بخشی از مقاله
به انگيزه انتشار كتاب «اماممهدى، عليهالسلام، از ولادت تا ظهور» نوشته سيد محمدكاظم قزوينى، ترجمه حسين فريدونى
ظهور موعود الهى و منجى بشر متضمن دو عنصر اساسى و به هم پيوسته است: زمان دوران اين تحول در رويداد جهانى (آخرالزمان) و وجود شخص منجى و متكفل اين امر عظيم (امام مهدى، عليهالسلام).
«آخرالزمان» اصطلاحى است در فرهنگ اديان بزرگ دنيا، به معناى آخرين دوران حيات بشر و قبل از برپايى قيامت. در فرهنگ اسلامى، آخرالزمان هم دوران نبوت پيامبر اكرم، صلىاللهعليهوآله، تا وقوع قيامت را شامل مىشود و هم دوران غيبت و ظهور مهدى موعود، عليهالسلام، را. در دوران معاصر، عدهاى از مفسران و متفكران مسلمان از قبيل: مرحوم علامه طباطبايى، استاد شهيد مرتضى مطهرى، سيد قطب، محمد رشيدرضا، شهيد سيد محمدباقر صدر و... با اتكا به آياتى از قرآن كريم (اعراف: 138، انبياء: 105، صافات: 171 و 172) استخلاف انسان در زمين، فرمانروا شدن نيكوكاران زمين (وراثت صالحان) و پيروزى حق بر باطل را
بهرغم جولان دائمى باطل به عنوان سرنوشت آينده بشر مطرح كردهاند و آيات و روايات مربوط به تحولات آخرالزمان را بيانگر نوعى فلسفه تاريخ مىدانند و به اعتقاد ايشان، عصر آخرالزمان عبارت است از دوران شكوفايى تكامل اجتماعى و طبيعى نوع انسان، چنين آيندهاى امرى است محتوم كه مسلمانان بايد انتظار آن را داشته باشند و نبايد منفعل و دلسرد به «حوادث واقعه» بنگرند، بلكه با حالتى پر نشاط و خواهان صلاح جامعه انسانى و آگاه از تحقق اهداف تاريخى انتظار، بايد سرشار از اميد، آمادگى و كوشش در خور اين انتظار مقدس باشند. در چارچوب اين برداشت، آخرالزمان قطعه معينى از تاريخ نوع انسان است كه او بايد در آن حركت تكاملى تدريجى خود را تا تحقق وعده الهى ادامه دهد. (1)
در حاليكه در كتب علماى متقدم همچون «كمالالدين» شيخ صدوق و «كتابالغيبه» شيخ طوسى، رحمةاللهعليه، چنين تفسيرى از تاريخ نبوده و تحولات آخرالزمان امرى است غير عادى كه در آخرين بخش از زندگى نوع انسان واقع مىگردد و به تحولات قبلى جامعه انسانى مربوط نمىشود. (2)
در نظر متاخران بينا بودن در مورد «نشانههاى زمان» و ارزيابى رخدادها، در پرتو پيشگوييهاى آخرالزمانى كه در جامعه جريان دارد، ضرورى است . كما اينكه بسيارى از انديشمندان بر اين باورند كه جامعه انسانى اينك در آخرين مرحله غفلت از «ذات» و در اوج تحمل «جوهر مادى» و «كميت منطوى در كثرت» قرار دارد، و معتقدند هر چه بشر پيشتر مىرود; درك جمعى او از خير و عدل مطلق مفهوم تر و شفافتر مىگردد.
شناخت «آخرالزمان» يا فرجام شناسى (Eschatologie) در اديان يهود، مسيحيت و زرتشتى نيز حائز اهميت است.
با عنايتبه آنچه بيان شد، «آخرالزمان» پايان همه چيز نيست، بلكه ترميم جهان است. گويى جهان ناگهان تعادل خود را باز مىيابد و به حالت اوليه باز مىگردد. همه آشفتگيهاى ممكن اوجش در آخرالزمان است فقط در صورتى آشفتگى مطلق است كه فى نفسه و با ديدى افتراقى ملاحظه شود. ولى چنانچه اين بى نظميها در قبال نظم كل كه سرانجام همگى به آن باز مىگردند، قرار گيرد جنبه منفى خود را از دست مىدهد و جزو عوامل مقوم و به يك معنى فانى در مرحله ظهور مىشود.
