بخشی از مقاله
چکیده
اصطلاح فرهنگ پذیری، بر فرایند تغییر فرهنگی یک شخص یا گروه اطلاق می شود، که ناشی از تلاقی و تعامل دو فرهنگ متغایر است. در متون علمی عربی به آن »التثاقف« و »التلاقح الثقافی« گویند و در متون انگلیسی به - acculturation - نامیده شده است. فرهنگ پذیری از منظر جامعه شناختی به دو قسم »یک سویه« و »دو سویه« تقسیم شده است.که افراد یا گروه در حالت نخست یکپارچه منفعل و پذیرنده هستند و غالب عناصر فرهنگ را از دیگران می پذیرند. اما افراد در حالت دوم یکپارچه پذیرنده نیستند . بلکه از طریق برخورد تاریخی اقوام و ملل متعدد و نیز تلاقی دو فرهنگ بر همدیگر تاثیر و تاثر دارند.
برخی هم با نگاه جامعه شناختی دو قسم »فردی« و »اجتماعی« را برای فرهنگ پذیری مطرح کرده اند. فرهنگ پذیری با نگاه دینی به دو قسم ممدوح و مذموم تقسیم شده که این دو قسم می تواند فراگیر باشدو اقسام دیگر رادر خود جای دهد. این مقاله درصدد است تا ضمن تبیین معانی و تعاریف فرهنگ پذیری و اقسام آن، به این سئوال پاسخ دهد که نگاه قرآن کریم به فرهنگ پذیری چیست؟
مبنای نگارنده در این مقاله، تبیین اقسام مختلف فرهنگ پذیری ممدوح و مذموم از نگاه قرآن است. و این نتیجه حاصل شده است که قرآن با تعابیری مانند »سنت« و »حکم الجاهلیه« و »الجاهلیه الاولی« و »لسان قوم« به اقسام فرهنگ پذیری مذموم و ممدوح اشاره کرده و یکی را نهی و دیگری را تصدیق نموده است.
-1 طرح مسئله
»فرهنگ پذیری« اصطلاحی در علوم اجتماعی است و بر پدیده ای دلالت دارد که بر اثر تماس مستقیم و غیر مستقیم بین گروه ها یا اشخاص با افراد و گروه هایی دیگر از فرهنگ های متعدد و متلاقی به وجود می آید. برخی براین باورند که این اصطلاح تقریبا در اواخر قرن نوزدهم وارد ادبیات علوم اجتماعی شد. - آشوری، 1380، ص - 98 پدیده »فرهنگ پذیری« را به صور مختلفی تقسیم نموده اند.
برخی آن را با نگاه دینی به دو قسم ممدوح و مذموم تقسیم نموده دیگران را از فرهنگ پذیری مذموم برحذر داشته اند و برخی هم با نگاه جامعه شناختی آن را به دو قسم »یک سویه« و »دو سویه« تقسیم کرده اند.. حالت یک سویه بیش تر مربوط به کودکان است. چون کودکان یکپارچه منفعل و پذیرنده هستند و برای پذیرا شدن فرهنگ و ارزش های جدید، یک سویه عمل می کند و همه فرهنگ و آداب و ارزش هایی را که از خانواده و جامعه به سوی او سرازیر می شود، بدون مقاومت دریافت می کند. اما بر خلاف کودکان که »فرهنگ پذیری« در آنها یک سویه است، در بزرگسالان و میانسالان، فرهنگ پذیری جریان دو سویه است.
چون شخصیت این گروه تکوین یافته و دارای فرهنگ معین و استواری هستند. »فرهنگ پذیری« دو سویه می تواند از طریق مهاجرت های افراد و گروهها، برخورد تاریخی اقوام و ملل متعدد و نیز تلاقی دو فرهنگ به طرق مختلف تحقق یابد. و البته برخی دیگر با نگاه جامعه شناختی دو قسم »فردی« و »اجتماعی« را برای فرهنگ پذیری مطرح کرده اند. البته تقسیم اول با نگاه دینی می تواند اقسام دیگر را در برداشته باشد. یعنی دو قسم ممدوح و مذموم می تواند فراگیر باشد. مبنای نگارنده در این مقاله، تبیین اقسام مختلف فرهنگ پذیری ممدوح و مذموم از نگاه قرآن است. و هدف اصلی این است که فرهنگ پذیری در قرآن کریم، با چه شرایطی نهی و در چه شرایطی پذیرفته و امضاء شده است.
در خصوص فرهنگ پذیری - Acculturation - علاوه بر منابع متعدد خارجی مثل مقالات »دیوید.سام« استاد دانشکده روانشناسی، دانشگاه برگن - David L. Sam & John W. Berry.2010 p472 - کتاب و مقالات مختلفی در زبان فارسی به رشته تحریر درآمده که می توان به کتاب »تعریف ها و مفهوم فرهنگ«، از داریوش آشوری اشاره کرد که توسط نشر آگه منتشر و در پنج بخش به توضیح واژه ی فرهنگ در زبان فارسی، ریشه ی این واژه و نیز تاریخچه آن اشاره نموده و اصطلاح »فرهنگ پذیری« و اقسام و حالات آن را شرح داده است. همچنین در فرهنگنامه های علوم اجتماعی در این خصوص مطالبی ارائه شده که می توان به » فرهنگ علوم اجتماعی « نوشته »آلن بیرو« اشاره کرد که توسط باقر ساروخانی، ترجمه شده است.
-2 تعریف مفاهیم:
-2-1 فرهنگ در لغتنامه های فارسی برای واژه »فرهنگ« چندین معنا ذکر کرده اند. مثلا در فرهنگ عمید، پنج معنای » علم و دانش« و » ادب« و »تعلیم و تربیت« و »آثار علمی و ادبی یک قوم یا ملت« و » کتاب لغت« ذکر شده و دهخدا اصل این واژه را به معنای »کشیدن« و نیز به معنی »تعلیم و تربیت« می داند و سپس معنی » عقل و خرد« و » آموزش و پرورش « و» بزرگی و سنجیدگی« و » شاخ درختی که در زمین خوابانیده سپس از جای دیگر سربرآورند « - دهخدا، ذیل واژه فرهنگ - و در فرهنگ معین نیز پنج معنای » علم ، دانش « و »تربیت«و »واژه نامه و کتاب لغت« و »عقل و خرد« و » تدبیر، چاره« بیان شده است.بنابراین حداقل هشت معنای لغوی برای این واژه در لغتنامه های فارسی بیان شده است.
فرهنگ در اصطلاح چیزی است که مردم با آن زندگی میکنند. معروفترین و جامع ترین تعریفی که از فرهنگ ارائه شده از ادوارد تایلور - 1832-1917 - است که او فرهنگ را مجموعه پیچیده ای معرفی کرده که در برگیرنده دانستنیها ، اعتقادات ،هنرها ، اخلاقیات، قوانین، عادات وهرگونه توانایی دیگری است که بوسیله انسان بعنوان عضو جامعه کسب شده است.
گی روشه، که دکتری جامعهشناسی را در هاروارد زیر نظر پارسونز گذرانده و استاد جامعهشناسی دانشگاه مونترال است. با تکیه بر تعریف تایلور می گوید هرچند این تعریف به سال 1871 برمی گردد اما بطور شگفت آوری کامل است و سپس فرهنگ را اینگونه تعریف میکند: » فرهنگ مجموعه بهم پیوستهای از شیوههای تفکر احساس و عمل است که کم و بیش مشخص است و توسط تعداد زیادی از افرادی فراگرفته میشود و بین آنها مشترک است و دو شیوه عینی و نمادین به کار گرفته میشود تا این اشخاص را به یک جمع خاص و متمایز مبدل سازد
باتوجه به سیر تحول مفهومی واژه فرهنگ در اروپا و تعدد معنا در معادل فارسی آن می توان اجزای فرهنگ را به صورت »علم و دانش« و »باورها و اعتقادات« و »اخلاق« و »هنر و زیباشناسی« و »آداب و عادات« و »قانون« برشمارد. به نظر پیشینیان، فرهنگ تنها علم و دانش نبوده است و شامل هنرهایی چون نقاشی و موسیقی یا سوارکاری و تیراندازی هم میشد. در گذشته اعتقاد بر این بود که تا فرهنگ وجود نداشته باشد، آدمی نمیتواند قدمی مثبت در زندگی بردارد. از همین روست که فردوسی، فرهنگ را برتر از گوهر و نژاد میداند. - بهمردی، - 1390 بخشی از فرهنگ را هم سنتها و مراسم میسازند. آنها تفکر و باوریاند که برخوردار از آدابی تکرارشوندهاند. به سخن دیگر، آیینها و سنتها اعمالی تکراری پیرامون فرهنگاند. همین فرهنگ است که مرزهای یک جامعه و باورهای مردمان آن را مشخص میکند و هویت آنان را شکل میدهد و میسازد
-2-2 فرهنگ پذیری
»فرهنگ پذیری« یکی از عوامل دگرگونی فرهنگ است . تطابق یا همنوایی عمیق فرد با هنجارها و موازین فرهنگی جامعه دیگر را فرهنگ پذیری گویند
»فرهنگ پذیری« فرایند تغییر فرهنگی و تغییر روحی و روانی جامعه و فرد است که ناشی از تلاقی دو فرهنگ بوده و اثرآن در سطوح مختلف فردی و اجتماعی در هر دو فرهنگ متلاقی و متعامل دیده می شود »دیوید.سام« در مقاله ای با بیان تعریف فوق، پدیده فرهنگ پذیری را در دو سطح اجتماعی و فردی قابل تحقق می داند :
الف- در سطح اجتماعی، فرهنگ پذیری اغلب در تغییرات به فرهنگ، آداب و رسوم، و نهادهای اجتماعی منجر می شود. اثرات قابل مشاهده در سطح گروه که ناشی از از فرهنگ پذیری است اغلب شامل تغییر در غذا، لباس، و زبان است.
