بخشی از مقاله
چكيده
موضوع اين مقاله بررسي هويت سيستمي و استراتژيك دين و علت توجه به اين موضوع فعال نشدن كارآمدي دين در زندگي امروز است. هدفي كه اين مقاله دنبال ميكند، دستيابي به راهبرد فعال سازي كارآمدي دين است. نوع تحقيق در اين نوشتار، بنيادي با رويكرد تعليلي و روش تحقيق، كتابخانهاي با ابزار تحليل تطبيقي است؛ به اين ترتيب كه شاخصهها و خصلتهاي گزارههاي دين از طرفي و شاخصهها و خصلتهاي گزارههاي استراتژيك و خصوصيات سيستم از سوي ديگر بررسي و همپوشاني آنها تعليل شده است. فرضيه اين تحقيق، ضرورت نگرش كلان و سيستمي به دين و استفاده از گزارههاي دين در عرصه تدوين استراتژيها است. مدل نهايي و نتيجهاي كه از اين تحقيق به دست آمد، عبارت است از اين كه دين، شبكهاي از استراتژيهاي لازم براي برنامهريزي در جوانب به هم پيوسته زندگي را عرضه كرده است كه اگر با ديد استراتژيك به گزارههاي دين توجه شود، ساختار لازم براي برنامهريزيهاي اجرايي به دست ميآيد.
راهكار اجرايي اوليه براي رسيدن به مدل بالا تدوين واحدهاي درسي براي طلاب حوزه در مقوله «روش تحقيق خلاق»، «روش تحصيل خلاق» و «روش تدريس خلاق» براي ايجاد مهارت كلاننگري و پيدايش ديد سيستمي به موضوعات و تحقق قابليت توليد علم و نظريه است.حوزههاي علميه در صورتي موفق به توليد علم و نظريهپردازي بر اساس معادلات دين خواهند شد كه طلاب حوزه بر اساس روش كاربردي و خلاق تحصيل و روش تحقيق كاربردي و خلاق را اجرا كنند و اساتيد حوزه بر اساس روش كاربردي و خلاق تدريس كنند[1]؛ همچنين حركت تلخيص و سادهسازي متون درسي متوقف شده و متون به حداقل سطح فهم كاربرديــ تحليلي از سطوح فهم و ادراك ارتقا يابد وحركت «فقه پويا»از تلاش براي انطباق دين با وضعيت موجود، به «فقه شبكهاي استراتژيساز» براي تغيير وضعيت موجود به سوي انطباق با دين، تغيير جهت داده، هويت آيندهساز و نه چارهساز به خود بگيرد و الگوهاي جايگزين[2] ارائه كند.
موضوع و هدف بحث
عالمان و دينداراني كه به نحوي با مسأله حكومت و حكومتداري روبهرو بودند و از آنها درباره مسائل اجتماعي نظرخواهي ميشده است، ناخودآگاه به «نگرش كلان و سيستمي به دين» معطوف ميشدهاند.[3] قرار گرفتن مسلمانان در برابر افكار، روابط و توليدات دنياي مدرن و تسلط غرب بر فرهنگ مسلمانان، انديشمندان اسلامي را به مسأله «قابليت و فعليت دين براي اداره امور و راهحل پيروزي دين در رقابت جهاني» معطوف ساخت.[4] اقدام دينداران در ايران براي تشكيل حكومت بر اساس اسلام و قرار گرفتن عملي در صحنه مديريت جامعهاي متصل به جامعه جهاني، سبب توليد بيشتر و صريحتر افكار و نظريات نسبتبه مساله «توانايي دين براي مديريت جمعي» شد
.[5]پرسشها و نيازهاي فراوان در ابعاد مختلف امور اجتماعي، به ويژه مسائل مربوط به نهادها و سازمانها كه مديران آنها قصد ساختارسازي بر اساس اسلام را داشتند، سبب برگزاري كنگرهها و كنفرانسهاي متعدد با موضوعاتي مانند: «اقتصاد اسلامي»، «بانكداري اسلامي»، «روانشناسي اسلامي»، «فرهنگ اسلامي»، ديدگاههاي اسلام در پزشكي»، «مديريت اسلامي»، «قضاوت اسلامي»، «زن در اسلام»، «معماري اسلامي»، «حكومت در اسلام» و… شد؛[6] كتابها و مقالاتي با عنوان: نظام مالياتي، نظام حكومتي، نظام اقتصادي، نظام سياسي، نظام مالي، نظام تربيتي، نظام اخلاقي، نظام قضايي، نظام خانواده، نظام دفاعي، نظام بينالمللي، نظام عبادات، نظام مجازات، نظام مشاركت، نظام حقوقي، نظام اجتماعي، سيستم اقتصادي، سيستم قضايي، سيستم سياسي، فقه زندگي، الحياة (توصيفي نظامواره از تفكر دين نسبت به ابعاد مختلف زندگي) و… نوشته شد.[7] انديشههاي اجتماعي رهبران و متفكران ديني به صورت متمركز مورد بحث و بررسي قرار گرفت.
[8] مراكز تحقيقاتي و مطالعاتي براي توليد فكر و نظريه ديني فعال شد. محققان عمده اين مراكز و مولفان كتابها و مقالات بالا بر ضرورت نظامسازي بر اساس تفكر اسلام اتفاق نظر دارند؛ تاملات و نوآوريها يا كاستيها و ابهامها در روش نظامسازي است؛ نظامي كه چهار شاخصه ذيل را دارا باشد:
1. پاسخگويي نيازهاي طبيعي و واقعي
2. فرهنگساز و آيندهساز
3. كارآيي برتر نسبتبه نظامهاي مشابه
4. قابل استناد[9] به اسلام و تفكر ديني
اين بحث به بررسي هويت شبكهاي و سيستمي دين و تبيين خصلت استراتژيك گزارههاي آن ميپردازد تا راهبرد تدوين سيستمهاي موجود در دين را توصيف كند.