به تعبير «رنه گنون» در كتاب «آخرالزمان يا عصر سيطره كميت» دوران دجال نهايت ظلم و شر است، ولى امر شر و منحوس ناپايدار و موقت است - هر چند كه نمىتوانست جز آنچه واقعا هست چيز ديگرى باشد - و فقط جنبه خير و سعادت كه پايايى و قطعيت دارد و به سامان مىرسد، به قسمى كه محال استسرانجام غالب نشود.
نگاهى به دردها و آلام بشر انديشمند امروز و غربت او در زوال فطرت پاك آدمى چنين مىنماياند كه در ميان همه خواستههاى ضد و نقيضش، امروز يكى هست كه همه در آن مشتركند. همه اقوام و ملل و رژيمهاى سياسى يكصدا خواهان «آزادى»اند. آزادى برابر با حضور ضرورت حقيقت در وجود آدمى. «آزادى»اى كه جوهر انسان مختار است و امكان عروج او را فراهم مىآورد. آزادى رهايى بخش (4)
و مقوم انديشه و حكمت. رهايى انسانى كه مىخواهد خودش باشد، رها از گناه و رها از شرارت. آزادى اصيل و واقعى كه نهفته در اطاعتحق است. از اين رو دستيابى به سعادت به معناى دستيابى به رحمت و عدالتى استكه خداوندآن را مقرركردهاست.
زندگى در جهانى متعالى است كه در آن آدمى به كمال حقيقى و واقعىاش برسد، و از اندوه و اضطراب پنهان ( aneiety) كه مىداند نمىتواند امنيتحقيقى را با سازمان دادن به زندگى شخصى و اجتماعى به دست آورد. وقايع و مقدراتى وجود دارند كه آدمى نمىتواند آنها را در زير قدرت خود بگيرد. نمىتواند كارهاى خود را دوام بخشد، زندگىاش زودگذر است و فرجام آن مرگ. هيچگونه امنيت متاثر از اراده بشر وجود ندارد و دقيقا همين نگرانى اصيل است كه باعث مىشود انسانها با تمام وجود در آرزوى امنيتباشند. (5)
چرا امروز كه فن آورى و توانايى بشر نسبتبه قرون گذشته و دهههاى قبل پيشرفت چشمگير و غير قابل مقايسهاى نموده است و مباحثى همچون دموكراسى، قانون، حقوق بشر، جامعه مدنى و... بمراتب بيش از گذشته با ابتناى به تحليلها و فلسفههاى گوناگون مطرح مىشود، با اين همه در غرب پيشرفته و فرهيخته سخن از هبوط آدمى، ظهور نيست انگارى و بلايا و مصائب جهانى، سر در گمى بى پايان آدمى در ساختار و دستور زبان و واژههاى كلامى، مجهول انگارى جهان، پيچيدگى روزافزون شناخت هستى و دور از دسترس شدن تدريجى آن، افزايش مستمر تراژدى بشرى، حاكميت روز افزون عقلانيت ابزارى، از دست رفتن آخرين رمق حيات معنوى جهان و تبديل شدن انسان به تودهها (Mass) ، عصر غيبتساحت قدس و فرا رسيدن زمانه شب عالم و... مىشود؟
آيا در نظم كنونى ارباب و رعيتى مدرن! شوريدگى انديشه بشرى و تلاطم بى وقفه روان او، در بازار پر ازدحام مكاتب فلسفى، روانشناسى، مردم شناسى، جامعه شناسى و... و افزايش سهمگين ميل به قدرت و استيلاى بر ديگران و تعارضات و مناقشات بى معنا و... و نهايتا سرخوردگى از همه چيز، رو به فزونى نيست؟
