بخشی از مقاله
طرح انتقال سواحل زیبای دریای مازندران به ابهر
نه! اصلاً تعجب نکنید. اگر می خواهید این ادّعا را به صورت مکتوب ببینید کافی است عین حال عزم خود را جزم کنید. سوار اتومبیل گرامی تان شوید یا یک تاکسی بگیرید و به سمت میدان مصلّی (جنب آب منبع ابهر! ) حرکت کنید. اما نه! صبر کنید. پیاده نشوید و ماشین را خاموش نکنید.
با کمی حوصله و گردش به راست – البته با زدن راهنکا از فاصله صد متری – شاه بلوار شهرک هستید. خوب ... حالا کم کم به میدان مسجد خاتم الأنبیاء می رسید. نه! راهتان ادامه دارد کمی بالاتر دورنمای استخر سرپوشیده ی ابهر پیداست.
حالا هر وقت به استخر رسیدید. می توانید پیاده شوید و درست مقابل در ورودی استخر یک اطلاعیه تبلیغاتی نصب شده در مورد همین استخر مذکور که می توانید جمله ی تیتر وارِ ما را همان جا بخوانید.
سواحل زیبای دریای مازندران را این جا تجربه کنید!
یا یک چیزی شبیه این !
این ها را می نویسم که مبادا توی ذوق شما بخورد اگر وارد استخر شدید و به رختکن نرسیده، بوی شدید و نامطبوع کُلُر مشام گرامتان را آزرده کرد! اگر در این شبه سواحل – بی آفتاب و سایه ! – هوس آب تنی کردید مراقب چشم هایتان باشید زیرا به علّت شدت میزان کلر ممکن است – یعنی حتماً – تا ساعت ها از سوزش چشم رنج ببرید. پس سعی کنید اگر به این شبیه سواحل رفتید یا در کنار استخر بنشیند و فقط پاها را تا ناحیه مچ در آب بگذارید یا دیگر اگر خیلی بی احتیاطی کردید و به آب زدید، آب از گردن شما بالاتر نیاید و الاّ با ورود قطره ای آب به چشمتان ممکن است دچار چشم سوزش! شوید البته اثر مخرّب میزان بالای کلر بر پوست و ... را فاکتور می گیریم و می گذریم.
اگر هم از عینک شنا استفاده می کنید بهتر بدانید که انواع معمولی آن ما که در بازار با قیمت های پایین عرضه می شوند کار این لازم را ندارند پس یا پول زیادی را برای خرید یک عینک کارآمد کنار بگذارید یا عطای این شبه سواحل را به لقایش ببخشایید و بر وید همان در کنار سواحل اصلی خود دریای مازندران شنا کنید. البته فقط در قسمت سطحی آب و نه عمق و کف دریا! وا؟ والاّ؟!!
«اژدر آب شناسان»
دربازه زبان قزوین :
قزوین از شهرهای باستانی و دیرینه ایران است. درباره نام آن که آیا کشوین (مرزِ محفوظ) است یا با دریا و قوم کاسپین پیوند دارد بین صاحبنظران اختلاف نظر وجود دارد. در دایره دالمعارف فارسی آمده است وجه تسمیه قزوین معلوم نیست و تصریح دارد که این شهر را شاپور اول ساسانی معروف به شاد شاپور برای جلوگیری از تهاجمات دیلمیان بنیان نهاد.
باستان شناسی و مورخ هنرمند معاصر، جناب استاد دکتر پرویز و رجاوند، بیش از هر محققّی درباره قزوین تحقیق گردد و آثار طراز اوّل نوشته اند. در بیش از سی سال پیش کتاب «سرزمین قزوین» را منتشر کردند و در سال 1377 کتاب چهار جلدی سیمای تاریخ و فرهنگ قزوین را نشرنی از ایشان منتشر کرده است.
