بخشی از مقاله
عطار نیشابوری
زندگی نامه
فریدالدین ابو حامد محمد بن ابو بكر ابراهیم بن اسحاق عطار نیشابوری یكی از شعرا و عارفان نام آور ایران در اواخر قرن ششم و اویل قرن هفتم هجری قمری است. نام پدر عطار هم ابراهیم و كنیه او ابوبكر است و بعضی به اشتباه جز این نوشتهاند مادر او هم چنانكه از فحوای كلام عطار بر میآید، زنی اهل معنی و خلوت گزیده بود. عطار در وصف مادر خود سروده است.
اگر چه رابعه صد تهمتن بود ولیكن ثائبه این نیك زن بود
چنان پشم قوی داشت آن ضعیفه كه ملك شرع را روی خلیفه....
سال تولد شیخ را اكثر مورخان ۵۱۲ یا ۵۱۳ در "كدكن نیشابور" نگاشتهاند، كه به دلایلی نادرست است زیرا اگر شهادت او را در سال ۶۱۸ و در قتل عام نیشابور به دست مغول درست بدانیم به ناچار باید مدت عمر او را یكصد و شش سال پنداشت كه این نظر، با اشعار شیخ كه عمر خود را از سیسالگی تا هفتاد و اند سالگی ذكر كرده سازگار نیست.
آخرین باری كه عطار از شماره عمر خود سخن گفته، به عدد "هفتاد و اند" اشاره كرده است:
مرگ درآورد پیش، وادی صد ساله راه / عمر تو افكند شست بر سر هفتاد و اند
بنابراین شیخ بیش از هفتاد سال و كمتر از هشتاد سال عمر داشته است و اگر بپذیریم عطار در سال ۶۱۸ به دست مغولان به شهادت رسید و در آن تاریخ نزدیك به هشتاد سال سن داشته، پس فرض ولادت او در حدود سال ۵۴۰ به واقع نزدیكتر است.
از دوران كودكی او اطلاعی در دست نیست جز اینكه پدرش در شهر شادیاخ به شغل عطاری كه همان دارو فروشی بود مشغول بوده كه بسیار هم در این كار ماهر بود و بعد از وفات پدر فریدالدین كار پدر را ادامه می دهد و به شغل عطاری مشغول می شود .
به داروخانه پانصد شخص بودند/ كه در هر روز نبضم مینمودند
و در همان ایام شعر هم میسرود و دو كتاب معروف "مصیبتنامه" و "الهی نامه" را در داروخانه آغاز كرد.
مصیبتنامه كاندوه جهان است / الهی نامه كاسرار عیان است
به داروخانه كردم هر دو آغاز / چه گویم زود رستم زان و این، باز
ظاهرا اشتغال به كار طبابت و اداره كردن داروخانهای پر رونق كه هر روز پانصد شخص در آنجا نبض مینمودند، عطار را از هر كس بینیاز میكرد
بحمدا... كه در دین بالغم من / به دنیا از همه كس فارغم من
و به همین سبب است كه شیخ زبان به مدح شاهان نیالود و قدر و منزلت سخن را نكاست و لطافت شعر خود را به دون همتی تیره نساخت.
لاجرم اكنون سخن با قیمت است / مدح منسوخ است و دقت حكمت است
دل زمنسوخ و زممدوحم گرفت / ظلمت ممدوح در روحم گرفت
تا ابد ممدوح من حكمت بس است / در سرجان من این همت بس است
او در این هنگام نیز طبابت می كرده و اطلاعی در دست نمی باشد كه نزد چه كسی طبابت را فرا گرفته ، او به شغل عطاری و طبابت مشغول بوده تا زمانی كه آن انقلاب روحی در وی به وجود آمد و در این مورد داستان های مختلفی بیان شده .
دولتشاه، جامی و دیگر تذكره نویسان، برای ورود شیخ به حوزه عرفان و پیوستن او به حلقه صوفیان، داستانی بافته و ساختهاند كه قابل قبول نیست. دولتشاه می نویسد: "شیخ روزی خواجه وش بر سر دكان نشسته بود و پیش او غلامان چالاك كمر بسته، ناگاه دیوانه ای بلكه در طریقت فرزانه ای به در دكان رسید و تیز تیز در دكان او نگاهی كرد بلكه آب در چشم گردانیده آهی كرد، شیخ درویش را گفت: چه خیره می نگری؟ مصلحت آن است كه زود درگذری. دیوانه گفت: ای خواجه من سبكبارم و به جز خرقه هیچ ندارم
.
