بخشی از مقاله
زبان آموزي ورشد گفتار
فصل اول
زبان آموزي ورشد گفتار
1-1 : زبان آموزي
زبان آموزي ورشد گفتار در هشتاد سال گذشته مورد توجه قرار گرفته به ويژه درنيمه دوم قرن بيستم بطور دقيق تر مورد بررسي قرار گرفته است. زبان آموزي كودك به همراه توصيف وبررسي ساخت زبان وچگونگي كاركرد آن مورد توجه زبان شناسان قرار گرفته است. يافته هاي مربوط به زبان آموزي، مراحل فراگيري زبان، تدوين دستور زبان كودك وارائه ويژگي هاي همگاني زبان از نتايج مهم این بررسي ها بوده است.
يافته هاي زبان آموزي همچنين در بررسي چگونگي گسترش مهارت هاي زباني نيز وزبان پريشي مورد توجه بوده است به علاوه يافته هاي ياد شده در زمينه بررسي آموزش زبان دوم وهمچنين زبان خارجي وارائه فرضيه ها وروش هاي آموزش زبان دوم تأثير به سزايي داشته است. زبان آموزي هم از لحاظ نظريه هاي يادگيري وهم از لحاظ بررسي مراحل رشد زباني قابل توجه است. زبان آموزي درزماني پس از يك سالگي شروع مي شود وتا پنج سالگي تقريباً به حالت ثابت نزديك مي شود.
دوره زبان آموزي درحدود 5/3 به طول مي انجامد.(مشكوه الديني، 1376، ص 272) بررسي زبان آموزي به چگونگي رشد مهارت هاي گفتاري وشنيداري را مشخص مي سازد . از يافته هاي موضوع مي توان درآموزش مهارت هاي زبان استفاده كرد. كودك تا پيش از سواد آموزي قادر است از زبان بطور مناسب دربرقراري ارتباط زباني استفاده نمايد. بعلاوه هر سخنگوي زبان علاوه برقواعد دستوري ، قواعد كاربردي زبان را نيز به تدريج مي آموزد؛ يعني از طريق تعامل با محيط واطرافيان اصول كاربرد شناختي زبان را نيز فرامي گيرد.زبان آموزي تنها به توانايي هاي آوايي، واژگاني، دستوري وسبكي محدود نمي شود؛ بلكه به ويژگي هاي كاربردي زبان نيزشامل مي گردد. البته دانش زباني كودك ناخودآگاه است بكارگيري وقضاوت ناخود آگاه زبان توسط كودك شم زباني ناميده مي شود.
نتيجه تسلط كودك برمهارت هاي زباني كسب توانايي به كارگيري زبان است . درصورتي كه كودك توانايي زبان را داشته باشد نه تنها دانش ومهارت هاي زباني وارتباطي خود را بكار مي برد بلكه خواهد توانست درآينده نيز براين خلاقيت زباني تكيه كند .
به نظر انسترون وبليايف زبان آموزي برافزايش وتقويت توانش زباني، توانش ارتباطي، خلاقيت زباني، تفكر درباره زبان وهمچنين مهارت هاي آمادگي خواندن ونوشتن درآينده تأثير مي گذارد (بليايف ، 1368 ،ص77) .
1-2 : نظريه هاي زبان آموزي
الف: نظريه شناخت گرايي
پياژه، روانشناس بزرگ سويسي، به اصل شناخت دريادگير ي كودك توجه داشت. از این رو به پديده زبان آموزي علاقه مند نبود. او زبان را به عنوان منبعي براي داده هاي لازم جهت بررسي چگونگي رشد شناخت درنظر مي گرفت. به نظر او زبان آموزي يك پديده ثانويه است كه دردرون شناخت طبيعي كودك از محيط خود، شكل مي گيرد. از این رو پياژه زبان آموزي را وابسته به شناخت مي دانست. وقتي زبان را به عنوان مجرايي براي ايجاد ارتباط ميان كودك و محيط اجتماعي او در نظر گرفته است .
