بخشی از مقاله
مقام زن در قرآ ن ( تبعيض جنسى در قرآ ن )
نگرش به زن و مقام او , يكى از مقوله هاى مطرح شده در قرآن است كه باعث بحث ها و انتقاد هاى شديد ى شده است . رشد و تكامل ساختارهاى اجتماعى و اقتصادى جوامع سنتى , بخصوص كشورهايى كه اسلام دين برتر و اصلى آن است , باعث شده است كه زنها هر چه بيشتر در صحنه هاى اجتماعى و اقتصادى جامعه ظاهر شوند و نقش مهمترى را در جامعه ايفا كنند. دقيقا اين مسئله با دستورات قرآن مغايرت دارد و باعث شده است كه دستورات قرآ ن بعنوان ترمزى در راه پيشرفت اين جوامع عمل كند. در حالى كه تكامل و پيشرفت جوامع بشرى ايجاب ميكند كه زنان از حقوق شهروندى و اجتماعى برابر با مردان برخوردار باشند , ولى قرآن نه تنها حق شركت زنان درفعاليت هاى اجتماعى را نفى ميكند, بلكه ارزش و نقش زن را تا حد ابزارى براى لذت و آرامش مردها پائين مى آورد.
در چند دهه اخير روشنفكران مذهبى تلاش بسيارى كردند كه از نقش به اصطلاح والاى زن در اسلام داستانها بسازند و از آياتى كه ذيلا مى آيد تفصير هاى آبرومندانه ترى ارائه دهند. نمونه بارز اين روشنفكران على شريعتى است . ايشان با داستانسرايى و اسطوره سازى , كه با واقعيتهاى تاريخى هيچ گونه سازگارى ندارد , تلاش زيادى كرد تا نشان دهد كه زن در اسلام و قرآن از نقش والايى برخوردار است . على شريعتى با داستانسرايى سعى كرد از فاطمه و زينب شخصيتى متفاوت و آزاده ارائه دهد. ولى واقعيتها و دستور عملهاى اسلام و قرآن, نگرشى ضد انسانى در اين رابطه دارد ودقيقا چنين نگرشى در طول تاريخ ¸ باعث فجايع بيشمارى شده است .
ما در اين نوشته كوتاه سعى ميكنيم به آياتى در قرآ ن بپردازيم كه به زنان اختصاص دارد. دراغلب سوره هاى قرآن آيات زيادى در اين رابطه وجود دارد و به همين دليل بايد قرآ ن را بطور كامل خواند تا آن را در كل خودش درك كرد. ما به خوانندگان اين نوشته توصيه ميكنيم قرآ ن را بطور كامل مطالعه نمايند.
نگرش قرآن نسبت به جايگاه زن بخوبى در سوره البقره آيه 221نمايان است : زنان كشتزارشمايند براى كشت به آنها نزديك شويد . هرگاه مباشرت آنان خواهيد براى ثواب ابدى چيزى پيش فرستيد و از خدا بترسيد و بدانيد كه نزد خدا خواهيد رفت .
همچنين در سوره النساء آيه 22 آمده است : ....... پس چناچه از آنها بهره مند شويد آن مهر معين را كه مزد آنهاست به آنها بپردازيد, ......
قرآن بار ديگر در سوره النحل آيه 70 هدف از آفرينش زن و جايگاه او را بيان ميكند : خدا از جنس خودتان براى شما جفت آفريد , زنان را براى آسايش و آرامش مردان آفريد, و از آن جفت ها پسران و دختران و دامادان و نوادگان بر شما خلق فرمود و از نعمتهاى پاكيزه و لذيذ روزى داد . آيا مردم با وجود اين نعمتهاى خدا باز به باطل مى گروند و به نعمت خدا كافر ميشوند؟
برترى مرد نسبت به زن در آفرينش در سوره الفاطر آيه 9 وسوره الشورى آيه 9 نيز تكرار ميشود.