در این کتاب زیر و بم و عرض و طول جغرافیایی و تاریخی و هر آن چه که بخواهید قزوین یافته می شود. از رویدادهای مهم تاریخ قزوین یکی اسلام آوردن قزوینیان در مقابل سردار عرب در ادبن عازب در سال 24 هجری قمری است.
دیگر این که شاد طهماسب اوّل صفوی، در سال 955 ق رسماً آن جا را پایتخت قرار دارد و تا سال 1000 ق که شاه عباس اوّل پایتخت را به اصفهان بُرد، این شهر نیم قرن پایتخت سلسله صفوی بود.
چند ویژگی مهم زبان قزوینی :
1 ) یاد مجهول هنوز در بعضی کلمات قزوینی تلفظ می شود :
شِرمن : شیرینی بِش : بیش کِی : که بِست : بیست مِزَنی : میزَنی
2 ) اصولاً در تلفظ و محاوره ی قزوینی دو اختصاص مهم دیده می شود.
«می» مثلاً می گفتن که بر سر فعل ماضی و مضارع در می آید به صورت «مِه» گفته می شود،
می گویم : مه گَم می روم : مه رَم می خوابم : مِه خوابم
و گاهی هم به جای «می» ، «مو» می آید :
می خوامم : موخوام
3 ) زبان فارسی قزوینی فتحه گر است :
دانهَ ، خانهَ ، گفتهَ ، خنچهَ .
و دیگر این که «است» به صورت ـه س تلفظ می شود :
رفته خونۀ خواهرش : رفته س خانَۀ خوئَرش.
رفتهَ س ، گفتهَ س ، دیدهَ س .
4 ) در قزوین، غالباً ضمیرمان، تان به جای م / ات / ام / ت تلفظ می شود :
گفتیمان – خوردیمان – دادیمان – خوابیدیمان.
5 ) ک وگ در قزوین پت و پهن تر! و قوی تر و شدیدتر بیان می شود.
مثلاً کور به معنی نابینا که با این تلفظ بیان می شود cure
6 ) تغییر تلفظّ های دیگر : حُسین حوسون / صادق صادَق / گِدا گَدا / فشار خِشار / دِویست دُویست / مَحَل مُحَل / پِستان پُستان / اِستادیوم اُستادیوم / سیب سیپ / معفول مفول
7 ) واژه های ترکی در قزوینی بسیار وام گرفته شده اند :
چوقوِر : گود / سانجو : دل درد، سرماخوردگی / جرماق : چنگال، پنجول / سَقَّل : ریش / فِریَقِ : آب بینی / زنحیق : سیخونک / اویون : ادواطوار، بازی .
8 ) تشدید گذاری :
مکیدن : مکیّدن .
9 ) تا حد امکان حذف و او عاطفه :
گِل شِل گِل و شُل / سیبِ انگورِ علو : سیب و انگور و عُلو !
10 ) یکی از ویژگیهای محاوره ی قزوینی آن است که م / اَم ضمیر متصل ملکی را به کسر تلفظ می کنند : کتابِم، دستِم، خودِم، پدرِم.
[ چند نمونه از واژگان قزوینی و سنجش آن ما با گویشنامه های دیگر] :
1 ) آشنی : (اسم و فعل) به معنی آشتی
2 ) اَحوَل : (اسم و صفت) گیج و کم عرش
3 ) اَسدام : (اسم) کفگیری منقل و بخاری که غالباً آهنی است.
4 ) آلاواردی : (صفت) که ریشه ترکی دارد و در قزوین به زنان و دختران سربازان دارد.
پررو! می گویند. درِد و هم گفته می شود.
5 ) اُستغرنج : این هم ریشه ترکی دارد و به معنی ریواس است.
6 ) اُستکوزَدن : لکّه رنگی شدن رنگ پس دادن.
7 ) اَلَمبهَ : چوب بلند
8 ) اَلَه – پولهَ : رنگارنگِ نامناسب! ریشه ترکی دارد.
