بخشی از مقاله
معماري ايران اسلامي در دوره مغول
سرزمين كهن ايران كه ريشه در تاريخ چند هزار سالة جهان دارد، هرچند بارها دستخوش تاخت و تاز بيگانگان قرار گرفته و دورههايي را تحت حاكميت آنان به سر برده، با اين همه، با بهرهگيري از تمدن و فرهنگ ريشهدار و نيرومندش، نه تنها تجديد حيات كرده، بلكه اشغالگران را به كلي در تمدن و هنر خود مستهلك نموده و آنان را در شمار پيروان و مروجان علم، هنر و صنعت ايراني درآورده است. پيش تاريخ فرهنگي ايران كه نزديك به هفت تا هشت هزار سال پيش از اين در ساخت بتهاي گلين سپيده زد، نشانهاي عمومي وفراگير از نخستين تلاش هنري آدميان است. اين منطقه كه تنوع جغرافيايي فراوان و غناي اقليمي خاصي دارد، در طول تاريخ با ابداعات هنري، علمي و صنعتي، به پيشرفت آدمي كمك وافري كرده و از دي
رباز سرچشمة بسياري از عوامل تمدن و فرهنگ خاور نزديك بوده است؛ چنان كه رنه گروسه، مستشرق سرشناس غربي، در معرفي ايران آورده است :
سرزمين ايران چون دژي مستحكم يكي از باستانيترين تمدنهاي جهان كهن، يعني تمدني را كه از پنجاه سدة ]گذشته[ به اين سو، پيوسته تجديد شده و به طرز حيرتآوري ادامه يافته، در خود حفظ كرده و مشعلي را كه در بامداد تاريخ بر فراز فلات ايران افروخته شده، همچنان شعلهور نگاه داشته است.
فرهنگ ايراني از ديرباز داراي دو ويژگي ممتاز بوده كه همواره اين دو شاخصه رشد و گسترش آن را در پي آورده و در اعصار مختلف، به ويژه در عرصة هنر، حوزه نفوذ و تأثير آن را از قملروي جغرافيايياش فراتر برده است. اين دو مشخصة تاريخي كه به عواملي همچون محيط جغرافيايي و گذشتة افتخار آميز فرهنگي مربوط ميشود، عبارتند از: تعامل ايرانيان از زمان باستان با افكار، آثار و هنرهاي ديگران و دريافت و يادگيري و سپس تركيب و تأليف دگربارة آنها و همچنين استعداد شگرف مردم ايران از حيث استقامت و ثبات در بقا و دوام تاريخ فرهنگ و هنر خود.
تجليل خصوصيت نخست در تعاملي است كه صنعتگران و هنرمندان ايراني با آموزههاي اسلام، پس از گرويدن ايرانيان به اين دين مبين، داشتند و تمام تجربيات فني، هنري و سنتهاي باستاني خود را در خدمت آيين نو درآوردند و با درآميختن با فرهنگهاي ديگر ملل مسلمان جهان، پايههاي هنر اسلامي را بنياد نهادند، پروفسور پوپ در اين باره در كتاب شاهكارهاي هنر ايران آورده است:
هنگامي كه اروپا در جهل و تاريكي به سر ميبرد، فرهنگ و هنر اسلامي نيمي از جهان را منور ساخت و گرچه نواحي ديگر در اين قسمت شركت داشتند، ليكنه منبع اصلي و سرچشمة اين نور ايران بود.
نمونة بارز استقامت و پايداري ايرانيان در حفظ، بقا و دوام اصالتهاي فرهنگي و هنري را ميتوان با مرور به تاريخ تهاجم وحشيانة مغولان به اين سرزمين مشاهد كرد. حملات سبعانه و ويرانگر قبايل صحراگرد مغول كه اشغال بخشي از خاك ايران را به همراه داشت، اهدافي همچون اقامة رسوم و ترويج اصول اداري مغولي و چيني را نيز دنبال ميكرد. از اين رو، اخلاف هولاكو كه به نام ايلخانيان در ايران حكومت كردند، اجراي ياساوترويج چاو را در ايران آزمودند و پس از مأيوس شدن از اجراي آنها و موفق نشدن دربرانداختن و از بين بردن تمدن و فرهنگ حاكم بر اين سرزمين، با وجود مراوده با پاپ و ارتباط با سلاطين مسيحي در اروپا، انجام آيين اسلام را پذيرفتند و رفته رفته مقهور تمدن و تربيت ايراني و اسلامي شدند.
در دورة حاكميت ايلخانيان و تيموريان بر ايران، هنر ايراني در بسياري از عرصهها، از جمله در فنون مربوط به معماري، تزيينات ساختماني، نقاشي و توليد نسخ مصور درخشش فوقالعادهاي يافت و از محدودة جغرافيايي خود فراتر رفت و به ديگر نقاط جهان آن روز و مكاتب هنري آن روزگار سرايت كرده و تأثير عميقي گذارد.