از ديد قرآن , زن نسبت به مرد از جايگاه پائينترى برخوردار است و مرد نسبت به زن از برترى ويژه اى برخوردار است . اين برترى ويژه حتى به مرد اجازه اعمال خشونت نسبت به زن را نيز ميدهد . سوره النساء آيه 32 : مردان را بر زنان تسلط و حق نگهبانى است بواسطه آن برترى كه خدا بعضى را بر بعضى مقرر داشته و هم بواسط آنكه مردان از مال خود به زنان نفقه دهند پس زن شايسته و مطيع در غيبت مردان حافظ حقوق شوهران باشند و آنچه راكه خدابه حفظ آن امر فرمود نگهدارند و زنانيكه از مخالفت و نافرمانى آنها بيمناكيد بايد نخست آنها را پند دهيد و از خوابگاهشان دورى كنيد در صورت نافرمانى آنها را تنبيه كنيد چنانچه اطاعت كردند ديگر حق هيچگونه ستم بر آنها نداريد كه همانا خدا بزرگوار و عظيم الشان است و بر ظلم مظلوم از ظالم انتقام خواهد كشيد.
اين تبعيض جنسى و اين نگرش به زن در سوره البقره آيه 226 تكرار ميشود : زنان مطلقه از شوهر كردن خوددارى كنند تا سه پاكى بر آنها بگذرد و حيض يا حملى كه خدا در رحم آنها آفريده كتمان نكنند اگر به خدا و روز قيامت ايمان دارند و شوهران آنها حق دارند كه آنها را بزنى خود باز رجوع دهند و اگر نيت خير و سازش دارند , نه آزار و ناسازگارى, و زنان را بر شوهران حقوق مشروعى است چنانچه شوهران را بر زنان , ليكن مردان را بر زنان فزونى و برترى خواهد بود و خدا بر هر چيز توانا و به همه امور عالم دانا است .
عدم برابرى حقوق زن و مرد در قرآ ن دقيقا بخاطر جنسيت زن است . در قرآن به زن بخاطر جنسيتش بعنوان موجودى پائينتر و پستتر نگاه ميشود. اين نوع تفكر غير انسانى را ميشود در اغلب سوره هاى قرآن مشاهده كرد , بخصوص پيشنهاد ميكنيم خوانندگان اين نوشته سوره الطلاق كه سوره كوچكى است و فقط شامل 12 آيه است را بدقت مطالعه كنند. ما بخاطر طولانى نشدن اين نوشته از آوردن آيات زيادى كه در اين رابطه وجود دارد, خود دارى ميكنيم و فقط به بعضى از آنها بسنده ميكنيم . در سوره البقره آيه 220 آمده است : و ميپرسند از عادت شدن زنان , بگو آن رنجى است براى زنان , در آن حال حيض از مباشرت آنان دورى كنيد تا آنكه پاك شوند چون پاك شدند , از آنجا كه خدا دستور داده , به آنها نزديك شويد , همانا خدا آنان را كه پيوسته به در گاهش توبه و انابه كنند و هم پاكيزگان دور از هر آلايش را دوست ميدارد.
از اين نمونه آيات در قرآن بسيار آمده است كه همهگى نشاندهنده ديدگاه قرآن نسبت به زن, بعنوان ابزار جنسى و لذت مرد است و در اين رابطه دستور عملهاى مختلفى وجود دارد براى مثال در سوره البقره آيه 185 خدا بر خلاف ميل خود , همخوابگى با زن را در ماه رمضان آزاد ميگذارد تا مرد ها به نافرمانى نفس دچار نشده و مرتكب گناه نشوند.
رابطه زناشويى كه قرآن براى زن و مرد معين كرده است , رابطه ايست كه زن در آن از هيچ حقوقى برخوردار نيست , حتى فرزندانش نيزبه مرد تعلق دارد . در اين رابطه درسوره الطلاق آيه 4 آمده است : زنانيكه طلاق رجعى دهيد تا در عده اند , باز آنها را در همان منزل خويش كه ميسر شماست بنشانيد و به ايشان در نفقه و مسكن آزار نرسانيد تا در مضيقه و رنج در افكنيد كه بناچار از حق خود در گذرند, و به زنان مطلقه اگر حامله باشند , تا وقت وضع حمل نفقه دهيد , آنگاه اگر فرزند شما را شير دهند , اجرتشان را با قرار داد متعارف بين خود بپردازيد و اگربا هم سختگيرى كنيد , ديگرى را براى شير دادن طلبيد. و يا در سوره البقره آيه 232 آمده است : ........ آنكه خواهد فرزند را شير تمام دهد و به عهده صاحب فرزند , پدر , است كه خوراك و پوشاك مادر را به حد متعارف بدهد...........
