بخشی از مقاله

مفهوم دين


واژه دين در فرهنگ لغات ونيز در كاربردهاي قرآني به معاني حكم وقضا ،رسم و عادت ، قانون ، جزا، حساب، شريعت، طاعت وبندگي ،تسليم و انقياد ، ملت ، اسلام ،روش ورويه وتوحيد وخداپرستي آمده است .1
با اين كه اصل دين در باره پژوهشگران ودين پژوهان ، كهن ترين واثر گذارترين نهاد اجتماعي ومورد پذيرش وپيروي ملل ونحل د رطول تاريخ بوده وهست 2. ولي در مفهوم اصطلاحي دين اختلاف شديدي وجود دارد وهر كس ، هر گروه ويا هر ملتي ، به اقتضاي نوع نگرشي كه به دين دارند ، تعريفي از دين ارائه كرده اند . يكي از نويسندگان غربي فقط درباره فراواني وتعدد تعاريف دين ودر غرب مي نويسد: « در غرب طي روزگاران ، آن قدر تعريف هاي فراوان از دين پديد آمده كه حتي ارائه فهرست ناقصي از آن ها غير ممكن است ».3 از اين رو ، ارائه

وبررسي همه تعاريف موجود دين ، نه ممكن است ونه ضرورت دارد . آنچه در اين مقال ضروري به نظر مي رسد ، بيان تعريف دقيق ودرست از دين حق است .
به نظر مي رسد بهترين وكامل ترين تعريف ، از آن مفسر حكيم ، علامه طباطبايي قدس سره باشد.
ايشان ، تعريف دين را – با كمي تفاوت – در دو صورت زير ،بيان داشته است :


1- دين ، روش ويژه اي در زندگي دنيوي است كه سعادت وصلاح دنيوي انسان راهماهنگ وهمراه با كمال اخروي وحيات حقيقي جاوداني او تامين مي كند . از اين رو ،لازم است شريعت در برگيرنده قوانيني باشد كه به نيازهاي دنيوي انسان نيز پاسخ گويد .1


2- دين ، عبارت است از اصول وسنن وقوانين عملي كه برگزيدن وعمل به آنها تضمين كننده سعادت حقيقي انسان است . از اين رو لازم است دين با فطرت انساني هماهنگ باشد تا تشريع با تكوين مطابقت داشته باشد و به آنچه آفرينش انسان اقتصادي آن را دارد پاسخ گويد : چنان كه مفاد آيه فطرت « فاقم وَجهَكَ لِلدّين حَنيفاً فِطرتَ الله الّتي النّاس عَلَيها . .» همين است .


اين دو تعريف ، ناظر به دين حق در مرتبه كمالش مي باشد كه بر پايه خداشناسي وانسان شناسي واقع بينانه استوار است . يعني با توجه به ربوبيت حكيمانه الهي ونيز با توجه به اين كه انسان قابليت حيات ابدي وكمالات معنوي واخروي را در حد اقتضاي ظرفيتش دارد ، به ديني نيازمند است كه او را در پيمودن مسير حيات سعادتمندانه ،هدايت وياري كند ودر عين حال نيازهاي دنيوي او را نيز مورد توجه قرا ردهد وپاسخ هاي لازم ومورد نياز ودرخواست او را بدهد . وتامين خواسته هاي مشروع ، منطقي ومعقول دنيوي اش جز وبرنامه هاي هدايتي اش باشد يعني دين را از دنيا جدا نداند .

 

ضرورت دين داري
دانشمند ودين پژوهان وجود دين وخداپرستي را براي همه انسانها وجوامع‌انساني‌ضروري‌دانسته ودين داري را نياز حياتي بشر اعلام مي‌دارند .
نخستين دليل ضرورت دين داري انسان ها ، همانا نياز فطري وروحي بشر به دين وخداپرستي است . روانشناسان مي گويند انسان ها براساس « حس مذهبي » ويا به تعبير « ويليام جيمز » روانشناس مشهور آمريكايي « احساسات مذهبي » كه مجموعه اي از احساسات وعواطف ذاتي انسان ها را در بر مي گيرد . نيازمند عشق ورزي وعبادت خدا مي باشند .
در اهميت دين داري وخداپرستي همين بس كه روانشناسان و روانپزشكان به طور مكرر در مصاحبه با رسانه هاي گروهي اعلام مي كنند . ايمان مذهبي ودعا وراز ونياز با خدا ،يكي از بهترين وموثرترين راه هاي درمان بيماري هاي روحي وبلكه جسمي است .