پياژه معتقد بودكه ذهن كودك براي كسب شناخت، از جهان اطراف همواره فعال است واز این لحاط ، اطلاعاتي از راه زبان توسط افراد محيط به او مي رسد؛ به گسترش شناخت او چندان كمك نمي كند. او رشد زبان كودك را ناشي از رشد شناختي واجتماعي او مي دانست. با این حال ، پياژه این فرض را كه تنها رشد شناختي براي رشد زبان آموزي كافي باشد انكار مي كند. به عقيده او ميزان مناسبي از رشد شناختي براي رشد زباني لازم است، با این حال تنها رشد شناختي را براي زبان آموزي كافي نمي داند ، بلكه برخي فرآيندهاي ديگر را نيز ضروري مي داند.( مشكوه الديني ، 1376، ص274)
مهمترين نظريه هاي يادگيري مبتني بر شناخت گرايي عبارتند از: نظريه يادگيري گشتالت گرايان ، نظريه معنا دار ديويد آزوبل، نظريه پردازش اطلاعات، نظريه شناختي پياژه ونظريه شناختي بروند.
ب: نظريه شرطي شدگي رفتار زباني
اسكينر، روان شناس آمريكايي، به اصل شرطي شدگي درباره زبان آموزي كودك اعتقاد داشت. وي اعتقاد داشت كه برپايه رفتار گرايي همه جنبه هاي زبان ورفتار انسان را مي توان توضيح داد.
او يادگيري انسان را امري اكتسابي مي داند . به اعتقاد اسكينر ذهن انسان شبيه لوح سفيد ياد صفحه خالي است ووقتي زبان دراين صفحه خالي وارد مي شود، يادگيري تحقق مي يابد.و اساس این ديدگاه ذهن انسان فقط محركات زباني بيروني را پذيرفته وهنگام يادگيري زبان مشاهده منظم رويداد هاي جهان خارج كودك را وارد به توليد زبان مي كند. به عقيده اسكينر انسان از راه آزمايش وخظا به يادگيري زبان مي پردازد. وي كه آزمايشهاي زيادي در خصوص يادگيري حيواناتي مثل موش، كبوتر انجام داده است این نوع يادگيري را شرطي شدن عامل ناميده وآنرا ‹‹ترتيب از راه پاسخ هاي ارادي ›› مي داند.
در نظريه اسكينرتنها شرط لازم براي فهم چگونگي يادگيري زبان این است كه بتوانيم متغيرهاي حاكم وعوامل بيروني را مشخص كنيم.
درواقع نظريه يادگيري اسكينر مي كوشد يادگيري زبان را با استفاده از يك مدل محرك پاسخ، تبيين كند. به تعبيراسكينر اگر رفتار زباني معيني بطور مكرر يك نتيجه مثبت داشته باشد به تقويت مثبت واگر نتيجه منفي داشته باشد به تقويت منفي منجر مي شود. درحقيقت تقويت مثبت براثر پاداش رفتار زباني فرد وتقويت منفي براثر تنبيه رفتار زباني فرد شكل مي گيرد.
از سوي ديگر، از ديدگاه رفتار گرايان، كودك دريادگيري زبان تا حد زيادي از عامل تقليد كمك مي گيرد. بسامد استفاده، كاربرد واژه ها وساخت هاي زبان نيز درياد گيري از راه تقليد مؤثر است. اگر كودكي درحال يادگيري زبان، پس از كاربرد يك عنصر يا قاعده زباني احساس كند ارتباط مؤثر زباني برقرار شده است، فكر مي كند رفتار زباني او مورد تأييد قرارگرفته است. این احساس مثبت باعث تقويت آن رفتار و در نتيجه يادگيري آن عنصر مي شود.
به عقيده اسكينر، بر پايه فرآيند شرطي شدگي رفتار مؤثر زباني كه در نتيجه انگيزه ها و پاسخ هاي ناشي از محيط از جمله پدر و مادر و ديگر افراد محيط برايش پيش مي آيد، زبان را فرا مي گيرد. به این معني كه بر اثر تقويت و شرطي شدگي رفتار زباني از راه پاداش هاي مطلوبي كه از محيط خود دريافت مي نمايد، سرانجام عادت هاي زباني ويژه مربوط به محيط خود را كسب مي كند. بنابراين، به عقيده اسكينر براي توضيح فرآيند زبان آموزي لازم نيست هيچگونه ويژگي ذاتي ذهن خاص و پيچيدگي براي كودك فرض شود، بلكه براي توضيح آنها كافي است كه روابط منظم موجود ميان رويدادهاي جهان بيرون و گفته هاي كودك كه به طور مثبت تقويت مي شود نشان داده شود كه به این ترتيب در دوره زماني مناسب تكرار و استوار مي گردد. (مشكوه الديني، ص276)
. در فرضيه اسكينر نارسايي هايي را در فرآيند شرطي شدگي زباني در زبان آموزي كودك مي توان ملاحظه نمود.