ب- در سطح فردی، فرهنگ پذیری افراد و اشخاص نه تنها با تغییر در رفتار روزانه ارتباط دارد، و در رفتار روزانه آنها اثر می گذارد بلکه با اقدامات متعدد روحی و جسمی نیز تاثیرمی گذارد. بطوریکه می توان آنرا یک نوع فرهنگ آموزی درجه دوم توصیف کرد.
»دیوید.سام« دو اصطلاح - enculturation - را با اصطلاح - Acculturation - متفاوت می داند. اولی را یادگیری نخستین فرهنگ می داند. که نقل و انتقال دادن فرهنگ یک جامعه به جامعه ی دیگر به حالت یکسویه و درجه اول است. اما اصطلاح دوم همان »فرهنگ پذیری« مورد بحث است که به عنوان یادگیری دوم یا فرهنگ آموزی درجه دوم از آن یاد کرده است.
مفهوم فرهنگ پذیری از نظر علمی از سال 1918 مورد مطالعه قرار گرفته است.
بنابراین اصطلاح - enculturation - به معنای »فرهنگ آموزی« یک روند ساده است که توسط آن افراد از فرهنگ محیط خود اجزای ضروری و مورد نیاز خود را یاد بگیرند و مثلا ارزش ها و رفتارهای مناسب با آن فرهنگ محیط خود را به دست آوردند
در متون علمی عربی اصطلاح »فرهنگ پذیری« با اصطلاح »التثاقف« بیان می شود. »حارث علی العبیدی« استاد رشته مردم شناسی شهری درگروه جامعه شناسی، دانشکده موصل عراق در مقاله ای با عنوان »الگوهای فرهنگ پذیری از طریق وسایل ارتباطی در جامعه عراق« تثاقف را نتیجه اجتناب ناپذیر تماس جوامع می داند :
به باور او »فرهنگ پذیری« یعنی تاثیر بعضی از فرهنگهای مختلف بر بعض دیگر که نتیجه ارتباط و تماس بین مردم و جوامع است.
و فرض بر این است برای اولین بار این پدیده از اصطکاک دو فرهنگ متفاوت و تاثیر یکی از دو فرهنگ در نفوذ فرهنگی دیگر، و یا تاثیر متقابل بین آنها، بوجود می آید. به طوریکه دستگاه الگوهای فرهنگی، اجتماعی و فرهنگی در یکی از طرفین و یا هردو طرف تغییر می کند.
تعریفی که »حارث العبیدی« در معرفی فرهنگ پذیری بر آن تاکید دارد چنین است: اصطکاک و تعامل متقابل بین دو فرهنگ یا بیشتر است که منجر به تاثیر و تاثر و نفوذ ویژگی های فرهنگهای متلاقی برای تولید یک فرهنگ جدید می شود به نحوی که این فرهنگ جدید تحمل ویژگی های مشترک از فرهنگهای متلاقی را دارد.
برخی نیز با نگاه فلسفه به تعریف »تثاقف« پرداخته اند، چنانچه عبدالرحیم الراجی در مقاله ای تحت عنوان »مشکله التثاقف« آن را با نگاه فلسفی مطرح نموده و می گوید:
یعنی سخن درباره فرهنگ پذیری و تثاقف در اصل سخن گفتن درباره غیریت است.
یعنی اصل و ریشه بحث فرهنگ پذیری و تثاقف به مباحث ذات و غیر ذات برمی گردد. چون فرد و گروه با یک فرهنگ و ذات خاصی با فرهنگی که غیر اوست برخورد و تلاقی دارد. تلاقی میان »من« و »غیرمن.« و این یعنی »غیریت.