بررسيهاي اوليه در منابع اسلام، وجود گزارههاي مهم، حساس و تصميمسازي را در زمينههاي مختلف زندگي فردي و جمعي نشان ميدهد و به نظر ميرسد كه دين اسلام براي موضوعات مختلف در زندگي انسانها برنامه و مدل ارائه كرده است و اين مدلها به صورت شبكه واحد با يكديگر در تعامل هستند و هر يك از گزارههاي دين جايگاه خاصي در شبكه و سيستم طراحي شده دارند كه فقط در صورت قرارگرفتن در موقعيت واقعي خود، اثر مورد نظر را توليد ميكنند.براي دستيابي به موقعيت و خصوصيت هر يك از گزارههاي دين در سيستمهاي حياتي زندگي و كشف سيستمهاي پيشنهادي دين نياز به ديد سيستمي و عبور از ذهنيت جزئي و توصيهاي بودن گزارههاي دين و دستيابي به ذهنيت برنامهساز و استراتژيك بودن آنها است.اين بحث، نگرشي از بيرون به دين به هدف دستيابي به شبكه كلانِ دين و ارائه تصويري سيستمي از دين و شفافسازي نقش آن در عرصه تصميمسازي و تدوين استراتژي جوانب مختلف زندگي است.
مساله بحث و ضرورت توجه به آن
مشكل و مسألهاي كه انگيزه و سرچشمه اين بحث ميباشد، مطرح شدنِ «ناكارآمدي دين در محيط رقابت نظريات و ايدهها براي مديريت زندگي جمعي» است كه بهواسطه تاخير انديشمندان ديني در ارائه مدلها و الگوهاي اجراييِ دين براي زندگي امروز و آينده به وجود آمده است.اين مسأله از چهار مفهوم تشكيل شده است: مديريت زندگي جمعي+ محيط رقابت+ كارآمدي و ناكارآمدي+ دين كه هر يك بايد به طور مستقل تبيين و تفسير تا ضرورت تحقيق آشكار شود.
محور اول: «مديريت زندگي جمعي»
شيوه مديريت جامعه در استراتژي و برنامه زندگي فردي تاثير معنيدار دارد و بهويژه در زمان معاصر به دليل گستردگي جمعيت و گسترش نيازها و بازارهاي فكري و مالي، راهبري افراد از راه نهادها و فرهنگ اجتماعي انجام ميشود و فرد از طريق جمع مديريت ميگردد و مديراني كه براي محورهاي مختلف ارتباطي انسان و لايههاي چندگانه اين محورها، طرح و برنامه منسجم و شبكهاي داشته باشند، ميتوانند انبوه افراد را به سوي اهداف خود حركت دهند.[10]
محور دوم: «محيط رقابت»
دركنفرانس ملي مديريت در مالزي،[11] شعار ذيل به عنوان راهبرد آينده طرح شد:
«سبقتگيري بر الگوهاي موفق در جهان يك استراتژي مهم و اصولي است». در عناوين مقالات نيز به عنواني مانند «رقابت براي تصاحب آينده»[12]برميخوريم كه نشاندهنده حساسيت محيط رقابت است.محيط رقابت يعني قرار داشتن در موقعيتي كه نيازي احساس شود و منابع رفع نياز و روشهاي رفع آن متعدد باشد؛ به عبارت ديگر محيط رقابت يعني قرار داشتن در موقعيتي كه عرضه بيش از تقاضا است و تقاضا كننده امكان انتخاب دارد.گسترش منابع انساني و توليدات فكري و مادي به همراه گسترش شبكه توزيع، سبب روبهرو شدن مردم با كثرت و تنوع افكار و اجناس ميشود و اين رويارويي، فرد را در موقعيت انتخاب قرار ميدهد كه قاعده حاكم بر فرآيند آن، «بهترين كيفيت با كمترين زحمت»[13]است.
وقتي در فضاي نظريهپردازي و برنامهريزي، طرح و برنامههاي مختلفي ارائه شود كه هر يك اهدافي را براي حركت كمالخواهي انسان ترسيم كرده و راه و روشهايي را براي رسيدن به آنها ارائه كردهاند، خودبهخود محيط انتخاب و در نتيجه محيط رقابت ايجاد ميشود. جهاني شدن زندگي نيز رقابت را شديدتر و گستردهتر ميكند. اگر در گذشته رقيب يك طرح و برنامه، نظري در همان محيط بود، امروز رقيب، انبوه نظرات از كل دنيا با نمونههايي از موفقيت، طرفداران فراوان، تبليغات نافذ و قرار گرفتن در موقعيت مقايسه است. در چنين فضايي انسانها به دنبال دسترسي به طرح و برنامهاي هستند كه با كمترين زحمت، بيشترين كيفيت را به زندگي آنها اعطا كند كه در نتيجه چنين محيطي، فقط بهترين روش و نظر، قدرت بقا در رقابت را دارد.
نمونهاي از تاثير الگوها و رقابت بين آنها
در كتاب «هنر كشف آينده»[14]جريان صنعت ساعتسازي سوئيس اينگونه توصيف شده است:«در سال 1968 اگر از كسي پرسيده ميشد كه در سال 1990 كدام كشور صنعت ساعتسازي را تحت سلطه خود خواهد داشت؟ همواره انتظار شنيدن نام سوئيس را داشتيم؛ زيرا طي 60 سال گذشته صنعت ساعتسازي سوئيس برترين بود. هركس ميخواست يك ساعت خوب و دقيق بخرد، ساعت ساخت سوئيس تنها انتخاب بود. سوئيسيها همواره در حال بهبود صنعت ساعتسازي خود بودند و براي اين منظور ابتدا عقربه دقيقهشمار و سپس عقربه ثانيهشمار را ابداع كردند. آنها همواره به منظور يافتن راههاي بهتر براي توليد فنرهاي ساعتهاي مدرن در حال تحقيق بودند. تحقيقات آنان منجر به توليد ساعتهاي ضد آب شد؛ سپس ساعتهايي را كه به صورت خودكار كوك ميشدند عرضه كردند. آنها همواره تلاش داشتند تا ساعتهايي بهتري را عرضه كنند. در سال 1968 اين كشور موفق شد كه بيش از 65 درصد فروش جهاني ساعت و بيش از 80 درصد سود آن را در اختيار بگيرد. تا سال 1980 كه سهم بازار جهاني آنها به كمتر از 10 درصد تقليل يافت؛ چرا چنين اتفاقي افتاد؟
سوئيسيها با يك الگوي جديد در ساعت روبهرو شده بودند؛ يعني دگرگون شدن اصول اوليه ساعتسازي. سيستم مكانيكي جاي خود را به سيستم الكترونيكي داده بود و به همين دليل تمامي آنچه كه سوئيسيها در آن سرآمد بودند (توليد دنده و فنرهاي برتر)، ديگر مورد استفاده نداشت. به همين دليل ساعتسازي سوئيس فروپاشيد و طي سالهاي1979تا 1981 از 62 هزار ساعتساز، حدود 50 هزار نفر كار خود را از دست دادند و چنين عددي براي كشور كوچكي مانند سوئيس يك فاجعه بود.اما همين مساله براي كشور ژاپن بزرگترين موفقيت شد. ژاپن در سال 1968 كمتر از يك درصد بازار ساعت را در اختيار داشت (با وجود اينكه ساعتهاي مكانيكي آنها تقريباً به خوبي ساعتهاي سوئيسي بودند)، اما پس از بروز الگوي ساعتهاي الكترونيكي، حدود 33 درصد بازار را در اختيار گرفت.