9 ) اِینود : بد خلق، بهانه جو
10 ) بالام جان : ریشه ترکی دارد به معنی نازنین و عزیز دل است.
11 ) بُتُن : ترکی است و به معنی کلُ و درسته و کامل.
12 ) بَستو : به معنی کوزه بیضی سفالی.
13 ) بَکلَم : بلکه هم – شاید هم
14 ) پُخ دادن : بخار دادن. معروف است که در جلسه خواستگاری از مادر داماد آینده پرسیده بودند : «آقازاده به چه کاری مشغولند» و او جواب داده بود : «کُت پُخ مِدَد»! یعنی در اتوشویی کار می کند!!
15 ) پَرازاندن : یعنی تکیه دادن به چیزی ثابت.
16 ) پُرشخ : خیره سر، سرتق .
17 ) پَشّام کردن : در حالت خواب کلافه شدن (غالباً از پرخوری یا گرمازدگی) و روانداز را بی اختیار زدن .
18 ) جانهَ زن : زنِ جوان
19 ) جان عزیز : کسی که به راحتی و رفاه خود بسیار اهمیت می دهد.
20 ) جِز بَلالهَ : شیون و زاری
21 ) چرپاندن : زدن شدید و بی رحمانه (ریشه ترکی)
22 ) چُرّیدن : پوسیدن (ریشه ترکی)
23 ) چُمبهَ : یعنی خوشه فرعی انگور و نظایر آن . چُمبهَ کَش کردن یعنی خوشه ی کوچکی را (یا مثلاً ران پخته ی مرغی را) به دهان بردن و فقط دسته آن را درآوردن و مابقی را به کمک دندان ها و لب نگه داشتن و چپو کردن!
24 ) حرُقات : هلاک و له و لورد.
25 ) خانهَ مانودَ : به دختری گویند که وقت شوهر کردنش رسیده ولی هم چنان بی خواستگار و در خانه ی پدری مانده باشد. گامی برای شوخی به دختر بچگان نابالغ هم گفته می شود.
26 ) خَجَّه حبوپی : آدم دهن لق.
27 ) خَرَّه : گِل و لای ته حوض یا قنات.
28 ) خَمیرِک : مادر شوهر
29 ) خُسِیدن : خوابیدن
30 ) خول : کج و کوله
31 ) خووَر : خواص
32 ) داس : طاس
33 ) داردار کردن : جار زدن
34 ) دامباره : دوباره
35 ) دانستن : توانستن
36 ) دَمَخِلیزی : سرازیری
38 ) زُفکُنهَ : اُردنگی لگد زدن
39 ) زَقوّم : تلخ
40 ) زِنّار : تلخ
41 ) زِینگیلهَ / جینگِیلهَ : یک سر سوزن (ترکی)
42 ) سَخسی : سفال، سفالینه
43 ) سماخ پالان : آبکش، چلو صاف کن
44 ) سُخاندن : به زور جا دادن (ریشه ترکی)
45 ) سوختاندن : سوزاندن
46 ) عیبهَ جوّ : معیوب ، مریض
47 ) فِقّو : ترشِ بی اندازه
48 ) قایِم قَدَّه : طرفدار جدّی، هوادار، کس و کار و فامیل.
49 ) قِرقِرَه : شوربی اندازه.
50 ) قَلَفشهَ : درِ دو، لَوند، دخترک شیطان و شیرینکار
51 ) قُنوت : تسمه باریک و فلزباف و چو مبافی که مانند زنجیر نازک در دست درشکه چی عاد گاری چی ما بوده است.
52 ) کشکرک : زاغک مازاغی (ریشه ترکی دارد)
53 ) کَشیدهَ شدن : خجالت کشیدن، رودبایستی.
54 ) گلومَدَه : غمباد گرفته، به عنوان ناسزا کاربرد دارد!
