بخشی از مقاله
موفقیت مشاوره
مقدمه:
اگرچه حرفه مشاوره زمینه نسبتا جدیدی است که هنوز در مراحل رشد خود قرار دارد تاثیر کلی آن بر جامعه با سرعتی شگرف در حال افزایش است. تعداد روزافزونی از افراد جهت یاری جستن از مشاوران در مورد برطرف کردن مشکلات غیر قابل تحمل زندگی روزمره شامل: بیکاری ، مشکلات خانوادگی و زناشویی ، عدم اعتماد به نفس، ناتوانی در تصمیم گیریها، مشکلات آموزشی ، مشکلات مربوط به برقراری و تداوم نیروی انسانی و مشکلات متعدد دیگر به مشاوران مراجعه می کنند. بنابراین هیچگاه حرفه مشاوره در چنین سرزندگی و توسعه ای قرار نداشته است.
در عین حال جوان بودن حرفه مشاوره بدین معنی است که سازمان آن همچنان در حال تغییر است. بنابراین اهداف و نیات اساسی و نقش مشاوره را در اجتماعمان بار دیگر باید تعریف و تعیین کرد. حتی در تعریف مشاوره انسان با این حقیقت برخورد می کند که محققان نویسندگان مشاوره از زوایای گوناگونی مشاوره را می بیند. این تفاوت نه تنها دیدگاها و فلسفه های متفاوت دست اندر کاران مشاوره است، بلکه همچنین از تغییرات تاریخی یابه عبارت کلی تری از درک کلی تری از مشاوره و زمان تاثیر می پذیرد.
نظریه ها و روش های مشاوره :
1- مشاوره بر پایه روانکاوی :
زیگموند فروید که بسیاری وی را نابغه ای در روان درمانی می دانند در زمینه نظریه مشاوره بر پایه روانکاوی پنج دهه تحقیق پژوهش نمود. اصول اساسی روانکاوی او بر مطالعه بالینی تک تک بیماران مبتنی بود که آنان را درمان می کرد. نظریه روانکاوی خود از نظریه های دیگر تشکیل یافته است که عبارتند از : رشد و سازماندهی ذهن ، سائق های غریزی ، تاثیرات محیط خارح، اهمیت خانواده و نگرش جامعه.
با آنکه در نظریه روانکاوی از بعضی از بعضی جهات اصلاحاتی صورت گرفته ، مفاهیم بنیادین این نظریه همچنان به قوت خود باقی است. این .اقعیت که تقریباً همه نظریه های مشاوره بر پایه برخی از اصول عمده روانکاوی شکل گرفته اند، نشانگر اهمیت و ماندگاری نظریه روانکاوی است.
جهت آشنایی با نظریه مشاوره فروید که بر پایه روانکاوی می باشد می بایست با مفاهیمی که او درباره شخصیت ارائه می دهد آشنا شد. پس ناگزیر به مفهوم سرشت انسان از دید فروید می پردازم وسپس نظریه مشاوره را مورد بررسی قرار می دهم.
سرشت انسان :
مفهوم سرشت انسان در نظریه روانکاوی بر پایه علیت گرایی روانی و فرآیندهای ذهنی ناهشیار استوار است. علیت گرایی روانی تلویحاً به این معناست که حیات روانی تجلی پیوسته روابطی است که برا ی آنها علتی را می توان سراغ گرفت. فرآیند های ذهنی همان عوامل علی در طبیعت رفتار انسانی هستند. فعالیت روانی و حتی فعالیت جسمی را می توان زیر سطح هشیار حفظ کرد. تحلیل بر اساس علیت گرایی روانی شالوده مشاوره با استفاده از شیوه روانکاوی است. مشاوره ای که به پالایش ذهن می انجامد دست آخر از راه هایی به رویاییبا ذهن ناهشیار منتهای می شود. و در نتیجه بهبود در یادگیری و شناخت و نیز تسریع رشد ذهنی و پرورش مهارت های سازگاری حادث می شود.
فروید اساساً انسان را موجودی شریر و قربانی غرایزش می پنداشت که باید با نیروهای اجتماعی به سازگاری و تعادل می رسید. تا از این رهگذر ساختاری پدید آید که در آن رفتار انسانی به مضه ظهور برسد برای رسیدن به این تعادل انسانها نیازمند شناخت عمیق نیروهایی هستند که آنان را به عمل ترغیب می کند. به اعتقاد فروید انسان ارگانیسمی دارای انرژی است و انرژی روانی او بین نهاد، خود و فراخود تقسیم می شود. رخداد روانی جنسی که در خلال پنج سال نخست زندگی فرد صورت می گیرد در رشد شخصیت او در بزرگسالی از اهمیت زیادی برخوردارند.