نكته جالب اينجا است كه اين خود سوئيسيها بودند كه بناي اوليه ساعتهاي الكترونيكي را در انستيتو تحقيقاتي «نوشاتل» در سوئيس نهادند؛ اما وقتي اين ايده را در سال 1976 با توليدكنندگان در ميان گذاشتند، هيچكس آن را جدي نگرفت و تصور ساعتي كه نه فنر و نه دنده بخواهد، براي آنها معني نداشت. محققين سوئيسي اين ابداع خود را در كنگره جهاني ساعت در همان سال نيز ارائه دادند؛ شركت ژاپني سيكو ايده آنها را جدي گرفت و… » (بقيه را خودتان ميدانيد!) اين نمونهها منحصر در حوزه اقتصاد و صنعت نيست؛ در حوزه تحقيق، تغيير الگوها و رقابت استراتژيهاي تحقيقي، سبب پيدايش تحقيقات مساله محور و توسعهاي شد. در حوزه آموزش الگوي آموزش به روش حل مساله، بنيان آموزش به روش سخنراني را متزلزل كرد. در حوزه تفكر و تحليل، الگوي تفكر خلاق و تفكر انتقادي سبب كشف حقايق بيشتر شد.[15]
محور سوم: « كارآمدي»
برنامهها و سيستمها در صورتي قادر به بقا خواهند بود كه كارآمد باشند. كارآمدي يعني توازن ميان هزينهها، دستآوردها و نيازها. «توازن» يعني توليد برنامه، نيازي را برطرف كند كه اهميت رفع اين نياز نسبتبه هزينه و صرف امكاناتي كه براي توليد ميشود، قابل قبول باشد. مقصود از «قابل قبول بودن» را به صورت فرمول ذيل ميتوان نمايش داد:
IN= ضريب اهميت نياز
EP= ميزان تاثير توليدات سيستم در رفع نياز
S= ميزان هزينه انجام شده براي توليد
ES= ضريب تاثير هزينه در رفع نيازهاي با اهميتتر يا همرديف با نياز مورد نظر[16]
B = ضريب كارآمدي رقيب
هر نظريه براي اينكه صادق و كارآمد باشد، بايد داراي شاخصههاي كلان ذيل باشد:
• انسجام منطقي دروني
• هماهنگي با معادلات طبيعي(جريان موجود در آن همسو با جريان موجود در هستي باشد.)
• سهولت در تشخيص و فهم
• هزينه كم، امكانات حداقلي براي اجرا
• نفع محسوس
و هر سيستم مبتني برچنين نظريهاي براي اينكه كارآمدي خود را فعال كند، نيازمند برنامهريزي كلان، خرد، تعيين استراتژيها و راهكارها است و در نبرد استراتژيها و برنامهها، به مقتضاي قاعده حاكم[17]بر محيط رقابت، استراتژياي موفق است كه بتواند سه شاخصه ذيل را تامين كند:
1. برتري كيفي+ تنزل هزينه دستيابي[18]
2. نوآوري(الگوهاي جديد)
3. پيشبيني و آيندهنگري+ آيندهسازي
محور چهارم: « دين»
(از آنجاكه بحث «هويت دين» به تفصيل در بدنه اين بخش مطرح خواهد شد، در اين قسمت تنها به اشاراتي كه زمينهساز احساس موضوع و ضرورت آن است، بسنده ميشود.)هرجا سخن از «دين» ميرود، ارتباط بشر با مطلق و وجود برتر خودنمايي ميكند. طوايف مختلف دينداران (اديان الاهي، اديان اسطورهاي، مكاتب و نحلهها و قرائتهاي مختلف ديني) جملگي رو به عوالمي برتر از ماده دارند و مقصودي را در ماورا جستوجو ميكنند. دين، نگرشهاي لازم، جهتدهي و برنامه عملي براي اين حركت ارائه ميكند. دين اسلام مدعي كمال،[19]فراگيري[20]و خاتميت[21]است. تعدد گزارههاي سياسي،[22]حقوقي جزايي،[23]فرهنگي،[24]اقتصادي،[25] آموزشي[26]و رسانهاي[27]موجود در قرآن و سنت،[28]انسجام محتواي دروني با مدعا را به داوري ميگذارد. تشكيل حكومت از سوي پيامبر اسلام[29](ص) و جانشين او اميرالمؤمنين (ع)[30]و اقدام به مديريت زندگي جمعي بر اساس محتواي دين،[31]احتمال حداقلي[32]و فردي بودن دين اسلام را، احتمالي بدون قرينه درون ديني قرار ميدهد.[33]
فرضيه بحث
پرسشي كه اين بحث عهدهدار پاسخ به آن است، اين است كه «دين اسلام براي مديريت زندگي جمعي در محيط رقابت نظريات و ايدهها مدعي كارآمدي است؛ از سوي ديگر ابعاد گسترده و پيچيده[34]زندگي مدرن[35]كه نيازها، افكار، ارتباطات و معادلاتي جديد را پديد آورده است، سبب بروز ادعاي كارآمدي «مديريت علمي» و ناكارآمدي «مديريت ديني» در اين عرصه شده است، آيا راهبردي براي فعال و محسوس كردن كارآمدي دين وجود دارد؟»آنچه پس از بررسي اوليه محورهاي مختلف «فلسفه دين»،[36] فلسفه حقوق و فقه»[37]، «فلسفه فرهنگ و اخلاق»[38]، «فلسفه سياست و حكومت»[39]و گزارههاي درونديني مربوط به اين حوزهها و تحليل ابتدايي آنها (تعيين اوليه متغيرها و رابطه بين آنها) بههمراه بررسي حوزههاي كاربردي مربوط به مديريت و برنامهريزي، ساختارسازي، طراحي سيستم، مدلسازي، فرهنگسازي، آيندهسازي و مهندسي اجتماعي به دست آمد، فرضيه اين بحث را به صورت ذيل شكل داد:
به نظر ميرسد كه راهبرد فعالسازي و محسوسكردن كارآمدي دين در عرصه زندگي امروز و فردا نگرش سيستمي و استراتژيك به گزارههاي دين است. (نظريه دين استراتژيك در برابر نظريه دين اقلي و اكثري) و راهبرد مدلي كه براي تحقق فرضيه فوق بايد طراحي و اجرا شود عبارت است از: تقسيم گزارههاي دين به سه لايه: نگرشساز، راهبردساز (استراتژيكي) و راهكارساز (تاكتيكي) و مدلسازي به وسيله پيوند زدن اين سه لايه به يكديگر در مصاديق و موضوعات.اين تحقيق با تمركز بر مفهوم و مصاديق «سيستم» و «استراتژي»، سعي در توصيف هويت سيستمي دين و خصلت استراتژيك گزارههاي آن دارد كه شايد حلقه مفصلي بين «جامعيت، خاتميت و ابديت دين»، «سيستماتيك و شبكهاي بودن دين»، «ثابت و متغير در دين»، «تاثير زمان و مكان در دين» باشد.