56 ) گوشت ریختن : بد ادایی کردن و رفتاری چندش آور را بروز دادن
57 ) لاله وا : لالمانی
58 ) لِغِر : لاغر
59 ) مَنهَ : یعنی مثلاً وقتی می خواهند بگویند آجیل آلات می گویند آجیل مَنهَ یا ترشی جات می شود ترشی مَنهَ .
60 ) واج انداختن : کسی را به عوس انجام کاری انداختن.
61 ) وَرکُن : ریشه کن.
62 ) وِندر : عنکبوت
63 ) وِیدل : بدادا، بهانه جوی
64 ) ویشگان : کاویدن – جست و جو
65 ) مِکَّه ور : زورگو، یک دنده.
به هر حال شمار این گونه واژه های قزوینی در حدود یک هزار فقره برآورد می شود در حقیقت فارسی قزوینی دینی فارسی که دقیقاً در خود شمرد صحبت می شود و نه در شهرهای اطراف آن دارای گویش نیست. بلکه شیوه تکلم و تلفظ کلمات در محاوره است که درباره چون و چند آن صحبت می شود. و این مقدمه ای است برای شروع یک کار جدّیو دقیق روی زبان شناسی این منطقه.
عصرروز شنبه مورخه 28/2/87 داشتم از خیابان امام رد می شدم که کاروان موتورسواران جوان را دیدم با پرچم و نماد پرسپولیس و آن ها با نشاط و شادابی زائد الوصفی در حال گذر از خیابانهای شهر ابهر بودند. به طوریکه روح سرسبزی و طراوت بهاری را در جسم نحسف شهر از بالاهای آسمانی و زمینی را قوت می بخشید!!
و آرامش و نشاط را در آن به جریان می انداختند و گل خنده های معناداری را بر لبان شهروندان می نشاندند. آری، جوانان فرصت ابراز وجود یافته بودند، فرصت یافته بودند تا خودی نشان دهند، خودی که سرشار از عشق، تلاش، امید، شادابی و تحرک و پویایی را به ابهر هدیه می کردند و به عبارتی دیگر گلواژه جوانی و جوانی کردن را در اذهان تداعی می نمودند.
فرصت یافته بودند تا با زبان بی زبانی و با جیغ سرخ نامشان با مردم و مسئولین این شهر صحبت کنند و بگویند :
1 ) ما هستیم و دوست داریم نقش فعالی در توسعه و آبادانی ابهر داشته باشیم، ما را به رسمیت بشناسند و بعنوان یک جوان ایرانی با ویژگیهای خاص جوانی از قبیل توان و پویایی، امید و انگیزه، نشاط و شادابی و در یک کلمه موتور محرک اصلی توسعه در عصر جهانی شدن و نگاه جهانی داشتن.
2 ) ما هم هستیم و دوست داریم بسترهای لازم پیشرفت و توسعه جوانی از قبیل مکانهای علمی، فرهنگی، تفریحی و ورزشی (زمینهای ورزشی، پست های دو و میدانی، دوچرخه سواری، موتورسواری، اسب دوانی، سالن های ورزشی، گالریهای هنری، فرهنگسراهای با امکانات مختلف، سینما، سالن های اجرای کنسرت، دارالقرآن، اطاق های فکر و اندیشه و بسترهای لازم جهت تبادل اطلاعات و دها کمیسود دیگر.
3 ) ما هم هستیم و دوست داریم در نهادهای مدنی و NGO ها و دیگر تشکل های علمی و اجتماعی بدون مسائل حاشیه ای سازماندهی شویم و خود را آماده مواجه با حرکتهای مرموز فرهنگی نمایم که قصد تخریب فرهنگ و تمدن اصیل ایرانی و اسلامی ما را دارند به طوریکه در عرصه های مختلف فرهنگی، سیاسی، اقتصادی و غیرخ حرفی برای گفتن در مجامع بین المللی داشته باشیم آیا مگر اجداد ماها نبودند که در دوره های مختلف تاریخ بشریت منادی صلح، دوستی و سعادت بشری بودند.