دومين علت نياز انسان به دين و ضرورت دين داري ، نياز به قوانين جامع و مترقي است ، زيرا قوانين ديني والهي به ويژه قوانين اسلامي – چنان كه در تعريف دين از سوي علامه طباطبايي ملاحظه كرديم – برنامه كامل زندگي مادي ومعنوي بوده و به جنبه هاي زندگي دنيوي واخروي توامان توجه نموده است . از اين رو ، در صورت پيروي كامل از دين وبه اجرا گذاردن همه قوانين ودستورهاي ديني هم زندگي مادي ودنيوي انسان سامان درستي مي يابد وهم زندگي معنوي ونيازهاي روحي وفطري بشر تامين مي شود .
اما قوانين بر آمده از عقل بشر ودور مانده از دين وقوانين ديني ، با فرض درستي وعلمي بودن ، فقط توان سامان بخشي به زندگي مادي ورفاه زندگي دنيوي را دارد وتوان بر آوردن خواسته ها ونيازهاي معنوي وروحي بشر را ندارد.1


راز پيدايش بحران شديد روحي واخلاقي درميان بشر متمدن غربي همين است كه با اتكاي به عقل صرف وقوانين بر آمده از آن مي خواهد به خوشبختي ورستگاري برسد زيرا وي گر چه در زندگي ماشيني ورفاه زندگي پيشرفت كرده ، ولي از جهات روحي واخلاقي دچار انحطاط وبحران شديدي شده است .
سومين علت نياز به دين وضرورت دين داري ، نياز به اخلاق وفضايل اخلاقي براي اصلاح روابط فردي و اجتماعي وايجاد وادامه يك زندگي سالم انساني است . همه اين آموزه هاي اخلاقي – چنان كه خواهد آمد – به طور كامل وكار بردي در دين يافت مي شود وعمدتا توسط دين داران راستين قابل اجرا است . در صورت نبود فضايل اخلاقي زندگي از شكل انساني خارج ودرنده خويي و زور گويي وستمگري جايگزين آن مي شود .


اين رفتار غير انساني كه امروز از طرفداران دمو كراسي غربي نيست به ملل مظلوم ومستضعف دنيا مشاهده مي شود نتيجه عدم پاي بندي به يك دين اصيل و آسماني است .

اسلام ، يگانه دين حق
با اين پيش فرض كه قران كريم تنها كتاب آسماني دست نخورده است كه تمام آيات آن بدون كم وكاست وحياتي بوده وتوسط فرشته وحي « جبرئيل » به پيامبر خاتم نازل گرديده است زيرا در جاي خود صحت اين ادعا با دلايل وقرائن قطعي فراوان به اثبات رسيده است براساس اعلام صريح قران كريم به عنوان مطمئن ترين سند ديني آسمانيط نه تنها دين حق وخالص از جميع جهات وجود دارد ،بلكه گروندگان به اديان ومذاهب مختلف هم موظف گرديدند تا در پي يافتن وگرويدن به دين وحق وخالص باشند وبه هر دين ومذهبي بدون تحقيق وحصول اطمينان از حقانيت ودرستي آن نگروند .


چنان كه خداوند به پيامبرش نيز فرمان داده تا دين ودين داراي اش را خالص گرداند .
«قُل اِنّي اُمرتُ اَن اَعبُدالله مخلِصاً لَهُ الدّينَ» (زمر 39) آيه 11) بگو : من مامورم كه فقط خدا را بپرستم در حالي كه دينم را براي او خالص كرده باشم.
درآيه زير ضمن تخطئه جدي معتقدات ديني اهل كتاب (يهود ،نصارا و ..) ونفي ورد تشكر گرايي در اديان ونادرست دانستن آن مي فرمايد :
« وَلا يَدينُونَ دين َ الحَقّ مِنَ الّذينَ اُو تُو الكِتابَ ...»