معماري ايران و آسياي مركزي در دورة ايلخانيان تا عصر تيموري
در پاييز سال 1253م. خان بزرگ مغول، يعني منگوقا آن (Mongke) كه نوة چنگيز خان و حاكم بزرگ مغولان در چين بود، سپاهي بزرگ را به فرماندهي برادرش هلاكو، براي جنگ با اسماعيليه در شمال ايران و خليفة عباسيان در بغداد، روانة اين مناطق كرد. هلاكو در سال 1258م. از راه ايران به سرعت وارد بغداد شد، و اين شهر را به تصرف خود درآورد. او كه همة شهرهاي سرراهش، تا بغداد را تسليم خود كرده، و آن شهرهايي سرراهش، تا بغداد را تسليم خود كرده، و آن شهرهايي را كه تسليم نميشدند غارت و ويران كرده بود، در بغداد به عنوان دست نشاندة خان بزرگ، بر مسند حكومت ايران تكيه زد و به طور رسمي حكومت ايلخانيان را در ايران پايهگذاري كرد.
هلاكو و جانشينان او كه زندگي به شيوة ايلياتي و چادرنشيني را ترجيح ميدادند و غالباً زمستانها در مناطق گرمتر بين النهرين، و تابستانها در دشتهاي سرسبز شمال غربي ايران در چادرها سكونت داشتند، به امر معماري و ساختمان توجهي نداشتند؛ بنابراين آنچه از نيمة دوم شدة سيزدهم ميلادي، از معماري در اين مناطق به يادگار مانده تعداد كمي ساختمان معمولي است.
ايلخانيان بر سرزمين وسيعي، كه از كنارههاي مديترانه، تا سواحل اقيانوس هند و منطقه قفقاز امتداد مييافت و براساس نقشه جهاني امروز، مناطق غرب افغانستان، ايران، جنوب روسيه، شرق تركيه و عراق را شامل ميشود حكومت ميكردند، ساختمانهايي با سبكهاي معماري متفاوت از خود به جاي گذاشتند كه زمينلرزههاي متعدد، تاخت و تازهاي مكرر و اشغالگريهاي پي در پي بيشتر آنها را از بين برده و تنها نمونههايي پراكنده و مخروبه در پايتختهاي اين سلسله يعني: شهرهاي مراغه، تبريز، بغداد و سلطانيه، به جا مانده كه تعريف و توصيف كامل بيشتر آنها، از كتب تاريخي به دست ما رسيده است. البته ابنيهاي كه از دورة ايلخانيان در مركز و غرب ايران باقي مانده، سبكهاي معماري محلي آن عصر را نشان ميدهد و نمايانگر نوع معماري در عصر ايلخانياني است كه، ميراث دار مجموعهاي از سبكها، مدلها، روشها و لوازم ساختماني متنوعي بودند كه پيش از آنان، در ايران توسعه يافته بود.
ساختمان مسجد جامع، كه در ايران با نام مساجد چهار ايواني مشهور بوده، سبكي قديمي و شامل صحني مستطيل شكل با چهار ايوان در چهار گوشه و اتاقي بزرگ و گنبددار و روبه قبله بود. (اين اتاق معمولاً پشت ايوان قبله قرار داشت.) كه اين شيوه در آن عصر به شكل الگويي استاندارد و متداول، براي همة ساختمانها، اعم از ساختمانهاي مذهبي، مانند: مدارس و خانقاهها و ساختمانهاي غير مذهبي مانند كاروانسراها، درآمد.
آرامگاههاي اين دوره به صورت مقبرههاي برجي شكل، بناهاي مربع شكل و يا قبهاي شكل چند ضعلي بودند.
مشخصة اين آرامگاهها به طور معمول، شامل: ايوان، گنبد، سكنج (محل اتصال چهار گوشه اتاق در بالاي ديوارها به گنبد) و مناره بود كه بيشتر به شكل مركب و با كاركرد و شكلهاي مشخص به كار ميرفتند. در تمامي اتاقهاي گنبددار مربع يا چند ضلعي، جايي كه گنبد بر روي ديوار قرار ميگرفت، نياز به رابطي بود كه بتواند سطحي بالايي اتاق مربعي يا چند ضلعي را براي قرار گرفتن گنبد آماده كند؛ بنابراين از سكنج كه همان رابط و پلي است كه گنبد را به سطح بالايي ديوارههاي اتاق وصل ميكند، استفاده ميشد. پيش طاق دروازهاي بلند و صوري بود كه از يك قوس يا طاق تشكيل ميشد كه درون قابل مستطيل قرار داشت و نوعي ايوان تنگ محسوب ميشد.
