بخشی از مقاله
چکيده
کارکردها و تفاوتهاي فضاي مجازي با ساير رسانه ها باعث شده که تصور شود عرصه علم ارتباطات در حال تجربه کردن يک تغيير بسيار اساسي است. در واقع گروهي از متفکران معتقدند اين تغييرات به ظهور نظريه هاي جديدي در حوزه علم ارتباطات منتهي خواهند شد. فضاي مجازي هم مثل ساير رسانه ها با انسان سر و کار دارد و نتايج تحقيقات جديد نشان داده که اثراتي که به اين رسانه نوظهور نسبت داده مي شود مبالغه آميز است. تحقيق در فضاي مجازي با استفاده از نظريه هاي موجود نشان مي دهد که اين نظريه ها براي فضاي مجازي هم تبيين هاي قابل قبولي ارائه مي کنند و بنابراين براي تحقيقات بعدي کافي به نظر مي رسند.در اين مقاله خواهيم ديد به دليل کافي بودن نظريه هاي موجود ارتباطي براي تبيين فضاي نوين رسانه اي ، فضاي مجازي با و جود تفاوتهاي ماهوي آن با ساير رسانه ها باعث نخواهد شد نظريه هاي عمده جديدي در عرصه علم ارتباطات ظهور پيدا کنند.
واژگان کليدي: فضاي مجازي ، اينترنت ، نظريه هاي ارتباطات ، فرهنگ مجازي
مقدمه
در فوريه سال 2006 تعداد کاربران اينترنتي در جهان از مرز يک ميليارد نفر گذشت. در فاصله سالهاي 2000 تا 2006 رشد تعداد کاربران اينترنتي در جهان بيش از200 درصدبوده است. آمار در مورد ايران کمي متفاوت است. بين سالهاي 2000 تا 2006 تعداد كاربران اينترنتي در ايران بيش از 3100 درصد افزايش يافته است و در حال حاضر به بيش از 5/11 ميليون نفر بالغ مي شود .
با اين توضيح مقدماتي بايد گفت مسئلهاي که در حال حاضر دانش ارتباطات با آن روبروست به نظريه پردازي در اين حوزه يعني ارتباطات مربوط ميشود.کارکردهاي نظريه براي علم، متخصصان رشته ارتباطات را بر آن داشته تا با توجه به كمبودهاي نظري موجود و تامين نظامهاي مفهومي قابل انطباق با اين تحولات، به نظريه سازيهاي جديد در اين حوزه بپردازند. در واقع در سنت دانش ارتباطات توسعه فناوري هاي ارتباطي هميشه با ايجاد نظريه هاي جديد ارتباطي همراه بوده است. اين مسئله فعالان عرصه دانش ارتباطات را وادار مي کند كه بيانديشند كه آيا با پيدايش فضاي مجازي ، نوع جديدي از نظرية هاي ارتباطي مورد نياز است؟
در اين مقاله ابتدا تاريخچه اي از پيدايش و همچنين گسترش فضاي مجازي ارائه خواهم داد و در ادامه فرهنگ مجازي را توضيح خواهم داد. پس از آن پديده هاي نوظهور در فضاي مجازي را بر خواهم شمرد. تفاوتهاي روانشناختي موجود ميان فضاي مجازي و رسانه هاي پيش از آن هم مورد بررسي قرار خواهد گرفت. در مرحله بعد با مروري بر روي ايده ها و نظريات مختلف و گاه متضاد نشان خواهم داد که حوزه ارتباطات با ظهور و گسترش فضاي مجازي چقدر در حوزة نظريهپردازي دستخوش تغيير و تحول شده و يا خواهد شد؟ سپس، به قابليت نظريههاي موجود ارتباطي براي اکتشاف، توصيف و تبيين در حوزه فضاي مجازي خواهم پرداخت و در پايان به سوال مطرح شده در عنوان مقاله پاسخ خواهم داد.