(توبه (9) آيه 29)
وآيين حق ( وخالص ) را نمي پذيرند كساني كه داراي كتاب اند . بالاتر از اين قران كريم تصريح مي كند كه علاوه بر وجود دين حق وخالص ، چنين ديني به انسان ها هم ابلاغ شده وبه گوش آنها رسيده است ، به گونه اي كه حق از باطل ورشد از غي ، بازشناخته شده وازيكديگر متمايز گرديده است :
« قَد تَبَيّنَ الّرشدُ مِنَ الغَيّ ..»
(بقره (2) :آيه 256)


راه رشد وتعالي از راه انحرافي وباطل روشن شده است .
امام علي (ع) در روايات زيادي از جمله روايت زير بر وجود حق و باطل وقابل تفكيك بودن اين دو ، تصريح كرد مي فرمايد :
« حقّ وَباطِلُ وَ لَكُل اهل1ُ»


حقي وجود دارد وباطلي وبراي هر كدام پيرواني است .
بنابراين ، اگر همان گونه كه نظريه پردازان « پلوراليسم ديني » و طرفداران « صراط هاي مستقيم » مدعي اند ، دين حق وخالصي وجود نداشته وبا فرض وجود ، دست يافتني نبوده ، دستور صريح وموكد قران مبني بر شناخت وپيروي از دين حق و خالص ، لغو وباطل مي شود در حالي كه در قران كريم كه سخن خداوند متعال است – هرگز دستور لغو وباطل وجود ندارد . چنان كه خود فرمود :


« لاياتيهِ الباطِلُ مِن بينِ يَدَيه ِ وَلا مِن خلقهِ تَنزيل مِن حَكيم حميد »
(فصلت (41): 42)
هيچ گونه باطلي ، نه از پيش رو ونه از پشت سر به سراغ آن (قرآن ) نمي‌آيد چرا كه از سوي خداوند حكيم وشايسته ستايش نازل شده است .
متفكر بزرگ شهيد مطهري درباره وجود دين حق درهر زمان ويگانه بودن آن فرمود :


دين حق در هر زماني يكي بيش نيست وبرهمه كس لازم است از آن پيروي كنند اين انديشه كه اخيراً درميان برخي از مدعيان روشنفكري رايج شده است » كه ميگويند همه اديان آٍسماني از لحاظ اعتبار درهمه وقت يكسان اند ،انديشه نادرستي است . درست است كه پيامبران خدا همگي به سوي يك هدف ويك خدا دعوت كرده اند ، ولي اين سخن به اين معنا نيست كه در هر زماني چندين دين حق وجود دارد وانسان مي تواند درهر زماني هر ديني را كه ميخواهد بپذيرد ،بلكه معناي آن اين است كه انسان بايد همه پيامبران را قبول داشته

باشد وبداند كه پيامبران سابق مبشر پيامبران لاحق خصوصا خاتم وافضل آنان بوده اند وپيامبران لاحق مصدق پيامبران سابق بوده اند . پس لازمه ايمان به همه پيامبران اين است كه در هر زماني تسليم شريعت همان پيامبري باشيم كه دوره اوست وقهرا لازم است در دوره ختميه به آخرين دستورهايي كه از جانب خدا وبه وسيله آخرين پيامبر رسيده است عمل كنيم واين لازمه اسلام ، يعني تسليم شدن به خدا وپذيرفتن رسالت هاي فرستادگان اوست ،


درهر زماني يك دين حق وجود دارد وبس .1
قران كريم در آيات زيادي واز جمله در آيات زير ، اسلام را به عنوان يگانه دين حق وخالص اعلام كرده وساير اديان را باطل وپيروي از آ‎نها را غير قابل قبول دانسته است .
« اِنّ الدّينَ عِندَ الله الاِسلام ..وَ مَن يَبتَغِ غيرَ الاِسلامِ ديناً فَلَن يُقبَلَ منِه وَ هوَ فيِ الاخِره مِن الخاسِرينَ» (آل عمران : 19 و85)


دين نزد خدا ، تنها اسلام (وتسليم بودن در برابر حق )است .. وهر كس جز اسلام آيين ديگري براي خود برگزيند ، از او پذيرفته نيست و در سراي باقي از زيانكاران خواهد بود .
توضيح آن كه ، چنان كه گذشت درهر زماني دين حق وجود دارد و آن نيز يكي بيش نيست ، زيرا درهر زمان پيامبر صاحب شريعتي از پيامبران اولوالعزم از طرف خدا آمده است ودين او توسط خود آن پيامبر صاحب شريعت وپيامبران تبليغي پس از او تبليغ وتبيين مي شد ومردم موظف بوده اند به آيين پيامبر زمان خويش ايمان آورده واز تعاليم دين او وهدايت گري هايش استفاده كنند واحكام وقوانين ديني اش را به كار بندند .