مناره، معمولاً به منزله يكي از تمهيدات لازم در طرح ساختمانهاي مذهبي به كار ميرفت و محل استقرار آن، در انتهاي سر در ساختمان يا در دو طرف يك ايوان بوده است. در دورة ايلخانيان آجرهاي پختة بسيار عالي، يكي از مواد اصلي و دايمي ساختمانسازي بود كه در تزيينات ساختمانها نيز از آن استفاده ميشد. روكشهاي گچ – كه در آن عصر از عناصر رايج در تزيين ساختمانها بود- در كنار آجرهاي كاشي و سفالينههاي تزييني، در مجموع تزيينات نماي ساختمانها را تشكيل داده، نمايي جذاب تر و چشمگير از ساختمان را به نمايش ميگذاشتند.
در اين دوره سبك سنتي ساختمانسازي توسعه يافت و بناهاي منفرد و مجزا از هم به شكل گروهي و مجموعههاي بزرگ، غالباً پيرامون مقبرة يك شخصيت مشهور و مورد احترام مذهبي و يا حكومتي، ساخته ميشدند. اين مجتمعها كه داراي پيشطاقهايي (Pishtaq) با تزئينات ماهرانه در سردر اصلي خود بودند، در آغاز به طور اتفاقي در كنار هم قرار ميگرفتند ولي بعدها اين شيوه به صورت سبكي جديد در معماري درآمد. در اين دوره ابعاد و تناسب ساختمانها تغيير يافت؛ به طوري كه سقف اتاقها بلندتر و قوسها و طاقهاي قوسدار نوك تيزتر و منارهها باريكتر شدند. منارههاي جديد متناسب و هماهنگ با سبك ساختمان ساخته ميشدند. مثلاً سردر دروازههايي كه از آن عصر به جا مانده، همواره با دو منارة بلند و رفيع ديده ميشود.
آجر پخته، همچنان يكي از عناصر اصلي در ساختمانسازي با روشهاي جديد و توسعه يافته به كار ميرفت؛ ضمن اينكه تزيينات آجري، نماي ساختمان را جذاب و حياتبخش ميكرد. در ساختمانسازي اين دوره، تزيينات و نما و رنگ اهميت بيشتري پيدا كرد؛ كه از آن جمله ميتوان به اضافه شدن آجرهاي لعابدار تزييني در نماي خارجي، و نيز به روكشهاي كاشي، سفالي، كندهكاري و رنگآميزي ديوارها در تزيينان داخلي اشاره كرد. هرچند كه مقرنسكاري، مانند آجر پخته از عناصر اصلي در امر ساختمانسازي و تزيينات نماي ساختمان محسوب نميشود و مانند آن سابقه ندارد، اما در تزيين بعضي از ساختمانها به صورت برجسته و معلق بر روي طاقهاي قوسي و ديوارها ديده ميشود.
معماري در دورة ايلخانيان
يكي از نخستين اقدامات امراي ايلخاني پس از تصرف بغداد، بناي رصدخانهاي در پايتخت تابستانيشان، يعني شهر مراغه واقع در شمال غرب ايران بود. اين رصدخانه روي تپهاي واقع در 500متري شمال شهر قرار داشت و ساخت آن در سال 1259م. آغاز شد. حفاريهايي كه در اين منطقه انجام شده، نشان دادهاند كه اين رصدخانه داراي شانزده بخش، شامل: يك برج بلند به قطر 45مترمربع در مركز، يك كارگاه ريختهگري براي ساخت ابزارآلات علم نجوم و ستارهشناسي، پنج برج مدور و ساختمانهاي بزرگ ديگر بود. بزرگي اين رصدخانه و مواد مصرف شده در ساختمان آن اعم از سنگ، آجرهاي پخته و نيز كاشيهاي براق و لعابدار نمايانگر آن است كه مغولان پيرو آيين شمني، به علم نجوم و طالعبيني اهميت فراواني ميدادند.
بسياري از ساختمانهايي كه در ايام آغازين حكومت ايلخانيان ساخته ميشد، بسيار ساده و با الوارهاي نه چندان مرغوب است و علتش اين بوده كه ايلخانيان پيش از رسيدن به پادشاهي، صحرانشيناني بودند كه در چادرهايي بافته شده از نمد و موي دم اسبان زندگي ميكردند. تنها ساختمان بازمانده از بناهاي قصر پادشاهان ايلخاني، قصر تابستانياي است كه ساخت آن در سال 1275م. به دستور اميرآب آقا (Abaga) شروع شد و يك دهه بعد پسرش آرگون (Arghun) ساخت آن را ادامه داد و به اتمام رساند (شكل1).