فضاي مجازي
وقتي صحبت از فضاي مجازي به ميان مي آيد مردم اغلب به كامپيوتري فكر ميكنند كه به اينترنت متصل است در حاليكه اين فقط بخش بسيار كوچكي از فضاي مجازي راتشكيل ميدهد. از نگاه ديويد بل (2001) فضاي مجازي فقط مجموعهاي از سخت افزار نيست بلكه مجموعهاي از تعاريف نمادين است كه شبكهاي از عقايد و باورها را در قالب داد و ستد بيت رد و بدل ميكنند.
فضاي مجازي درواقع نامي است كه تعداد زيادي از كاربردهاي امروز فناوري هاي جديد ارتباطي را دربر ميگيرد. اين نام نخستين بار بوسيله ويليام گيبسون در رمان نورومانسر (1984) ابداع شد (هولمز، 2005). همانطوركه كاترين هايلس (1996) نشان ميدهد ديدگاه گيبسون خودبخود به وجود نيامده بود و دگرگوني هاي مبتني بر فناوري انجام شده در دهه هاي 1980 و1990 نقش زيادي در ظهور اين اصطلاح داشت (به نقل از ويتاکر، 2004). فليشي (2002) نشان مي دهد كه ظهور فضاي مجازي در واقع درست بعد از پايان جنگ جهاني دوم و با راه افتادن موج فناوريهاي جديد كامپيوتري در فرم اوليه آن اتفاق افتاد (به نقل از ويتاکر، 2004).
عليرضا دهقان (1384) معتقد است فضاي مجازي يک شبکه گسترده جهاني است که شبکه هاي مختلف رايانه اي در اندازه هاي متعدد و حتي رايانه هاي شخصي را با استفاده از سخت افزار ها و نرم افزار هاي گوناگون و با قرارداد هاي ارتباطي به يکديگر وصل مي کند. فناوري هاي ارتباط راه دور اساس فضاي مجازي را تشكيل مي دهند (ويتاكر,2004). هر چند برخي از اين فناوري ها مانند تلگراف و تلفن در اوايل قرن نوزدهم اختراع شده بودند اما همه گير و ارزان شدن اين فناوري ها و بالارفتن توان فني آنها كه شرط اصلي ظهور فضاي مجازي است در چند سال اخير اتفاق افتاده است. ويتاكر در توضيح اين مسئله به رويداد تاجگذاري ملكه انگلستان اشاره مي كند كه حدود بيست ميليون نفر آن را از تلوييون تماشا كردند. در حاليكه تعداد تلويزيونها در انگلستان تا قبل از چند ماه مانده به مراسم 600000 دستگاه برآورد ميشد, دراين چند ماه تقريباَ همين تعداد تلويزيون درانگلستان خريداري شد. شيوع فناوري هاي ارتباطي درسالهاي بعد رفته رفته به شكل گيري وظهورفضاي مجازي منجر شد.
كلمه فضاي مجازي (سايبر اسپيس) از درون كلمه سايبرنتيكس كه در سال 1948 بوسيله نوربرت وينر ابداع شده بود پديد آمد. سايبرنتيكس علم نظريه كنترل است و در مورد سيستم هاي پيچيده بكار مي رود (ويتاكر, 2004). كليه سيستمهايي كه با روشهاي خودفرمايي اداره مي شوند در واقع سيستمهاي سايبرنتيكي هستند. گاهي اوقات كلمه سايبرنتيكس در معنايي غير از معناي اوليه آن مثلاً به معناي قانونگذاري و قانونمندي بكار ميرود (دامساير ,1993 و بير 1994). دليل اين نوع نامگذاري به پيچيدگي اين نوع قوانين مربوط مي شود. ارتباط واژه اي فضاي مجازي (سايبراسپيس) و سايبرنتيكس هم به مسئله پيچيدگي بر مي گردد.
ليندلاف (2002) ارتباطات كامپيوتري را بسيار متفاوت از ساير ارتباطات مي داند و معتقد است اينگونه ارتباطات بايد با يك روش شناسي متفاوت از بقيه روشها مورد تجزيه تحليل قرارگيرند. ليندلاف در اين مورد معتقد به يك رويكرد ساختار اجتماعي است. رويكرد ساختار اجتماعي عوامل غير انساني را هم در ارتباطات دخيل مي داند.