شايد تصور شود كه مقصود از ظهور حضرت مهدى، عليهالسلام، پايان همه اين آلام در طرفة العين و به يك نگاه و اشاره ايشان است. اين البته از توان ايشان به دور نيست; اما شايد تحقق امر صورت ديگرى نيز داشته باشد. اگر گفته مىشود كه بسيارى از ابواب علم تا كنون گشوده نشده و به دست امام موعود باز خواهد شد; گشايش اين ابواب چه منظرى را پيش روى آدمى مىنهد؟ گسترش «ظهور ولايت» در سراسر جهان و استقرار يكپارچه و فراگير آن چه آثار و بركاتى دارد؟
چه تغيير و تحولى در افكار و انديشهها و كنشها و واكنشهاى فردى و اجتماعى انسان عصر ظهور پيش خواهد آمد؟
آيا در روزگار «ظهور ولايت» نمىتوانيم شاهد درمان اساسى روان آدمى و اعطاى «آزادى»، «امنيت» و «آرامش» واقعى باشيم؟
آيا نمىتوان تصور نمود كه مغز شيرين «ايمان» و كنه عفن «گناه» برملا مىگردد و هم او، مفاهيم متعالى «زيبايى»، «زندگى» و حتى «اسلام» را نه در قالب الفاظى چند، بلكه با غوطهورى در عمق و ذات آنها تبيين مىكند و شهد «حيات طيبه» را در كام تشنه انسانها فرو مىچكاند و عصر روشنايى را آغاز كرده، سر در گمى او را پايان بخشيده و آغازگر عصر ظهور ساحت قدس و تعالى انسان متكى به ايمان - و نه بى اختيار در امواج تودهها و مسيطر بر عقلانيت ابزارى و نه محكوم آن - خواهد بود؟
درباره حضرت مهدى، عليهالسلام، كتابهاى فراوانى در ميان مسلمانان نگاشته شده كه در برگيرنده موضوعات ذيلاند:
آيات و احاديث مربوط به ابعاد مختلف زندگى حضرت، اثبات وجود آن حضرت، بشارات اديان، ولادت، غيبت، طول عمر، نواب اربعه، راه يافتگان به حضور ايشان، توقيعات مباركه، ضرورت شناخت ايشان، فلسفه مهدويت، ملاحم و فتن، علائم ظهور، وظايف منتظران، اصحاب و ياران، عصر ظهور، رجعت، ادعيه و نحوه توسل به آن حضرت، اشعار درباره امام عصر (6)
و... اما ترديدى نيست كه بيشترين و دقيقترين سهم به مؤلفان شيعى اختصاص دارد كه با اتكا به معارف اهل بيت، عليهمالسلام، جزئيات بيشترى را درباره اين موعود عظيم و دوران ايشان ارايه مىنمايد.
و اما اينك كه در مرحله تحولات وسيع و پيچيدهاى در سراسر جهان در پرتو نهضتى مبتنى بر انتظار شيعى قرار داريم، سنجش وضعيت و موقعيت، ضرورتهاى ديگرى را نيز ايجاب مىكند. زيرا به تشريح نظرى، جامعه شناسى و فلسفى موضوع نيازمنديم، هم به صيرورت اعتقاد به مهدويت در ميان اديان الهى و تذكر بر تحريف و غفلتى كه صورت گرفته است و به تعبير قرآنى، «يعرفونه كما يعرفون ابنائهم» (7)
، و هم تبيين ضرورت شناخت و بيان مشخصات دقيق امام، عليهالسلام، و برنامههاى ايشان و بويژه ارايه تركيبى از انتظار ظهور با سرنوشتبشر زمان غيبت در فرايند عملكرد اجتماعى امروز. بايد توجه داشت در اين جايگاه بسيار مهم و حساس، بايد از راه تركيب دادهها به نحو صحيح و خردورزانه و با پيراستن آن از خرافات و اوهام و قشرىگرى، همراه رويكردى عميق به اصل مظلوم «ولايت» و بويژه درك درست از «غيبت ولى خدا» و اثرات آن در زندگى فردى و اجتماعى، مجموعهاى را فراهم آورد كه ضمن عرضه مناسب معارف قرآنى و تعاليم و سنت اهل بيت، عليهمالسلام، ظرافتها و نحوه حفظ ايمان در دوره آخرالزمان و غيبت را نيز مشهود سازد.