استدلال
مقدمه اول
مباحثي كه در قسمت توصيف سيستم، نگرش سيستمي و استراتژي در كتاب مطرح شده است، نتايج ذيل را ارائه ميكند:
الف. سيستم فعال و هوشمند، سيستمي است كه عناصر و اجزاي آن تابع اهداف سيستم بوده، داراي لايههاي عمقي و عرضي است، ساختار ارتباطي ميان لايههاي آن نيز بر اساس اهداف سيستم جهتگذاري و نيروبخشي ميشوند، اهداف و ساختارهاي سيستم داراي اولويتبندي و تعيين حداقل و حداكثر ارتباطي هستند، بر عناصر محيطي خود تاثيرگذارند و ساختارهاي موجود محيطي را تحول ميبخشند، قابليت خود تنظيمي و تعادلگرايي دارند، به طور مستمر و تدريجي در حال رشد و تحول هستند و معادلات موجود در هستي را ترسيم ميكنند.
ب. گزارههاي استراتژيك جملاتي هستند كه داراي بار معنايي با حداكثر زاويه ديد، حداكثر نفوذ به مباني و ريشهها براي دستيابي به ساختارهاي بنيادين موضوع، داراي حداكثر كليت و فراگيري در موضوع خود هستند كه در حداقل لفظ و متمركزترين قالب ارائه شدهاند و شفافسازي جهتگيريها، اهداف، ساختارها، نقاط كليدي و محوري در تمام ابعاد موضوع را تامين ميكنند.استراتژي، طرحي منسجم، جامعنگر و يكپارچهكننده براي حركت در كوتاهترين راه به سوي هدف، با بهترين بهرهبرداري از منابع و امكانات موجود است.
استراتژي يا راهبرد، راه و روش رسيدن به اهداف بلندمدت و حياتي است. يك موضوع استراتژيك و راهبردي، موضوعي است كه جنبه حياتي دارد؛ يعني در استمرار شاخصههاي حيات تاثير عمده دارد و معمولا در محيط رقابتي اهميت خود را نشان ميدهد.[40] از دلايل اصلي نياز به استراتژي و تفكر استراتژيك، وجود اختلاف عملكردها و برنامهها، وجود محيطهاي مختلف، وجود تمايلات و سلايق متفاوت و پيچيدگي روابط انساني است.[41]براي تعيين استراتژي بايد اهداف بلند مدت+ مجموعه اقدامات كلان لازم براي رسيدن به آنها مشخص شود. استراتژي از تصميمها، برنامهها و قواعد مرتبط ساختن اقدامات به يكديگر براي رسيدن به هدف تشكيل شده است.
معمولاً افراد و مجموعهها در تشخيص اهداف كلي تا حدودي صحيح و مشترك عمل ميكنند؛ اما در تدوين استراتژي، تفاوتهاي آشكاري بين آنها وجود دارد.[42]تدوين يك استراتژي صحيح مهمترين عامل برتري بر الگوها و فعاليتهاي ديگران است. آيه شريفه «لا تهنوا و لاتحزنوا و أنتم الاعلون إن كنتم مؤمنين»[43]بيانگر همين حقيقت است كه اگر استراتژي اسلام در زندگي فردي و جمعي ما مورد توجه قرار گيرد، الگوهاي ديگر فرهنگها و تمدنها قدرت رقابت با اسلام را نخواهند داشت. استراتژي، يك ديد تمامنگر و يكپارچه است و برنامهريزي استراتژيك، تغيير فعاليتها براي حداكثر استفاده از فرصتها است.