اين سلسله نبوت تشريعي و تبليغي ادامه يافت تا اين كه نوبت به پيامبر خاتم رسيده است . در اين زمان اگر كسي بخواهد به سوي خدا راهي يابد و مسير هدايت الهي را بپيمايد حتما بايد دين اسلام را به عنوان آخرين وكامل ترين دين بپذيرد واز اين دين پيروي كند ، درغير اين صورت چنان كه خود قران به آن تصريح كرده است – هيچ دين ديگري از او پذيرفته نيست .
اگر گفته شود كه مراد از اسلام ، خصوص دين ما نيست ، بلكه منظور صرف تسليم خدا شدن است هر چند از راه دين ديگري جز دين خاتم باشد ، پاسخ مي گوييم بله ، اسلام همان تسليم است ، ولي حقيقت تسليم درهر زماني شكلي داشته ودر اين زمان شكل آن همان دين گرانمايه اي است كه به دست خاتم پيامبران (ص) ظهور يافته است واكنون كلمه « اسلام » بر آن منطبق مي گردد.


به عبارت ديگر ، لازمه تسليم خدا شدن ، پذيرفتن دستورات وفرامين اوست وروشن است كه همواره بايد به آخرين دستورات وفرامين خدا عمل كرد و آخرين دستورات و فرامين خدا همان چيزي است كه آخرين رسول او آورده است .1


راه هاي شناخت دين
اكنون كه روشن شد فهم دين ممكن وبلكه ضروري است ، باي ديد راه ، يا راه هاي فهم دين ودستيابي به معرفت ديني معتبر چيست ؟
در پاسخ بايد گفت متون ديني و قرآني هم به دليل زبان به كار گرفته شده در آن كه به تصريح خود قران « عربي مبين » ( يعني محاوره اي و عرف عقلايي رايج ميان عموم مردم وقابل فهم براي آنها ) است وهم به لحاظ معنايي كه داراي مراتب متعدد مي باشد ، براي عموم مردم با هر سطح فكري و فرهنگي به فراخوار درك وفهم آنها قابل ادراك وفهم است . ولي فهم روشمند ومتخصصانه از متون ديني كه ما در صد اثبات آن هستيم وداراي اعتبار ديني وحجت شرعي مي باشد وبس ، تنها درتوان عالمان ومجتهدان ژرف نگري است كه قادرند از راهكارهاي درست آن وارد شوند وبه شناخت وفهم تخصصي دين دست يازند .


از شناخت وفهم تخصصي دين ، در اصطلاح خاص حوزه هاي ديني كه « اجتهاد » تعبير مي شود وعنوان تخصصي عالم پژوهشگر وجوينده مسائل ديني نيز « مجتهد » است .
بنابراين ، عنوان اجتهاد ( = معرفت ديني ) مفهوم عامي است كه بر تمام معرفت هاي روشمندانه ومضبوط عالمان ديني در رشته هاي كلامي – اعتقادي ،فقهي ، تفسيري ، روايي وغير آن اطلاق مي شود وبه موازات آن عنوان « مجتهد » گر چه به طور معمول درباره فقيهان پژوهنده در خصوص احكام فرعي فقهي به كار ميرود ، ولي در واقع عنوان عامي است كه همه صاحب نظران و انديشمندان متخصص وپژوهنده در ساير رشته هاي علوم و معارف اسلامي را نيز شامل مي شود .


