بخشی از مقاله
علامه طباطبایی و مستشرقان
مقدّمه
استشراق، شرقشناسی یا خاورشناسی، معادل كلمه Orientalism، از ماده Orient، به معنای شرق. بر اعمالِ مستشرقان در قبال فرهنگِ مشرق زمین اطلاق میشود؛ كه عناصر زبان. ادبیات، هنر، آداب و رسوم، افكار و عقاید و دیگر عادات و سنن را در بر میگیرد.(1)
اهدافِ مستشرقان متفاوت بوده است: برخی با انگیزههای تبشیری و تبلیغ مسیحیّت، برخی با اغراضِ استعماری و به منظور استیلای سیاسی ـ فرهنگی، و گروهی نیز صرفا با انگیزههای علمی و به منظور فرونشاندن عطش دانایی، عازم دیار شرق گشتهاند.(2)
عمدهترین موضوع تحقیق مستشرقان درباره اسلام، قرآن كریم و موضوعات مربوط به آن؛ همچون ترتیب نزول، نحوه جمع آوری و كتابت، ترجمه و تفسیر قرآن بوده است و بیشتر نوشتههای آنان در این زمینه میباشد. چنانكه مهمترین كتاب گلدزیهر، مستشرقِ یهودی الاصلِ آلمانی، «مذاهب تفسیری در میان مسلمانان» است. نولد كه، دیگر مستشرق آلمانی، با نگارشِ رساله «تاریخ قرآن» به درجه دكترا نایل آمد و رژی بلاشر، مستشرقِ فرانسوی، اقدام به ترجمه قرآن به این زبان نمود، و كتابِ «در آستانه قرآن» را به نگارش در آورد؛ كه توسّط مرحوم دكتر رامیار به فارسی ترجمه شده است.(3)
از آنجا كه عموم مستشرقان، غیر مسلمان و اكثرا مسیحسی یا یهودی بودهاند، برخورد
آنان با فرهنگِ دینی شرق، یعنی اسلام، واقع بینانه نبوده و در مقالات و كتبی كه در زمینه معرفی اسلام و قرآن به نگارش در آوردهاند، چهره ناقص، نادرست و نازیبایی ارائه كردهاند. این پژوهشهای مكتوب، امروزه در دانشگاههای مختلف اروپا، به عنوانِ مرجع اصلی آموزش
و پژوهش، در كرسیهای اسلامشناسی مورد پذیرش واقع شده است.
دانشمندان مسلمان، در برابر جریان استشراق دو موضع متفاوت اتخاذ كردهاند: گروهی از سر افراط فعالیتهای آنان را ستوده و آنان را پایه گذار روشهای صحیح تحقیق در متون دینی و احیاگر میراثِ بر باد رفته شرق به غرب میدانند. در مقابل، گروهی دیگری از دانشمندان، این فعالیت را به شدّت نكوهیده و معتقدند: شرقشناسی، طبق یك نقشه از پیش تعیین شده و با هدفِ توهین به مقدسات و تضعیف عقاید مسلمانان، پا به عرصه گذارده است.
امّا انصاف اقتضا دارد كه همه را به یك چوب نرانیم و خدمتِ برخی را به واسطه خیانتِ گروهی دیگر، نادیده نیانگاریم. خدماتِ خاورشناسان را در شناسایی، گردآوری، فهرست نگاری و انتشار برخی نسخههای خطی اسلامی و خصوصا معجم نگاری الفاظ قرآن، پیریزی شیوههای نوینِ پژوهش در متون دینی، كه محصولِ تجاربِ آنان در پژوهشهای علوم انسانی است، بپذیریم و از خیانت برخی از آنان در تحریف، تدلیس، تأویل، رستكاری، زشتسازیِ تعالیم قرآنی و استناد به روایات ضعیف، افسانهها، خرافهها، جعلیّات، شایعات و گفتههای احبار و رهبان، غافل نباشیم.(4)
در نهمین كنگره بین المللی خاورشناسان، كه در سال 1893 میلادی در لندن
برگزار گردید، اندیشه تدوینِ دائرة المعارف اسلام به تصویب رسید و گلدزیهر، سرپرستی یك هیأت دوازده نفری را برای انجام این امر به عهده گرفت. اولین مجلّد این مجموعه در سال 1913 م منتشر گردید و چاپ دوم آن، با اصلاح، تكمیل و افزودههای بیشمار، از سال 1960 م. آغاز شده و در ده جلد كامل میشود.