همانطورى كه گفته شد , محور اصلى نگرش اسلام نسبت به زن بر پايه تبيض جنسى بنا شده است. به زن بعنوان ابزار جنسى نگاه ميشود , كه همزمان ميتواند مرد را منحرف كند. به همين دليل زن خود را بايد در حجاب بپوشاند تا مرد, اين موجود شهوانى , تحريك نشده و مرتكب گناه نشود. قرآن در سوره الاحزاب آيه 57 ميگويد: اى پيامبر به زنان و دختران و زنان مومن بگو كه خويشتن را به چادر بپوشانند كه اين كار براى اينكه آنها به عفت و حريت شناخته شوند تا از تعرض و جسارت هوسرانان آزار نكشند بسيار بهتر است و خدا در حق خلق آمرزنده و مهربان است .
ظاهرا عفت , حريت و شخصيت زن در لباس اوست وهمچنين هنرش درپنهان كردن بدن خود از نگاه شهوانى مردان است ! قران در آيه 29 سوره النور ميگويد: و اى رسول زنان مومن را بگو تا چشم ها را از نگاه ناروا بپوشند و فروج و اندامشان را از عمل نا شايست محفوظ دارند و زينت و آلايش خود جز آنچه قهرا ظاهر ميشود بر بيگانگان آشكار نسازند و بايد سينه و بر و دوش خود را با مقنعه بپوشانندو زينت و جما ل خود را آشكار نسازند جز براى شوهران خود و پدران و پدران شوهر و پسران خود و پسران شوهر خود و برادران خود و پسران برادر و پسران خواهر خود و زنان خود, زنان مسلمه , و كنيزان ملكى خويش و اتباع خانواده كه به زنان رغبت ندارند, از زن و مرد يا طفلى كه هنوز بر عورت و محارم زنان آگاه نيستند و از غير اين اشخاص مذكور احتراز و اجتناب كنند و آن طورپاى بر زمين نزنند كه خلخال و زينت پنهان پاهايشان معلوم شود و اى اهل ايمان به درگاه خداوند توبه كنيد باشد كه رستگار شويد.
دستور عملهاى غير انسانى و ضد زن قرآن در رابطه با حجاب , محدوديت سنى دارد, بدين نحو كه در
نگرش قرآن , زنهاى مسن كه ظاهرا جذابيت جنسى ندارند, از اجبار حجاب معاف هستند. در اين رابطه قرآن
درسوره النور آيه 58 ميگويد : و زنان سالخورده كه از ولادت و عادت بازنشسته اند و اميد ازدواج و نكاح ندارند, بر انان باكى نيست اگر اظهار تجملات و زينت خود بكنند , كه جامعه هاى خود را , لباسهاى رومانند عبا و چادر و امثاله را از تن نزد نا محرمان برگيرند و اگر باز هم عفت و تقوى پيشه كنند , جامعه هاى مذكور برنگيرند, بر آنان بهتر است و خدا به سخنان خلق شنوا و به اغراض و نيات آنها آگاه است .
در اين نوشته سعى شده است كه با رجوع به قر آن و استناد به آيا ت آن , به تبعيض جنسى كه نسبت به زن در قر آ ن وجود دارد , پرداخته شود . از آنجائيكه نگرش و ديد قرآن نسبت به زن بسيار وسيعتر است
از وعده هاي صريح قران كريم و محاديث معتبر خاندان عصمت و طهارت عليهم السلام استفاده مي شود كه به هنگام ظهور تنها باقيمانده از حجت هاي پروردگار، تمام حكومتهاي جهان سقوط خواهند كرد و رژيمي در روي زمين نخواهد ماند و سرتاسر كره خاكي تبديل به يك كشور، يك امت، يك حكومت، يك شعار، يك پرچم و يك قانون اساسي خواهد شد و ان حكومت حقه حضرت « بقيه الله » با پرچم « البيعه لله » با « توحيد كلمه » به سوي « كلمه توحيد » مي باشد.