1- تقليد: با وجود اينكه تقليد در امريادگيري زبان وجود دارد ولي مي توان به نمونه هاي فراواني اشاره كرد كه نشان دهنده عملكرد ذهني انسان هستند. مهمترين این شواهد از انحراف هاي زباني نظامند حاصل مي شوند. يكي از این انحرافات تصميم افراطي است كه كودك طي برخي قواعد ساخت هاي مختلف را بر ساخت هاي ديگر تعميم مي دهد. مانند صورت هاي ‹‹سوزيدم›› و ‹‹كاريوم›› بنابراين اگر يادگيري صرفاً از راه تقليد صورت مي گرفت، نبايد صورت هاي يادشده كه توسط بزرگسالان هيچگاه به كار نمي روند، توليد شود. بنابراين بايد به ‹‹قاعده سازي دروني›› معتقد باشيم تا بتوانيم تعميم هاي افراطي را به درستي توجيه نماييم .
2- بسامد عناصر: بسامد واژه ها وساخت هايي كه در محيط يادگيري زبان به كار مي روند تا آن حدي كه رفتارگرايان بر آن تأكيد مي كنند بر يادگيري زبان اثر نمي گذارد.
اگر بسامد عناصر زباني در يادگيري تأثير زيادي داشته باشد نبايد واژه هاي پر بسامد كه طبيعتاً بيشتر شنيده مي شوند دچار تصميم افراطي شوند. در مقابل، عناصر زباني وجود دارند كه از طرف بزرگسالان به طور فراوان استفاده شده و پر بسامد هستند ولي كودكان در جريان يادگيري زبان سالها طول مي كشد تا آنها را يادبگيرند و استفاده نمايند. (زندي 1381، ص66)
3- تأييد: رفتارگرايان تأثير والدين و يا اطرافيان را در يادگيري زبان به عنوان مهم ترين نوع تقويت مطرح مي كنند. از نظر آنان تأييد يك رفتار زباني، به قابل قبول بودن آن از لحاظ دستوري وابسته است، اما تحقيقات نشان مي دهد كه تأييد يا عدم تأثير اطرافيان با صحت دستوري جملات ارتباط اندكي دارد.
4- نظريه اسكينر فقط در آزمايشگاه قابل كاربرد است. تقسيم كار به تعدادي مراحل تدريجي و دادن پاداش پس از به انجام رسيدن هر مرحله، ممكن است در آزمايشگاه سير و قابل هدايت باشد، ولي چنين تقسيمي در محيط زبان آموزي كودك به هيچ وجه روي نمي دهد.
در بالا نيز تأييد والدين این امر را تصديق مي كند. والدين ممكن است در برابر پاسخ غلط كودكان به آنان پاداش بدهند در حالي كه مادر يا پدر به درستي به گفته هاي كودك خود توجه نمي كنند. از طرفي رفتار كودك قابل پيش بيني نيست.
5- زبان از خود نظامي قانون مند دارد. زبان، داراي ساختاري است كه زبان آموزي كودك بر اساس مراحل شخصي رخ مي دهد و نظامند بودن زبان جزء لاينفك هر زباني است.
اگر كودك از طريق شرطي شدن زبان را بياموزد و در طي محرك و پاسخ به زبان آموزي بيانجامد كه قوانين زبان آموزي هر كودك نسبت به كودك ديگر متفاوت باشد، در حالي كه تمام كودكان در دوره خاصي از يادگيري زبان به قسمتي از زبان تسلط مي شوند و این دوره از شروع تا تكامل و به پايان رسيدن آن زمان مشخصي را طي مي كند.
مهمترين نظريه هاي يادگيري مبتني بر رفتارگرايي عبارتند از: نظريه ادوارد ترندايك و نظريه شرطي سازي عامل بي.اف اسكينر.
ج) نظريه ذاتي، ذهني بودن زبان:
نوام پاسكي به عنوان يك فردگرا و طرفدار يادگيري ذاتي زبان، با انتقاد از نظريه اسكينر، يادگيري زبان را در انسان امري فطري مي داند. هر كودك داراي نظامي ذهني به نام دستگاه فراگيري زبان است كه او را قادر مي سازد درباره ساخت زباني كه در حال يادگيري است فرضيه هايي بسازد. بدين ترتيب چاسكي نظام قواعد ذهني خود را از طريق يك فرآيند مبتني بر تغييرات نظام مند توسعه مي دهد. چاسكي معتقد است هر انساني كه زبان را فرا مي گيرد، مجموعه اي از قاعده ها يا اصول را براي توليد ساخت هاي گفتاري كسب مي كند.
او این نظام ذهني را ‹‹توانش دستوري يا توانش زباني›› مي نامد. كودك با ذهني متولد مي شود كه به مجموعه اي از ويژگي هاي همگاني زبان، مجهز است. چاسكي با طرح ذاتي بودن زبان، آن را ابراز زبان آموزي مي داند. در مدل ذاتي بودن ذهن، زبان عبارتست از: دانشي كه در ذهن قرار دارد. این دستور جهاني در ذهن شكل مي گيرد و زبان آموخته شده را كنترل مي كندبدين ترتيب يادگيري زبان،مجموعه اي ازپارامتر ها و فراگيري واحدهاي واژگاني است.
چاسكي كه خود در مكتب ساختگرا پرورش يافته بود در كتاب ساخت هاي نحوي خود شالوده تفكرات رفتارگرايي را متزلزل كرد. او نشان داد كه زبان مادري خود را به آن نحوي كه رفتارگرايان بيان مي كنند ياد نمي گيرد و جنبه خلاقه يا زايشي بودن زبان را مورد تأكيد قرار داد از نظر وي خلاقيت زبان خصيصه اي طبيعي است و استعداد يادگيري زبان ذاتي ذهن بشر است. او بر نامحدود بودن جمله هاي زبان تأكيد كرد.
به عقيده چاسكي، كودك در ذهن خود دستور زباني را به همراه دارد و به طور ناخودآگاه گفته هاي اطرافيان خود رادر نظر هاي گفتاري جستجو مي كند.كودك با ذهني كه به مجموعه اي از ويژگي هاي همگاني زبان مجهز است تولد مي شود. و با دارا بودن چنين ذهني با داده هاي زبان ذهني است كه بر آن اساس زبان ظاهر را توليد مي كند و این دلايلي است كه زبان را مي توان بر مبناي پديده هاي بيروني توصيف كرد. كودكان درباره زبان چيزهايي مي دانند كه مواردي را كه از طريق محيط شنيده اند نمي توانند درك كنند.
كودكان به پايه تجربي، دانش بيروني زبان را درك مي كنند. در نظريه ذاتي بودن ذهن، چاسكي دستور همگاني را يك نظريه علمي مي داند كه بر اساس داده هاي خاص درباره زبان قابل توجيه است. دانش زباني ناخودآگاه، از برخورد توانايي زباني كه در ذهن وجود دارد. و داده زباني كه از طريق محيط كسب مي شود به وجود مي آيد. آنچه مي توان گفت این است كه كودكان درباره زبان چيزهايي را مي دانند كه آنها را از طريق شنيدن يادگرفته اند. (cook، 1996. P. 39)
چاسكي در نظريه خود ارتباط بين هوش و محيط زباني را با زبان آموزي كودك رد كرده است و این دو را از يكديگر مستقل مي داند و این عصر را این گونه توجيه مي نمايد كه از لحاظ زبان آموزي و نيز زمان زبان آموزي بين كودكان با بهره هوشي بالا و كودكان كودن تفاوت ناشي وجود ندارد. (مشكوه الديني،1373، ص 280)
د) ديگوتسكي و ارتباط اجتماعي
تحليل بسيار مستدل و جالبي كه ديگوتسكي از سرشت تفكر زباني بر مبناي سناي واژه به عمل آورد: سرآغاز تلاشي است كه براي درك فرآيندهاي شناختي صورت گرفته است به عقيده ديگوتسكي ريشه زبان، اجتماعي است و مطالعه پيشرفت و رشد شناختي را به عنوان مركز مراحل فهم مي داند. زبان و رشد شناختي به عنوان مراحل جدا از هم بوده. و زبان و تفكر همسان نيستند،
بلكه ارتباط نزديكي با هم دارند. از نظر پياژه گفتار خود مجوز به عنوان مرحله اي است كه در سه سالكي ظاهر شده و در سن 7 سالگي از بين مي رود. در حاليكه ديگوتسكي آن را به عنوان گفتاري كه از خارج به داخل منتقل شده است مي داند. و مي گويد كه این گفتار منشأ اجتماعي دارد. از نظر او زبان تجارت تاريخي، فرهنگي و اجتماعي را منعكس و وقتي آنها را منتقل مي كند.
ديگوتسكي براي مراحل متوالي رشد ذهني روش هايي را ابداع نموده است. بحث هاي نظري وي بر مطالعه و بررسي تشكيل مفهوم بر مبناي روش ها و پژوهش هاي زير استواراست:
1- بررسي زبان خود محور كه تصورات پياژه را به طور بنيادي متحول ساخت.
2- بررسي هاي تأثير متقابل رشد ذهني و آموزش دبستاني
3- بررسي مربوط به مقايسه رشد مفاهيم علمي- كه كودك در آموزشگاه فرا مي گيرد.
وي در بررسي رشد عقلاني و زبان كودك، موضوع پيام را در تبديل گفت و شنود به گفتار دروني و تفكر دانسته و موضع خام راستون را كه تفكر را با فعاليت عضله يكي مي داند، رد كرده وگفتار دروني شده را ارتعاشات عضله هنجره نمي داند، بلكه آن را يك بازنمودن دروني مي خواند. به اعتقاد وي، زبان پيش از آن كه به عنوان يك ابزار منطقي و تحليلي مورد استفاده قرار گيرد. در غياب ساخته هاي مفهومي، نقش هاي ديگري را نيز ايفا مي كند. او در زمينه مفاهيم خود بخودي كودكان پژوهش كرده و هوش را استعداد برخورداري از تعليم و تربيت مي داند. ديگوتسكي در تلاش هاي خود براي درك فرآيندهاي شناختي ديدگاه ميانجي گرانه دارد. او براي درك چگونگي رشد تفكر، مسأله را از ديدگاه تاريخي مي نگرد.
ديگوتسكي پژوهشهايي را كه فرض بر این بوده كه تفكر و واژه عناصر مجزا و مستقل بوده و تفكر زباني حاصل تربيت خارجي آنهاست، فعلاً مي پندارد او واحد تفكر زباني را معناي واژه مي داند و معتقد است كه معناي واژه تا زماني كه انديشه قالب زبان تجسم نيافته است، پديده تفكر به شمار مي رود. زماني معناي واژه پديده زبان محسوب مي شود كه زبان با انديشه درآميزد. او معناي واژه را حاصل تركيب واژه و انديشه مي داند. ديگوتسكي بازتاب امور واقع عالم را مشخصه اصلي واژگان مي داند و از این رو واژه را كليد فهم ماهيت آگاهي انسان تلقي مي كند. (ديگوتسكي1367، ص15و28)
به طور كلي ديگوتسكي عقيده دارد كه كودكان در يادگيري زبان افراد فعال هستند.
در همان مراحل اوليه كه كودك قادر به استفاده از زبان نيست، حركات كودكان نشان از پيشرفت شناختي به سوي تفكر دارد. ديگوتسكي مي داند كه حركات بدني كودك نوعي از زبان است كه كودك آن را بعداً تبديل به نوشتن مي كند. این نوع نوشتن را ديگو تسكي نوشتن در هوا مي داند. او اعتقاد دارد كه معني از طريق تعلل با ديگران در محيط به وجود مي آيد و این در حاليت كه این مبنا از قبل در ذهن كودك بوده است. وقتي كودكان از زبان در موقعيت هاي اجتماعي استفاده مي كنند (مانند بازي)، آنها زبان را وسيله اي براي كشف جهان به كار مي گيرند. (فريس،2001،ص 69)
1-3. مهارت هاي گفتاري
كودكان نياز دارند تا درباره احتياجات، احساسات و افكارشان، با يكديگر بحث كنند. مهارت گفتار در پيشرفت ديگر مهارتهاي زباني از قبيل مهارت تفكر، خواندن، نوشتن و شنيدن تأثيرگذار است. این مهارت در يادگيري واژه گان زبان به مهارت خواندن كمك مي كند. هنگامي كه كودكان با استفاده از مهارت گفتاري نوشته ها را مي خوانند اولين مراحل نوشتار را نيز ياد مي گيرند، صحبت كردن كودكان با خودشان در هنگام نوشتن مي تواند كمك زيادي به يادگيري مهارت نوشتن كند.در حقيقت با خود صحبت كردن كودكان هنگام نوشتن، تجزيه و تحليلي است به آنچه كه نوشته است و خلاصه این كه مهارت گفتار بر مهارت شنيدار تأثيرگذار است، چون هميشه گويندگان تمايل دارند كه شنوندگان خوبي باشند.
آنها معمولاً به آنچه ديگران مي گويند علاقه مند هستند. مهارت گفتار مي تواند به وسيله گفتگو با ديگران و برنامه هاي مختلف تلويزيون و راديو پيشرفت داده شود، مطالعه بازديد از مكان هايي مثل موزه، كتابخانه ها و...، بحث و گفتگو با اعضاي خانواده نيز مي تواند در افزايش مهارت گفتار مؤثر باشد.
در كلاس درس، گفتگو نياز به تشويق دارد. تحقيقات نشان مي دهد كه كودكان از گفتگو درباره زبان و چگونگي استفاده از آن سود نمي برد، بلكه آنها براي اينكه از زبان و مهارت گفتار سود ببرند بايد دانش آموزان فعالي به عنوان استفاده كننده از زبان باشند.
بازي هاي دوران كودكي نيز در جهت ايجاد تجارب جديد براي كودكان تأثير بسزايي برزبان آنان دارد. همه كودكان نيازدارند تا با معلم وهمسالانشان تعامل داشته باشند . واين نوع ارتباط بين كودكان يا كودكان با معلمشان مي تواند در افزايش مهارت گفتار دانش آموزان مؤثر باشد.
مراحل رشد گفتاري كودك
مطالعات نشان مي دهد كه كودكان بطور عادي نخستين واژه اي زبان مادري خود را تا حدود بين يك ونيم سالگي برزبان مي آورد پس مراحل مشخص زبان آموزي را مي گذارند وپس از آن درحدود 5 سالگي هسته اصلي زبان درذهن او شكل مي گيرد. جملات گوناگون مي توان به اصل كاربرد شناختي زبان نيز اشاره كرد واين نكته را متذكر شد كه كودكان در تعامل با اطرافيان نيز درباره سبك هاي زباني، وپيچيدگي هاي زبان آشنا مي شود.
1-1-3. مرحله اول: پيش زباني
كودك از زمان تولد تا 12 ماهگي در مرحله پيش زباني قرار دارد. كودك دراين مرحله بيشتر با گريه وخنده كردن ارتباط خود را با اطرافيان برقرار مي كند. این مرحله را مرحله غان ونون ناميده اند. ويا اصطلاحاً آن را (babbling & crying ) مي ناميم. مرحله غان ونون كردن تا سن 5 ماهگي ادامه پيدا مي نمايد. درحدود 6 ماهگي كودك شروع به توليد صداهاي نامفهوم مي كند. الگوهاي آهنگين معمولاً از 9 ماهگي به بعد دركودك ظاهر مي شود. درحقيقت كودك از 7 ماهگي به بعد تمايل خود را براي ارتباط با ديگران نشان مي دهد.
نوع حركات كودك دراين سن، مثل: خنديدن، حركات دست ها وپاهاي كودك و.... هريك براي بيان نوع خاصي از ارتباط مورد استفاده قرار مي گيرد. دراين سن كودك ارتباط اجتماعي خود را با استفاده از يكي از این روش ها برقرار مي نمايد. همانطو ركه درقبل نيز اشاره شده بود، ويگوستكي این نوع حركات كودك را كه بيشتر با دستان خود انجام مي دهد، نوشتن در هوا مي داند.
به تدريج صداهايي كه كودك به طور تصادفي بر زبان مي راند، جاي خود را به آواها و سپس كلماتي مي دهدكه به اعمال، اشياء يا رويدادها اطلاق مي شود. كودك در حدود 10 تا 11 ماهگي توجه خاص خود را به برخي از امور نشان مي دهد. و تا حد زيادي با آواها و تلاش ها براي توليد آواها همراه است. (زندي، 1381، ص46)
این مرحله از زبان آموزي كودك تا حد زياد تحت تأثير تقليد مي باشد.