به راستی آیا اینها و چیزهای از این قبیل جزء حقوق مسلم شهروندی ما جوانان نمی باشد؟
و آیا مسئولین محترم به ویژه متولیان امر برنامه ای برای آرامش و شادی جامعه تدارک دیده اند؟
تصور اینکه ابهر در 50 ، نه حتی شاید 10 سال آینده چگونه خواهد بود غیرممکن استف زیرا دقتی با کمی فکر در گذشته ابهر سال 1378 را با ابهر امسال مقایسه می کنیم نه تنها تفاوت های قابل دید شهری بلکه تفاوت های عمقی اندیشه اصلی و فرهنگی نیز خودنمایی می کشد و گاه جبهه ای متناقضی را نشان می دهند. رفتارهای سادۀ روزمره ی، آشنایی ها، روابط فامیلی، و یا در سطح بالاتر سطح علمی رشد نگاه فرهنگی، اجتماعی، سیاسی، نوع تربیت شدن و تربیت کردن آنچنان تغییر کرده اند که حتی شبیه ترس را در دل همه بیداد می کند. و این سوال که اگر با همین سرعت تغییر کنیم چه بر سرمان می آید و اگر خود را آماده نکنیم چه چیزهایی را از دست خواهیم داد.
با توجه به رشد سریع شهرستان ابهر و البته منطقه در چند سال اخیر – گستردگی های اقتصادی و ارتباطی – و گسترش و تأسیس صنایع، موسسات آموزش عالی و به طبع بنگاه های مختلف اقتصادی باعث بروز تغییراتی نسبتاً ناگهانی در منطقه شده است که لازم به توجه و تفحص هستند.
پذیرش جمعیتی، گاهاً بیش از ظرفیت های شهریدر ابهر، از اقشار گوناگون مانند کارگری، مهندسان و پزشکان، دانشجویان، فرهنگیان و یا سرمایه گذاران اقتصادی که هر یک نگرش خاص و قطعاً رفتار و فرهنگ خاص خود را دارند باعث بسط تغییرات فرهنگی رفتاری گوناگون گردیده.
در این سری مقالات البته با شنیدن نظرات کارشناسان و مردم می خواهیم بخش ها و وجه هایی از این جریان را مورد بررسی قرار دهیم.
مرگ دانشجویان براثر مصرف مواد مخدر، و یا نزاع خیابانی جوانان دانشجو و ...
و اخباری اینگونه که قطعاً به گوش همه رسیده یا دیدن رفتارهایی ناسازگار با اصول و عرف اجتماعی، روش پوشیدن ناهمساز با اجتماع توسط دانشجویان باز هم برای هم آشناست. شاید اگر کسی غیر ا ز دانشجو باید به هر دلیلی – از طرز لباس پوشیدن و آرایش تحریک کننده هم استفاده کند به او لقب دانشجو داده شود. حال به عقیدۀ شما نام این نوع رفتار از سوی دانشجویان و این نوع عکس العمل از سوی اجتماع و شاید بلعکس – را چه می توان گذشت؟!!
اکثریت قشر دانشجو به ایجاب سنی، تنوع طبیعی و .... را داراست – لااقل در این منطقه – آیا استفاده از آرایش و نوع لباس خاص – بسیار خاص – و یا رفتاری غیر همگام با رفتار اجتماعی غالب بومی منطقه می تواند برنامه هنجاری شخصیتی و رفتاری فرد به حساب آورد ؟!
1 ) شاید یک مثال شرایط را بهتر معرفی کند. جوانی را تصور کنید در خانواده ای که قطعاً فرهنگ رفتاری و فکری خاص خودش را دارد و قطعاً این فرهنگ متأثر از محیط زندگی خانواده است و رنگ و بومی آن را دارد.