ای خواجه كیسه پر عقاقیر / در وقت رحیل چیست تدبیر؟
من زود از این بازار در می توانم گذشت؛ تو تدبیر اثقال و اهمال خود كن! و از روی بصیرت فكری به حال خود كن. گفت: چگونه می گذری؟ گفت: این چنین؛ و خرقه از بر كنده، زیر سر نهاده جان به حق تسلیم كرد.
شیخ از سخن مجذوب پر درد گشت و دل او از خشكی بوی مشك گرفت. دنیا بر دل او همچون مزاج كافور سرد شد و دكان را به تاراج داد و از بازار دنیا بیزار شد. بازاری بود، با، زاری شد. در بند سودا بود، سودا در بندش كرد. نه كه این سودا موجب اطلاق است و مخرب بارنامه و طمطراق. و بنابه روایت جامی، سبب گرایش عطار به تصوف آن بود كه: "روزی در دكان عطاری مشغول و مشغوف معامله بود. درویشی آنجا رسید و چند بار شیخ الله گفت. وی به درویش نپرداخت، درویش گفت: ای خواجه تو چگونه خواهی مرد؟ عطار گفت: چنانكه تو خواهی مرد.
درویش گفت: تو همچون من می توانی مرد؟ عطار گفت: بلی. درویش كاسه چوبین داشت، زیر سر نهاد و گفت: الله و جان بداد. عطار را حال متغیر شد و دكان بر هم زد و به این طریق درآمد."
همانگونه كه اشاره شد، این سخنان به دلایلی قابل قبول نیست. نخست آنكه شیخ عطار از آغاز عمر و زمان كودكی به سخن صوفیان متمایل بوده است و ایشان را دوست داشته است و این مطلب از مقدمه تذكره الاولیا حاصل است.
دو دیگر آنكه وی ـ همانگونه كه اشاره شد ـ مصیبت نامه و الهی نامه را در داروخانه به نظم كشیده و این هر دو منظومه، به اسرار معرفت و رموز طریقت آمیخته و قطعاً عطار به هنگام سرودن آنها رسوخی در تصوف داشته و گامها در سیر و سلوك عرفانی برداشته است.
عطار قسمتی از عمر خود را به رسم سالكان طریقت در سفر گذراند و از مكه تا ماورالنهر به مسافرت پرداخت و در این سفرها بسیاری از مشایخ و بزرگان زمان خود را زیارت كرد و در همین سفرها بود كه به خدمت مجدالدین بغدادی رسید . گفته شده در هنگامی كه شیخ به سن پیری رسیده بود بهاءالدین محمد پدر جلال الدین بلخی با پسر خود به عراق سفر می كرد كه در مسیر خود به نیشابور رسید و توانست به زیارت شیخ عطار برود ،
شیخ نسخه ای از اسرار نامه خود را به جلال الدین كه در آن زمان كودكی خردسال بود داد . عطار مردی پر كار و فعال بوده چه در آن زمان كه به شغل عطاری و طبابت اشتغال داشته و چه در دوران پیری خود كه به گوشه گیری از خلق زمانه پرداخته و به سرودن و نوشتن آثار منظوم و منثور خود مشغول بوده است . در مورد وفات او نیز گفته های مختلفی بیان شده و برخی از تاریخ نویسان سال وفات او را ۶۲۷ هجری .ق ،دانسته اند و برخی دیگر سال وفات او را ۶۳۲ و ۶۱۶ دانسته اند ولی بنابر تحقیقاتی كه انجام گرفته بیشتر محققان سال وفات او را ۶۲۷ هجری .ق
دانسته اند و در مورد چگونگی مرگ او نیز گفته شده كه او در هنگام یورش مغولان به شهر نیشابور توسط یك سرباز مغول به شهادت رسیده كه شیخ بهاءالدین در كتاب معروف خود كشكول این واقعه را چنین تعریف می كند كه وقتی لشكر تاتار به نیشابور رسید اهالی نیشابور را قتل عام كردند و ضربت شمشیری توسط یكی از مغولان بر دوش شیخ خورد كه شیخ با همان ضربت از دنیا رفت و نقل كرده اند كه چون خون از زخمش جاری شد شیخ بزرگ دانست كه مرگش نزدیك است . با خون خود بر دیوار این رباعی را نوشت
:
در كوی تو رسم سرفرازی این است / مستان تو را كمینه بازی این است
با این همه رتبه هیچ نتوانم گفت / شاید كه تو را بنده نوازی این است
مقبره شیخ عطار در نزدیكی شهر نیشابور قرار دارد و چون در عهد تیموریان مقبره او خراب شده بود به فرمان امیر علیشیر نوایی وزیر سلطان حسین بایقرا مرمت و تعمیر شد.
مذهب عطار
چنانكه از ظاهر آثار عطار بر می آید، او برمذهب اهل سنت بوده است. اظهار ارادت فراوانی كه عطار نسبت به خلفای سه گانه و شافعی و ابوحنیفه در مثنوی خسرونامه و كتاب تذكره الاولیا دارد، به نحوی است كه تردید در مذهب او را از بین می برد و جایی برای تأویل باقی نمی گذارد. با این حال نسبت به خاندان اهل بیت خصوصاً مولی الموحدین علی بن ابیطالب )ع( اخلاص و ارادتی توأم با صدق نیت و حسن اعتقاد دارد و همین اخلاص و ارادت او سبب شده است تا قاضی نورالله شوشتری به اشعار او تمسك جوید و او را در زمره شیعیان بداند.
عطار را بر هر مذهبی كه بدانیم باید او را مردی مخلص و مؤمن، خداشناس و خداترس، زاهد، عاشق، سالك و واصل دانست.
ویژگی سخن عطار
عطار یكی از شاعران بزرگ متصوفه و از مردان نام آور تاریخ ادبیات ایران است . سخن او ساده و گیراست . او برای بیان مقاصد عرفانی خود بهترین راه را كه همان آوردن كلام ساده و بی پیرایه و خالی از هرگونه آرایش است انتخاب كرده او اگر چه در ظاهر كلام و سخن خود آن وسعت اطلاع و استحكام سخن استادانی هم چون سنایی را ندارد ولی آن گفتار ساده كه از سوختگی دلی هم چون او باعث شده كه خواننده را مجذوب نماید و همچنین كمك گرفتن او از تمثیلات و بیان داستان ها و حكایات مختلف یكی دیگر از جاذبه های آثار او می باشد و او سرمشق عرفای نامی بعد از خود همچون مولوی و جامی قرار گرفته و آن دو نیز به مدح و ثنای این مرشد بزرگ پرداخته اند چنانكه مولوی گفته است :
عطار روح بود و سنایی دو چشم او ما از پی سنایی و عطار آمدیم
.
شیخ عطار از معدود شاعرانی است كه در طول زندگی خود هرگز زبان به مدح و ثنای هیچ امیر و وزیری نگشود .
از میان آثار عطار آنچه كه برجستهتر از بقیه به نظر میرسد، منطقالطیر اوست كه شیخ بارها در اشعار خود به این كتاب اشاره كرده.
عطار در مثنوی فوق از یك پرنده افسانهیی به نام سیمرغ سخن میگوید. ناگفته نماند كه شیخ نام كتاب خود را از قرآن كریم انتخاب كرده است ) و ورث سلیمان داود و قال یا ایها الناس عددنا منطق الطیر و اوتینا من كل شیء ان هذالهوالفضل المبین، آیه ١٦ سوره نمل).
عطار در این مثنوی طیور امثالی از سالكان راه حق و سیمرغ را مراد آنان یعنی حق تعالی دانسته است. لانه سیمرغ در كوه قاف و بنا به افسانههای ملی و شاهنامه در كوه البرز واقع است. درختی كه آشیانه سیمرغ بر آن است طوبی است كه در اوستا vispo-pish نامیده میشود. سیمرغ در شاهنامه نیز قدر و منزلت داشته و درواقع زال، پسر سام را در كودكی پرورش داده و رستم را در جنگ با اسفندیار به پیروزی میرساند. عطار در داستان زیبای خود،
سالكان راه را از هفت وادی خطر میگذراند كه بهنوعی شباهتهایی به هفت خوان رستم نیز دارد. گرچه فردوسی در شاهنامه از بعد حماسی و عطار از بعد عرفانی این مراحل را میشناساند. هدهد پرندهای داناست كه مرغان دیگر او را به رهبری خود پذیرفتهاند و او به عنوان راهنما وظیفه رساندن مرغان را به كوه قاف و دیدار سیمرغ به عهده دارد. چون هدهد دشواریها و سختیهای راه را بر مرغان میشمارد، بیشتر پرندگان هر یك به عذر و بهانهای ترك سفر میكنند. هدهد برای آنان هفت وادی را شرح میدهد كه باید از هفت دره خطر بگذرند تا به مطلوب برسند. عطار هفت وادی را در ابیات ذیل چنین بیان میكند:
هست وادی طلب آغاز كار
وادی عشق است از آن پس بر كنار
بر سیم وادیست آن از معرفت
هست چهارم وادی استغناصفت
هفتمین وادی فقر است و فنا
بعد از آن راه و روش نبود ترا
در طول این هفته وادی مرغان بسیاری كه طالب سیمرغ حقیقت بودند خستهجان و سوختهدل از طی طریق باز میمانند یا به هلاكت میرسند و درنهایت فقط سی مرغ جان به سلامت میبرند و به كعبه مقصود میرسند و چون در جمع مینگرند بیش از سیمرغ نمییابند پس درمییابند كه به حقیقت سیمرغ خود ایشانند. عطار در كتاب منطقالطیر خود پس از ستایش خدا و نعت پیغمبر و مناقب خلفای راشدین وارد اصل داستان میشود
و طی چهل و پنج گفتار داستان چگونگی سفر پررنج پرندگان را شرح میدهد. در افسانههاست كه اگر كسی استخوان یا پر سیمرغ را همراه داشته باشد، همواره نزد دیگران گرامی و بزرگ بوده و از فر ایزدی برخوردار میشود. ناگفته نماند در مقابل سیمرغ خجسته اهورایی، سیمرغ دیگری نیز در شاهنامه وجود دارد كه اسفندیار پسر گشتاسب او را در پنجمین خوان از هفت خوان خود میكشد و البته ارتباطی با سیمرغ قصه رستم ندارد.
سیمرغ در داستانهای ایرانی (شاه مرغان) نامیده میشود و گاه به جای این كلمه، از واژه عنقا نیز استفاده میشود.
همانگونه كه اشاره شد در ادبیات اسلامی جای سیمرغ یا عنقا در كوه قاف و در اوستا آشیانه سیمرغ یا ( sen muruv ) سین مورو بر درخت هروسیپ تخمه است و آن درختی است كه هرگاه سیمرغ از آن برخیزد هزار شاخه از آن بروید و چون بر آن نشیند هزار شاخه از آن بشكند و تخمهایش پراكنده شود. مرغ دیگری به نام چمروش تخمههایی را كه از درخت فرو ریخته گردآورده و به جایی میبرد كه از آنجا فرشته تشتر باران آب بر میگیرد
و انواع و اقسام تخمهها را با قطرات باران فرو میریزد و انواع گیاه میروید. گروهی از محققان كلمه سئنه را در اوستا به شاهین و عقاب ترجمه كردهاند، اصطلاح قاف نیز در كیهانشناسی اسلام عبارت از نام كوهی است كه دور تا دور جهان را احاطه كرده است. در اوستا hera - brezaiti خوانده میشود كه در پهلوی harborz و در فارسی البرز نامیده میشود.
چنان كه در اوستا آمده است سیمرغ مرغی است فراخبال كه به هنگام پرواز بالهایش پهنای كوه را قرار میگیرد.نام سیمرغ در سانسكریت cyeno سینا به معنای شاهین است و با كلمه شاهین فارسی از یك ریشه است و شاید كلمه ارمنی cin و در یونانی كلمه iktinoz با این واژه ارتباط داشته باشد. در فرهنگهای فارسی ازجمله فرهنگ عمید و نیز در اشعار بعضی متقدمان گاهی سیرنگ نیز به جای سیمرغ به كار رفته است. در فرهنگ انجمن آرا در معنای این لفظ آمده است.
سیرنگ بر وزن بیرنگ به معنای سیمرغ نام حكیمی بزرگ بوده و در میان عوام مشهور است كه مرغی بزرگ بوده در كوه قاف كه با مردم آمیزش نداشته و زال را تربیت كرده و آموزگار و حامی رستم بوده است. شاید منظور فردوسی از دریای سیرنگ هم در بیت از آن جایگه بازگشتن نمود كه نزدیك دریای سیرنگ بود همان دریای مازندران باشد كه برخی دریای فراخكرت اوستا را با آن یكی دانستهاند . نام سیندخت هم كه در شاهنامه آمده است
( زن سهراب پادشاه كابل و مادر رودابه) شاید از لفظ سئنه اوستایی گرفته شده باشد. نیز داستان دیگری كه در منطقالطیر عطار به آن اشاره دارد و از دلآویزترین داستانهای كتاب میباشد، داستان شیخ صنعان است. قهرمان قصه پیری است بهنام شیخ صنعان كه پس از سالهای دراز عبادت و اعتكاف در كعبه و رسیدن به مقام كشف و شهود و داشتن چهارصد مرید سالك،
شبی خواب میبیند كه بتی را در روم سجده میكند، برای تعبیر خواب خویش به همراه سالكان عازم روم میشود و در آنجا به دختری ترسا دل میبندد و دل از بند شریعت و طریقت برمیگسلد و این بار به جای خانه كعبه معتكف كوی یار میشود. دختر ترسا كه از حال شیخ با خبر میشود از او میخواهد كه چهار كار اختیار كند.؛سجده بر بت آورد، قرآن بسوزد، خمر بنوشد و به دیر بنشیند و دیده از ایمان خود بدوزد، شیخ خمر مینوشد و از سر مستی آن سه كار دیگر را نیز انجام میدهد؛
به گونهای كه سایر یاران از وی دلچركین شده و بازمیگردند. از آنجا كه شیخ سیم و زری برای كابین دختر نداشته قرار میگذارند به مدت یك سال به رایگان برای او خوكبانی كند. شیخ در عشق دختر رسوای خاص و عام میشود و خبر رسوایی او به مریدانش میرسد. یكی از مریدان شیخ كه هنگام عزیمت او به روم غایب بود، چون از ماجرای او آگاه میشود، مریدان دیگر را سرزنش میكند
كه چرا شیخ خود را در روم تنها گذاشتید و رسم وفاداری را به جا نیاوردید. پس با گروهی از مریدان عازم روم میشود و همگی چهل شبانه روز معتكف نشسته و به ناله و زاری میپردازند؛ تا خداوند دری از رحمت بگشاید و شیخ را ببخشد و او را از گمراهی نجات دهد. پس از چهل شب آن مرید پاكباز حضرت محمد مصطفی (ص) را به خواب میبیند كه حضرت به او میگوید من غبار ظلمت را به شبنم شفاعت فرو نشاندم. مرید چون بیدار میشود، نزد شیخ میرود و میبیند كه حجاب ظلالت از برابر شیخ كنار رفته و دیگرباره نور معرفت جایگزین آن شده است.
در این داستان دختر ترسا هم بعد از آن بر اثر خوابی كه میبیند مسلمان شده و اسلام را قبول میكند و پس از مسلمان شدن از گناه پاك شده و جان به جان آفرین میسپرد. قصه شیخ صنعان با روایتهای دیگر و به زبانهای دیگر نیز نقل شده است؛ ازجمله حكایتهایی به زبان تركی و كردی با تفاوتهایی نه چندان زیاد قبل از عطار نقل شده كه بعید نیست عطار با استفاده از الهامات شاعرانه داستان را به زیباترین شكل ممكن و در قالب مثنوی سروده باشد. برخی مآخذ شیخ عطار را در نظم قصه شیخ صنعان، رساله تحفهالملوك منسوب به غزالی میدانند.
جالب است یادآور شود كه به جز عطار، دیگران نیز منطقالطیرها و رسالهالطیرهایی داشتهاند كه به چند مورد ذیلا اشاره میشود:
رسالهالطیر ابوعلی سینا كه بیشتر بار فلسفی داشته و شیخ شهابالدین سهروردی آن را به فارسی ترجمه كرده است.
رسالهالطیر غزالی: ابوحامد محمد بن محمد الغزالی آن را نوشته و شیخ محیالدین صبری الكردی الكانیمشكانی در كتاب مجموعهالرسایل در سال ١٣٢٧ هجری در مصر به طبع رسانده است.
رساله عقل سرخ: رسالهای فارسی است منسوب به حكیم شهابالدین یحیی بن حبش سهروردی.
اتلعزیه الغریبه: رسالهای به زبان عربی از شیخ شهابالدین یحیی بن حبش سهروردی كه بسیار مانند رسالهالطیر ابن سیناست و در آن به حدیث نفس و احوال متعلق به آن اشاره شده است.
لسانالطیر امیر علیشیر ندایی: از این رساله فقط در كشف الظنون حاج خلیفه یاد شده و معلوم نیست كه نسخهای از آن وجود دارد یا نه؟
رسالهالطیر بیهقی: نوشته ابوالحسن علی بن زید بیهقی صاحب كتاب تاریخ بیهق این رساله شرحی بر رسالهالطیر ابن سینا بوده است.
باید دانست در قرن پنجم پیش از میلاد نیز اریستوفانس aristophnes كمدینویس معروف یونانی نمایشنامهای به نام مرغان نوشته كه موضوع آن سفر كردن اهالی شهر آینه است با مرغان به پیشوایی هدهد برای بنای یك شهر.
منطقالطیر خاقانی: در قالب قصیده و توسط خاقانی شروانی ستوفی در ٥٩٢ سروده شده است.
منطقالطیرهای دیگر: پس از عطار منطقالطیرهای دیگری نوشته شده ازجمله:
منطقالطیر باراده الخیر تالیف زینالدین عمر بن مظفربن الوردی.
منطقالطیر تالیف شهابالدین احمد بن یحیی بن ابی حجله التلسمانی متونی به سال ٧٧٧
مختصر منطق الطیرو شرح بر آن: حاج خلیفه در كشف الظنون از كتابی به نام اختیار منطقالطیر از شیخ سید علی همدانی نام میبرد.
ترجمههای منطقالطیر :
پنچهی باچها: ترجمه جدی از شعرای هندوستان كه به زبان اردو ترجمه شده است.
گارسن دو تاسی garcin de tossy ترجمه منطقالطیر را به زبان فرانسه انجام داده است.
ادوارد فیتز جرالد edvard fitzgerald شاعر انگلیسی خلاصه منطقالطیر را در نوعی سجع موزون به زبان انگلیسی به نظم آورده است.
غلام محمد عبید - شیخ هندی كه ١١٧٠ بیت از منطقالطیر عطار را به انگلیسی ترجمه كرده است.
بارون اریك هرملین baron erik hermlelin ترجمه كتاب را از فرانسه به سوئدی انجام داده است و ...
معرفی آثار عطار
فهرست دقیقی از آثار عطار در دست نیست. تعداد كتاب هایی را كه به او نسبت داده اند، از صد جلد متجاوز است. در پر گویی عطار حرفی نیست. خود او هم به این نكته اشاره داد:
ز هر در گفتم و بسیار گفتم / چو زیر چنگ شعری راز گفتم
كسی كو چون منی را عیب جویست / همین گوید كه او بسیار گویست
اما انتساب مجموعه ای صد جلدی به او هم چندان درست نمی نماید. خود او در خسرو نامه از هفت اثر یاد كرده و به قصاید و غزلیات و قطعات سروده شده خود هم اشاره دارد. بنابراین آثار مسلم عطار را می توان از این قرار دانست:
۱ـ مصیبت نامه، ۲ـ الهی نامه، ۳ـ اسرار نامه، ۴ـ مختار نامه، ۵ـ مقامات طیور)منطق الطیر(، ۶ـ خسرو نامه، ۷ـ جواهر نامه، ۸ـ شرح القلب، ۹ـ دیوان قصاید و غزلیات.
و چون كتاب منثور تذكره الاولیا را هم بر این مجموعه بیفزاییم تعداد آثار مسلم او به ده كتاب بالغ می گردد. با این حال نمی توان همه آثار را یكدست دانست. از این رو منطق الطیر، الهی نامه، مصیبت نامه و اسرار نامه در یك سطح می باشند و گوینده او بی شك عطار است. اما آثاری مانند خسرو نامه، جواهر الذات همچنین اشتر نامه هم از جهت مضمون و هم از لحاظ شیوه بیان،
به سخن گوینده الهی نامه و منطق الطیر نمی رسد و در صحت انتساب آنها به عطار جای تأمل است. چنانكه مظهر العجایب، لسان الغیب، كنز الاسرار، مفتاح الفتوح و وصیت نامه، بی شك مدتها بعد از روزگار عطار به وصف آمده اند و آثاری مانند هیلاج نامه، منصور نامه، خیاط نامه، وصلت نامه و بیسرنامه بی گمان مجعول است و نمی توان آنها را در شمار سخنان عطار آورد.