در استراتژي يك اصل قوي و ثابت وجود دارد و آن تمركز است (تمركز بر يك موضوع). اين اصل ناشي از محيط رقابتي و محدوديت منابع است. استراتژي، اثربخشي خود را از زاويه ديد استراتژيك نسبتبه محيط رقابت[44]ميستاند؛ براي تدوين يك استراتژي اثربخش بايد كلاننگري بههمراه دقيقنگري داشت و قواعد رقابت را به درستي شناخت.درونمايه اصلي استراتژي، فرصتها[45]هستند. ماهيت استراتژي، تشخيص فرصتهاي اصلي براي تحقق اهداف نهايي و تمركز منابع در جهت تحقق منافع نهفته است.[46]شناخت پارادايم[47]حاكم و پارادايم آينده حياتيترين عامل در طراحي يك استراتژي اثربخش است؛ مثلا اگر پارادايم آتي «تكنولوژي اطلاعاتي» باشد، كشورهايي كه از الان استراتژي خود را بر اين محور استوار كردهاند، آينده را بهدست خواهند داشت.[48]
مقدمه دوم
با توجه به خصوصياتي كه از هويت دين، اهداف دين، قلمرو دين، زبان دين، ذاتيات دين، فهم دين و كارآمدي دين در قسمت دينشناسي به دست آمد،( به ويژه بحث زبان دين و خصلت گزارههاي جهانشمول) ميتوان گفت:
الف. اگر دين براي حركت دادن انسانها بهسوي خدا است و حركت بهسوي كمال جز با اراده آگاهانه حاصل نميشود، بنابراين بايد بتواند اراده آگاهانه انسانها را برانگيزاند و از آنجا كه اراده جدي انساني بدون علم و اطلاع از كمال هدف، نقص خود، رساننده بودن فعل مورد نظر به هدف و شيوه انجام فعل برانگيخته نميشود[49]، پس دين بايد مفاهيم بالا را كه زمينهساز يا علت براي ايجاد حركت به سوي هدفش هستند، طوري به انسانها منتقل كند[50] كه بتوانند دستكم فهم كاربردي[51]از آنها بيابند؛ (يعني مفاهيم را طوري تصور كنند كه حداقل رابطه آنها با زندگي و نفع و ضرر آنها را در زندگيشان بيابند)؛ بنابراين زبان دين بايد زبان مفهوم براي مخاطبان باشد و از سبكهايي در سخنان خود استفاده كند كه بتواند رابطه مفاهيم مورد نظر با زندگي آنها را در برابر ديدگان مخاطبان قرار دهد.اگر سخن و كلامي مدعي جهانشمولي و برتري در محور زمان و مكان باشد، بايد در مرحله نخست از مفاهيمي استفاده كند كه مشترك بين انسانها است (مفاهيم مشترك بين انسانها و زندگي انسانها، مفاهيم فطري[52]و زندگي طبيعي[53]هستند) و دوم نيازهاي فكري و روحي طيفهاي متنوع مخاطبان را پاسخ دهد؛
(يعني مخاطباني كه در سطح ادراكي برتر قرار دارند، بهاندازه ظرفيت خود اشراب شوند و نيازمند به منبع ديگري نباشند.)معادلات و معاني كلياي، كه طيفي از مصاديق را تحت پوشش قرار ميدهد[54]، ميتواند تبديل به گزارههايي با خصوصيت جهانشمولي شوند. بيان معادلات فطري و طبيعي، استفاده از تشبيه مطالب برتر به مفاهيم فطري و طبيعي، ارائه مصاديق و اشاره به ملاك كلي قابل انطباق بر موارد مشابه[55]، شيوههايي هستند كه ظرفيت انتقال مفاهيم جهانشمول را دارند.[56]در زبان دين، مجاز، كنايه و استعاره وجود دارد؛ ولي گزارههاي ديني، سمبليك يا اسطورهاي[57]نيستند؛ بلكه استفاده از مجاز، براي تبيين جنبه يا حد خاصي از واقعيت موجود است.[58]
پاسخ درون ديني
بهنظر ميرسد كه آيات و روايات زير بيانگر چگونگي زبان دين باشند:
1. «و ما ارسلنا من رسول الا بلسان قومه ليبين لهم
هيچ پيامبري را نفرستاديم، مگر اينكه همزبان با ملت خود بود تا كاملا براي آنها مطالب خداوند را روشن كند».[59]
علامه طباطبائي (ره) در تفسير اين آيه اينگونه بيان نمودهاند:
«كلمه لسان در اينجا مانند آيه «بلسان عربي مبين» به معناي لغت است….
مقصود از ارسال رسل به زبان قوم خود، اين است كه رسولاني كه فرستادهايم، هر يك از اهل همان زباني بوده كه مامور به ارشاد اهل آن شدهاند، حال چه اينكه خودش از اهل همان محل و از نژاد همان مردم باشد يا آنكه مانند لوط از اهالي سرزمين ديگر باشد؛ ولي با زبان قومش با ايشان سخن بگويد.حال اين پرسش مطرح ميگردد كه آيا پيغمبراني كه به بيش از يك امت مبعوث شدهاند، يعني پيغمبران اولوا العزمي كه بر همگي اقوام بشري مبعوث ميشدند، چه وضعي داشتهاند؟ آيا همه آنان زبان همه اهل عالم را ميدانستهاند و با اهل هر ملتي به زبان ايشان سخن ميگفتهاند يا نه؟ در پاسخ بايد گفت:
[60]داستانهاي ذيل دلالت ميكند بر اينكه اينها اقوامي را كه اهل زبان خود نبودهاند نيز دعوت ميكردند؛ مثلا ابراهيم خليل با اينكه خود سرياني زبان بود، عرب حجاز را به عمل حج دعوت كرد و موسي با اينكه عبري بود، فرعون و قوم او را كه قبطي بودند، به ايمان به خدا دعوت فرمود و پيغمبر بزرگوار اسلام هم يهود عبري زبان و نصاراي رومي زبان و غير ايشان را دعوت فرمود و هركه از ايشان كه ايمان ميآورد، ايمانش را ميپذيرفت؛ همچنين است دعوت نوح كه از قرآن كريم عموميت دعوت او استفاده ميشود. بنابراين معناي آيه (و البته خدا داناي به حقيقت معنا است) اين است كه خداي بلندمرتبه مساله ارسال رسل و دعوت ديني را براساس معجزه و يك امر غيرعادي بنا نگذاشته و چيزي هم از قدرت و اختيارات خود در اينباره به انبياي خود واگذار نكرده است؛ بلكه ايشان را فرستاده تا به زبان عادي كه با همان زبان در ميان خود گفتوگو ميكنند و مقاصد خود را به ديگران ميفهمانند، با قوم خود صحبت كنند و مقاصد وحي را نيز به ايشان برسانند.»[61]
2. «إنا انزلنه قرءنا عربيا لعلكم تعقلون
ما كتاب را به صورت كلامي قابل خواندن با بياني دقيق و عميق و روشن فرستاديم تا زمينه تعقل در شما فراهم شود.»[62]
علامه طباطبائي (ره) در تفسير اين آيه اينگونه بيان كردهاند:
«انزال كتاب به صورت قرآن و عربي بدين معنا است كه آن را در مرحله انزال به لباس قرائت عربي درآورديم و آن را الفاظي خواندني مطابق با الفاظ معموله نزد عرب قرار داديم،… بنابراين، معناي آيه (و الله اعلم) اين ميشود: ما اين كتاب مشتمل بر آيات را در مرحله نزول ملبس به لباس و واژه عربي و آراسته به زيور آن واژه نازل كرديم تا درخور تعقل تو و قوم و امتت باشد و اگر در مرحله وحي به قالب الفاظ خواندني درنميآمد و يا اگر درميآمد، ولي به لباس واژه عربي ملبس نميشد، قوم تو پي به اسرار آيات آن نميبردند و فقط مختص به فهم تو ميشد؛ چون وحي و تعليمش اختصاص به تو داشت و اين خود دلالت ميكند بر اينكه الفاظ كتاب عزيز به خاطر اينكه تنها و تنها وحي است و نيز به خاطر اينكه عربي است، توانسته است اسرار آيات و حقايق معارف الاهي را ضبط و حفظ كند و به عبارت ديگر در حفظ و ضبط آيات الاهي دو چيز دخالت دارد:
يكي اينكه وحي كه از مقوله لفظ است و اگر معاني الفاظ وحي ميشد و الفاظ حاكي از آن معاني، الفاظ رسول خدا (ص) ميبود (مانند احاديث قدسي) آن اسرار محفوظ نميماند. دوم اينكه اگر به زبان عربي نازل نميشد و يا اگر ميشد، ولي رسول خدا آن را به لغت ديگري ترجمه ميكرد، پارهاي از آن اسرار بر عقول مردم مخفي ميماند و دست تعقل و فهم بشر به آنها نميرسيد. آري، اين معنا بر صاحبان نظر و متدبرين در آيات كريمه قرآني پوشيده نيست كه خداوند متعال در اين آيات چه اندازه نسبت به الفاظ آن عنايت به خرج داده، و آن را به دو دسته محكمات و متشابهات تقسيم نموده، محكمات آن را ام الكتاب خوانده كه برگشت متشابهات هم به آنهاست و فرموده: هو الذي انزل عليك الكتاب منه آيات محكمات هن ام الكتاب و اخر متشابهات و نيز فرموده: و لقد نعلم انهم يقولون انما يعلمه بشر لسان الذي يلحدون اليه اعجمي و هذا لسان عربي مبين. «بلسان عربي مبين» يعني به زباني عربي كه در عربيتش ظاهر و آشكار است و يا مقاصد را با بيان تمام بيان ميكند.»[63]
3. «كتب فصلت ءايته قرءاناً عربياً لقوم يعلمون
وحي الاهي به صورت كتابي قابل خواندن به زبان عربي است كه مطالب آن كاملا واضح و مشخص بيان شده است. اين وحي براي كساني آمده است كه اهل علم و آگاهي باشند.»[64]
علامه طباطبايي (ره) در تفسير اين آيه اينگونه بيان كردهاند:
«مراد از تفصيل آيات قرآن اين است كه ابعاض و اجزاي آن را از يكديگر جدا و متمايز ميكند؛ به اين صورت كه آن را آنقدر پايين بياورد و درخور فهم شنونده كند كه شنونده آشنا به اسلوبهاي كلام، بتواند معاني آن را بفهمد و مقاصدش را تعقل كند… قرآن كتابي است كه آياتش گسترده شده است براي مردمي كه معاني آن را ميدانند؛ چون زبانشان همان زباني است كه قرآن با آن نازل شده، يعني زبانشان عربي است.در اينجا ممكن است كسي بپرسد: اگر معناي آيه اين باشد، آيا با عموم دعوت خاتمالانبياء (ص) منافات پيدا نميكند؟ ميگوييم: خير، زيرا دعوت آن جناب هرچند جهاني بوده وليكن مرحله به مرحله صورت ميگرفته، اولين دعوتي كه پيامبر انجام داد، دعوت مردم در مراسم حج بود كه با انكار شديد مشركين مواجه شد. از آن به بعد مدتي به طور سري و پنهاني دعوت نمود و در مرحله سوم مامور شد عشيره و نزديكان خود را دعوت كند و در مرحله چهارم مامور شد همه قومش را دعوت كند و در مرحله پنجم مامور شد به دعوت عموم مردم، كه آيه «قل يا ايها الناس اني رسولالله اليكم جميعا» و نيز آيه «اوحي الي هذا القرآن لانذركم به و من بلغ» به آن اشاره دارند. اين معنا نيز از مسلمات تاريخ است كه يكي از گروندگان به آن جناب سلمان فارسي است كه ايراني بوده، يكي ديگر بلال بوده كه اهل حبشه بوده است و يكي صهيب بوده كه اهل روم بوده و نيز اين هم مسلم است كه آن جناب يهوديان را هم دعوت ميكرده و وقايعي كه بين آن جناب و يهوديان اتفاق افتاده معروف است و نيز اين مسلم است كه آن جناب به پادشاهان ايران، مصر، حبشه، و روم نامه نوشته و همه را به اسلام دعوت كرده است. همه اين شواهد دلالت دارد بر اينكه دعوت آن جناب جهاني و عمومي بوده است.[65]
4. «انا معاشر الانبياء امرنا ان نكلم الناس علي قدر عقولهم
ما پيامبران موظف هستيم كه با مردم، مطابق سطح ادراكي آنها گفتوگو كنيم.»[66]
5. «اكتب و بث علمك في اخوانك فإن مت فأورث كتبك بينك فإنه يأتي علي الناس زمان هرج لا يأنسون فيه إلا بكتبهم
مطالبي را كه از ما شنيدهايي بنويس و در بين دوستانت پخش كن و به فرزندانت وصيت كن كه نوشتجاتت را نگهداري و منتشر كنند چرا كه روزگاري پرتلاطم خواهد آمد كه شيعيان ما براي فهم دين، راهي جز مراجعه به اين كتابها نخواهند داشت.»[67]
توضيح: اين روايت بر موارد ذيل دلالت دارد:
قابل فهم بودن زبان دين، قابل فهم بودن گزارههاي دين با وجود گذر زمان بر آنها، دقت و ملاحظه صادركننده كلام نسبتبه نيازهاي آيندگان و در نظرگرفتن آنها بهعنوان مخاطب كلام.[68]
6. «انتم افقه الناس إذا عرفتم معاني كلامنا إن الكلمه لتنصرف علي وجوه[69]فلوشاء إنسان لصرف كلامه كيف شاء ولا يكذب.
شما هنگامي فهم دين پيدا خواهيد كرد و فهميدهترين مردم خواهيد شد كه مقاصد و منظورهاي چندگانه ما را كه در يك جمله بيان شده است، بفهميد. يك جمله را ميتوان بهگونهاي ادا كرد كه معاني مختلفي از آن فهميده شود، معانياي كه همه آنها واقعيتي را بيان كند و مورد نظر گوينده نيز باشد.»[70]
توضيح: اين روايت بيانگر وجود سطوح و لايههاي معنايي در گزارههاي دين است؛ يعني همانگونه كه ظاهر گزارهها براي عموم قابل فهم است، مقاصد و مفاهيمي نيز در عمق اين گزارهها وجود دارد كه براي فهم همهجانبه و كامل دين بايد به آنها دست يافت.