نقص عمده این دایرة المعارف، نادیده گرفتن فرهنگ تشیع و ایران است؛ به گونهای كه درباره امام صادق (علیهالسلام) تنها هجده سطر، درباره ابوذر غفاری، چهار سطر و درباره شیخ طوسی، از بزرگان علمیِ جهان تشیع، سخنی به میان نیامده است.
ترجمه دائرة المعارف اسلام به زبان فارسی، توسط «بنگاه ترجمه و نشر كتاب» آغاز و نخستین دفتر آن در سال 1354 شمسی منتشر گردیدگ امّا پس از انتشار ده دفتر، در سا
ل 1361 متوقف گردید.(5)
ضرورت پژوهش
در میان تعالیم جاودانی و جهانی اسلام، هیچ یك به اندازه حكومت فراگیر مهدوی
، قابلیت ارائه به جهان پر غوغای امروزی را ندارد. حكومتی كه حتی برای غیر مسلمانان نیز عدالت و امنیت را به همراه دارد.
امّا جای بسی تألیف است كه این اندیشه والا و گیرای مكتب اسلام، كمتر از دیگر موضوعات دینی، به اندیشمندان امروزی معرفی گردیده است؛ البته آن هم به شكلی ناقص یا نادرست؛ زیرا آشنایی جهان غرب با اسلام، عموما به واسطه مقالات یا كتب مستشرقان بوده است؛ كه خود اطلاع درستی از این مكتب آسمانی نداشتهاند. با توجه به ضرورت عرضه اندیشه مهدوی در جهان معاصر، هدفِ این مقاله، باز كاوی دیدگاه مستشرقان در این موضوع است؛ تا آنان كه قدم در این مسیر میگذارند، با نگاه درستی به گذشته، آینده را رقم زنند.
مدخل
موضوع مهدویت، از زوایای مختلف مورد كاوش پژوهشگران غربی قرار گرفته است. برخی از آنان در بررسی تاریخ مسلمانان، از صدر اسلام تاكنون، به كسانی برخوردهاند كه با نام مهدی قیام كرده و حكومت تشكیل دادهاند؛ همچون حكومت فاطمیون در مصر، كه سر سلسله آن المهدی
باللّه است یا قیامِ مهدی سودانی در قرن نوزدهم میلادی، در برابر سلطه انگلیس بر این كشور.
برخی دیگر در بررسی عقاید شیعه، به موضوع غیبت امام مهدی (علیهالسلام) و انتظار ظهور او برخورده و این موضوع را از جنبههای مختلف مورد بررسی قرار دادهاند؛ مانند پروفسور كُربُن، كه بخشی از پرسشهای او از مرحوم علامّه طباطبایی در این باره است.
برخی نیز در مقام مقایسه میان ادیان آسمانی، موعود گرایی را یكی از وجوه مشترك ادیان دانسته و از این زاویه به بیان تفاوتهای موعودِ اسلام با موعود دیگر ادیان پرداختهاند.
بررسی همه موارد فوق، با توجه به اندك بودن منابع در دسترس، كاری دشوار است. در زبان فارسی تنها یك كتابِ صد صفحهای به تحقیق در این باره پرداخته است؛ كه متأ
سفانه نیمه اوّل آن هم، ربطی به موضوع ندارد.(6)
نویسنده این سطور قصد دارد در حدّ توان و بضاعتِ خود، راهی گشوده و گوشههایی از دیدگاه مستشرقان درباره مهدویت را برای خوانندگان عزیز باز نماید.
قیام مهدی سودانی
در سال 1834 م. فردی به نام محمداحمد سودانی، خود را مهدی موعود خواند و با ارتش انگلیس و مصر، كه كشور سودان را به اشغال خود در آورده بودند، به جنگ و مبارزه برخاست. حركت او نظر جهانیان را به خود جلب كرد و نام او را به اروپا و دیگر نقاط غرب رسانید.