شكل1
اين محل كه امروزه با نام تخت سليمان شناخته ميشود، در آذربايجان و در قسمت جنوب شرقي درياچه اروميه، بر روي پايههاي ساختمان عبادتگاه ساسانيان قرار گرفته است. باغ بزرگ اين كاخ كه با ابعاد 150*125متر به صورت شمالي-جنوبي و دور تا دور آن چهار ايوان است، با سرسراها به يكديگر متصل ميشده و در آن درياچهاي مصنوعي بوده است. در پشت ايوان شمالي يك اتاق بزرگ گنبددار قرار داشت كه بر روي محل آتشكدة ساسانيان ساخته شده بود و احتمالاً اتاق ملاقاتهاي رسمي آب آقا بوده است. در پشت ايوان غربي يك هال مورب با دو اتاقك هشت ضلعي در دو پهلوي آن قرار داشت كه در زمانهاي قديم اتاق جلوس بر تخت پادشاهي خسرو بوده و در اين دوره به صورن اتاق نشيمن پادشاه ايلخاني درآمده بود. تكههاي گچ و ساروج ريخته شده بر كف اتاقك هشت ضلعي جنوبي كنار هال نمايانگر آن است كه اين اتاقك با سقفي مقرنسكاري و تركيب مجموعهاي از گچبريهاي ديگر پوشيده شده بود. بر روي يك قطعه پلاك پنجاه سانتيمتري گچي كه در حفاريها از اين منطقه به دست آمده، ربع تصوير يك گنبد ديده ميشود كه به عنوان نقشة راهنما براي سازندة آن در جهت قرار دادن اجزاي گنبد در كنار هم، ترسيم شده است.
اين سند بينظير يكي از قديميترين اسناد وشواهدي است كه نشان ميدهد معماران اسلامي براي ساخت بناها، از نقشه استفاده ميكردهاند؛ و اين روايت تاريخي را تأييد ميكند كه نقشههاي ساختماني براي ساخت بناها، از پايتخت به استانهاي ديگر فرستاده ميشد.
قسمتهاي فوقاني و ستونهاي شمالي اتاقك هشت ضلعي با روكشهاي عالي و قسمت پاييني ديوارها به ارتفاع دو متر از آجرهاي لعابدار لاجوردي، با طرحهايي از ستاره و صليب پوشيده شده بود. بر بالاي آجرهاي لاجوردي، حاشيهاي 35سانتيمتري از آجرهاي لعابدار چهارگوش، با نقاشيهايي از سيمرغ و اژدها و ديگر تصاويري كه منعكس كنندة روح و خصلت پهلواني و قهرماني است، قرار داشته است و قسمت بالايي ديوار با حاشيهاي از گچبريهاي رنگين، كامل شده بود. وفور تزيينات و كيفيت عالي آنها در اين ساختمان، به خصوص سرستونهاي مرمرين و كاشيهاي لاجوردي پرزرق و برق و جلادار، و زير طاقهاي مقرنس نمايانگر افراط و اسراف سلاطين مغول در تزيين كاخهاي خود است (شكل 2).
شكل2
محل ساختمان اين قصر كه زماني جايگاه تاجگذاري امپراتوران ساساني بوده و نوع تزيينات ساختماني آن ـبه ويژه اشعار و صحنههاي مصوري كه از شاهنامه (مجموعههاي ملي ايراني كه فردوسي شاعر مشهور در سال 1010م. به سفارش سلطان محمود غزنوي به نظم درآورد) با كاشيهاي براق و جلادار بر ديوارهاي قصر منقوش شده، دليلي است بر اين كه ايلخانيان درصدد اثبات ارتباط نسبي خود به پادشاهان ايران پيش از اسلام بودند. بنابراين محل بناي اين قصر توجه آنان را جلب كرده و استفاده از آن را به عنوان قصر پادشاهي در وضعيتي كه اشعار حماسي فردوسي زينتبخش ديوارهاي آن باشد، تأكيدي بر وابستگي خود به ساسانيان ميپنداشتند.
غازان خان (Ghazan Khan) پادشاه ايلخاني كه از سال 1295م. به سلطنت رسيد، در رويه اجتماعي و سبكهاي معماري كه تا آن زمان ايلخانيان از آنها حمايت ميكردند، تغييراتي ايجاد كرد. او كه با خاقان بزرگ چين روابطي سرد و تيره داشت، به سرعت فرهنگ شهرنشيني ايراني را پذيرفت و آن را بر فرهنگ ايلياتي مغول ترجيح داد و به دين اسلام كه آن زمان دين ايرانيان بود گرويد و مسلمان شد. او به همراه وزيرش رشيدالدين (وفات 1318م) در عرصههاي فرهنگي، اجتماعي و اقتصادي آن روزگار تغييراتي گسترده ايجاد كرد كه اين تغييرات، توسعة اقتصادي چشمگيري را به همراه داشت و زمينههاي اقتصادي لازم را براي تأسيس مجموعههاي پرشكوه و عظيم ساختماني، به ويژه ابنيه مذهبي فراهم آورد. به دستور او در هر شهر كاروانسرا، جادههاي ارتباطي و حمامهاي عمومي ساختند به طوري كه اين تأسيسات در امر رونق تجارت بسيار مهم و اساسي بوده و درآمد آنها صرف هزينههاي نگهداري مساجد تازهساز ميگرديد.