2 ) فرزند خانواده جواب کنکور را می گیرد، رضایتمند یا ناراضی، انتخاب صورت می گیرد، دانشگاه ابهر که با محل سک.نت فاصله دارد جوان ثبت نام می کند.
3 ) اولین که دور شدن از خانواده ایجاد می کند نبود قاب و قالب کنترلی خاص خانواده است که در بهترین حالت با فکر و مشورت هدایت می شده.
4 ) جوانانی که با جوان شان سروکار دارند، کسانی هستند اغلب سر گروه سنی مشابه که حرفها، رفتارها و تفکرهایی بسیار جذاب تر، قابل درک تر و جدیدتر است از تفکراتی که پدر و مادر یا یک نسل اختلاف فکری دارند.
5 ) رفتار و تفکراتی که جوان در محیط جدید با آنها آشنا می شود. بعضاً رفتاری هستند که نه تنها هیچ گاه در خانۀ جوان امتحان نشده بلکه بعضاً به عنوان یک ضدرفتار تحریک کننده معرفی می شده (کنترل می شده) و گاهاً به صورت یک عقدۀ روانی از خانه جامانده، گرایش ساده می توان جوان یک خانوادۀ روستایی مذهبی به طور مثال غرب کشور را با جوانِ قشر مرفه غیرمذهبی تهرانی آزادی های خاص خود را تصور کرد.
جوان در مقابل کلکسیونی متنوع از مدل های گوناگون رفتاری قرار دارد و در شرایط انتخاب، چه چیزی انتخاب خواهد کرد؟! روش خود را خواهد داشت؟ تبدیل به بازیگری خواهد شد که در خانه نقش فرزند سر به راه و در محیط دانشگاه نقش دیگری را بازی می کند؟! و یا اصلاً با قالب ناپختۀ رفتاری جدید و بخ جنگ و اصلاح قالب های فکری و اندیشه ای فرم گرفته و رسوب کردۀ خانواده و دیگر می رود و شکست می خورد و سرخورده باز می گردد؟!
روش انتخاب و خود انتخاب دانشجو اولین و مهمترین مسئولیت که باید به آن توجه شود. قطعاً تنها مکان آموزش جوان برای یادگیری نحوۀ انتخاب خانواده است. ضلع جریان نه تنها برای ساکنین شهود دانشجویان غریبه است بلکه تغییررفتاری فرزندان دانشجوی خانواده های اطرافمان را در شهرهای دور را تحت الشعاع قرار می دهد.
البته این نکته لازم به ذکر است که موضع گیری نویسنده به معنای رو روش های جدید تفکر و تقابل با نگرش سنتی و ضیف نیست. بلکه موضوع بحث اینجا تنها و چه ناصحیح آن برای خانواده ای متعادل رو با فرهنگ پاسخگو برای جوانان است و ضعف دانشجو در انتخاب رفتاری.
خانواده در بین مکانی است که کودک را برای نحوه نگرش و برخورد در اجتماع آموزش می دهد و قطعاً مهمترین اشان. آموزش هایی که در خانواده صورت می گیرد. برخلاف مکانیهای آموزش مانند اجتماع و مدارس از پایه های حسی و عاطفیِ قوی ای برخوردار است پس باید انتظار تأثیر بیشتر و عمیق تری را از آن داشته باشیم. و نیر خانواده است که جهت دهی تفکر را در کودک القاء می کند. حتی اگر تفکر این باشد که باید از اجتماع یاد گرفت نه خانواده. و همان پیوندهای حسی و عاطفی و در مرحلۀ بعد عقلانی است که باعث می شود جوان دور از خانواده تصمیم متناسب و درست و یا غیر متناسب و غیراصولی را بگیرد که قطعاً رفتار بر پایۀ آن چیزی جز نابه هنجاذب نخواهد بود. در وهلۀ اول پس خانواده ها هستند که ظرفیت کافی را برای انتخاب و تصمیم در شرایط گوناگون را بر فرزندانشان آموزش می دهند.