كتاب «امام مهدى، عليهالسلام، از ولادت تا ظهور» با هدف معرفى اين وجود عاليقدر به خامه استوار دانشمند فقيد و محقق بزرگوار، مرحوم سيد محمدكاظم قزوينى در 24 فصل به شيوهاى تحقيقى و پر احساس به عربى نگاشته شده و توسط مترجم محترم آقاى دكتر «حسين فريدونى» به فارسى برگردانده شده است.
كتاب مزبور كه از تبويب مناسبى برخوردار است مطالب ارزندهاى درباره نام و نسبتحضرت مهدى، عليهالسلام، بشارت به وجود مقدس ايشان، تولد و نهان زيستى كوتاه مدت و نايبان چهارگانه و ديداركنندگان ايشان در آن ايام، يبتبلندمدت و ديدار كنندگان حضرتش در اين ايام، طول عمر و علائم ظهور آن وجود مقدس، متمهديان، نحوه ظهور و استيلاى ايشان بر قدرتهاى روزگار ظهور، جامعه عصر ظهور، زمامدارى و پايان عمر مباركشان را به خوانندگان ارايه مىنمايد.
كتاب با استفاده از تجربيات كتب قبلى، از منابع ارزنده و دست اولى برخوردار است و به همت ناشر محترم و ذوق و سليقه وافر ايشان به نحو آراسته و پاكيزهاى حروف نگارى و صفحه آرايى شده و با فهرستهاىمتعدد تكميل گرديدهاست.
از جمله خصوصيات كتاب و روش مؤلف چنين است كه تقريبا اكثر احاديث و اخبار مربوط به حضرت مهدى، عليهالسلام، را آورده و سپس آنها را تحليل و بعضا تاويل و تفسير مىكند. اما كمتر حديثى را از حيث رجال سند مورد بررسى قرار مىدهد. هر چند كه اتكا بر اخبار، روش اصلى مؤلف محترم است اما نكته در خور توجه آن كه در همين چارچوب نيز سعى بر ارايه منطقى روايت و يا تاويل عقلانى آن مىنمايد. در بخش «زندگى جامعه در عصر ظهور» مباحثى مطرح شده است (8)
كه بعضا از پشتوانه روايى و استدلالى محكم و روشنى برخوردار نيست و بيشتر نظر مؤلف محترم در قالب اما بايد توجه داشت علاوه بر آنكه اعتبار و سنديتبرخى از اين روايات قابل تامل است، به تعبير برخى بزرگان، بسيارى از ‹رسث/››ح .تسا هدش نايب ،ملاسلاهيلع ،نامز ماما روهظ ميلاع هنيمز رد تاياور ىخرب رب اكتا اب ىدنچ بلاطم روهظ ىاههناشن لصف رد حح )8( شرايط و يا علايم ظهور قطعى نيست و بدايى و تغيير يافتنى است. زيرا چه بسا، مردم با توجه به اين شرايط خود را در زمان امكان ظهور احساس نكنند در حاليكه توجه مستمر به امام، عليهالسلام، و درخواست ظهور ايشان به هيچ وجه نبايد محدود به شرايط و اوضاع خاص باشد. اين امرى است كه تنها به اراده خداى يكتا بستگى دارد و لذا بايد تحقق آن را از مشيت الهى بى آنكه مانعى در كار باشد،
درخواست نمود. از مهمترين مباحث درباره امام عصر، عليهالسلام، بعد از شناخت آن حضرت، آشنايى با تعهدات و وظايفى است كه در قبال ايشان داريم. اين تعهد و عمل به آن در عنوان «انتظار» خلاصه مىشود و درك و تحليل عميق آن، بويژه شناخت دوران غيبت - كه خود ابتلايى بزرگ براى بشر بوده است - براى هر مؤمنى ضرورت دارد. اما به نظر مىرسد كه موضوع اساسى و مهم «انتظار». بيان وظايف مسلمانان در عصر غيبت از جمله مباحث ناگفته اين كتاب است. بر اين نكته بايد فقدان بحث مهم «ضرورت شناخت مهدى، عليهالسلام» در اوايل كتاب و موضوع «توقيعات مباركه امام» را نيز بيفزاييم.