«دار مستتر»(7)، شرقشناسی یهودی الاصل فرانسوی، این حركت را موضوع پژوهش خود قرار داد و اعتقاد به مهدویت در اسلام را بررسی نمود. او حاصل كار خود را طی كنفرانسهایی كه در تالار سور بن پاریس، در حضور جمع كثیری از مردم فرانسه برگزار گردید، عرضه داشت. بعدها گفتارهای او به شكل كتابی مستقل با نام «مهدی از صدر اسلام تا قرن سیزدهم» منتشر شد، كه به فارسی نیز ترجمه شده است.(8)
او میگوید:
«آیا میدانید كه محمّد (صلّیاللهعلیهوآلهوسّلم)، شریعت خود را چگونه بنیان نهاد؟ هنگامی كه او ظهور كرد، در عربستان، علاوه بر شرك ملی باستانی، سه دیانت بیگانه موجود بود: آیین یهود، دیانت عیسوی و كیش زردشت.
نكته مشتركی كه در این سه دیانت یافت میشد. عبارت از اعتقاد به یك وجود مافوق الطبیعه بود، كه بایستی در آخر الزمان ظهور كند و نظم و عدالت از دست رفته را به جهان باز گرداند و مقدمه خلود و سعادتِ دائم انسان را فراهم سازد.»(9)
وی اضافه میكند:
«این اعتقاد كه نخست در دیانت یهود بوده و عیسویت را به وجود آورده است، فقط وقتی در دیانت یهودان و عیسویان به صورت نهایی درآمد كه تحت تأثیر اساطیر ایر
انی واقع شد... مسلمانان در خصوص اعتقاد به ظهور منجی، اصول عیسویان را پذیرفتهاند.»(10)
دار مستتر در مورد تولد این موعود میگوید:
«حسن (علیهالسلام) كه امام یازدهم بود، پس از مرگ خود پسری شش ساله باقی گذاشت، به نام محمد. خلیفه آن پسر را در شهر حلّه، نزدیك خود، به زندان افكنده بود، وی در 12 سالگی غایب شد. چون او تنها باقیمانده نسب مستقیم پیامبر بود، عامّه چنین نتیجه گرفتند كه این كودك در ساعتی كه بخواهد ظهور خواهد كرد.»(11)
این عبارات بیانگر آن است كه از دیدگاه این مستشرق فرانسوی، مهدویت و موعودگرایی، افسانه و اسطورهای است كه از آیین یهود و مسیحیت دارد. اسلام شده و شیعیان ایرانی، آن را با اساطیر ایرانی بال و پر داده و بزرگ كردهاند.
در حالی كه امثال مهدی سودانی، كه در این كشور ادعای مهدویت داشتهاند، نه شیعه بودهاند و نه ایرانی! بلكه روایاتی از رسول خدا (صلّیاللهعلیهوآلهوسّلم) در باره ظهور فردی كه در آخرالزمان، به مبارزه با ظلم و ستم برخیزد و قسط و عدل را بر جهان حاكم گرداند، به قدری در كتب روایی اهل سنّت وارد شده است، كه حتّی متعصّبترین گروههای سنّی در برابر شیعه، یعنی وهّابیّت، روایات در این باره را غیر قابل انكار میدانند.
شیخ عبدالعزیز بن باز، مفتی اعظم عربستان، در یك سخنرانی كه متن ان در مجلّه الجامعة الاسلامیة به چاپ رسیده است، به دنبال سخنرانیِ شیخ عبدالمحسن العباد، قائم مقام ریاست دانشگاه اسلامی مدینه، در موضوع مهدویّت، چنین میگوید:
«همان طور كه اهل علم تبیین كردهاند، مسأله مهدی، آشكار و روشن و احادیث درباره آن، فراوان، بلكه متواتر و مستحكم است و از اهل علم افراد زیادی تواتر آن را بازگو كردهاند، ب
ه تواتر معنوی، كه دلالت دارد این شخصِ موعود، مسألهاش ثابت و خروجش حقّ است. او از الطاف خدای عزوجل به این امّت در آخر الزمان است، كه ظهور میكند و داد و حقّ را بر پا میدارد و از ظلم و بیداد جلوگیری میكند؛ و خداوند به وسیله او سایه لوای حق را بر این امّت، در راه عدالت. هدایت و راهنمایی مردمان، میگسترد.»(12)
البته بن باز در مورد اینكه مهدی (علیهالسلام) یكی از دوازده خلیفه پیامبر باشد، تردید كرده و میگوید:
«در مورد گفته حافظ اسماعیل بن كثیر، در تفسیر خود در سوره مائدة، هنگام بیان اسامی نُقَبا، و اینكه مهدی میتواند یكی از امامان دوازدهگانه باشد، جای تأمل وجود دارد؛ زیرا پیامبر (صلّیاللهعلیهوآلهوسّلم) فرمود: این امّت مادام كه دوازده خلیفه بر آنان حكومت دارند، كه همگی شان از قریش هستند، همچنان پایدار خواهد بود.
این فرموده او دلالت دارد كه دین در زمان آنان استوار و احكام خدا جاری و حق فائق است و این امر، فقط بیش از انقراضِ دولت امویان بود و پس از آنان اختلافاتی بروز كرد كه مردم دچار دو دستگی شدند و مصیبت بر سر مسلمانان فرود آمد...
به نظر من مراد از دوازده خلیفه، خلفای چهارگانه، معاویه و فرزندش یزید و سپس عب
دالملك مروان و چهار فرزندش و عمر بن عبدالعزیز میباشد؛ كه اسلام در زمان آنان گسترش یافت و دین پایدار گردید و حق آشكار شد.»(13)
با وجود این، شاید مستشرقانی همچون دار مستتر در این قضاوت خود معذور باشند؛ زیرا وقتی افرادی چون ابن خلدون، مهدویت را زیر سؤال برده و در صحّت روایات آن شكّ میكنند، دیگر از پژوهشگران غربی غیرمسلمان چه انتظار!
ابن خلدون در فصل پنجاه و دوّم از كتاب مقدمه خود، ذیل عنوانِ «فی امر الفاطمی و ما یذهب الیه الناس فی شأنه» ابتدا چنین میگوید:
«اعلم انّ فی المشهور بین الكافة من اهل الاسلام علی ممّر الاعصار انّه لابدّ فی آخر الزّمان من ظهور رجل من اهل البیت یؤیّد الدّین ویظهر العدل ویتبعه المسلمون ویستولی علی الممالك الاسلامیّه ویسمّی بالمهدیّ ویكون خروج الدّجال وما بعده من اشراط السّاعة الثابته فی الصحیح علی اثره وانّ عیسی ینزل من بعده فیَقتل الدّجال او ینزل معه فیساعده علی قتله ویَأتمّ بالمهدیّ فی صلاته... (14)
بدان كه مشهور در میان عموم مسلمانان در طول زمان این بوده كه در آخر الزمان، مردی از اهل بیت ظهور میكند كه دین را تأیید و عدالت را حاكم میگرداند؛ مسلمانان از او پیروی میكنند و او بر همه كشورهای اسلامی مستولی میشود.
نام او مهدی است و از شرایط ظهور او قیام دجّال است، كه در روایات، صحیحه مطرح شده است و عیسی نیز پس از او نازل میشود و دجّال را میكشد و یا در كشتن او مساعدت میكند؛ و در نماز به مهدی اقتدا خواهد كرد.»
ابن خلدون، سپس روایات مربوط به مهدی (علیهالسلام) را از كتب بزرگان اهل سنّت نق
ل نموده و یك یك آنها را مودر نقد و طعن قرار میدهد؛ از مهمترین دلایل طرد و ردّ روایت نزد او، حضور یكی از رجال شیعه در سلسله سند روایت است.
البته كسانی مانند احمد كسروی نیز مهدویت را زیر سؤال بردهاند. او در دو كتابِ «شیعیگری» و «بهاییگری» در این باره مینویسد:
«مهدیگری افسانه است... اگر در ادیان دیگر هم منتظر منجی هستند؛ آنها نیز افسانه است.»، «بیگمان در زمان بنیان گزار اسلام، سخنی از مهدی در میان نبوده و نباید میبود.» «
مهدویت را ایرانیان بین مسلمانان انداختهاند.» و «امام حسن عسكری (علیهالسلا
م) فرزندی نداشته؛ و چگونه میشود كسی فرزندی داشته باشد، و كسی از آن آگاه نباشد.»(15).
گلدزیهر(16) نیز. كه از بنیانگذارانِ استشراق و بزرگان این امر است، در كتابِ «العقیدة والشریعة فی الاسلام»، كه مبنای بسیاری از نوشتههای مستشرقان پس از او قرار گرفته، چنین مینویسد:
«اندیشه مهدی، كه در اصل به عناصر یهودی و مسیحی بر میگردد، بعضی ویژگیهای سائوشیانت زردشتی به آن اضافه شد. چنانكه اذهان خیال پردازان نیز به آن مطالبی افزود؛ و عقیده به مهدی، مجموعهای از اساطیر شد...
آنان احادیثی را به پیامبر (صلّیاللهعلیهوآلهوسّلم) نسبت دادند كه اوصافِ دقیق م
هدی (علیهالسلام) در آن تصویر شده بود؛ در حالی كه این احادیث به هیچ وجه در تألیفاتی كه احادیث صحیح را جمعآوری كرده، نیامده است.»(17)]
مارگلی یوت(18) نیز در مقالهای تحت عنوانِ «مهدی»، در یكی از دائرة المعارفهای غربی(19)، چنین مینویسد:
«احادیث را هر گونه هم تفسیر كنند، دلیل قانع كننده در دست نیست كه تصور كنیم پیامبر اسلام، ظهور یك مهدی را برای احیا، تحقق، اكمال و تقویت اسلام، لازم و حتمی شمرده باشد.»(20).
در مقابل این گروه از مستشرقان، كه مهدویت را اسطوره و افسانه پنداشتهاند، برخی دیگر از مستشرقان، با نگاه مثبت به آن نظر كردهاند و نه تنها آن را اسطوره نمیخوانند، بلكه از نقاط مثبت تفكر اسلامی و خصوصا شیعی میدانند؛ كه به دو نمونه از این دیدگاه اشاره میكنیم:
ماربین، مستشرق آلمانی، در كتاب خود «سیاست اسلامی»، در پایان فصل هفتم، در مورد فلسفه مذهبِ شیعه میگوید:
«از جمله مسائل بسیار مهم اجتماعی كه همواره میتواند موجب امیدواری و رستگاری گردد، همانا اعتقاد به وجود یك حجّت در هر عصر و انتظار ظهور اوست.]
شیعه عقیده دارد كه انسان چون به هنگام شب در بستر میرود، باید به این امید ب]خوابد كه صبح هنگام، چون از خواب برخیزد و ببیند كه حجت عصر ظهور كرده است، در تأیید او آماده باشد؛ و عقیده دارند كه همه مردم و دولتهای روی زمین تابع او و تحت حكومت آنها خواهند بود.
گویا فرد فرد شیعه، به امید ترقی و عالمگیری و اقتدار مذهب خود، هر صبح از خواب بر میخیزد. شیعه، مجتهدین را نوّاب عام حجّت عصر میدانند. و البته بر دانشمندان علوم اجتماعی روشن است كه اگر همچو عقیدهای در میان فرد فرد ملّتی گسترش یافته و رسوخ كند، ناچار روزی اسباب طبیعی آن، برای آنان فراهم خواهد آمد.
یأس و حرمان، عامل همه گونه نكبت و ذلّت است و ضدّ آن، پشتگرمی. امیدواری و قوّت قلب از روی اعتقاد، مایه فلاح و نجات میگردد.»
این مستشرق آلمانی، در ادامه نوشته خود، پیشكویی جالبی كرده و میگوید:
اعتقادات مذهبی در ملل مشرق زمین، تا دو قرن دیگر كاملاً اثرات خود را خواهد بخشید؛ و میتوان گفت كه در این مدت و با این همه جمعیت و اسباب طبیعی. شیعه پیشرفت محیّر العقولی نموده و از حیث عدّه، نیرو و قدرت، مقام اول را حائز خواهد شد؛ و حتی اگر آثار اعتقادات مذهبی را از بین برود. شیعه دارای آن سرمایهای خواهد بود كه ماورای قوای طبیعی، شوكت، اقتدار، قوت و حكومت خود را در عالم نگه دارد.»(21)
علاوه بر ماربین، دیگر مستشرقِ بزرگ آلمانی، فان فلوتن، در كتاب خود، تحت عنوان «تاریخ شیعه و علل سقوط بنیامیّه» در این باره میگوید:
«مسیح ناجی، در میان شیعیان معروف و مشهور است. او ملقّب به مه]دیّ است. البته این لقب، در آغاز یكی از القاب شَرف بود؛ ولی دیری نپایید كه مخصوصِ آن ناجی از اهل بیت گردید؛ چنانكه اعتقاد به ظهور مهدی و انتظار او، در بدو امر مختص به آل بیت نبو
د و فكر مهدیِ منتظر چنان در میان اهل سنّت شیوع یافت كه فكر مهدیهای دیگر را به كلّی از ذهن آنان خارج ساخت؛ و بدون شك، پیشگویی راجع به این امر و انتظار ظهور ایشان. از نفوس مسلمانان] بیرون نرفته است.»(22)
اكنون با نگاهی به مباحثاتِ پروفسور هانری كربن، مستشرق بسفه و كلام مسیحی در موضوع مهدویت آشناتر میشویم. البته این دیدگاه محصول سالها مراوده علمی و مجالست او با مرحوم علامه میباشد؛ چنانكه دكتر سید حسین نصر در مقدمه كتابِ «شیعه در اسلام»، تألیف مرحوم علامه، مینویسد: سی با حضور جمعی از فضلا و دانشمندان تشكیل میشد؛ كه در آن مباحثی حیاتی درباره دین و فلسفه و مسائلی كه در جهان امروز با آن روبرو میشود، مطرح میشد و این جلسات نتایج بسیار مهمی به بار آورده است... حتی میتوان گفت كه از دوره قرون وسطی، كه تماس فكری و معنوی اصیل بین اسلام و مسیحیت قطع شد، چنین تماسی بین شرق اسلامی و غرب حاصل نشده است.»(23)
و در بخش دیگری از این مقدمه میافزاید:
«غرب، تاكنون دو بار با اسلام تماس مستقیم داشته است؛ با اعراب در اندلس و با اَتراك در شرق اروپا؛ و در هر دو مورد، تماس با اسلام سنّی بوده است در برخی مواردِ محدود، با اسلام شیعی؛ آن هم از نوع اسماعیلی! مغرب زمین هیچ گاه با عالم تشیع، بخصوص ایران شیعی، تماسی نداشته است... و تشیّع، چنانكه هست، در خارج از جهان پیروان آن، شناخته شده نیست. از این رو مستشرقان همواره تشیع را یك «بدعت» در اسلام و حتی برخی آن را اختراع عدهای از دشمنان اسلام دانستهاند.»(24)
مشروح مذاكراتِ دكتر كربن و مرحوم علامّه طباطبایی، هم در سالنامه مكتب تشیع سال 1339 به چاپ رسیده و هم به طور مستقل، تحت عنوانِ «ظهور شیعه»، منتشر گردیده است.
البته باید توجه داشت كه پروفسور كربن، بیشتر به عرفان و حكمت اسلامی نظر كرده و موضوع مهدویت را نیز از دیدگاه معنوی آن مورد پرسش قرار داده است. از این رو پرسش خود را از مرحوم علامه چنین مطرح میكند:
«تصوّر امام غایب، چه اثری در تفكر فلسفی و اخلاق و روی هم رفته زندگانی معنوی انسان دارد؟ آیا با تعمقی جدید در این تصور اساسی، مذهب تشیّع نمیتواند به دنیای امروز یك غذای جدید روحی، برای احیای فلسفه و مبدأ نیرومندی برای زندگی معنوی و اخلاقی ببخشد؟ نیرویی كه تاكنون در تقدیر مانده است.»(25)
مرحوم علامه طباطبایی در پاسخ به چنین سؤالی، پاسخی مبسوط ارائه میكنند، كه مقدمه آن بسیار جالب است. ایشان در ابتدا میفرمایند:
«استفاده معنوی از «مهدی» (علیهالسلام) پس از گذشت دو صریح و اخبار قطعی به آمدن مهدی موعود، آن حالت معنوی را كه با اعتقاد به «مهدی» در باطن یك مسلمان واقع بین جلوهگر میشود، در نفوس عموم اهل اسلام به وجود آورده است.
تصور ظهور مهدی، در ردیف تصور وقوع قیامت میباشد. چنانكه اعتقاد به پاداش عمل، یك نگهبان داخلی است؛ كه به هر نیكی امر و از هر بدی نهی میكند. همچنین اعتقاد به ظهور مهدی، نگهبان دیگری است. كه برای حفاظتِ حیات درونی پیروان واقع بین اسلام گماشته شده است.»(26)
پروفسور هانری كربن، در كتاب خود تحت عنوان «تاریخ فلسفه اسلامی»، به این مباحثاث و مذاكرات اشاره نموده و دریافتهای خود را از نوع تفكر و فلسفه شیعه بیان داشته است.
او در باره فلسفه غیبت امام زمان (علیهالسلام) چنین مینویسد:
«جلوه ظهور او بر مردم، همان مفهوم تهذیب و تجدید عالم روحانی آنان است و در نتیجه همان مفهوم عمیق اندیشهای است كه شیعه از غیبت و ظهور امام دارد.
مردم شایستگی خود را برای دیدن امام از دست میدهند؛ آنگاه خود بین امام و خویشتن حجاب میگردند؛ ز یرا وسیله تجلّی و مشاهده را؛ یعنی معرفتی كه از راه قلب حاصل میشود، از دست میدهند، یا آن را فلج ساخته و از كار میاندازند. پس تا وقتی كه مردم مستعدّ شناسایی و معرفت امام نگردند، سخن گفتن از ظهور امام غایب، هیچ معنی نخواهد داشت.»(27)
این فیلسوف فرانسوی، اعتقاد شیعه به مهدویت و تفاوت آن از دیگر موعود گراییها در مكاتب دیگر را چنین بیان میدارد:
«به عقیده من، مذهب تشیع تنها مذهبی است كه رابطه هدایت الهی را میان خدا و خلق همیشه زنده نگه داشته و به طور مستمر و پیوسته ولایت را زنده و پا بر جا میگذارد. مذهب یهود، نبوت را، كه رابطهای است واقعی میان خدا و عالم انسانی، در حضرت كلیم ختم كرده و پس از آن به نبوت حضرت مسیح و حضرت محمّد (صلّیاللهعلیهوآلهوسّلم) اذعان ننموده و راب
طه مزبور را قطع میكند و نیز مسیحیان در حضرت عیسی متوقف شدند و اهل سنّت از مسلمانان نیز در حضرت محمّد (صلّیاللهعلیهوآلهوسّلم) توقف نموده و با ختم نبوت در ایشان، دیگر رابطهای میان خالق و خلق، موجود نمیدانند.
تنها مذهب تشیع است كه نبوت را با حضرت محمد (صلّیاللهعلیهوآلهوسّای همیشه زنده میداند؛ رابطهای كه از اتصال عالم انسانی به عالم الوهی حكایت میكند؛ به واسطه دعوتهای دینی قبل از موسی و دعوت دینی موسی و عیسی و محمّد (صلواتاللّهعلیهماجمعین)؛ و بعد از حضرت محمّد (صلّیاللهعلیهوآلهوسّلم) به واسطه همین رابطه ولایت، جانشین وی (به عقیده شیعه) زنده بوده و هست و خواهد بود و این حقیقتی است زنده؛ كه هرگز نظر علمی نمیتواند آن را از خرافات شمرده و از لیست حقایق حذف نماید.
به عقیده من، همه ادیان بر حق بوده و یك حقیقت زنده را دنبال میكنند و همه ادیان در اثبات وجود این حقیقت زنده مشتركند. اری! تنها مذهب تشیع است كه به زندگی این حقیقت، لباس دوام و استمرار
پوشانده است.»(28)
شاید مهمترین انتقاد به تحقیقات كربن، عدم توجه او به بُعد اجتماعی ظهور حضرت حجّت (علیهالسلام) و قرار گرفتنِ دوران، غیبت میان دو حادثه بزرگ عاشورا و ظهور و قیام بالسیّف مهدی (علیهالسلام) است. بیتردید نمیتوان در كنار عروج عرفانی شیعیان، كه كربن بدرستی از آن به عنوان یكی از شروط اساسی توفیق دیدار معصوم یاد میكند، از وجه اجتماعی و مبارزه فراگیر آن امام با ظلم سیاسی، اقتصادی و فرهنگی صاحبان، زور و زر و تزویر چشم پوشید و خروج عاشقانه ابا عبداللّه (علیهالسلام) را برای اصلاح اجتماعی امّت جدّش، كه فرهنگی فاسد در كالبد آن دمیده شده بود، به فراموشی سپرد و از عنصر سیاسی این هر دو قیام صدور ذیل اسلام، چشم به غفلت پوشید.(29)
________________________________________
1. بهاء الدّین خرمشاهی، دانشنامه قرآن و قرآن پژوهی، ج 2، ص 2046، چاپ اول، تهران، 1377.
2. محمد ابراهیم روشن ضمیر، درآمدی بر معرفی مستشرقان و قرآنپژوهی، مجلّه پژوهشها، شماره ـ ص 191.
3. دانشنامه قرآن و قرآن پژوهی، ج 2، ص 2048.
4. مجلّه پژوهشها، شماره ـ، ص 197.
5. دائرة المعارف تشیع، مقدمه ج 1، ص 15، تهران بنیاد طاهر، 1366. (به نقل از مجله پژوهشها، ص 205).
6. عنوان این كتاب، «ذهنیّت مستشرقین، پژوهش در اصالت اندیشه مهدویت و نقد گفتار شرق شناسان» میباشد، كه پیش از انقلاب، با نام مستعار «حسین منتظر» و پس از انقلاب. با نام عبدالحسین فخّاری، توسط نشر آفاق منتشر گردیده است.
7. .Darmesteter
8. ترجمه محسن جهانسوز، كتابفروشی ادب، خرداد 1317.
9. مهدی در سیزده قرن، تألیفدار مستتر، ترجمه محسن جهانسوز، صص 5 و 6. (به نقل از مصلح جهانی، تألیف سید هادی خسروشاهی، ص 58).
10. همان، ص 6، (به نقل از كتاب ذهنیت مستشرقین، ص 58).
11. همان، ص 37.
12. سیدهادی خسروشاهی، مصلح جهانی و مهدی موعود از دیدگاه اهل سنّت، ص 151، انتشارات اطلاعات، چاپ دوم، 1374.
13. همان، ص 154.
14. ابن خلدون، مقدمه، ص 311، دارالكتب العلمیّه، چاپ چهارم، بیروت
.
15. ذهنیت مستشرقین، ص 55.
16. Goldziher، (1921 ـ 1850).
17. گلدزیهر، العقیدة و الشریعة فی الاسلام، ترجمه محمد یوسف مو مكتبة المثنّی، ص 93. (به نقل از ذهنیت مستشرقین، ص 60).
18. .Margoliought
19. Encyclo Paedia of Reliqion and Ethies, Vol. VIII Edit by: S.Hasting. Latest edit, Edinbougn, New York, 1964, P337.
20. ذهنیت مستشرقین، ص 59.
21. مصلح جهانی، ص 77.
22. همان، ص 65.
23. شیعه در اسلام، علامه سیدمحمد حسین طباطبایی، دارالكتب الاسلامیه، 1348، ص ز.
24. همان، ص ب.
25. مجله مكتب تشیع، سالانه 2، ص 72.
26. همان، ص 88.
27. امین میزرایی، امام عصر از منظر پروفسور هانری كربن، موعود شماره 14، ص 40.
28. ظهور شیعه، مجموعه مصاحبههای استاد علامه طباطبایی و پروفسور هانری كربن، ص 7.
29. موعود شماره 14، ص 41.