بخشی از مقاله
نقش همسران، خانواده و ارتباطات در اعتلاي سلامت فردي
واژگان كليدي
خانواده، همسر، ارتباط، سلامت
مقدمه
خانواده هاي شاد همه مثل هم شاد هستند.
هر خانواده نا شادي به طريقه خود ناشاد است.
لئوتولستوي (آنا كارينا)
چرا بعضي افراد در برابر ناملايمات زندگي خم ميشوند, در حاليكه بعضي ديگر با موفقيت، مصائب و مشكلات را پشت سر ميگذارند؟ چرا بعضي افراد براي بيمار شدن، مستعدتر هستند؟ چرا بعضي از بيماران كاملتر و بهتر از ديگران بهبود مي يابند؟
ميزان حمايت از "شبكه اجتماعي فردي" در افراد, متغّير بسيار مهمي در مقابله با فشارهاي رواني است.
افرادي كه ارتباطات فعال و صميمي با ديگران دارند اوضاع بهتري دارند. ارتباطات سالم, با اهميت و پايدار خانوادگي يا دوستانه براي فرد ايجاد سلامتي ميكند. برعكس افراد با ارتباطات ضعيف, ناپايدار و يا شكست خورده استعداد بيشتري براي ابتلا به بيماريهاي فيزيكي و رواني دارند. به اين دليل, پزشكان بايستي حمايت اجتماعي هر بيمار را در بيمارشناسي در نظر بگيرند.
پزشكان ميتوانند به بيماران كمك كنند تا از روابط خود براي پيشگيري از بيماري, مبارزه با بيمارياي كه هماكنون وجود دارد و پيروز شدن بر بيماري، كمك و قدرت بگيرند. نوع ارتباطات انسان عميقاً بر او تاثيرگذار است و نديده گرفتن اين ارتباطات شناخت پزشك را نسبت به بيماري بسيار محدود ميكند
حمايت اجتماعي
در حمايت اجتماعي چه چيزي نهفته است؟ حمايت اجتماعي اينگونه تعريف شده است: وجود ديگران يا وجود امكانات بوسيله آنان, قبل, به هنگام و بعد از واقعه اي كه ايجادكننده فشار رواني است. بنابراين, حمايت اجتماعي شامل كمك و آرامشي است كه كسي از يك رابطه پايدار و مداوم با يك نفر و يا يك گروه ميگيرد. اين حمايت ميتواند مادي مانند پول يا غذا يا غيرمادي مانند محبت, مقبوليت و تشويق باشد.
سيستم هاي حمايتي, منابع ارتباطي هستند كه يك نفر ميتواند داشته باشد تا در تضاد, بيماري و فشار رواني به او كمك كنند. يا در نظر گرفتن وضعيت خانواده و شبكه اجتماعي يك فرد, منابع ارتباطي ميتواند شامل همسر, والدين, برادرها وخواهرها و همسران آنها پزشك يا روانپزشك, همسايه ها، همكاران, دوستان, همباشگاهي ها, مسجد و كليسا و روابط مذهبي و يك شخصيت روحاني باشد. درجه و ميزان كمك اين رابطه ها به سه عامل زير بستگي دارد:
1 ـ تعداد افراد حمايتگر (همسر و خواهران و برادران و ...)
2 ـ حضور افراد حمايتگر و يا دسترسي داشتن به آنها (از طريق ملاقات هاي شخصي, تلفن و يا نامه نگاري)
3 ـ مقدار رضايت بدست آمده از شخص حمايتگر (كيفيت رابطه)
مسلئه مشخص اين است كه اداراك شخصي از دراختيار بودن حمايت اجتماعي و رضايتي كه فرد از ارتباط با آنها بدست ميآورد ميتواند سدي در مقابل ضربه بيماري و يا فشار رواني باشد.
مراقبتها و ارتباطات عاطفي ايجاد شده توسط حمايتهاي اجتماعي در سلامتي و طولاني شدن عمر ميتوانند بسيار مؤثر باشند. يك مطالعه درازمدت آينده نگر در مورد طول عمر كه در آلامداي كاليفرنيا (ALAMEDA, CALIF) انجام گرفت به اين نتيجه رسيده كه در افرادي كه كمترين ارتباطات اجتماعي را دارند, مرگ و مير ناشي از كم خوني عضلاني قلب دو تا سه برابر بيشتر از افرادي است كه بيشترين روابط را دارند. وضعيت اين افراد در يك دوران پنج تا نه سال مورد مطالعه و بررسي بوده است.
همين تحقيق متوجه شد كه جدايي و شكست در ارتباطات اجتماعي در اين نه سال بين افراد مزبور ريسك پذيري مرگ و مير ناشي از كم خوني عضلاني قلب را افزايش داده است. همچنين تحقيق به اين نتيجه رسيد كه ارتباطات زيادتر رابطه بين افزايش فشار خون و ريسك مرگ و مير ناشي از كم خوني عضلاني قلب را تعديل ميكند. در فنلاند شرقي نيز نتايج كاملا مشابهي از يك تحقيق بدست آمده است.
چطور ميتوانيم رابطه بين روند بيمار شدن و روابط شخصي را توجيه كنيم؟
وجود يا نبود حمايت اجتماعي به ظهور يك وضعيت رواني كه تغييرات فيزيكي و جسماني، پيآمد آن است كمك ميكند و در حقيقت موجب تغيير عوامل ريسك استاندارد فرد ميشود. احساس بي پناهي, افسردگي و قادر نبودن به اظهار عواطف به وابسته يا وابستگان نزديك با سرعت گسترش بيماري ارتباط مستقيم دارد. عدم توانايي در مقابله موفق با وقايع ايجاد كننده پريشاني رواني ميتواند با تغييرات در سلول هاي عصبي پيام رسان در مركز سيستم عصبي و تغييرات دوره اي هورموني همراه باشد. اين تغييرات مستقيم يا غيرمستقيم فعاليت هاي ايمني و مكانيسم هاي مقابله با بيماريها را در بدن به مخاطره مياندازد.
مدل هاي مختلفي ميتواند رابطه بين فشار رواني, ارتباط اجتماعي و سلامتي را توجيه و تفسير نمايد. مدل ارتباط مستقيم ميگويد شخصي كه شبكه حمايتي بسيار خوبي دارد سلامتي فيزيكي و رواني بهتري از شخص فاقد اين حمايت ها دارد, همانطوركه در تحقيقات استان آلامدا به آن پرداخته شد. در مقابل در مدل ارتباط غيرمستقيم فرض بر اين نيست كه شبكه حمايت اجتماعي مستقيماً از بيماري جلوگيري ميكند بلكه حمايت اجتماعي سد يا عاملي است كه بر بيماري اثر ميگذارد, همانطور كه در بعضي از تحقيقات در مورد سرطان نشان داده شده است. شخصي كه با يك واقعه اي در زندگي مواجه ميشود كه فشار رواني برايش ايجاد كرده و يا بيمار شده است, چنانچه بتواند براي خود منابع حمايتي قوي ايجاد نمايد, امكان اثرات منفي فشار رواني بيماري را كاهش خواهد داد.
وقتي يك واقعه با خود، فشار رواني به همراه ميآورد, شخصي كه از حمايتهاي اجتماعي كمتري برخوردار است احتمال بيشتري دارد كه بدنبال كمك, حمايت و اطلاعات برود. يك تحقيق در مورد سياهپوستان (در آمريكا) نشان داده است مرداني كه با كاهش سلامتي فيزيكي مواجه بودند بالاترين اعتماد به نفس را داشته اند. مردان بيمار احساس نياز بيشتري به ايجاد يك رابطه صميمانه و يا اعتماد ميكردند تا مرداني كه در يك وضعيت خوب و يا عالي سلامتي قرار داشتند.