شوگرمن (1997) با اعتقاد به اینکه اغلب برداشت فروید از سرشت طبیعت انسان به طرزی غلط تفسیر می شود ، دیدگاهی مقایسه ای درباره نظریه فروید مطرح کرد و بدین ترتیب تصویری انسانگرایانه تر را از افراد بشر در هشت مورد بدین شرح ارائه داد:
1- انسان سرشتی دوگانه دارد یکی زیستی است و دیگری نمادین.
2- هر انسان در آن واحد هم یک فرد است و هم با دیگران پیوند دارد.
3- انسان در زندگی خویش به دنبال هدف ها و ارزشهایی است.
4- یکی از نیازها ی اساسی انسان معنا دار بودن زندگی برای اوست.
5- جهان درون هر انسان ، ازجمله ناهشیار درون وی،از رفتار آشکارا و مهم تر است.
6-انسان موجودی اجتماعی است که نیاز او به روابط یا دیگران بالاترین نیازهاست.
7- انسان پیوسته در حال پرورش و تکامل یافتن است
8- برای انسان می توان تا حدودی استقلال قائل شد که مرزهای آن را واقعیت تعیین می کند.
به طور خلاصه بر اساس نظریه روانکاوی ، مفاهیم اصلی سرشت انسان حول اندیشه هایی همچون علت گرایی روانی و فرایندهای ذهنی ناهشیار دور می زند.
علیت گرایی ناهشیار در تعریفی ساده عبارت است از آنکه: کنش ذهنی یا حیات روانی با تجلی منطقی و لاینقطع روابیط علی است هیچ رویدادی تصادفی یا اتفاق نیست. با آنکه رویدادهای ذهنی ممکن است غیر مرتبط به هم به نظر آیند، عملا پیوند نزدیکی با هم دارند. و به پیام های ذهنی پیش از خود متکی هستند . فرآیندهای ذهنی ناهشیار نیز در ارتباط تنگاتنگی با علیت گرایی روانی دارند. این فرآیندهای ذهنی ناهشیار عوامل علی بنیادین در سرشت رفتار انسانی محسوب می شوند .
در واقع بیشتر آنچه دذر ذهن ما در نتیجه در بدن ما می گذارد، ناشناخته یا در زیر سطح هشیار قرار دارد و به همین سبب اغلب احساسات و اعمالمان را درک نمی کنیم. فرآیندهای ذهنی ناهشیار اساس بیشتر آن چیزی را تشکیل می دهند که در مشاوره به شیوه روانکاوی انجام می شود.
فروید معتقد بود تعارض حل نشده واپس رانی و اضطراب فراگیر اغلب لازم و ملزوم یکدیگرند .
تعارض های آزار دهنده و استرس زا که در ضمیر هشیار حل نمی شوند ممکن است در ضمیر ناهشیار مدفون و به فراموشی سپرده شوند . بعدها شخص ممکن است دچار اضطرابی شود که هر چه فکر می کند نمی تواند در آن لحظه از زندگی خود برای ان دلیلی بیاورد . برطرف کردن چنین اضطرابی تنها در صورتی میسر است.
که او به ضمیر ناهشیار خویش راه یابد و بتواند پرده از آن تعارض نهفته بردارد و آن را حل کند.
یاد آوری خاطره های واپس رانده شده و اوردن آنها به سطح هشیار ذهن فرد اغلب یه رهایی او از اضطراب فراگیر کمک می کند.
شالوده روانکاوی و نظریه مشاوره بر اساس روانکاوی سطح ناهشیار ذهن آدمی است که حدود 85% از محتویات ذهن را تشکیل می دهد . منظور از نا هشیار آن است که در بخشی از ذهن ما که از آن آگاه نیستیم سابق ها، خواسته ها، نگرش ها، انگیزش ها و پندارهایی وجود دارند که بر نحو تفکر احساس و رفتارهایی که از بخش هشیار نشات می گیرد تاثیر می گذارد هشیار به آن بخشی از فعالیت ذهنی اطلاق می شود که ما در هر لحظه از آن آگاهیم . بخش پیش هشیار ذهن شامل آن دسته از افکار و سایق هاست که براحتی به بخش هشیار قابل انتقال نیست اما با اندکی تلاش می توان آنها را باز خواند .