قران كريم در اين رابطه مي فرمايد: خداوند به كساني كه از شما ايمان آورند و عمل شايسته انجام دادند وعده فرموده است كه انها را در روي زمين جانشين قرار داده بود، و انها را از ديني كه براي آنها پسنديده متمكن سازد و انها را بعد از خوف و وحشت به امنيت و آرامش برساند، تا مرا بپرستند و به من شرك نورزند .
امام زين العابدين عليه السلام پس از تلاوت آيه شريفه فرمود:
به خدا سوگند آنها شيعيان اهل بيت هستند، خداوند اين ايه را به دست مردمي از تبار ما تحقق مي بخشد كه او مهدي اين امت است و او همان مهدي است كه رسول اكرم (ص) در حق او فرمود:
« اگر از دنيا جز يك روز باقي نباشد، خداوند آن يك روز را طولاني گرداند تا مردمي از عترت من بيايد كه همنام من است، و جهان را پر از عدل و داد نمايد، آنچنانكه پر از ظلم و ستم شده باشد.
لازمه تحقيق اين نويد الهي و پياده شدن اين برنامه جهاني كه صدها حديث معتبر از خاندان عصمت و طهارت عليهم السلام به ما رسيده است، اين است كه تمام رژيمها ساقط شوند و بر ويرانه هاي آنها حكومت واحد جهاني بر اساس عدالت و آزادي استوار گردد. به اميد آن
پيش درآمد
از نگاه تمامى مسلمانان، قرآن كريم هماره بىبديلترين و محورىترين منبع شناخت، دانش و معارف اسلامى بوده است.با بهكارگيرى رويكردهاى گوناگون مىتوان به دل اين اقيانوس بيكران زد و به استنطاق، پردازش و ساماندهى موضعگيرىها، ديدگاهها، مدلها و نظريههاى وحيانى، كه ناظر به جهتدهى و هدايت رفتارهاى اختيارى و آگاهانه انسان است، نائل آمد.از ميان رويكردهاى موضوعى در مطالعات قرآنى، رويكرد داستانشناختى (۴) از چشمگيرترين رويكردها در قلمرو تعليم و تربيت و روانشناسى تربيتى است.جالب توجه است كه در سراسر قرآن، تنها اين سوره يوسف است كه تماميت منسجم و درهم تنيده يك داستان را با جزئيات و ريزهكارىهاى آن (۵) دربرگرفته است.ديگر داستانهاى قرآنى به گونه چشمگيرى كوتاهتر و مشتمل بر محورها و پيامهاى گوناگون است.مهمتر آنكه محتواى داستانى اين سوره توسط خود قرآن به عنوان بهترين داستان (احسن القصص) (يوسف: ۳) شناسانده شده است.از اينرو، اولين سؤالى كه ذهن هر جستوجوگرى را به خود مشغول مىدارد اين است كه چه شاخصى در اين داستان وجود دارد كه آن را به عنوان بهترين داستانها مطرح مىكند؟ مفسران به فراخور ديدگاههاى خود، پاسخهاى گوناگونى به اين سؤال دادهاند كه به برخى اشاره خواهيم داشت :
از بين شخصيتهاى اين داستان قرآنى، حضرت يوسفعليه السلام برجستهترين نقش را ايفا مىكند.اين نقش برجسته، در عهد باستان، سفر تكوين، (۶) و آيات ۳۷ - ۵۰ نيز تقريبا به همين صورت توصيف شده است. (۷) با اين تفاوت كه سفر تكوين، داستان يوسف را در چارچوب داستانهاى مربوط به خاندان حضرت ابراهيم و حضرت اسحاقعليهما السلام و در آغاز داستان حضرت يعقوبعليه السلام قرار مىدهد، در حالى كه، در قرآن كريم اين داستان به عنوان بخشى از يك تاريخ مستمر مطرح نشده است.داستان يوسفعليه السلام پيش از آنكه تمامى سوره دوازده به پايان برسد، تمام مىشود و از نقطه نظر محتوا به ظاهر ارتباطى با سورههاى پيش و پس از خود ندارد. ( ) ۸
سوره مباركه يوسف ۱۱۱ آيه دارد.دو آيه اول اين سوره، مربوط به وحيانى بودن قرآن و اهميت فهم عقلانى آن است.سومين آيه بر نقش خداوند در وحى قرآن و آسمانى بودن داستان و چه بسا راز بهترين بودن آن تاكيد مىورزد.اين سه كريمه، كه به ظاهر از كليت داستان جدا و بيرون به نظر مىآيد، از نقطه نظر روششناسى به كليت اطلاعات مطرح شده در داستان اعتبار وحيانى مىبخشد.ضريب اعتبار دادهها در هر مورد بسته به اتقان منابع اطلاعات يا روش جمعآورى دادههاست.از منظر يك پژوهشگر مسلمان، بالاترين ضريب اعتبار به دادههايى مربوط مىشود كه از منبع وحى سرچشمه گرفته باشد .