ايجاد تغييرات همه جانبه از سوي غازانخان، در دورة سلطنت دو جانشين بعدي وي، يعني برادرش الجايتو (1304-1316م.) و پسرعمويش ابوسعيد (1317-1335م.) ادامه يافت. بنابراين بيشترين و مهمترين بناهاي مذهبي در دوران ايلخانيان را بايد در ايام سلطنت اين سه پادشاه مسلمان ايلخاني، يعني در طول سالهاي 1295-1335م. جستوجو كرد.
مجموعة مقبرة غازانخان كه در حومه غربي شهر تبريز بنا شده، بزرگترين و استثناييترين طرح آن دوره محسوب ميشود؛ زيرا تا زمان اين پادشاه رسم ايلخانيان مانند مغولان بر اين بود كه محل دفن مردگان خود را پنهان نگاه ميداشتند، اما غازانخان اين رسم سنتي را رعايت نكرده و دستور داد طبق سنت ايران اسلامي آن روزگار، مقبره بزرگي كه دور تا دور آن را بناهاي متعدد عامالمنفعه احاطه ميكردند، براي محل دفنش ساختند. از اين مجموعه كه شامل: نواخانه، مريضخانه، كتابخانه، رصدخانه، محل انجمن فلسفه، چشمه، پاويون يا محلي مخصوص براي افراد متشخص دربار و دو مدرسه علوم ديني، يكي براي حنفي مذهبها و ديگري براي طلابت شيعه بود، تنها قطعاتي از آجر و كاشيهاي لعابدار آبي روشن و سرمهاي برجا مانده است.
اما براساس توضيحاتي كه در منايع موثق آمده، ساختمان مقبره دوازده ضلعي و شامل: يك زيرزمين مخفي و پنهان، اتاقي كه قبر غازانخان در آن قرار داشته و يك اتاق بزرگ زير گنبد بوده است. رشيدالدين به پيروي از پادشاه، دستور داد در حومه شرقي تبريز، مقبره و در كنارش مجموعهاي ساختمان براي برگزاري مراسم مذهبي و رفاه حال زائران، بسازند كه اين مجموعه نيز مانند مجموعة قبلي از بين رفته است. وقفنامههاي باقيمانده از آن عصر، گوياي ساختمانهاي متعدد اين مجموعه بوده و به ما امكان ميدهد كه تصوير اين عمارات را در ذهن خود بازسازي كرده، موارد استفادة هر يك از آنها را بررسي كنيم.
اين مجموعه كه در پشت يك دروازة آجري بزرگ و باشكوه قرار داشت، داراي چهار ساختمان شامل بيمارستان، نواخانه، خانقاه و مقبره به اضافه دو مسجد تابستاني و زمستاني در كنار هم بوده است. اين اسناد همچنين تصريح دارند كه هر ساله مباشر موقوفات نسخههايي از قرآن كريم، كتب احاديث و سنت نبوي و نسخههايي از قرآن كريم، كتب احاديث و سنت نبوي و نسخهةايي از تأليفات فارسي و عربي رشيدالدين را به سراسر قلمرو حكومتي ارسال ميكرده است.
مقبرة بزرگ و باشكوه الجايتو پادشان ايلخاني در سلطانيه، بهترين معيار براي ارزيابي معماري در عصر امپراتوري ايلخانيان است.
آرگون كه از نخستين پادشاهان ايلخاني بود، اين محل را كه در حدود 120كيلومتري شمال غربي قزوين در مسير جاده تبريز است، براي اقامت تابستاني خود انتخاب كرده بود، اما الجايتو آنجا را براي پايتخت امپراتوري برگزيد و به همين دليل نام اين شهر، مثل نام بسياري از شهرهاي ايران كه با شاه يا سلطان شروع ميشد، سلطانيه نامگذاري شد. اين شهر داراي يك حصار بيروني و يك دژ مستحكم و قلعه دروني بود. محيط ديوار بيروني، حدود سيهزار قدم بوده و دژ دروني با يك خندق، 16 برج مدور و يك دروازه عريض، كه چهار اسب در كنار هم ميتوانستند از آن عبور كنند و با ديوار بلندي كه سوراخهاي مخصوص براي تيراندازي به دشمن در آن تعبيه شده بود، حفاظت ميشد. البته سند اين توضيحات در قديميترين تصوير شهر سلطانيه، و ضمن كتاب نقشه شهرهاي ايران و عراق (Matrakci Nasuh’s) كه در سال 1357-1358ميلادي در زمان لشكركشي سليمان (سلطان عثماني) به ايران و عراق رسم شد، به دست آمده است .