فرهنگ مجازي
گاهي دركنار اصطلاح فضاي مجازي به اصطلاح فرهنگ مجازي برخورد مي كنيم. مسائلي كه براي نظريه پردازان در حوزه فرهنگ در فضاي مجازي مطرح ميشوند شامل مسائلي همچون شكل گيري فرهنگ جديد, بازنمائي و درك از واقعيت مجازي و هويت مي شوند (بل، 2001).
اهميت و قدرت اشكال اجتماعي مانند اجتماعات مجازي و گفتمان فضاي مجازي در فرهنگ عامه و حوزه هاي ديگر هم بخش ديگري از حوزه مطالعاتي اين نظريه پردازان را تشكيل مي دهند (باربارا كندي وديويد بل2001 , بل 2001 واندرو هرمن وتوماس سويفت 20009.
پس از ظهور فرهنگ مجازي كم كم سر و كله خرده فرهنگ هاي مجازي هم پيدا شد. جماعت هاي مجازي و آنلاين كه به زير شاخه هاي مختلف تقسيم مي شوند باعث ظهور اين خرده فرهنگ ها شده اند.
بل (2001) فرهنگ مجازي را مصنوع فضاي مجازي مي داند. كلماتي كه روي صفحه كامپيوتر پديدار مي شوند تشكيل جماعت مي دهند. اين جماعتهاي مجازي فرهنگ خاص خود را دارند و هويت ها هم در اين جماعت ها دوباره تعريف مي شوند. نكته مهم در باره اين هويت ها اين است كه در فضاي مجازي چنين هويت هايي به شدت انعطاف پذير و فريبنده مي شوند. فرهنگ مجازي در چنين فضايي شكل مي گيرد. رينگولد ( 1999) معتقد است عامه مردم در برخورد با فضاي مجازي همان كاري را خواهند كرد كه با بقيه فناوري هاي ارتباطي كرده بودند يعني متخصصان ارتباطات را شگفت زده خواهند كرد. اما بايد اذعان كرد كه پيش بيني اينكه فرهنگ مجازي چه مسيري را طي خواهد كرد بسيار مشكل است.
پديده هاي جديد در فضاي مجازي
به موازات ظهور فضاي مجازي و در حوزه ارتباطات با واسطه كامپيوتري رفته رفته نظريه ها و پديده هاي جديدي به شرح زير ظهور كرده اند:
سايبرفيمينيسم : در سال 1998 شركت داده هاي بين المللي اعلام كرد كه در چند سال آينده تعداد زنان كاربر اينترنت در ايالات متحده از مردان بيشتر خواهد شد در حاليكه زنان در ابتدا كمتر از سه درصد كاربران اينترنت در آمريكا را تشكيل مي دادند. سايبر فمينيسم در ابتدا به انگيزة مخالفت با گفتمانهاي ضد فمينيستي ظاهر شد (ويتاكر،2002). گروهي از پيشروان حوزة سايبرفمينيسم مانند پلانت (1996و 1997) و هاراوي (1991) ادعا كردند ذهنيت زنانه مي تواند منطق فناوري را دگرگون كرده و خسارات ناشي از آن را كم كند. آنها معتقد بودند بايد از فضاي مجازي براي همه گير كردن گفتگو در مورد اموري مانند هويت, ارتباط, قدرت و جنسيت استفاده كرد. آنها اين كار را نه تنها براي بررسي نظريه ها بلكه به عنوان روشي براي باز تعيين نقش زنان در ابتداي قرن بيستم توصيه ميكنند (ويتاكر,2001). مسئله رابطه جنسيت با استفاده از فضاي مجازي را بعداً در بخش شکاف آگاهي بيشتر مورد بررسي قرار خواهيم داد.