سوره يوسف همانند ساير سورههاى قرآنى، داراى پيامهاى متعددى است كه همگى گرد يك محور دور مىزند.اين پيامها در جاى جاى داستان و در گذر حوادث آن عرضه مىشوند.به گمان نويسنده، مهمترين پيام در اين سوره، پيام توحيد و تربيت توحيدى است كه به گونهاى جالب و در اوج داستان هنگامى كه حضرت يوسف در زندان به سر مىبرد، از زبان خود او بيان شده است :
بر ما (خاندان ابراهيم) روا نبوده است كه هرگز چيزى را با خدا شريك گردانيم.اى هم بندان! آيا خدايان متعدد و پراكنده بهتر استيا خداوند يكتا، قاهر و قدرتمند؟ ! (آيه ۳۸ - ۳۹)
تاكيد اين دو آيه بر محوريت توحيد در اوج داستان، هنگامى كه شخصيت اصلى به سنگينترين آزمايشها دچار شده است، حكايت از اين دارد كه در نظام تربيتى قرآن هماره جهتدهى تربيتى به سوى توحيد و خدامحورى است.از اينرو، اگر در قلمرو بهداشت روانى خانواده هم، از اين سوره مجموعه اصول و هنجارهايى به دست آيد، نوعى مجموعه بهداشت روانى توحيد محور خواهد بود; چرا كه توحيد محورى مرز اوليه تفكيك يك نظام تربيتى قرآنى از نظام غيرقرآنى است.
ساير محورهاى مهمتر سوره عبارت است از: رؤياها، طبقهبندى رؤياها، تحليل و تعبير آنها، اهميت و ويژگى پيراهن حضرت يوسف در بازگرداندن بينايى به حضرت يعقوبعليه السلام، روابط و رفتارهاى اجتماعى شخصيتهاى داستان، كه داراى پيامهاى تربيتى، بهداشت روانى و روانشناختى است، استمرار و تداوم نبوت در ميان نياكان حضرت يوسفعليه السلام، راز بهترين داستان بودن و رابطه بين پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله و حضرت يوسفعليه السلام در اين داستان.هر يك از اين محورها و ساير موضوعات مطرح در اين آيه، نيازمند پژوهش مستقل است. شخصيتخود حضرت يوسف به عنوان برترين چهرهى داستان، موضوع بسيارى از متون دينى مسيحى و يهودى بوده است.برخى از پژوهشگران علاقمند به پژوهشهاى تطبيقى مايلند اين شخصيت را در متون گوناگون دينى رديابى و شناسايى كنند تا از اين رهگذر، به نقاط مشترك و جدايى در اين متون دستيابند.در اين پژوهش، نويسنده كوشيده استبا تكيه بر دادههاى قرآنى روابط بين حضرت يوسفعليه السلام و ساير شخصيتهاى داستان را با رويكردى تربيتى و روانشناختى مطالعه و تحليل كند.روش اصلى در اين مطالعه، روش تحليل محتوا در بستر قرآنپژوهى همراه با استفاده از دادهها و مفاد احاديثى است كه پيرامون آيات مورد بحث، از امامان معصومعليهم السلام رسيده است.در اين رهگذر ديدگاههاى برخى از مفسران مسلمان نيز، مورد توجه قرار گرفته است.به هدف آشنايى با برخى از يافتههاى مطالعات برون دينى مستشرقين و نقد آنها، به برخى از ديدگاههاى اين پژوهشگران نيز اشارت رفته است .
داستانشناسى در قرآن
داستانهاى قرآن كريم را مىتوان از منظرهاى گوناگون مورد مطالعه قرار داد. برخى با هدف كشف سنن و قوانين الهى حاكم بر تاريخ و جامعه اين داستانها را مرور و مطالعه كردهاند (۹) و برخى نيز ممكن استبا رويكردهاى تربيتى و روانشناختى اين داستانها را مرور كنند.روانشناسان يادگيرى، داستان را يكى از ابزارهاى مناسب براى تحقق و تثبيت فرايندهاى يادگيرى و همانندسازى با شخصيتهاى برتر داستان دانستهاند.برخى، از داستان به عنوان ابزارى براى رواندرمانى در كودكان و نوجوانان بهره جستهاند.در اين موارد، روانشناس درمانگر، با دادن زمينههاى ايفاى نقش به درمانجو، مىكوشد تا ناكامىهاى وى و نيز ريشههايى را كه به آسيبروانى خاصى منجر شدهاند، شناسايى و درمان كند.اين روش، به ويژه در مورد كودكانى كه در يك بازى قصهگويى، ايفاى نقش و ابراز آرزو و يا حكايت ناكامىها مىكنند، كارآيى چشمگيرى دارد.
كارشناسان در روانشناسى تربيتى ممكن است از داستان براى ارائه آموزههاى اخلاقى، تربيتى و يا عرضه مدل و الگويى كه نقشهاى رفتارى متربى و فراگير را تصحيح يا تعديل مىكند، استفاده كنند.گاهى مربى ترجيح مىدهد راههاى صحيح و مؤثر مقابله با يك بحران يا ناهنجارى را در قالب ايفاى نقش شخصيتها و چهرههاى موفق يك داستان به فراگير آموزش دهد.در اين موارد، فراگير داستانى را مرور مىكند كه نقشهاى مورد نظر در آن برجسته و مورد توجه قرار گرفتهاند .
داستانها همچنين مىتوانند داراى كاربرد مؤثرى در آموزش و پرورش باشند.گاهى مربيان مىكوشند در چارچوب مواجه ساختن فراگيران با داستانها، ارزشهاى (۱۹۹۵) و تاپان و برون (۱۱) (۱۹۹۱) در مقالات خود به نمونههايى از اين كاربردهاى داستان اشاره داشتهاند. تاپان و برون همچنين افزودهاند كه بازگويى و مطالعه داستانها مىتواند فرايند رشد اخلاقى و تربيت اخلاقى كودك و نوجوان را تسهيل و هموار كند.بهرهگيرى از داستان براى مواجهسازى فراگير با يك بحران تنشزاى اخلاقى روشى بود كه لورنس كلبرگ از آن كمكمىگرفتتافرايندومقطعرشداخلاقى نوجوانان را توصيف و اندازهگيرى كند. (۱۲)
بهترين داستانها
چنانچه گذشت، اولين سؤالى كه ذهن هر تلاوتگر سوره مباركه يوسف را به خود مشغول مىدارد اين است كه چه شاخص و معيارى، داستان اين سوره را به عنوان بهترين داستانها مطرح كرده است؟ در سومين كريمه اين سوره مىخوانيم: «با وحى اين قرآن، ما بهترين داستانها را بر تو (اى محمد) باز مىگوييم».سؤال اينجا است كه چه ويژگى از اين داستان بهترينها را ساخته است؟ پىگيرى پاسخ اين سؤال در خود قرآن، نشانگر اين است كه چه بسا "احسن القصص" (بهترين داستانها) ، نقطه مقابل "اساطير الاولين" (افسانههاى پيشينيان) باشد.واژه دوم، نه بار در قرآن تكرار شده است.براى نمونه، در آيه ۹۵ سوره انعام آمده است: «كسانى كه كفر ورزيدهاند مىگويند اين قرآن چيزى بيش از افسانه پيشينيان نيست».
امروزه در برخى از رشتههاى علوم تربيتى (آموزش و پرورش ارزشها) مطالعه اسطورهها و افسانهها از جايگاه ويژهاى برخوردار است.برخى از مربيان اسطورهشناسى را نقطه مقابل رويكرد مطالعه داستان (۱۴) تلقى مىكنند.از اين منظر، ممكن است اسطورهها، تنها ارزش سرگرمكنندگى براى كسانى داشته باشد كه به ايدهآل و آرمان مستحكمى در زندگى دست نيافتهاند.در مقابل، يك اسطوره نيز به ايدهآل و آرمانى اشاره دارد كه فرد به طور اختيارى براى رسيدن به آن تلاش مىكند.تلقى اين آرمانها به عنوان اسطوره، تنها به اين دليل است كه نقش اهداف دستنايافته براى فرد را بازى مىكند. (۱۵) پيش از اين يادآور شديم كه، به رغم صراحت قرآن بر "احسن القصص" بودن سوره يوسف، دو گروه از خوارج، كه داراى افكار و گرايشات افراطى بودهاند، اين سوره مباركه را اسطورهوار و رمانگونه تلقىكردهاند. (۱۶) اسطورهانگارى يا احسن القصص بودن داستان، به نوع تلقى و برداشت از پيامهاى داستان باز مىگردد.داستانهاىقرآنىجملگى در بافت كلى هدايتى و تربيتى انسان معنا مىيابند و با افسانههايى، كه صرفا بار ارزشى سرگرمكنندگى دارند، قابل مقايسه نيستند.
اولين نشانه بهترين داستان بودن، مفاد كريمه سوم اين سوره است كه صراحتا داستان را به خداوند نسبت مىدهد، به ويژه وجود ضماير جمع (نحن، نا) و فعل حاكى از مشاركت جمع (نقص) دخالت عناصر غيبى و در راس آنان خداوند را برجستهترمىكند.چنين سرنخهايى، كليت داستان را از ابتدا به برجستهسازى پيام تربيتىوخدامحورىداستانمتوجهمىسازد.
گروهى، معيار بهترين بودن اين داستان قرآنى را در سبك و روش بيان آن مىدانند. از اين منظر، داستان حضرت يوسفعليه السلام به دليل فشردگى و اشارهاى بودن، اقتصاد قصهگويى (۱۷) را به اوج خود رسانده است.بسيار مهم است كه داستان در قالبى كوتاه اما جذاب، مخاطب را به سرعت و با اطمينان به اهداف اصلى مورد نظر منتهى كند.در داستان حضرت يوسفعليه السلام، با آن كه بسيارى از جزئيات با ابهام مطرح شده است، خواننده بدون سردرگمى و خستگى، حوادث را رديابى و سرانجام به فرودگاههاى تربيتى و جهتدهنده، كه همه چيز بر محور تقوا و توحيد تمام مىشود، فرود مىآيد.اين قلم بر اين باور است كه ويژگى ايجاز در داستانهاى قرآنى همانند ايجاز در ساير موارد، يك ويژگى ممتاز قرآنى است كه مىتواند حكايت از ضرورت وجود ترجمان مطمئن و بدون خطا (معصومعليه السلام) براى تفسير و تبيين نقاط كور، مبهم و ناگفته باشد.
البته، تذكر اين نكته نيز مهم است كه چه بسا ابعاد فروگذار شده در توصيف حوادث داستان راهى براى جلب توجه به ابعاد مهمتر و كليدى داستان است.براى نمونه، بسيارى از مكانها، توقفگاهها، هنگامهها و نام شخصيتها و حتى نام كاروان و كاروانيانى كه يوسف را از چاه نجات دادند به ابهام گذاشته شده تا توجهات و حساسيتهاى مخاطبان به موضوعات محورى و كليدى كشانده شود.اين ايجاز، در كريمه ۹۴ نيز به گونهاى ديگر رخ نموده است و مخاطب نمىداند كه در اين مقطع داستانى، طرف گفتوگوى حضرت يعقوبعليه السلام، آنگاه كه برادران يوسف همراه با كاروان راهى مصر بودند، چه كسانى هستند؟ ! اين شيوه ابهامگذارى در موارد ديگرى مثل بيان نام و ويژگىهاى برادر بزرگتر يوسفعليه السلام، پادشاه مصر، عزيز و همسرش، شاهد ماجراى اتهام بزهكارى يوسف، و دراهمى چند كه بهاى خريد يوسف بود، قابل بررسى است. (۱۸) اقتصاد قصهگويى و ايجازگويى در اين داستان چنان چشمگير است كه برخى از مفسران همانند زمخشرى در تفسير خود بيشتربهبرجستهسازى و توضيح احتمالى نكات به ظاهر فروگذار شده داستان پرداختهاند تا تفسير محتواى خود سوره!
به گمان نويسنده، به اقتضاى شيوه تربيتى قرآن، به جز مواردى كه حاوى پيامى اخلاقى است، قرآن، به تشريح و تفصيل ريز برجستگىها و صفاتى كه شيوه معمول داستانسرايىها، به ويژه رمانپردازىهاست، نپرداخته است.يك چشمانداز كلى بر اين سوره، حاكى از آن است كه تاكيد قرآن كريم هماره بر نكات اخلاقى و هدايتگر است.مثلا در اين داستان، قرآن به جاى تصويرسازى و پردازش زيبايىهاى ظاهرى يوسفعليه السلام همانند آنچه در سفر تكوين (۶: ۳۹) آمده است، به برجستهسازى ويژگىهاى نبوى وى، همانند حكم و علم، پرداخته است.جالب اين كه حتى آنگاه نيز كه قرآن درصدد تصويرپردازى جذابيتخيرهكننده حضرت يوسف برمىآيد، در فرازى شگفتانگيز اما اخلاقى مىفرمايد: «اين (موجود) آدم نيست، اين يك فرشته بزرگوار است.» (آيه۳۱ )
برخى نيز بر اين باورند كه اين داستان بخشى از قرآن يعنى فرازى از كلام خداى متعال است و در اين صورت، ممكن نيست كه در ميان آدميان كسى از اين بهتر حرف بزند.بنابراين، راز بهترين بودن اين داستان كلام خدا بودن است. (۱۹) ناگفته نماند كه توجيه فوق، در حقيقت توجيه بهترين بودن خود قرآن و به يك واسطه، توجيه بهترين بودن داستان حضرت يوسف است.برخى ديگر از مفسران، بهترين بودن اين داستان را در واقعى بودن (ساختگى و خيالى نبودن) و جهتگيرى چشمگير اخلاقى آن مىدانند.بيضاوى، زمخشرى، ابن كثير و به ويژه غزالى در كتاب بحرالمحبه فى تفسير سوره يوسف، از اين گروهاند.اهميت و برجستگى اين نكته زمانى آشكار مىشود كه كسى موضعگيرى تند و طردكننده قرآن كريم را در موردافسانهها و اسطورههاى خيالانگيز مورد توجه و بررسى قرار دهد. (۲۰)
ثعلبى ويژگى و راز برجستگى اين داستان را در اين مىداند كه در پيوند حوادث داستان، پيامبران، فرشتگان، شياطين، جنيان، آدميان، حيوانات، پرندگان، حكمرانان، كارگزاران و شهروندان هر يك در گوشهاى به ايفاى نقش پرداختهاند. (۲۱) سورآبادى از ديگر مفسران ، معتقد استبهترين بودن اين داستان به اين دليل است كه حوادث ناهمگون و متعارض، به طرز جالب توجهى، در يك بافت داستانى به هم پيوند مىخورند.داستان به شيوهاى بسيار حيرتانگيز زندانيان را در كنار پادشاهان، دانشمندان را در برابر نادانان، عشق را در كنار نفرت، عصمت رامشرف بر بزهكارى، ثروت را در حاشيه فقر، اميد را در بستر نااميدى، وحدت رادر زمينه از هم پاشيدگى و بالاخره آزادى را در رديف بندگى، اسارت و بردگى مطرح مىكند! اين تنوع و پيچيدگى خيرهكننده كه با تنوع، پيچيدگى و در هم تنيدگى فضاى روانى انسان همگون است، خواننده را به دنبال كردن و پىگيرى كليت داستان ترغيب مىكند. ( ۲۲)