7. «نزل القرآن بإياك اعني و اسمعي يا جارة.»[71]
«شيوه بيان قرآن، بيان غيرمستقيم است.»[72]
8. «كتاب الله عزوجل علي أربعه اشياء علي العباره و الإشاره و اللطائف و الحقائق فالعبارة للعوام و الإشارة للخواص و اللطائف للأولياء و الحقائق للأنبياء عليهمالسلام.»[73]
«قرآن چهار لايه دارد كه همه با هم ساختار آن را تشكيل دادهاند[74]:
عبارتها، اشارهها، دقايق و حقايق عبارتها در سطح ادراك عمومي است، اشارهها در سطح ادراك خواص[75]است، دقايق در سطح ادراك اولياي خدا است[76]و حقايق در سطح ادراك پيامبران است.»
با دقت در تصويري كه دين از اسلوب بياني خود ارائه داده است ميتوان گفت: گزارههاي دين، جملاتي با مفاهيمي گسترده و چندجانبه هستند كه در طول[77]يكديگر قرار دارند . جمع ظاهر و باطن، وحدت و كثرت، فرد و جمع در آنها تحقق يافته است.
ب.
• دين، مجموعهاي از عناصر و گزارههاي بههمپيوسته و نظاممند است.
• اين عناصر و اجزا تابع اهداف دين هستند و هدفگرايي دين به اين عناصر شكل ميدهد و ساختار ارتباطي آنها با يكديگر را تعيين ميكند.
• اتحاد مبدأ پيدايش دين با مبدأ پيدايش هستي، پل ارتباطي دين با واقعيتها است و بر اين اساس، برنامههاي دين جلوههايي از معادلات واقعي است و برنامههاي دين، مدل كردن واقعيتها است.
• دين ، اهداف و برنامههاي خود را اولويتبندي ميكند.
• دين، به عناصر محيطي خود تعامل دارد.
• دين، براي شكل دهي به عناصر محيطي خود برنامه دارد و آرمانها و هنجارها را در چهارچوب اهداف خود تغيير و تحول ميبخشد.
• دين از تضاعف نيروبخشي[78]براي حركت به سمت هدف برخوردار است.
• شناخت دين از طريق تحليل گزارههاي نگرشي، راهبردي و راهكاري ممكن است.
• برنامههاي دين، قابليت خود تنظيمي دارد؛ تعادلگرا و تكاملي است.
• برنامههاي دين در فرآيندي پيوسته، مستمر و تدريجي تحقق مييابد.
• هويت و برنامههاي دين را ميتوان از منظر «محرك ـ پاسخ» مطالعه كرد. دين داراي شبكه عصبي منسجم و در تحت مديريت اهداف است كه نسبتبه محركها واكنش نشان ميدهد.[79]
• گزارههاي دين را بايد در عرصه اهداف و اولويتهاي آن بررسي كرد.
• سيستم دين از سه خرده سيستم نگرشي، قانوني و فرهنگي تشكيل شده است.
• اين خرده سيستمها، مسووليت تقسيم كار و فعاليتها را در سيستم اصلي به عهده دارد.
• بخش استراتژيك هر سيستمي از سه مؤلفه: تعادل حياتي، ميدانهاي نيرو و برآيندبرداري تشكيل ميشود. تعادل حياتي، نقطه ثقلي است كه مجموعه سيستم خود را بر اساس آن متعادل ميكند و محيط دروني خود را ثبات ميبخشد و بين نيروهاي دروني و بيروني موازنه برقرار ميكند. ميدان نيرو، صافي كليه ارتباطات در راستاي تحقق اهداف است كه نيروهاي سوقدهنده و بازدارنده را فعال ميكند. برآيندبرداري، ابزار اندازهگيري نيروها و عوامل علي و محركهاي سيستم هستند. در اين تحليل، سطوح تعامل عوامل با يكديگر مشخص ميشود.[80]
در سيستم دين اين سه مؤلفه به وضوح وجود دارد:
1. تعادل حياتي در دين، طيف[81] اهداف دين است كه نقطه ثقل فازي[82] است كه مجموعه گزارههاي دين را منسجم و متعادل و موازنههاي لازم بين محركها و پاسخها را ايجاد ميكند.
2. ميدانهاي نيرو در دين، حداقلها و حداكثرهايي است كه در موضوعات مختلف توسط دين تعيين شده است. اين حداقل و حداكثرها، مرزها و حدودي هستند كه بهعنوان صافي جهتدهنده به كليه ارتباطات ميان گزارهاي در عرصه دين و صافي فعاليتها در عرصه دينداري عمل ميكنند.
3. برآيندبرداري در دين، گزارههايي هستند كه سطوح و لايهها و معادلات كلي را بيان و رابطه بين آنها را تبيين ميكنند. بنيانهاي دستيابي به اين گزارهها توسط علم «قواعد فقه» و علم «اصول فقه» ارائه شده است.[83]
نتيجه:
با مقايسه هويت گزارههاي استراتژيك و مجموعههاي سيستمي با هويت گزارههاي دين و ساختارهاي ديني و همپوشاني[84] خصلتهاي ذاتي[85] آنها ميتوان گفت:
دين هويتي سيستمي دارد و گزارههاي دين استراتژيهاي لازم براي برنامهريزي و مديريت جوانب مختلف زندگي فردي و جمعي را ارائه كردهاند و راهبرد فعالسازي و محسوس كردن كارآمدي دين در عرصه زندگي امروز و فردا، نگرش سيستمي و استراتژيك به گزارههاي دين است. (نظريه دين استراتژيك در برابر نظريه دين اقلي و اكثري) و بر اساس روند طراحي استراتژيك، راهبرد مدلي كه براي تحقق فرضيه بالا بايد طراحي و اجرا شود عبارت است از: تقسيم گزارههاي دين به سه لايه: نگرشساز، راهبردساز (استراتژيكي) و راهكارساز (تاكتيكي) و مدلسازي به وسيله پيوند زدن اين سه لايه به يكديگر در مصاديق و موضوعات.
سخن آخر: هفت آسماني باش!