قدرت مجازي : جردن (1999) مفهوم قدرت مجازي را تعريف كرد و آن را به سه قسمت تقسيم كرد: فردي, اجتماعي و تصوري. اين نوع از قدرت در مورد فرد وقتي اتفاق مي افتد كه او به توانايي لازم براي دسترسي و استفاده از امكانات براي تماس با ديگران برسد. زماني كه براي يك گروه اين توانايي بوجود بيايد نوع اجتماعي اين نوع از قدرت ايجاد مي شود. قدرت مجازي تصوري زماني واقع مي شود كه يك ايدئولوژي, جنبش يا حركت اجتماعي به امكانات جديد ارتباطي دسترسي پيدا كند.
سايبر پانك : تركيبي از دوكلمه سايبرنتيكس و پانكس و يك ژانر زير شاخه از داستانهاي تخيلي است. اينگونه داستانها بيشتر بر روي مسائلي همچون هكرها , فناوري هاي ارتباطي پيچيده , كامپيوتر ها , هوش مصنوعي و غيره متمركز مي شوند. دو دهه قبل نخستين نمونه از اين نوع داستانها پديدار شدند و بسيار مورد استقبال قرار گرفتند. از پيشرو ها در زمينه نظريه پردازي در حوزة سايبر پانك مي توان از ويليام گيبسون , رودي راكر , جان شرلي , وبروس استرلينگ نام برد.
روابط مجازي : در اين پديده دو يا چند نفر از طريق كامپيوتر با هم ارتباط برقرار ميكنند و براي هم پيام هايي تحريك كننده و حتي غير اخلاقي و جنسي مي فرستند. روابط مجازي انواع مختلف صوتي , تصويري , نوشتاري و . . . دارد.
سايبورگ : تركيبي است از دو كلمه سايبرنتيك و ارگانيزم و به تركيبي از فناوري و زيست شناسي اطلاق مي شود.
كافه مجازي : به معني كافي نت ايراني است و به كافه اي كه امكانات اينترنتي را در اختيار مردم قرار مي دهد اطلاق مي شود.
دموکراسي سايبر: دموکراسي سايبر مفههومي است که در آن اينترنت به عنوان عامل ارتقا دهنده مشارکت و به تبع آن دموکراسي ديده مي شود جان هارتلي ، 2005).
سايبردرام : مفهوم سايبر درام را موراي (2002) مطرح كرد. از نظر او ظرفيت هاي موجود در فضاي مجازي باعث مي شود بقيه رسانه ها از جمله تلويزيون رفته رفته خود را در شكل جديد در فضاي مجازي مطرح كنند.
اعتياد اينترنتي : يونگ (1996) معتقد است اعتياد اينترنتي به معناي استفاده بيش از حد از اينترنت است که گاهي به بيماري هاي جسمي يا رواني منجر مي شود. از ديد او اتاقهاي گفتگو منبع اصلي اعتياد اينترنتي هستند. برخي محققان مانند شرر (1997) معتقدند اعتياد به اينترنت با اعتياد به مواد مخدر نه به لحاظ پيامدهاي رواني و نه به لحاظ پيامدهاي جسمي قابل مقايسه نيست و بنا بر اين بکار بردن لفظ اعتياد براي استفاده بيش از حد از اينترنت چندان منطقي به نظر نمي رسد.
افسردگي اينترنتي : واقعيت در مورد اينترنت اين است که گاهي اين رسانه جديد باعث بروز يک سري پيامدهاي رواني براي کاربران مي شود. به عنوان مثال اينترنت امروزه بخش بزرگي از زماني را که مي توانيم با خانواده بگذرانيم به خود اختصاص مي دهد. مواردي از افسردگي بر اثر استفاده مداوم از اينترنت مشاهده شده که ثابت مي کند اين افسردگي چيزي بيش از يک فرض است (سورين و تانکارد، 2001).
قماربازي اينترنتي : قمار بازي اينترنتي هر نوع فعاليتي است که از طريق اينترنت صورت مي گيرد وشامل نوعي شرکت درقرعه ، شرط بندي يا انجام فعاليتي مبتني بر بخت و اقبال با هدف رسيدن به پول ، جايزه ، يا نوعي امتياز است (عليرضا دهقان ، 1384).
