثبت و منصفانه اي دارند ، در زندگي آينده مسئوليت را به راحتي بر عهده مي گيرند و از انجام آن سربلند بيرون مي آيند .
لورا اي برك (1994-443) ضمن بيان ارتباط بين شيوه هاي تربيت فرزند و عزت نفس مي نويسد:"كودكاني كه داراي والدين صميمي و پاسخده هستند و انتظار معقول از كودكان خود دارند ، احساس خوبي نسبت به رفتارشان دارند و انساني صالح و ارزشمند خواهند شد."
2.. والدين مستبد و ديكتاتور: در اين الگو ، والدين بر اعمال قدرت و انضباط اجباري تاكيد مي كنند. ماسن و...(ياسايي1368)در باره والدين مستبد معتقد است:اين والدين با فرزندان خود كمتر گرم وبا محبت هستند.فرزندان خود را بسيار كنترل مي كنندواز قدرتشان استفاده افراطي مي نمايند. آنان فرزندان خود را به مخالفت با قواعد و تصميمات خود نمي كنند و كمتر با آنان گرم و مهربان هستند.
اهم خصوصيات والدين مستبد و ديكتاتور :
براي دستوراتي كه مي دهند دليلي نمي آورند.
فرزندان بايد بي چون و چرا از والدين اطاعت كنند.
براي عقايد و نظرات فرزندان ارزش قائل نيستند.
معمولا يك نفر (معمولا پدر) حاكم بر اعمال و رفتار ديگران است.
با فرزندان گرم و صميمي نيستند.
بدون توجه به سن انتظار رفتار معقولانه از فرزندان دارند.
فرزنداني كه والدين مستبد داشته اند،كمتر به خود متكي هستند و از اعتماد به نفس پاييني برخوردارند.آنها نمي توانند به تنهايي كارهايشان را انجام دهند ، يا از خود عقيده اي داشته باشند. شايد به اين دليل است كه هيچ گونه فرصتي جهت اظهار نظر از طرف والدين به آنها داده نشد.ماسن و همكاران(ياسايي1368-553)در اين باره مي نويسد: "اين فرزندان اعتماد به نفس كمتر و استقلال و خلاقيت كمتري دارند،ذهن كنجگاوي ندارند،از لحاظ اخلاقي كمتر رشد يافته اند، و در برخورد با مشكلات روزمره عملي،تحصيلي وذهني انعطاف پذيري كمتري دارند. "
افرادي كه در اين خانواده ها بزرگ شده اند در ظاهر حالت تسليم و اطاعت از خود نشان مي دهند،ولي در واقع دچار هيجان و اضطراب هستند.اين افراد اغلب در مقابل ديگران حالت خصومت به خود مي گيرند،به افراد كوچكتر از خود آزار مي رسانند. وچون عقايد و افكار را بدون چون و چرا پذيرفته اند ،افرادي متعصب خواهند شد.
خانواده ها ( والدين ) براي اينكه در محيط منزل و رفتار فرزندان خود نظم و انضباط را ايجاد كنند از روشهاي مختلفي استفاده مي كنند.
روشهاي برقراري انضباط در خانواده از طرف والدين:
1. ابراز قدرت: والدين براي ايجاد نظم و انظباط در منزل از قدرت خود استفاده مي كنند. كه گرايش اخلاقي بر اساس معيارهاي بيروني پرورش مي يابد. و معيارهاي اخلاقي را دروني نمي كند
2. كناره گيري عاطفي: همانند ابراز قدرت حالت تنبيهي شديدي دارد. تهديد به رها كردن و جدايي از نظر هيجاني براي فرد علي الخصوص كودك مشكل ايجاد مي كند.
3. استدلال كردن: تلقيق كردن و يا استدلال كردن از طريق توضيح دادن پيامدهاي زيانبخش رفتار و توجه به افتخارات كودك و نوجوان و اهميتيش براي ديگران مي تواند معيارهاي دروني براي كنترل رفتار ايجاد كند.