اين احساس حمايت, وابستگي و عطوفت ـ يك احساس دوست داشتن و دوست داشته شدن ـ اثرات سلامتي بخش بسيار مهمي دارد ولي چطور عشق ميتواند در از بين بردن ـ بيماري به بدن كمك كند؟ چه اثرات شاخصي بر سيستم ايمني بدن نتيجه اين ارتباط, محبت و حمايت است؟
دكتر ديويد مك للاند (D. McClelland) استاد روانشناسي و ارتباطات اجتماعي دانشگاه هاروارد, پس از مشاهده حمايت با كيفيت بالاي شفابخشي درمانگران مؤثر (effective healers) تصميم گرفت در اين مورد تحقيق كند. او متوجه شد كه حمايت مشتاقانه و عاشقانه مهمترين بخش جريان درمانگر است. بنابراين اين تئوري كه عشق ميتواند اثر قابل نمايش و قابل ارزيابي بر سيستم عصبي بگذارد
توسط او عنوان گرديد. دكتر مك للاند ميگويد: ما ميدانيم كه جنبه منفي چيزها, بعنوان مثال, رفتار تيپ A و سندروم قدرت طلبي ثابت ـ با افزايش ترشح كاتكولامين ها (Catecholamines) همراه است كه بعضي از فعاليت هاي ايمني بدن را تحت فشار و كاهش قدرت قرار ميدهد ... ما ايده اي در مورد ارتباط عشق و هورمون و اينكه چطور عشق ميتواند به لينفوسيت ها كمك كند و سيستم ايمني بدن را تقويت كند نداريم, ولي در حال حاضر در حال كاركردن بر روي آنها هستيم.
چگونه عشق يا محبت را ميتوان ساده تر توصيف كرد؟
فردريك بوچنر (F. BUECHNER) نويسنده برجسته در اين مورد نوشته است: مهرباني ظرفيتي احساسي است كه انسان بتواند بعضي اوقات خود را بجاي ديگري بگذارد و از درون او, او را ببيند. دانشي است كه ميگويد هيچ صلح و شادي براي من نخواهد بود تا زمانيكه نهايتا براي تو هم صلح و شادي وجود داشته باشد.
ازدواج، تكيه گاهي براي سلامتي
قويترين متغيّر قابل پيش بيني در مورد فشار رواني چيست؟ سن, نژاد, تحصيلات, وضعيت تاهّل يا درآمد؟ پرلين و جانسون محققين برجسته علوم رفتاري به اين نتيجه رسيده اند كه وضعيت تاهّل، قويترين موضوعي است كه معيّن ميكند آيا شخص تحت فشار رواني قرار دارد يا نه؟ البته در اين تحقيق فشار رواني، فشار درآمد كم و انزواي اجتماعي هم به طور مساور وجود داشته است و مشخص شده است كه شخص مجرد از يك متاهل، فشار رواني بيشتري دارد. محقّقين مزبور ميگويند: ازدواج از غلبه مشكلات اقتصادي و اجتماعي بر زندگي جلوگيري نميكند ولي مي تواند بعنوان سدّي در مقابل تهديدات محرّك هاي خارجي كه فشار رواني توليد ميكنند عمل نمايد.
در آمارگيري از مسئولين خانواده ها, بدون در نظر گرفتن جنسيت, محققي به اين نتيجه رسيد كه افراد متاهل به مراتب اضطراب و فشار رواني كمتري از افراد مجرّد دارند. آيا يك فرد مجرّد از سلامت رواني ضعيفتري نسبت به يك فرد متاهل برخوردار است؟
آيا مجرّدها به رخدادهاي ناخوشايند بسيار بيشتري در زندگي برخورد ميكنند؟ تحقيقي دو گروه مجرّد و متاهل را در مقابل وقايع فشارزاي مشابه قرار داد و به اين نتيجه رسيد كه متاهل ها اوضاع بهتري دارند و اين تحقيق خلاف آنچه بنظر ميرسد متوجه شد كه افراد متاهل نسبت به مجرّدها معمولاً رويدادهاي ناخوشايند بيشتري را در زندگي تجربه ميكنند.
علّت وجود رويدادهاي ناخوشايند بيشتر در حيطه شبكه وقايع مربوط به ازدواج مانند از دست دادن كار يكي از طرفين يا عدم موفقيت فرزند در امتحانات مدرسه, بوده است. عليرغم اين افزايش تعداد وقايع ـ ناخوشايند و فشارزا, افراد ازدواج كرده سلامت رواني بيشتري را تجربه ميكنند. ازدواج اضافه بر ايجاد يك تكيه گاه مناسب در مقابله با فشارهاي رواني در زندگي، نشان داده است كه ميتواند در افزايش اعتماد به نفس نيز موثر باشد. افراد متاهل به روشني از افراد مجرّد از اعتماد به نفس بيشتري برخوردارند.
يك تحقيق كه بيست هزار خانم را بين سنين هيجده و پنجاه و پنج سال بررسي كرده است به اين نتيجه رسيده است كه خانم هاي مجرّد بمراتب بيشتر از خانمهاي متاهل مستعد ابتلاء به بيماري هستند. در تاييد و موافقت با نتايج تحقيق فوق، پرلين و جانسون متوجه شدند كه متاهل بودن در سلامت يك فرد بسيار موثرتر از متغيّرهايي نظير سن, تحصيلات و درآمد خانواده است. زن مجرّدي كه تنها زندگي ميكند ناراحتي قلبي بيشتري از يك زن متاهل دارد و روزهاي بيشتري را در بستر بيماري ميگذراند. زناني كه تنها زندگي نميكنند نيز از زناني كه با همسرانشان به سر ميبرند از سلامتي ضعيفتري برخوردارند, هرچند كه سلامت آنها از زناني كه تنها زندگي ميكنند بهتر است.
زناني كه از لحاظ سلامتي بيشترين صدمه را ميخورند مادران ازدواج نكرده هستند, آنها به پزشك بيشتر مراجعه ميكنند, روزهاي بيشتري را در بستر بيماري ميگذرانند و در بيمارستان نيز بيشتر بستري ميشوند. اين افراد حمايت هاي اجتماعي بسيار زيادتري را نياز دارند.
تزلزل
حمايت و پشتيباني همسر همانطور كه اشاره شد نقش بسيار مؤثري را در افزايش سلامتي و تقويت قدرت مقابله با فشارهاي رواني ايفاد ميكند, هرچند كه صرف حضور همسر، نمي تواند عاملي موثر بر سلامتي باشد. رضايتي كه از يك حمايت اجتماعي بدست ميآيد در اين مسئله تاثير بسزايي دارد. در نتيجه كيفيت زندگي مشترك بسيار مهم است. يك زندگي بحراني، وضعيت مثبت ياد شده را ميتواند كاملاً معكوس نمايد.
يك بررسي نشان داده است كه رضامندي همسران از يك زندگي مشترك متغيّر بسيار قويتر از سن, نژاد, تحصيلات و يا درآمد در سلامتي است. افرادي كه از ازدواج خود ناراضي هستند از سلامتي ضعيفتري نسبت به مجرّدها برخوردارند. همچنين, كيفيّت پايين زندگي ـ مشترك عامل مؤثرتري در افزايش فشار رواني و تنهايي نسبت به وضعيت سواد و يا وضعيت اقتصادي, اجتماعي و جمع وقايع منفي زندگي است. تحقيقات نشان داده است كه ميزان صميميّت و نزديكي همسران، كليد تاثير زندگي مشترك بر سلامت فرد است.
جدايي
چنانچه ازدواج، رضايت بخش باشد اثرات زيادي بر سلامت شخص دارد و اگر رابطه ضعيف و فرسايشي باشد اثرات معكوس ببار ميآورد, آيا طلاق و جدايي چاره بهتري از ادامه يك زندگي فرسايشي است؟ تحقيقات نشان داده است كه طلاق مي تواند فشار رواني را افزايش داده و سلامتي را بيشتر به خطر بياندازد: قطع زندگي مشترك براي فرد، پرفشارترين واقعه زندگي است
و طلاق با بهم ريختگي وضعيت سلامت فيزيكي و رواني مرتبط است. قطع زندگي مشترك كه جدايي بوسيله مرگ يا طلاق ميباشد يكي از عوامل بسيار قوي و مؤثر در ايجاد بيماريهاي فيزيكي و رواني است. در يك تحقيق طولاني شامل نيم ميليون مرد در مورد اعتياد آنان به سيگار و ريسك ابتلائشان به سرطان, محققين وقتي متوجه شدند كه, طلاق همانقدر خطرناك است كه كشيدن يك پاكت يا بيشتر سيگار در روز, بسيار متعجّب شدند. مرداني كه از همسرانشان جدا شدند و سيگار نميكشيدند تقريباً به همان تعداد مبتلا به سرطان حنجره شدند كه مردانيكه مزدوج بودند و يك پاكت يا بيشتر سيگار ميكشيدند. طلاق مانند سيگار اثرش را بر سلامتي ميگذارد.
در يك تحقيق ديگر، محققين به اين نتيجه رسيدند كه انواع مختلف سرطان در مطلقه ها (چه زن و چه مرد) در سنين مختلف بيشتر از مزدوجين در همان سنين است. اين مسئله به خاطر اينكه قبلاً فكر ميشد كه وضعيت رواني واجتماعي در ايجاد سرطان تاثيري ندارد بسيار حائز اهميت است. علاوه بر بيماريهاي فيزيكي, جدايي و طلاق، ريسك بيماري رواني را بخصوص در مردان, بشدت افزايش ميدهد. در نتيجه, بر اساس نتايج اين تحقيقات, پزشكان براي تشويق بيماران به گرفتن مشاوره در مورد حل مشكلات زندگي مشترك دلايل كافي و قوي دارند.
خصوصيات ازدواج هاي پايدار
يك عامل كليدي در پايداري ازدواج ها تعهد دوطرف نسبت به هم و نسبت به ازدواج است. براي پايداري ازدواج ها اوّلين فكري كه در هر مورد به ذهن ميرسد اين است كه چطور اين تصميم يا كار به ارتقاء كيفيّت زندگي مشترك من كمك ميكند؟
خصوصيات ديگري كه ازدواج هاي پايدار دارند عبارتند از:
1 ـ اعتماد ـ دوطرف اطمينان دارند كه تحت هر شرايطي از هم مراقبت كرده و مورد نفي, تمسخر و خشونت طرف مقابل قرار نميگيرند.
2 ـ ارزشهاي مشترك ـ اعتماد و اطمينان, تاييد كننده ارزش هاي مشترك است, تقويت كننده يك احساس احترام متقابل است و به دو طرف فرصت مشتركي براي برطرف نمودن اختلافات ميدهد.
3 ـ رابطه پايدار و هميشگي ـ يكي از ارزشهاي مشترك در ازدواج هاي پايدار, باور اين مسئله است كه وقتي مشكلاتي پديدار شد رابطه بهم نميخورد و زندگي پاشيده نميشود.
4 ـ ارتباط خوب ـ روابط خوب با صفاتي نظير صادق, باز و ارتباط كلامي و غيركلامي خوب توصيف ميشود.
5 ـ قبول انطباق ـ قادر بودن به قبول خود و طرف مقابل با تمام ضعف ها و قوّت ها, بدون تقاضا براي بينقص بودن در هر دو طرف وجود دارد.
6 ـ سهيم كردن متقابل عواطف و احساسات و قدرداني از يكديگر ـ اين احساس كه هركدام از طرفين از ديگري لذّت ببرد و احساس كند كه براي ديگري مهم است.
7 ـ صميميت ـ وقتي عميق ترين و آسيب پذيرترين بخش روح, روان و تن انسان با ديگري سهيم ميشود, قدرت احساس نزديكي به اين عمق در دو طرف وجود دارد.