بخش نیمه هشیار به آن فرآیندهای بدنی غیرارادی ، همچون هضم غذا و تنفس اطلاق می شود. که پس از تولد همواره شخص وجود داشته است. منظور از ناهشیار جمعی که کارل یونگ آن را مطرح کرد، شعور، خاطرات و بینش های به ارث برده شده ای است که به طور مشترک بین ما و همه افراد بشر وجود دارد.
نظریه مشاوره بر پایه روانکاوی: مفاهیمی که فروید دربازه شخصیت ارائه می دهد ، اساس نظریه مشاوره بر پایه روانکاوی راتشکیل می دهد مفاهیم اصلی در نظریه فرویدی را می توان در سه طبقه موضوعی قرار داد:
مفاهیم ساختاری، مفاهیم پویشی، مفاهیم بشری ، مفاهیم ساختاری عبارتند از:
نیرو گذاری بازداشتی و اضطراب مفاهیم رشدی عبارتند از : مکانیسم های دفاعی و مراحل روانی – جنسی و مفاهیم پویشی شامل غریزه و تمنای درونی می باشد.
مفاهیم ساختاری: فروید معتقد بود رفتار انسان نتیجه متقابل سه بخش عمده از شخصیت ، یعنی : نهاد خو و فراخود است.
نهاد: نهاد سایق های غریزی اصلی در انسان از جمله تشنگی ، گرسنگی ، نیاز جنسی و پرخاشگری را در بر می گیرد. این سایق ها می توانند سازنده یا مخرب باشند سایق های سازنده لذت جویی (جنسی) نیروی اصلی حیات یا زیست مایه (لیبیدو) را به وجود می آورند. در نظریه فروید هر چیزی که لذت بخش باشد با عنوان ارضای جنسی مشخص می شود سایق های مخرب و پرخاشگر معمولا شخص را به سمت خود ویرانگر ی و مرگ سوق می دهند . غرایز زندگی در مقابل با غرایز مرگ قرار دارند نهاد که بر پایه اصل لذت عمل می کند ارضای فوری هر گونه نیاز غریزی را بدون توجه به پیامد های آن فراهم می آورد. این بخش از ذهن قادر به تفکر و اندیشه نیست، اما می تواند برای مثال تصویری از غذایی خوشمزه را برای فردی گرسنه ترسیم کند. به این گونه تصویر پردازی معمولا خیالپردازی و کامروایی (فرایند نخستین) گفته می شود.
خود خود یا آن بخش از شخصیت که وظیفه تحقق بخشیدن به خواسته های فرد را بر عهده دارد می کوشد بین نیازهای نهاد و واقعیت جهان بیرون تعادلی ایجاد کند و تصاویر ذهنی را که در نهاد شکل گرفته است مثلا تصویر غذایی خوشمزه به رفتاری معقول خریدن غذا مبدل می سازد . این فرایند های منطقی مبتنی بر واقعیت که در بخش خود صورت می گیرند فرآیندهای ثانوی نامیده می شوند خود که بر پایه اصل واقعیت عمل می کند مجبور است باالزامات محیطی هماهنگ شود و بین رفتار و الزامات مزبور هماهنگی و تعادل به وجود آورد.
فراخود : فراخود از دو بخش تشکیل یافته است. خود آرمانی همان تصوری که کودک از مطلوب نظر والدین و بزرگترهای اطراف خویش دارد و وجدان آنچه والدین کودک و بزرگترهای اطراف او مذموم م یدانند و در واقع فراخود ملاک ویران اخلاقی شخص است . فراخود اغلب به عنوان قوه تجزیه و قضاوت تلقی می شود که وظیفه آن محدود کردن اعمال هوشیارانه جلوگیری از آنها و قضاوت درباره آنهاست.
به طور خلاصه ، نهاد که بر اساس نظریه فروید بخش بنیادین در ساختار شخصیت است نه غرایز اساسی انسان به علاوه خصوصیات ژنتیکی به ارث برده شده و ویژگی های سرشتی هر شخص را در بر می دارد. نهاد در نتیجه تعامل با واقعیت و پیوند با محیط چیزی را به وجود می آورد که فروید آن را خود می نامید.
وظیفه نخست خود صیانت نفس است که با واسطه قرار گرفتن بین نیازهای نهاد (نیازهای غریزی) و واقعیت های محیط این رسالت را به انجام می رساند خود وقتی نقش خویش را به خوبی انجام می دهد ، می تواند به تعادلی صحیح بین لذت جویی و اجتناب از پیامدهای نقض جدی اصول و مقررات اجتماعی نایل شود. کودکان عموما دردو دهه نخست زندگی خ.یش تا حد زیادی به والدینشان متکی هستند. در طول این دوره خود شخص به رشد فراخود در او کمک می کند فراخود باعث می شود تاثیر والدین در بقیه عمر بر زندگی شخص ادامه یابد. فراخود از دو بخش فرعی تشکیل می شود: وجدان و خودآرمانی. خود در بقیه زندگی فرد همچنان وظیفه ایجاد تعادل بین نیازهای نهاد فراخود و واقعیت را به عهده دارد.
مفاهیم رشدی :
مکانیسم های دفاعی :
خود با توجه به مکانیسم های دفاعی در برابر فشار سنگین را اضطراب از خویش محافظت می کند. پاتون ویرا (1991) متذکر شده اند که مکانیسم های دفاعی هر گونه عملیاتی را در ذهن که هدفشان دفع اضطرب و افسردگی است، در بر می گیرد. خود سالم و دارای کنش معقول می کوشد با مهارت های مقابله ای موثر، مبتنی بر واقعیت و تکلیف گرا با اضطراب ، افسردگی و استرس به مقابله بر می خیزد. وقتی فشار روانی خارج از توان ذهنی فرد است، خود به روش های مقابله تدافعی متوسل می شود. چنین روش هایی تسکینی کوتاه مدت را به ارمغان می آورند، اما واقعیت نادیده گرفته یا تحریف می شودو در نتیجه در دراز مدت مشکلات بیشتری پیش روی فرد قرار می گیرد.
کلارک (1991) مکانیسم های دفاعی را تحریف ناهشیارانه واقعیت می داند که از طریق پاسخ های خودکار را از روی عادت از تعارض و کشمکش آزارنده می کاهند. مکانیسم های دفاعی تلاش های سازگارانه ، ناهشیارانه و خاصی هستند که فرد برای حل تعارض ها و کشمکش های درونی خود به آنها متوسل می شود و از اضطراب خلاصی می یابد. مشاوران عموما قادرند مکانیسم های دفاعی در حال جریان خود را تشخیص می دهند. مثال هایی از مکانیسم های دفاعی :
فرافکنی: فرافکنی عبارت است از نسبت دادن ویژگی ها یا خصوصیات خود به دیگران یا به چیزهایی دیگر درجهان خارج برای مثال ، ممکن است معلمی نتواند بپذیرد که شاگردان کلاسش را دولت ندارند، بنابراین به جای اعتراف به این موضوع می گوید که بچه ها او را دوست ندارند. بنابراین، او نفرت خویش از شاگردانش را به خود دانش آموزان فرافکنی می کند. کودکی که در تحصیل موفق نیست ممکن است این طور فرافکنی کند: معلم من را دوست ندارد، او فکر می کند که من نادان هستم.
واکنش وارونه : مقصود آن است که شخص وانمود به داشتن نگرش ها یا ویژگی هایی کند که دقیقاً متضاد با آنچیزی است که به بخش ناهشیار ذهنش واپس رانده شده است تکانه های اضطراب آور در بخش هشیار ذهن با عکس آنها جایگزین می شود برای مثال به جای «من با مشروب خوری موافق هستم» فرد می گوید: «مشروب خوری باید غیر قانونی اعلام شود» کودکی که در تحصیل موفق نیست ممکن بگوید «من دوست ندارم یک دانش آموز ننر باشم، چنین دانش آموزانی همه اش دور و بر معلم می گردند تا نمره خوبی بگیرند»
دلیل تراشی : کودک یا فردی که دلیل تراشی می کند، می کوشد ثابت کند رفتارش موجه و منطقی است پس باید خود او و دیگران آن رفتار را تایید کند. وقتی از کودکان بپرسیم چرا رفتار معینی را انجام داده اند، خود را مجبور می دانند دلیل یا توجیهی منطقی برای رفتارشان بیابند برای مثال کودکی که در تحصیل موفق نیست می گوید، اگر برادر کوچکترم اذیت نمی کرد تکالیفم را تمام می کردم.