ويژگيهاي روانشناختي فضاي مجازي
نظريه هاي ارتباطي با روانشناسي ارتباط نزديکي دارند. مساله تاثير در بيشتر اين نظريه ها به عنوان ستون فقرات محسوب مي شود. حال به اجمال ويژگيهاي روانشناختي فضاي مجازي را بررسي مي کنيم.
کاهش احساسات : بدليل اينکه اغلب ارتباطات در اين فضا بصورت نوشتاري است اغلب، فاقد احساسي است که در فضاي واقعي از طريق قدم زدن، سخن گفتن و . . . بدست مي آيد. افراد با وجود امکانات ارتباطي در فضاي مجازي ديگر اهميتي به کيفيت روابط نمي دهند و اين مسئله به کاهش بيشتر احساسات منجر مي شود.
متن گرايي : عليرغم امکانات چند رسانه اي موجود در فضاي مجازي هنوز هم قسمت عمده اي از ارتباطات درفضاي مجازي را ارتباطات متني در قالب ايميل و چت تشکيل مي دهد. ارتباطات متني مي تواند شکل جديدي از هويت مجازي را شکل دهد.
انعطاف پذيري هويتي : افراد در فضاي مجازي بدليل نبود راهنماهاي چهره اي مي توانند بازنماييهاي متفاوتي از خود ارائه دهند.
دريافت هاي جايگزين : در ارتباطات مجازي شما مي توانيد ديوارها را بشکنيد، به حوزه خصوصي ديگران وارد شويد و حرفهايي که حاضر نيستند در ارتباط چهره به چهره به شما بگويند را بشنويد
جايگاههاي مساوي شده : با کمي چشم پوشي ميتوانيم مدعي شويم که جايگاه طرفين گفتگو در ارتباطات مجازي برابر است. برخي از متخصصان به اين ويژگي فضاي مجازي دموکراسي شبکه مي گويند.
فرامکاني : نقش جغرافيا در تعيين ارتباطات مجازي بسيار کمتر از نقش آن در ارتباطات واقعي است. بعنوان مثال يک مرد تاجر در آلمان مي تواند از طريق يک پايگاه ارائه دهنده خدمات اينترنتي در استراليا با يک متخصص امور تبليغاتي در ايران ارتباط برقرار کند.
انعطاف پذيري موقت : ارتباطات همزمان يعني اينکه دو نفر در يک زمان از طريق اينترنت با هم ارتباط برقرار کنند. در اينگونه ارتباط ما با افراد مختلف و گوناگوني ارتباط برقرار مي کنيم و رفته رفته ياد مي گيريم که با هر کسي چگونه بايد ارتباط برقرار کرد.
گونه گوني اجتماعي : در اتاقهاي گفتگو، افراد مختلف با جايگاههاي اجتماعي متفاوت در مورد يک يا چند موضوع خاص به گفتگو مي نشينند و نظرات خود را بيان مي کنند
قابليت ذخيره سازي : يکي از خصوصيات برجسته ارتباطات مجازي قابليت ذخيره سازي محتواي آن است.
واپاشي رسانه اي : وقتي کامپيوتر ما دچار مشکل مي شود يا ارتباط اينترنتي ما مختل مي شود بناگاه به عمق روابط خود با فضاي مجازي پي مي بريم. وابستگي شديد ما به فضاي مجازي باعث مي شود که بخش هاي مهمي از فعاليت روزمره خود را در اين فضا انجام دهيم و مختل شدن يکي از كاركردهاي اين فناوري هاي فراهم کننده فضاي مجازي مي تواند پديده "چاله سياه" را بوجود بياورد. اين پديده زماني اتفاق مي افتد که به دلايل فني يا غير فني دسترسي خود را به شبکه از دست ميدهيم وخود را در آشفتگي از دست دادن يکي از ابزار هاي موثر شناخت مي يابيم.
انعكاس تغييرات معاصر در نظريه پردازي در ارتباطات
سوال اين است كه آيا تمايز آشكاري بين رسانه هاي جديد و رسانه هاي سنتي وجود دارد؟ براي پاسخ بايد ابتدا در نظر داشت كه يكي از خصوصيات برجسته فضاي مجازي رابطه آن با ساير رسانه هاست. نظر ويلبر شرام (1970) در خصوص مقايسه رسانه هاي جديد و قديم شايد يكي از آخرين تلاشها در خصوص تفاوت ميان اين دو دسته از رسانه ها باشد. اما نظر تحقيقي شرام بدليل شرايط خاص مبتني بر فناوري حاكم بر دهة 1970 ميلادي قابل تعميم به رسانه هاي دهة 1990 و 2000 ميلادي نيست. زماني رسانه هاي ديداري و شنيداري رسانه هاي نوشتاري را تهديد مي كردند با اين حال رسانه هاي نوشتاري به حيات خود ادامه دادند. امروزه تحولات جديد در عرصه رسانه ها منجر به پيدايش نظريه هاي جديد در حوزه ارتباطات شده است و اين حوزه را به حوزه اي در حال تغيير تبديل کرده است. در شرايط جديد و با جابجايي سيستمهاي آنالوگ با سيستمهاي ديجيتال به نظر مي رسد فناوري هاي جديد ارتباطي با عزم جزم براي تسخير همه آنچه آمده اند كه در جهان ارتباطات وجود دارد.
توني فلدمن (1997) مي گويد بين محتواي اينترنتي و محتواي رسانه هاي قديمي تر يك تفاوت جدي وجود دارد و آن ديجيتالي بودن محتواي اين وسايل است. وي ادامه مي دهد البته شباهت اين رسانه جديد به رسانه هاي پيشين هم اين است كه مانند بقيه رسانه ها شكل خود را بر مبناي تقاضاي مخاطب و اصول حاكم بر اقتصاد بازار تنظيم ميكنند.
موراي (2002) شكل گيري فضاي مجازي و به تبع آن سايبر درام را با تغيير شكل مطبوعات در دوران ويكتوريا مقايسه مي كند اما معتقد است اين بار توان فضاي مجازي براي تحميل منطق خود بسيار بيشتر است.
بل (2001) معتقد است فضاي مجازي فضاي تازه ايست كه ايميل, خدمات كامپيوتري, خدمات تلفن همراه و اس ام اس تنها گوشه اي از آن را تشكيل مي دهند
در موردشرايط مبتني بر فناوري حاكم بر رسانه ها، افرادي نظير هولمز (2005) معتقد به ظهور عصر دوم رسانه ها هستند. از ديد او در اين دوره تعامل در تقابل با تركيب قرار مي گيرد و اختيارات مخاطب بيشتر و بيشتر مي شود. هولمز از ديدگاه مك لوهانيزم جديد طرفداري مي كند و معتقد است ديدگاه مك لوهان با كمي تغيير مي تواند براي شرايط جديد در عرصه رسانه ها تبيين مناسب ارائه دهد. او با يك نوع از جبر مبتني بر فناوري را در عصر دوم رسانه ها تاييد مي كند.
حميد عبداللهيان و اباذر توکلي (1382) معتقدند در جهان مجازي منطق دلالت هاي خود مرجع جانشين نظامهاي دال و مدلولي شده اند. از نگاه آنها جهان مجازي اساساً متفاوت از ساير پديده هاي ارتباطي است و بنابر اين با منطق موجود قابل مطالعه نيست. ون ديك (1999) از تحولات جديد حوزه ارتباطات بنام انقلاب دوم رسانه ها نام مي برد. در اين انقلاب ، رسانه هاي پيشين در دو صفت مهم باز تعريف مي شوند: 1- تعاملي شدن و 2- ديجيتالي شدن. با اينكه ديجيتالي شدن به تحول كاملاَ فني و غير انساني در حوزه ارتباطات مربوط است، اما نقش بسيار موثري در فراهم آوردن زمينه سخت افزاري براي تعاملي شدن رسانه ها دارد. ديجيتالي شدن در واقع تحقق روياي جدا كردن محتوا از كانال است.
فناوري هاي جديد ارتباطي مي توانند منطق خود را به ما تحميل ميكنند. فناوري هاي جديد با آوردن نرم افزارهاي جديد ما را از آموختن بسياري از هنرها و حرفه ها بي نياز ميكنند و در واقع جهان حرفه اي يك فرايند "تخليه مهارتي" را طي مي كند (برنستون واسترافورد 2001) . بودريار از غير واقعي شدن واقعيت و گم شدن انسانها در اين غير واقعيت سخن مي گويد و ويريليو هم از اينكه انسان از زاويه چشم فناوري به دنيا نگاه كند وحشت دارد. باومن (2003) با مطرح كردن پديده "عشق سيال" مدعي شد روابط اينترني بين زنان و مردان بسيار متفاوت از روابطي است که با واسطه ساير رسانه ها انجام مي شود و اين روابط به دليل ماهيت مجازي و دروغين آنهابه شدت زندگي بشريت را تهديد مي كنند. برخي محققان همچون توماس مير (2002) معتقدند فناوري هاي جديد ارتباطي نقش تخدير كننده دارند و از ابتداي دهه 1990 تا كنون در حال تخريب پايه هاي دموكراسي در كشورهاي غربي بوده اند. برون جنسن (2002) تفاوت و خطر فضاي مجازي را قدرت آن در خرد آميز نشان دادن منطق خود ميداند. اسلوين (2000) هم به نوبة خويش هشدار مي دهد كه گرچه به امكانات آزادي بخش اينترنت مباهات مي كنيم اما نبايد از ظرفيت هاي سركوب گرانه آن غافل شويم. پستمن (1381) نيز معتقد است فناوريهاي جديد از مرحله "تكنوكراسي" پا به مرحله "تكنوپولي" گذاشته اند. در اين مرحله امپراتوري تكنولوژي رقيب خود يعني جهان بيني سنتي را به كنار زده و خود در جاي آن مي نشيند.
پوستر (1997) در مقاله اي در مورد نقش اينترنت در تغيير شكل و طبيعت فضاي عمومي مدعي شد روابط اجتماعي در دوران معاصر به صورت اساسي در حال تغييرند. اين تغييرات از نظر او بيشتر به تعاملي شدن وسايل ارتباطي برمي گردد. او مي گويد مكانهاي عمومي براي تعامل همچون كليسا, كافه, خيابان, گاراژ, پارك و. . . روز به روز ضعيف تر مي شوند و رسانه هاي جديد كه افراد را از هم سترون ميكنند جاي آنها را مي گيرند. اين افراد گرچه به لحاظ فيزيكي از هم جدا هستند اما در واقع در فضاي عمومي جديد كه همان فضاي مجازي است با هم در تعاملند. آنها واقعاَ به اين حوزه عمومي جديد اعتماد دارند. اين فضاي عمومي جديد اصول حاكم بر فضاي عمومي بورژوازي را باز تعريف كرده و با شرايط خود وفق داده است
جيمز آر ويلسون و روي اس ويلسون (2001) معتقدند با تاييد وجود تفاوت در رسانه هاي الكترونيك جديد, مدعي هستند. كتاب ارزش و قدر خود را حفظ كرده و خواهد كرد.
رولان بارت هم تفاوت رسانه هاي نوين با رسانه هاي سنتي را تاييد کرده و بدليل ديد خاصي كه رسانه هاي عصر الكترونيك به انسان مي دهند نام افسانه را براي آنها انتخاب كرده است.
استيو مانسر , سارا نتلتون , برايان دي لودر ,راجر باروز و نيكلاس پليس (2001) معتقدند جنبه غير بيروني بودن فضاي مجازي و غير قابل تطبيق بودن واقعيت مجازي با واقعيت واقعي امري نوين و خطرناک است. عاملي (1382) براي تبيين شرايط جديد حاکم بر رسانه ها از اصطلاح دوجهاني شدن استفاده کرده است. جهان مجازي در كنار جهان واقعي