اما نباید بر آنچه در کروشه گفته شد این شرایط در ایده آل ترین شرایط برای خانواده هایی است که سطح و نوع فرهنگ مشابه با فرهنگ رفتاری منطقه را دارند. به بیانی دیگر اگر شرایط دانشجو را در بهترین شرایط تربیتی در اولین مرحلۀ برخورد با فضای جدید (بسیار اجمالی) نگاه کنیم.
به پیچیدگی هایی می رسیم که انتخاب هر نوع روش رفتاری را از سوی او امکان پذیر می سازد. پس برای مواجهه با آن باید بسیار سنجیده عمل کرد. به طور مثال دانشجویی را طبقه مرفه و برای مثال از تهران نسبت به رفتاری عمومی ابهر قطعاً رفتاری آزادتر، مصرف گرایانه تر و نیز دریافتی که نسبت به محیط داشته قطعاً متفاوت از دریافت جوان ابهری است. حال چه اتفاقی می افتد؟!
چون دانشجو به روش زندگی خود عادت دارد و آن را درست می داند و قطعاً نمایلی به همگون کردن رفتارش با اجتماع جدید را نخواهد داشت و باز تمام ابزار برای تبدیل این شرایط به شرایط نزدیک خود استفاده می کند.
از انواع هزینه های شاید بی مورد برای به توع و یا شاد کردن محیطش – چون عادت به محیط پر تنوع تهران دارد – گرفته تا رفتاری تنها اعتراض گونه به شرایط از جمله نوع آرایش و رفتاری که بعضاً برای خود او هم غریبه و ناآشناست.
اول اینکه هیچ ایرادی بر این نوع رفتار نمی توان داشت زیرا او حتی دارد آن گونه که تربیت شده زندگی کند و برای اینکه نگرش اش را اجرا کند هرگونه تلاش ممکن را انجام دهد اما ایم کار چه تبعاتی را به بار خواهد آورد.
قبل از هر چیز اگر تنها نگاه عادی شهروند ابهری نسبت به این گونه رفتارها تغییر کند که قطعاً خواهد کرد. با رفتاری ستیزه جو و پرخاشگری از سوی جوان مواجه خواهیم بود که نمونه های که هم اکنون صحبت های دانشجویان و ساکنین منطقه شنیده می شود بی نهایت زیاد است.
و یا به جای پرخاش، حس سرخوردگی و ضعف بر ذهن جوان مستولی شده و قطعاً توسل به راههای ساده تر کسب اعتماد به نفس از جملۀ تجربه کردن مواد مخدر و ... و یا همنشینی با افرادی که تیپ رفتاری پدرگونه پیدا کرده اند که اغلب خود دارای مشکلات دیگری از جمله اخلاقی و رفتاری هستند و یا – در بهترین حالت – اختلاف طبقۀ اجتماعی و اقتصادی باعث این گونه رفتار شده که خود تأثیر مخرب تری خواهد داشت. و پیامدهای ریز و درشتی از قبیل جبهه گیری خانوادۀ جوان در مقابل رفتارش که باعث دورتر شدن نشان می گردد. یکبار تجربۀ راهکارهای سریع و موقتی اعتیاد ئ قرص های روان گردان و وابستگی به آنها امکان سوء استفاده شدن توسط افرادی که کمین گرفته برای این چنین افرادی هستند و .... که صفحۀ حوادث روزنامه ها و سایت ها پر است از این گونه خبرها.
اما ضلع دیگر این ماجرا جوان ابهری است که اگر دانشجو هم باشد شرایط را برای درگیر شدن با این جریان مهیاتر می کند. تصور کنید همین شرایط برای یک جوان دانشجوی ابهری رخ دهد و جوان تمایل به تغییر از نوع تعریف نشده اش پیدا کند. عکس العمل خانواده ها چقدر راهگشا و یا چقدر جبهه گرایانه خواهد بود؟!