بزرگترين و باشكوهترين ساختمان شهر سلطانيه، مجموعة مقبرة سلطان، شامل: مسجد، مدرسه، ميهمانخانه، بيمارستان، نواخانه و ديگر بناهاي عامالمنفعه بوده است كه مقبرة الجايتو تنها ساختمان باقيمانده از اين مجموعه است (شكل 3). اين ساختمان عظيمالجثة هشت پهلو، با قطري حدود 38متر به صورت شرقي-غربي ساخته شده است.
شكل 3
با توجه به هشت گوشه بودن ساختمان، طراحي ديوار شمالي به گونهاي است كه بر ديوار شرقي و غربي عمود شده، و يك اتاق سه گوش ايجاد كرده است كه از آن محل به جاي پلكان براي رفتن به طبقات بالا استفاده ميشد (شكل 4).
شكل 4
در قسمت جنوبي اين ساختمان، يك هال مستطيل با ابعاد 15*20متر به اتاق هشت پهلوي مركزي كه قطر آن 25متر است و گنبدي به ارتفاع 50متر كه با هشت منارة بزرگ احاطه شده، متصل ميشود. اين هال مستطيل شكل، داراي هشت خروجي قوسدار از داخل همراه با ايوانچه ميباشد كه از خارج به صورت سرسراهاي مدوري كه به دور ساختمان حلقه زدهاند ديده ميشود. نقش مهم و زيباي اين سرسراها اين است كه در نماي بيروني، نظر بيننده را از ديوارهاي پهن و بيروح ساختمان به گنبد جذابي كه با كاشيهاي لعابدار ظريف و آبيرنگ پوشيده شده جلب ميكند. طاقنماهايي كه بر روي سرسراهاي دكوري ساخته شده ساختمان را به طور فريبندهاي نزد بيننده، بسيار بزرگتر از اندازه واقعياش جلوه ميدهد . 24 طاق نمايي كه در نماي ساختمان مشاهده ميشوند با كندهكاريها و گچكاريهاي برجسته در رنگهاي قرمز، زرد، سبز و سفيد تزيين شدهاند.
با توجه به اين كه شباهت زيادي بين تزيينات ساختماني، به ويژه تزيينان كنارة قابها و صفحات تزييني، با تزيينات انجام شده در حاشيه كتب دستنويس آن زمان ديده ميشود، اين احتمال هست كه طراحان ايلخاني طرحهاي تزييني يكساني براي استفاده در تزيينات ساختماني و همچنين تزيين حواشي كتب دستنويس آماده ميكردند و صنعتگران آنها را در اين امور در مقياسهاي مختلف به كار ميبردند. اين مقبره از لحاظ بزرگي و ارتفاع سقف داخلي، بزرگترين مقبره قرون وسطي و از لحاظ طرح و تزيينات، يكي از شگفتآورتريت مقابر و از نظر نماي خارجي، ساختماني پرشكوه و مجلل است.
وسعت و عظمت ساختمان در كنار ظرافت و لطافت به كار رفته در تزيينات اين مقبره، شاهدي گويا بر توانايي طراحان و هنرمنداني است كه توانستند آرزو و خواست سلطان را برآورده كرده، مقبرهاي عظيم و پرشكوه با بنايي متجانس و فضايي روحاني خلق كنند. تزيينات داخلي مقبره در دو مرحله انجام شده است، بدين صورت كه در مرحله اول با آجرهاي پخته و لعابدار ساخته شده و در مرحله بعد گچبريها و نقاشيهاي برجسته بر روي آنها صورت گرفته كه البته بررسي آنها نياز به تحقيقان بيشتري دارد. گروهي از محققات بر اين عقيدهاند كه تزيينات داخلي اين مقبره در دوره صفويه تجديد شده است.
آنان علت تجديد تزيينان اين مقبره در زمان صفويه، را تغيير مذهب و شيعه شدن الجايتو در اواخر عمر و داستاني جعلي منسوب به وي را مبني بر آرزوي نامبرده براي انتقال اجساد امام علي(ع) و امام حسن(ع) از عراق، ذكر كردهاند. البته كتبيههاي موجود دربارة تاريخ اين ساختمان، سه مرحله را ذكر كردهاند. اين كتيبهها نشان ميدهند كه در سال 1310م. تزيينات نماي خارجي اين ساختمان خاتمه يافته است و تزيينات داخلي آن كه عبارت بود از آجر پخته و كاشيكاري، در سال 1313م. –زماني كه ساختمان در مراسمي رسمي وقف و سكهاي مسي به همين مناسبت ضرب شد – به اتمام رسيد. تزيينات اضافي بر روي آجر پخته و كاشيكاريها به صورت گچبري و نقاشي برجسته، در مدت سه سال پس از انجام مراسم رسمي ذكر شده، يعني پيش از فوت سلطان در دسامبر 1316م. انجام شد. بنابراين با توجه به آن تاريخ تجديد تزيينات داخلي مقبره با تغيير كيش و يا آرزوي سلطان رابطهاي نداشته است؛ بلكه احتمال دارد تجديد تزيينات داخلي در زمان صفويه با يادآوري دوراني كه الجايتو حامي و پشتيبان شهرهاي مقدس عراق (منظور عتبات عاليات و شهرهايي است كه مدفن ائمة اطهار(ع) قرار دارد) بود، رابطهاي داشته باشد.
در دوران ايلخانيان نه تنها در اطراف مقابر سلاطين و وزرا، بناهاي عامالمنفعه ساخته ميشد، بلكه توسط مريدان و پيروان در اطراف قبور شيوخ صوفي، مجموعههاي عامالمنفعه ارزشمندي تأسيس گرديد؛ همچنان كه در اطراف قبور بعضي از چهرههاي شاخص تاريخي، چنين كاري انجام شد.
يكي از مقابر مهمي كه توجه ايلخانيان را بسيار جلب كرد و به ساخت آن همت گماشتند، مقبرة با يزيد بسطامي متوفي به سال 874 يا 877م. يكي از عرفاي بزرگ و صاحب كرامت بود مهارت و هنرنمايي چشمگيري كه در تزيينات بسيار عالي اين مقبره – كه الجايتو آن را به پسر كوچكش پيشكش كرده- از جمله در گچبريها و گچكاريهاي آن و نيز در ساخت برج بلند پرهدار (شكل 5) آن به كار رفته، نمايانگر اهميت زيادي است كه به اين مقبره داده شده است. اين برج بزرگ از درون داراي قاعدهاي به قطر بيشتر از شش متر است و از 25پرة عمودي به ارتفاع 58/13متر (منظور، ارتفاع از زمين و قاعده برج تا بالاي قرنيس بالايي است) ساخته شده است، اما نوع قرار گرفتن پرهها به شيوهاي است كه باعث شده ارتفاع برج بيشتر از آنچه هست به نظر آيد. هرچند كه سنت برجسازي بر روي مزارها در ايران، سنتي قديمي بوده، اما موزوني در ساخت برج بايزيد، نمايانگر توسعه و پيشرفتي جديد در عرصة برجسازي محسوب ميشود. با توجه به اينكه مسجد جامع شهر در پشت ديوار سمت قبله مزار ساخته شده، از اين روي مزار بسطامي همواره در كانون توجه و ديد تمام كساني كه در آن مسجد نماز ميخواندند، بوده است. در همين دوران پيشرفت و توسعهاي چشمگير در معماري ممالك مصر ديده ميشود.
شكل 5
هرچند باني اصلي ساخت مقبره بسطام، سلطان محمد خدابنده الجايتو (هشتمين فرمانرواي ايلخاني) بوده كه بيشتر هزينههاي ساخت آنرا پرداخته است، اما افراد ديگري نيز در تهيه وسايل و بعضي از ملزومات مقبره كمك كردهاند. مثلاً شمعدانهاي اين مقبره را در سال 1308-1309م. كريمالدين شوگاني وزير سلطان اهدا كرده بود.
يكي از مدارس قديم ايران كه در تبريز در نيمه اول قرن هشتم هجري داير بوده مجتمع « ربع رشيدي » مي باشد ، كه اين مجتمع از نظر اصول كلي مديريت و آموزش و شيوه ي اداري با تمام مدارس قبل و معاصر بعد از خود تفاوت كلي داشته است .
يكي از علل انتخاب اين موضوع نيز همين دليل مي باشد . پس از مشورت با استاد گرامي جناب آقاي دكتر قرچانلو به بررسي و مطالعه ي منابع و ماخذ موجود پرداختم . منابع و ماخذ بررسي شده همه مربوط به زمان ايلخانان مغول مي باشد ، كه مهم ترين آنها در مورد اين موضوع وقف نامه ربع رشيدي ، مكاتبات رشيدي و جامع التواريخ مي باشد . ( قابل ذكر است كه هر سه اين منابع اثر خواجه رشيد الدين فضل الله همداني مي باشد ) از منابع ديگري كه مورد استفاده قرار گرفته است ، تاريخ اولجايتو ابوالقاسم عبدالله بن محمد كاشاني و حيب السير خواند ميرمي باشد .
از ماخذ معاصر ديگري كه استفاده شده است مي توان به تاريخ مغول عباسي اقبال آشتياني و امپراطوري صحرا نوردان رنه كروسه و تاريخ مغول اشيولر بر تولد اشاره كرد
با توجه به محل سكونت خود در شهر مقدس مشهد ، به كتابخانه هاي آستانه قدس رضوي كه مجهز ترين و بزرگترين كتابخانه ي اين شهر مي باشد مراجعه نمودم ؛ به غير از كتاب جامع التواريخ هيچ كدام از كتابهاي ديگر خواجه رشيد الدين فضل الله همداني در اين كتابخانه موجود نبود .
بنابر اين به كتابخانه ملي در تهران مراجعه نمودم و بخش هايي از اين كتابها راكپي گرفته و مورد استفاده قرار دادم .
در اين رساله ابتدا به بررسي بسيار مختصر و فشرده ي اوضاع سياسي و اجتماعي قرن هفتم و اوايل قرن هشتم هجري قمري ، دوران خواجه رشيد الدين فضل الله همداني بنيان گذار ربع رشيدي زندگي مي كرده است ، مي پردازيم .
بهترين منبع براي بررسي اين دوره كتاب جامع التواريخ خواجه رشيد الدين فضل الله همداني و از ماخذ تاريخ مغول اقبال آشتياني مي باشد .
سپس به تحقيق در مدارس هم عصر و مشابه ربع رشيدي در آن دوره پرداخته و با مقايسه ي اين موسسات بتوانيم اين مجتمع علمي و آموزشي را به خوبي بشناسيم و ويژگي هاي سياسي و اجتماعي و فرهنگي اواخر قرن و اوايل قرن هشتم هجري قمري را به خوبي معرفي كنيم و مقام و موقعيت علم و علما را معرفي مي نماييم ، زيرا استيلاي مغول در ايران جز خرابي و هرج و مرج و كشتار اثر ديگري در اذهان مردم باقي نگذاشته است .
بنابر اين وقتي از چنين مجتمع علمي و آموزشي در آن برهه تاريخي نام برده مي شود مي توان نتيجه گرفت كه فرهنگ و تمدن و تفكر ايرانيان مسلمان حتي در چنان دوره هايي هم از درخشش و پيشرفت باز نمانده است و حتي با توجه به آزادي مذهبي كه در اين دوران به وجود آمده فرقه هاي مختلف اسلامي از جمله شيعيان فشارهاي دوره هاي قبل را از ياد برده و توانسته اند در اين مقطع به تجديد قوا و گسترش مذهب شيعه به خصوص در دوران اولجايتو بپردازند كه بازتاب آن در دوره هاي بعدي كاملا مشهود بوده است .
فصل اول
نگاهي كوتاه به حمله مغول و حكومت ايلخانان
ايجاد امپراطوري مغول در قرن هفتم و هشتم هجري قمري ، اهميت تاريخي جهاني دارد . اين امپراطوري شامل سرزمينهاي بسيار وسيعي بود كه از اقيانوس آرام و آسياي شرقي و مركزي يعني چين و تبّت و تركستان شرقي و تا درياي مديترانه وخاورميانه ، يعني كشورهاي ايران ، عراق ، تركيه ، سوريه ، اردن و صحاري و سرزمينهاي مجاور درياي سياه و قسمت سفلاي رودخانه هاي دن و ولگا و قزاقستان و كشورهايي از اروپاي شرقي ، ادامه داشت .
فتوحات مغولان براي ايران و تمام سرزمينهاي ياد شده ، بلا و بختي عظيمي به همراه آورد . ابن اثير مورخ مسلمان ( 556 ـ 632 هـ ) كه معاصر مغولان و شاهد وقايع بوده چنين مي نويسد : « اگر مي گفتند كه از زمان خلقت آدم ابوالبشر تا كنون جهان چنين مصيبتي را به خود نديده ، درست گفته بودند . زيرا تاريخ چيزي كه شبيه به اين و يا نزديك بدين باشد ، نشان نمي دهد . بزرگترين بلا و مصيبتي كه تاريخ نقل مي كند ، همانا رفتار بخت النّصر با اسرائيليان است كه چگونه آنان را مصدوم و اورشليم را ويران ساخت ولي اورشليم در برابر كشورهائي كه اين ملاعين غارت و اقبال آشتياني ، تاريخ مغول ، ص 318 ويران كردند و فرزندان اسرائيل در مقام قياس با كسانيكه اينان نابود ساختند ، كه بودند ؟ زيرا عده ساكنان تنها يكي از شهرهائيكه به دست اينان ويران شد ، بيشتر از تمام افراد بني اسرائيل بوده و شايد تا آخر الزمان مردم چنين وقايعي را ، مگر هجوم يأجوج و مأجوج ، ديگر نبينند . حتي دجّال كساني را كه مطيع وي گردند ، امان مي دهد ، و فقط كساني را كه در برابر او پايداري كنند ، نابود مي سازد . ولي اينان به هيچ كس رحم نكردند و زنان و مردان و كودكان را كشتند ، شكم زنان باردار را دريدند و جنين را كشتند . »