به نظر شما تدوين اهداف استراتژيك، آنهم بر اساس استراتژي آيندهساز، آنهم آيندهاي ابدي و در تمام جوانب حياتي، نياز به چه حجمي از اطلاعات و چه عمقي از آگاهي دارد؟ اشراف بر انسان، جهان، جامعه، تاريخ و زمان از عهده چه كسي برميآيد؟بياييم آرمانها را از خدا بگيريم و راهبردهاي رسيدن به آنها را از پيامآوران او بخواهيم و با تفكر خلاق به دنبال تغيير وضعيت موجود و خلق شرايط زماني و مكاني مطلوب باشيم و خود را در دام هماهنگي با شرايط زماني و مكاني كه ديگران با تفكرات نفساني خود براي ما ساختهاند نيندازيم.ميگويند: جهاني فكركن، همگاني بينديش، منطقهاي و فردي نباش. شما بگوييد: هفت آسماني فكر كن، فقط اين جهاني نباش؛ ابدي بينديش، محدود به زمان نباش؛ تمام لايههاي وجود انسان را ببين، فقط جسماني نباش؛ تمام مخلوقات را ببين، فقط انسانمدار نباش.ميگويند: بياموز تا بر طبيعت مسلط شوي. بگو: بياموز تا با همراهي طبيعت به حقيقت متصل شوي و البته فقط او است حق و حقيقت؛
ذلك بأن الله هو الحق و أن ما يدعون من دونه هو الباطل
«فقط و فقط خداوند حق است و هر چه غير او مورد توجه و دلبستگي است، باطل است.»[86]
پينوشتها:
[1] . توصيفي از روش تحصيل، تحقيق و تدريس كاربردي و خلاق، در سه كتاب «راهنماي تحصيل بر اساس نگرش اسلام به دين، علم و عالم ديني»، «راهنماي تحقيق بر اساس نگرش اسلام به علم و هستي»، «راهنماي تدريس بر اساس نگرش اسلام به علم و علمآموزي»، تاليف همين قلم ارائه شده است.
[2] . پارادايم شيفتparadigm shift
[3] . تصويري از اين مساله را ميتوانيد در كتاب «مباني نظري حكومت مشروطه و مشروعه به همراه رسائل علماي موافق و مخالف مشروطه»، تاليف حسين آباديان، نشر ني،1374 و كتاب «انديشه سياسي در اسلام معاصر»، تاليف حميد عنايت، نشر خوارزمي بيابيد.
[4] . تاليفات شهيد مطهري نمونه بارز اين تلاش است. اين عالم اسلامي در كتاب عدل الهي، صفحه8 مينويسد «بنده از حدود بيست سال پيش كه قلم به دست گرفته، مقاله يا كتاب نوشتهام، تنها چيزي كه در همه نوشتههايم آن را هدف قرار دادهام، حل مشكلات و پاسخگويي به سوالاتي است كه در زمينه مسائل اسلامي در عصر ما مطرح است.» يا كتابهايي مانند: «جوان مسلمان و دنياي متجدد»، تاليف سيد حسين نصر، ترجمه مرتضي اسعدي، نشر طرح نو 1373؛ «شناخت اسلام»، تاليف شهيد بهشتي ــ شهيد باهنر و علي گلزاده غفوري، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، «مسائل عصر ما»، تاليف شهيد هاشمينژاد، مقالات نشريه مكتب اسلام و … از جمله اين دغدغهها هستند.
[5] . مجموعه مذاكرات مجلس خبرگان قانون اساسي شاهد بيپردهاي بر اين نكته است(ر.ك مشروح مذاكرات مجلس خبرگان قانون اساسي، نشر اداره كل امور فرهنگي و روابط عمومي مجلس شوراي اسلامي).
نظريات كساني كه طالب اصلاحاتي در سيستم حكومتي و عملكرد هيأت حاكمه بوده و هدف آنها خروج از «مديريت فقهي» و رسيدن به «مديريت عقل جمعي» بود، اين حركت را شتاب داد. طرح مفاهيمي مانند: «دين عرفي و سكولار»، «دين اقلي»، «ذاتيات و عرضيات دين»، «انتظار از دين و قلمرو دين»، «پلوراليزم ديني»، «تجربه ديني»، «حكومت دموكراتيك ديني»، «مديريت علمي و نه فقهي»، «فقه در ترازو» و… سبب ايجاد طوفان فكري در جامعه علمي كشور نسبت به توانايي يا عدمتوانايي دين در مديريت جمعي شد. حجم انبوه گفتوگوها، نقد و بررسيها در اطراف اين عناوين، سبب پديدآمدن رشته علمي مستقلي با عنوان «كلام جديد» و توجه بيشتر به «فلسفه دين» شد.
[6] . براي اطلاع از زمان و مكان و موضوعات اصلي اين سمينارها ميتوانيد به كتاب «راهنماي سمينارها، كنگرهها و سمپوزيومها برگزار شده در ايران(1362-1358)، ليلي مرتضاييــ محمود معتقدي، نشر مركز اسناد و مدارك علمي ايران مراجعه فرماييد و براي همايشها، سمينارها و كنگرههاي بعد از سال 62 و موارد مربوط به سال جاري، به پايگاه اينترنتي مركز اسناد و مدارك علمي به نشانيwww.irandoc.ac.ir مراجعه نماييد.
مجموعه مقالات منتخب برخي از اين همايشها به صورت كتاب منتشر ميشود كه ميتوان موارد ذيل را به عنوان نمونه نام برد:
«مجموعه مقالات همايش دين و دنيا از منظر امام علي عليهالسلام»، معاونت پژوهش دانشگاه علوم پزشكي اصفهان 1379
«مجموعه مقالات اولين همايش نقش دين در بهداشت روان»، مجتبي احسانمنشــ عيسي كريمي، نشر نويد اسلام1377
«مجموعه مقالات اولين همايش مشاوره از ديدگاه اسلامي»، به اهتمام علي نقي فقيهي، نشر معارف1379
«مجموعه مقالات اولين همايش اسلام و محيط زيست»، نشر سازمان حفاظت از محيط زيست1378
«مجموعه سخنرانيها و مقالات دوازدهمين همايش بانكداري اسلامي»، موسسه عالي بانكداري1380
«منشور همبستگي: گزيده سخنرانيهاي دومين، سومين و چهارمين كنفرانس بينالمللي وحدت اسلامي»، محمدسعيد معزالدين، نشر فقه1376
«مجموعه مقالات اولين كنفرانس بينالمللي فرهنگ و تمدن اسلامي»، مركز مطالعات و تحقيقات فرهنگ بينالمللي 1374