آیا فکر نمی کنید که هر دو راهِ مدارا و یا مقابله خانواده ها با این گونه رفتارها تنها موضوعی که به باد سپرده می شود فرهنگ غنی رفتاری بومی منطقه خواهد بود؟!
و رفتاری که جایگزین می شود چه خواهد بود؟! تنها گونۀ نگرشی از قسمت دیگری از ایران یا فرهنگ وارداتی و بی ربط با فرهنگ ایرانی و بدون هیچگونه وابستگی به عناصر رفتاری موجود؟!
قطعه ای بی وزن از مسعود شیرمحمد جماعت :
«برای خاکسار ابهری»
در کوچه پس کوچه های پایین
آن که مرا می فهمید
دیگر ....
نیست !
در این سرما
کسی دوباره مرا نخواهد یافت
امشب شولا و کلاهِ قهوه ای رنگت
و نگاهی خیره و به دودِ سیگار
که انگار برف می طلبد
تا باز مرا بگویی
شبیه «سالوا دور دالی» شده ام
عینکت را که بر می داری
چهره ات رنگ می بازد
و این بار می گویی
«تو ابن الحدیدی»
اما تو
دیگر عینکت را بر نمی داری ....
یک قطعه کوتاه نیمایی از ابراهیم حسنلو – سهرورد :
« تقدیم به حسین منزوی »
.... با توبه باغی رسیم
که ابتدایش درختی
در انتهای جهان بود
عریانی اش
جامه ای را
روی هوا تاب می داد
که خونِ نیلوفرانه
از درزهایش روان بود.
و یک غزل از دکتر نیما سیفی مقدم :
یادش به خیر لحظه ی دیدار با شما
آن عاشقانه های غزلوار با شما
گفتی که زودِ زود فراموش می کنی
باشد اشاره از من و انکار با شما
یادش به خیر دفتر شعری که داشتم
با آن معامدات عطش بار با شما
بعد از تمام خاطره های قشنگمان
دیگر غریبه گشته ام انگار با شما
دیگر گذشت هرچه که در بینمان گذشت
بخشیدن رفیق خطاکار با شما
آیا هوای شعر جدیدی نکرده ای؟
هر بار من سروده ام این بار با شما.
راه نجات :
ساختن بمب اتمی این نتیجه را به بار آورده است که تمام مردمی که در شهرها زندگی می کنند، همه جا و همیشه، در معرض تهدید ویرانی ناگهانی قرار گرفته اند. تردیدی نیست که اگر آدمی خواستار آن باشد که خویشتن راه دست کم تا حدی، شایستۀ عنوان خود گزیدۀ انسان هوشمند نشان دهد، لزوماً باید به این وضع پایان بخشد. با این وصف، هنوز هم دربارۀ اینکه برای تأمین امنیت مطلوب، ساختهای سیاسی و اجتماعی سنتی را که در جریان تاریخ شکل گرفته اند تا چه حد باید فدا کرد، عقایدی بسیار متفاوت و دور از هم ابراز می شود.
پس از نخستین جنگ جهانی، در مورد راه حل کشمکشهای بین المللی، ما با موقعیتی ظاهراً تناقض آمیز رو به رو بودیم. دادگاه بین المللی برای حل مسالمت آمیز این کشمکشها، براساس قانون بین المللی، مستقر شده بود. علاوه بر این، افرار سیاسی مشخصی نیز به صورت نوعی پارلمان برای تأمین صلح به وسیلۀ مذاکرات بین المللی به وجود آورده بودند که «جامعۀ ملل» نامیده می شد. سپس، ملتهایی که در این مجمع گرد آمده بودند، شیوۀ حل و فصل کشمشکها و اختلافات به وسیلۀ جنگ را مطرود و غیرقانونی اعلام کردند.