بخشی از مقاله
فصل 1: تعريف تقدس و روحانيت در هنر
ابتدا عقل را مورد بررسي قرار ميدهيم و ارتباط عقل و وحي.
پنج صفت براي حقيقت عقل ذكر ميشود كه در اجسام مادي به چشم نمي خورد.
1- چشم نمي تواند خود را ببيند در حالي كه عقل ميتواند ذات و صفات خود را مورد تعقل قرار دهد و در عين حال ميتواند به همين معرفت خود علم حاصل كند.
2- براي چشم، ديدن اشيا بسيار دور يا بسيار نزديك بغايت دشوار است، در حالي كه عقل ميتواند در يك طرفة العين (به هم زدن چشم) همه عالم را تعقل كند.
3- چشم نمي تواند اشيا كثيف و مظلم مادي را رويت كند در حالي كه براي عقل رسوخ در ذات هر چيزي ممكن است گويي همه چيز به قلمرو عقل تعلق دارد.
4- چشم فقط ميتواند سطح بيروني اشيا را مشاهده كند اما عقل ميتواند به ماهيت و ذات دروني اشيا راه يابد.
5- چشم نمي تواند اشيا نامتناهي را ببيند در حالي كه عقل ميتواند اشيا نامتناهي مثلاً اعداد نامتناهي را ادراك كند خلاصه آنكه از نظر غزالي اگر عقل از بند محسوسات و صور خيالي آزاد شود خطاناپذير است.
خلاصه عقل را به دو بخش كلي و جزئي تقسيم ميكنند و مولانا در دو بيت آن را توضيح داده:
عقل دو عقل است عقل مكسبي
كه در آموزي تو در مكتب حسبي
عقل ديگر بخشش يزدان بود
چشمه آن در ميان جان بود
تقدس نوعي متافيزيك ميباشد.
متا به معني (بعد) و يا فرا و فيزيك به معني طبيعت يا سرشت است، بنابراين «متافيزيك» به معني بعد از طبيعت و آن لفظي است يوناني و اولين بار اين كلمه براي كتاب دوم ارسطو بكار رفته است، كتاب اول ارسطو مربوط به «فيزيك» بود و از اين جهت كتاب ديگر او «متافيزيك» يعني كتاب بعد از «فيزيك» ناميده شده است و چون ارسطو در اين كتاب از مسايل مربوط به خدا، آسمان و امور
دروني روح و ذات صحبت كرده بود اين شد كه اين لفظ بعداً براي اين قبيل مسايل معمول گشت. مسايل فراسرشتي مخصوصاً در قرون وسطي منحصراً مربوط به مسايل آسماني و خدايي بود و بعداً دوره باز زايش و روشني افكار به اين طرف، مسائلي كه منحصراً در فلسفه مورد بحث قرار گرفت جزء مسايل فراسرشت محسوب گرديد،به عبارت ديگر ميتوان گفت، پاسخ غالب مسايل
فلسفي به عهده فراسرشت محول شده است پس مسايل فلسفي بدين ترتيب در زمرة مسايل فراسرشت ميباشد با اين تفاوت كه بعضي از مسايل فراسرشت خالص هميشه در پرتو فلسفه باقي خواهد ماند و از حدود مسايل علمي خارج خواهد بود. از قبيل مسايل مربوط به ذات و الهيات و غيره … اين قبيل مسايل را كانت بكلي از حيطة فلسفي خارج كرده است و آنها را بعهده مسائل فراسرشت خالص واگذار مي نمايد، و بحث دربارة آنها را بي نتيجه مي شمارد و برخي ديگر را كه
جنبه عملي ميتواند داشته باشد و به درد زندگي و سعادت انساني مي خورد كار فلسفه مي داند، اكنون با تمام اشكالاتي كه براي تعريف هنر وجود دارد سعي مي كنيم آنرا تعريف كنيم و بعد از قول فلاسفه و دانشمندان در تاييد نظرات خود شاهد بياوريم يعني آنچه را كه ما قبلا ادعا مي كنيم بعدا بوسيله آنها تاييد مي نماييم.
فصل 2: تقدس در هنر
هنگاميكه پيغمبر (ص) مكه را فتح كرد، نخست به ساحت مقدس آن قدم نهاد و سوار بر شتر طواف كعبه را بجا ميآورد. اعراب مشرك دور و بر كعبه را با كمربندي از سيصد و شصت بت كه هر يك به يك روز سال قمري اختصاص داشت، پوشانده بودند. حضرت پيغمبر در حالي كه اين بتها را با عصاي خود لمس مي كرد، يكي را پس از ديگري واژگون مي ساخت و در عين حال اين آيه قرآني را تلاوت مي فرمود: «بگو اي پيغمبر كه حق آمده و باطل نابود شده است، همانا باطل نابود شدني است»
(سورة اسراء آيه 33) پس از آن كليد كعبه را به وي دادند و او وارد كعبه شد. ديوارهاي داخلي كعبه با نقاشيهايي كه يك هنرمند بيزانسي، به دستور متوليان مشرك كعبه، رسم كرده بود، تزيين يافته بود. آنها صحنه هائي از زندگي حضرت ابراهيم و برخي از آداب و رسوم مشركان را نشان مي داند. همچنين تصويري از حضرت مريم و فرزند او عيسي (ع) ديده مي شد. در حاليكه حضرت محمد اين شمايل حضرت مريم را با دو دست محكم نگهداشته بود، دستور داد تا همه
پيكرهاي ديگر نابود شود. شمايل حضرت مريم بعداً در يكي از آتش سوزيهاي كعبه ويران شده و اين حكايت نمايشگر معنا و مفهوم آن چيزي است كه به غلط «شمايل شكني اسلامي» ناميده ميشود و بهتر است آن را عدم گرايش به شمايل نگاري بناميم. اگر كعبه قلب انسان باشد، بتهايي كه در آن هستند نمودار اميال و شهواتي است كه قلب را احاطه كرده اند و عايق و مانعي در راه خداوند هستند. منع و تحريم شمايل نگاري در اسلام به معني دقيق كلمه فقط در مورد تصوير ذات الهي صدق ميكند. بنابراين اسلام از اين جهت همان وجهه نظر شريعت موسي و يا بطور دقيق تر، توحيد ابراهيمي را كه اسلام خود را احيا كننده و مجدد آن ميداند دارد.
مقايسه وقوف اسلام نسبت به پيكره ها و تماثيل، با موقف كليساي ارتدكس يونان، آمرزنده است. چنانكه مي دانيم كليساي روم شرقي يك بحران شمايل شكني را پشت سر گذاشت و شايد در اين امر اسلام در آن بي تأثير نبود. كليسا مسلماً مجبور شد تا تعريف نقش تمثيل مقدس يا شمايل را از نو مورد مطالعه قرار دهد. هفتمين شوراي كليسا در تاييد پيروزي ستايشگران تصويرهاي مقدس، تصميم خود را با كلمات زير موجه ساخت:
«خداوند در ذات خويش وراي هر گونه توصيف و تصوير ممكن است ولي از آنجا كه كلمه الهي طبيعت انساني بخود گرفت و آنرا با آميختن با جمال الهي به صورت الهي خود باز گردانيد و با آن وحدت يافت، خداوند را ميتوان و بايد از طريق صورت انساني عيسي مسيح ستايش كرد.»