به اعتقاد ما اكثر خانواده ها از انواع شيوه هاي ارائه شده استفاده مي كنند . اما به توجه به رشد فرزند علي الخصوص در دوره نوجواني شيوه استدلال كردن نتايجي بهتري به بار مي آورد .
5) روشهاي اندازه گيري تفاوتهاي فردي
به طور كلي روشهايي كه براي اندازه گيري تفاوتهاي فردي مطرح مي شوند را مي توان در دو دسته كلي زير طبقه بندي كرد:
1. روشهاي غير علمي
2. روشهاي علمي
روشهاي غير علمي: بسياري از مردم تصور مي كنند كه قدرت تشخيص تفاوتهاي فردي را دارند . تعداد زيادي از معلمان بر اين باورند كه مي توانند تفاوتهاي هوشي ، شخصيتي دانش آموزان را به درستي تخمين بزنند. تعدادي از اين گروه آنقدر بر اعتقاد خود راسخ هستند كه اجراي هرگونه آزمونها و روش هاي علمي را براي تشخيص و اندازه گيري هوش دانش آموزان بي فايده مي دانند. اگر چه همه با تا حدودي قادر به تشخيص و تخمين در زمينه هاي شاختي و شخصيتي ديگران هستيم . اما تحقيقات متعدد روا نشناسان نشان داده است كه ما در تشخيص و تخمين ( اگر
بدون استفاده از يك ابزار باشد ) خطاهاي زيادي را مرتكب مي شويم.تشخيص عقب مانده ها يا باهوش ها از روي قيافه و يا عكس آنها نمي تواند به اندازه تشخيص از روي آزمونهاي عيني درست باشد ما در تشخيص صفات شخصيتي افراد ( بدون استفاده از آزمونهاي عيني ) خطاهاي بيشتري را مرتكب مي شويم. بنابر اين براي كاهش خطاها ناگزير به استفاده از روشهاي علمي هستيم. روشهايي كه نگرش ، باور و حالات عاطفي ما در آن كمترين تاثير را داشته باشد.
روش هاي علمي:
اگرچه شروع علمي اندازهگيري، سنجش ، آزمودن و ارزشيابي مسائل مربوط به رفتار و فرآيند ذهني انسان، در قرن19 آغاز شده است . اما انسانها در همه اعصار و دوران تاريخ زندگي با استفاده از روشهاي مختلف به ارزيابي و سنجش همديگر ميپرداختند. چنانچه به كتابهاي قديمي از جمله كتابهاي ادبي كشور خودمان مراجعه نمائيم، ميتوانیم علاقمندي انسانها را به ارزيابي و سنجش تواناييها و استعدادها را مورد مشاهده قرار دهیم. گنجي (16-1370) در اين خصوص مينويسد:
«اگر ديوانهاي شعرا، مخصوصاً شاهنامه فردوسي را مطالعه كنيم به كلمات آزمايش، آزمون، آزمودن و امتحان برميخوريم كه همه حاكي از اين است كه انسانها هميسه در پي آزمودن يكديگر بودهاند.»
كنون من تو را آزمايش كنـم يكي سوي رزمت گرايش كنـــــم
« فردوسي »
همه ما در طول زندگي خود در آزمونهای زيادي شركت كرديم در بعضي از اين امتحان موفق و در بعضي ديگر نيز شايد دچار ناكامي شدهايم. موفقيتها عموماً باعث شعف و شادماني و عدم موفقيت ما را دچار ناراحتي ميكند. اگر چه موفقيت و يا عدم موفقيت در يك آزمون به عواملي چون تواناییها، انگيزه، تلاش وپشتكار، حالات رواني و جسماني زمان اجراي آزمون، شرايط اجراي آزمون، علت يابيهايي موفقيت و شكستها (نسبت دادن) و نوع آزمون وابسته است.
اما تحقيقات نشان دادهاند آزمون شوندگان در يك آزموني كه براساس اصول علمي طراحي، اجرا و نمرهگذاري ميشوند در مقابل آزمونهاي غير علمي عملكرد بهتري نشان ميدهند.