واژه اجتهاد ، در لغت به معني تلاش و كوشش تا سرحد توانايي است به گونه اي كه باتحمل رنج وسختي همراه است واجتهاد ، دراصطلاح فقه اسلامي ، عبارت است از به كار بردن تلاش وكوشش خويش در راه به دست آوردن احكام شرعي وقوانين الهي از راه ها ومنابعي كه نزد فقهاي اسلام معمول ومتعارف است وبا تحصيل « مقدمات اجتهاد » يا « شرايط اجتهاد » به دست مي آيد.1


پس مجتهد كسي است كه بتواند احكام وقوانين ديني و فقهي را از روي دليل به دست آورد وفرا راه ديگران قرار دهد از اين ور ، اگر اجتهاد واستنباط او با مواقع مطابقت داشته باشد پاداش مي يابد ودر صورت مطابقت نداشتن با واقع نيز معذور ( وبلكه ماجور ) است

.
توضيح آن كه اجتهاد داراي دو شيوه عمده مي باشد :
1- اجتهاد از راه راي وتفكر شخصي ( اجتهاد به راي )
2- اجتهاد از راه منابع معتبر شرعي وراهكارهاي موجود تحصيل احكام .


اجتهاد از نوع اول كه مورد پذيرش عالمان اصولي مذهب هل سنت هست وبراساس آرا ، تفكرات شخصي ، قياسي ، استحسان وانتظارات پيشيني بشر صورت مي گيرد ، همان است كه امروزه از سوي برخي روشنفكران مطرح مي شود وبا دست مايه « پلور اليسم قرائي » ( تكثر قرائت ديني ) شكل مي گيرد وچنان كه پيشتر اشاره شد نوعي تفسير به راي مي باشد .


اين نوع اجتهاد ويامعرفت ديني از نظر جهان بيني اسلام ناب ومكتب اهل بيت (ع) مردود است چنان كه حضرت علي (ع) آن را به شدت رد كرده ودر معرفي صاحبان چنين اجتهادي فرموده :


« وآخَرُ قَد تسمَّي عالمِاً وليس َ بِهِ فَاقتبس َ جهائِلَ مِن جهال وَ اَضاليلَ مِن ضلاُل وَنصَبَ لِلناّسِ اَشراكاً مِن حبَائِلِ غرور وقوَل زُور ،قَد حَمَلَ الكتاِب َ علي ارائِهِ وعطَفَ الحقَ علي اهوائِهِ..»1
وديگري ( خويش ) راعالم خوانده در صورتي كه عالم نيست يك سلسله ناداني ها را از جمعي نادان فراگرفته ومطالبي گمراه كننده از گمراهاني آموخته ، دام هايي از طناب هاي غرور وگفته هاي دروغين بر سر راه مردم افكنده ، قران را بر اميال وخواسته هاي خود تطبيق مي دهد وحق را به هوس ها وخواهش هاي دلش تفسير مي كند ...1


اما اجتهاد از نوع دوم كه مورد پذيرش عالمان اصولي اماميه است عبارت است از نهايت كوشش مجتهد براي شناخت احكام مربوط به حوادث و رخدادها ومسائل مورد نياز از راه منابع و راهكارهايي كه شارع آنها را معتبر دانسته است . اين نوع اجتهاد كه همان شيوه اجتهادي مصطلح نزد علما و فقهاي اسلام از دوران گذشته تا كنون مي باشد، شيوه اي علمي – تخصصي است كه تحت تعاليم خود ائمه معصوم (ع) شكل گرفته وداراي شرايط و قواعد دستوري خاصي است كه به مهم ترين آنها در اينجا اشاره مي شود .


رهايي از خود خواهي ها وهوا پرستي هاي كشنده
انسان هاي فاقد دين وايمان ، معمولا هيچ گونه تلاشي براي كنترل و تعديل غرائز نفس سركش خودخواهي ها وشهوت راني ها انجام مي دهند ، چون دليلي براي انجام آن نمي بينند ، از اين رو ، براي ارضاي شهوت خود ازهيچ كوششي دريغ نمي ورزند . كار اين گونه انسان ها در جوامع غربي به جايي رسيده كه به همجنس بازي روي آورده اند با اين حال ، احساس پوچي وناكامي مي كنند واز سيري ناپذيري وفزون طلبي نفس خويش به شدت رنج مي برند .


تنها راه رهايي از اين منجلاب فساد وگرداب شهوت كه آرامش فكري و سلامت نفس آنان را به خطر مي انداخته است ، پايبندي به دين وتقويت ايمان و كنترل وتعديل غرائز وهواهاي نفساني از راه تهذيب وتزكيه نفس در پرتو تعاليم ديني است .
تفكيك ناپذيري دين از سياست در

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید