بخشی از مقاله

موضوع مقاله:
آشنايي با مفهوم خويشتن در روانشناسي


چكیده:

رفتار انسان پيچيده و اغلب علل گوناگون دارد. و از فردي به فرد ديگر تغيير مي كند. حتي اگر رفتار مورد مشاهد يكي باشد. افراد با خودهاي متفاوت از يك موقعيت مي تواند درك متفاوتي داشته باشد. شايد رفتار يكساني كه از دوفرد در يك زمان بروز مي كند با رفتار مشابهي كه در زمانهاي مختلف از همان افراد سر مي زند ، داليل مختلفي داشته باشد و از طرف ديگر ممكن است از رفتاري كه نشان مي دهيم يا حرفهايي كه مي زنيم آگاه نباشيم، تمام اين رفتار و اعمال از خود ما سرچشمه مي گيرد. مطالب فوق اين نظر را كه انسان داراي ابعاد و جنبه هاي متفاوتي از “خود“ است را به اثبات مي رساند و نويسنده مقاله را بر آن داشت تا مفهوم خود يا خويشتن انسان را در رويكرد هاي روانكاوي ، رواني- اجتماعي ، صفات ، انسان گرايي ، شناختي ، شناختي- اجتماعي ، ارگانيسمي و سرشتي ، پردازش اطالعات،تحليل رفتار متقابل و ديدگاه گشتالت با توجه به نظريات روانشناسان شخصيت وبا عنايت به پارادايم مورد مطالعه آنها از نظر بگذرانيم.

کلماتکلیدی: خودشناسی، المت،روانشناسی


مقد مه:

براي انسان هيچ حكم ارزشي مهمتر از داوري او در مورد نفس خويش نيست،و ارزشيابي شخص از خويشتن قطعيترين عامل در روند رشد رواني اوست تصويري كه يك فرد از خويشتن دارد به طور ضمني در همه واكنشهاي ارزشي او تجلي ميكند. ارزشيابي شخص از خويشتن اثرات بر جسته اي در جريان فكري،احساسات، تمايالت،ارزشها و هدفهاي وي دارد وكليد فهم رفتار اوست. هيچ كس نمي تواند نسبت به داوري خود درباره خويشتن بي تفاوت باشد زيرا طبيعت وي چنين اجازه اي را نمي دهد.

رويكرد روانكاوي:

فرويد Freud در تشريح شخصيت با توجه به تجد يد نظري كه در سالهاي آخر داشت سه ساختار بنيادي نهاد ، IdخودEgo و فراخود Superegoرا مطرح كرد.نهاد مخزن غرايز است و بطور مستقيم با ارضاء نيازهاي بدني ارتباط دارد. نهاد مطابق اصل لذت pleasure principleعمل ميكند و هيچ وقت از واقعيت آگاه نيست “خود“ نسبت به واقعيت آگاهي دارد و قادر است محيط فرد را دستكاري كند و مطابق با اصل واقعيت Reality- pincipleعمل كند.

1


خود از ديدگاه فرويد ارباب خردمند شخصيت آدمي است و قصد خود ، خنثي كردن تكانه هاي نهاد نيست بلكه كمك به نهاد جهت كاهش تنش است. خود با توجه به اينكه تابع اصل واقعيت است تصميم مي گيرد كه چه زماني و به چه شيوه اي غرايز مي توانند به بهترين نحوه ممكن ارضاء شوند. فرويد رابطه خود يا نهاد را مانند سوار كار با اسب در نظر گرفته است كه نيروي خام حيواني اسب بايد از سوي سوار كار مورد هدايت و رسيدگي قرار گيرد. جنبه سوم شخصيت از نظر فرويد “ فراخود “ است. اين جنبه اخالقي شخصيت معموال در سنين 5 يا 6 سالگي قرار گرفته است و پيش از هر چيزي در بر گيرنده قاعده هاي رفتاري وضع شده از سوي والدين است.

كودك از يك طرف رفتارهايي را كه در نظر والدين نادرست يا بد هستند،در اثر تنبيه و تحسين ياد مي گيردو از سوي كودك از والدين ياد مي گيرد كه داراي خود آرماني Ego-Ideal است و شامل رفتارهاي خوب يا درستي است كه كودك به خاطر آن تحسين شده است. فراخود در نقش دارواخالقي و به منظور دست يابي به كمال اخالقي،مصمم و حتي بي رحم است. فراخود از نظر شدت، نامعقولي و پافشاري نسنجيده و پي گيرانه بر فرمانبرداري، تفاوتي با نهاد ندارد. و قصد آن، نه به تعويق انداختن خواستهاي لذت جويانه نهاد،بلكه بازداري همه آنها ست. فراخود،نه براي لذت تالش مي كند و نه براي دستيابي به هدفهاي واقع گرايانه بلكه تالش آن صرفا در جهت كمال اخالقي است.

بنابراين خود در اين ميان به شدت گرفتار شده و زير فشار نيروهاي مصر و تضاد است. به تعبير فرويد خود بينوا، روزگار سختي را در پيش رو دارد و از سه ناحيه نهاد، واقعيت و فراخود در فشار است. و زماني كه خود به شدت تحت فشار باشد، نتيجه اجتناب ناپذير اين اصطكاك پديد آمدن اضطراب است. شولتز ، ترجمه كريمي ، . 1731

منبع اضطراب ممكن است در نهاد، فراخود يا در واقعيت نهفته باشد. وقتي نهاد منبع اضطراب است فرد احساس مي كند كه با خطر غرق شدن توسط تكانه ها روبرواست ، وقتي فراخود منبع اضطراب است، فرد احساس گناه و خود محكومي مي كند.


رويكرد روانكاوي جديد:

كارل يونگ carlyung خود را ذهن هشيار دانست يعني آن بخش از روان كه به ادراك،تفكر،احساس و يادآوري مربوط مي شود. اين بخش شامل آگاهي ما از خويشتن و مسئول انجام فعاليتهاي طبيعي زندگي در زمان بيداري است خود ، داراي كاركردي انتخابي است و تنها محركهايي را به ذهن هشيار و آگاه راه مي دهد كه پيوسته در معرض آنها قرار داريم. قسمت اعظم ادراك هشيار و واكنش نسبت به جهان پيرامون مان به وسيله نگرشهاي برون گرايي Extraversion و درون گرايي Introversionتعيين مي شود. وي اعتقاد داشت كه زيست مايه ما مي تواند به صورت بيروني به سوي جهان خارج و يا به صورت دروني و به سوي خويشتن جريان يابد. جنبه ديگر نظريه يونگ تاكيد بر اين نكته دارد كه چگونه افراد با نيروهاي مخالف درون خود منازعه مي كنند. يونگ در اين خصوص واژه پرسونا personaرا بكار برد و در اصل پرسونا به نقابي گفته مي شود كه بازيگران يا افراد بر چهره مي زنند تا در پس آن پنهان شوند و خود را چيزي جز آن چه هستند بنمايند.

2


ما در زندگي نقشهاي بسياري بازي مي كنيم و صورتكهاي بسياري بر چهره مي گذاريم چون همه ما چنين نقشهايي را بازي مي كنيم به اعتقاد يونگ استفاده از نقاب هاي مختلف چندان زيان آور به نظر نمي رسد، حتي مي تواند مفيد وبراي مقابله با رويدادهاي گوناگون زندگي جديد، ضروري باشد.

اگر شخص معتقد شود كه صورتك و يا نقاب به راستي مي تواند بر طبيعتش تاثير نهد، آنگاه نقاب مي تواند بسيار زيان آور باشد، چرا كه ديگر شخص نقش بازي نمي كند بلكه به نقش تبد يل مي شود، در نتيجه “من “ شخص همان نقاب مي شود و ساير جنبه هاي شخصيت مجال رشد و پرورش كامل نمي يابند كه محصول آن اضطراب است شولتز، ترجمه خوشدل . 1761

جنبه ديگر شخصيت از نظر يونگ آنيما وانيموس Animus & Animaاهميت اين دو در اين است كه هر دو بايد بيان شوند، يعني مرد بايد ويژگيهاي زنانه خود و زن بايد خصايص مردانه خود را همراه با خصوصيات جنس خود بروز دهد. تا شخص هر دو وجه خود را بيان نكند، نمي تواند به شخصيت سالم دست يابد. يونگ خود را هدف نهايي زندگي مي داند. خود نمايانگر تالش به سوي يگانگي، تماميت و يكپارچگي همه جنبه هاي شخصيت است. زماني كه خود پرورش يافت، شخص با خويشتن و جهان احساس هماهنگي و يكپارچگي ميكندو در غير اين صورت از سالمت كامل باز مي ماند.

يونگ در نهايت به تحقق خود اشاره مي كند و عنوان مي نمايد كه براي رسيدن به خود شدن بايد از آن جنبه هاي نفس كه مورد غفلت قرار گرفته آگاهي پيداكردو هيچ يك از وجوه شخصيت نبايد بر ديگري مسلط شود. و همه آنها به توازني هماهنگ و به يك شخصيت مشترك رسيده باشند.

آلفرد ادلر Alfred Adler بر شيوه زندگي Life styleتكيه داشت كه شخص بر اساس شيوه زندگي خاص خود ايفاي نقش ميكند و آن كلي است كه به اجزا فرمان ميدهد. شيوه زندگي مهمترين عاملي است كه انسان زندگيش را بر اساس آن تنظيم مي كند.

آدلر معتقد است شيوه زندگي داراي چهار صورت است 1: مفهوم خود يا خويشتن پنداري، يعني اعتقاد فرد به اينكه “من“ كه هستم 2خود آرماني، يعني اعتقاد فرد به اينكه “من چه بايد باشم“ يا مجبورم چه باشم تا جايي در ميان ديگران داشته باشم 7تصويري از جهان 4 اعتقادات اخالقي، پس هر گاه ميان اعتقادات مربوط به “خود“ و “ خودآرماني “ تعارض به وجود آيد، احساس حقارت Inferority Sensationبروز مي كند.

شيوه زندگي ، ادلر را ارضاء نكرد، زيرا به نظر او مفهومي ساده و مكانيكي بود و سر انجام در راه جستجوي اصلي پوياتر به مفهوم “خود خالق “ دست يافت. وي عقيده داشت كه شخصيت آدمي فقط از استعدادهاي غريزي ، ارثي ، تاثيرات محيط خارجي ، فعل و انفعاالت حاصله از آنها تشكيل نمي شود ، بلكه در اين ميان خالقيت و ابتكاري نيز در كار است به اين معني كه آدمي براي ارضاء تمايل برتري جويي خود عوامل زيستي و اجتماعي را تجارب تازه و فعاليت هاي ابتكاري مورد استفاده قرار مي دهد كه اين ابتكار و خالقيت مظاهر “خود خالق S elf - creative “هستند.

“ خود خالق “ ميان محركهاي خارجي و پاسخهايي كه بايد به آنها داده شود قرار دارد و در چگونگي و صدور پاسخ ها دخالت مي كند يعني ابتكار بخرج ميدهد. بنابراين، طبق اين نظر هر كسي معمار و سازنده بناي شخصيت خويش است و اين بنا را با مواد خام وراثت و تجارب زندگي به وجود مي آورد. و به عبارت ديگر آدمي مي تواند حاكم بر سر نوشت خود

7


باشد نه محكوم آن. “ خودخالق “ به دنبال كارهاي تازه و ابتكاري مي رود و شيوه زندگي اختصاصي هر كس را معين ميكند و اين بر خالف من فرويد است كه اسير و بنده و اجرا كننده هدفهاي غرايزفطري پنداشته شده است سياسي،. 1731

كارن هورناي Karen Horney خودشناسي و كوشش در بالفعل ساختن استعدادهاي فطري را وظيفه اخالقي و امتيازي معنوي انسان مي داند و آنرا نتيجه تحول اخالقي مي خواند و تحول آدمي را ناشي از خود او نه از اجتماع ميداند. همان منبع

هورناي سه مفهوم براي “خود“ قائل است. 1خود فعلي ،Actual self كه از مجموع تجربيات شخص تركيب يافته است 2خود حقيقي Real selfشخص سالم و هماهنگ 7خود آرماني Idealized selfسادوك ، ترجمه پورافكاري. 1731

هر اندازه آدمي بيشتر هدف خيالي و آرماني خود را دنبال كند بيشتر از خود واقعي دور مي شود و نتيجه اين امر ابتدا افزايش شدت كشمكش دروني او بعد كوشش بيهوده او براي دفع آن كشمكش و رفتار نا بهنجار خواهد بود. فرد همه شكست ها و ناكاميهاي خود را برون پنداريProjectionبه نيروهاي خارجي نسبت مي دهد كه اگر فرد بتواند خود شناسي كند و به خود واقعي خويش پي ببرد از اين حالت نجات خواهد يافت.

اريك فروم Erick Fromm در ارتباط مفهوم “ خود “ جهت گيري بارور را عنوان كرد ، بارور بودن را به كار بستن همه قدرتها و استعدادهاي با لقوه خويش ميداندو شخصيت سالم بارور به يك معنا چيزي را به بار مي آورد كه مهمترين دستاورد انسان، يعني “ خود “ است انسانهاي سالم با راياندن همه استعدادهاي بالقوه خود، با تبديل شدن به آنچه در توانشان است با تحقق بخشيدن به همه قابليتها و توانائيهايشان “ خود “ را مي آفريند،فروم دو نوع وجدان اخالقي قدرتگرا و وجدان اخالقي انسانگر را مطرح كرد و بين اين دو فرق گذاشت.وجدان اخالقي قدرتگرا ، نمايا نگر قدرت خارجي دروني شده اي است كه رفتار و انديشه، بيرون از خود شخص است و او را از رشد كامل باز مي دارد. وجدان اخالقي انسانگرا، نداي “ خود “ است و از تاثير عامل خارجي آزاد است. بنابراين شخصيت سالم بارور از توانايي هدايت و تنظيم خود بر خوردار است شولتز ، ترجمه خوشدل . 1761

هنري موري Henry Murray همانند فرويد نهاد، فرا خود و خود را بكار برد اما مفاهيم وي با آنچه فرويد عنوان كرد اندكي تفاوت داشت. موري معتقد بود كه نهاد مخزن تمامي اميال فطري تكانشي است. نهاد انرژي و جهت رفتار را فراهم ميكند و نهاد را شامل تكانه هاي فطري است كه جامعه آن را قابل قبول مي داند. وي معتقد بود قدرت نهاد در ميان مردم فرق ميكند و مسئله كنترل و هدايت نيروهاي نهاد براي همه مردم يكسان نيست و تاكيدزيادي بر نيروهاي موثر محيط اجتماعي بر روي شخصيت دارد شولتز ، ترجمه كريمي . 1731

موري “ خود“ را يك نيروي باز داشت كننده و واپس زننده سائقه ها و انگيزه ها و سازمان دهنده رفتار ميدانست كه براي چگونگي ظهور انگيز ههاي ديگر نظم و تربيتي برقرار مي كند و راه حل مي يابد. من كه نيروي خود را از نهاد مي گيرد همانقدر براي آن لذت و كاميابي فراهم ميكند سياسي ، . 1731

4


“ فراخود “ را موري يك كيفيت اكتسابي مي داند كه از اندروني شدن ارزش هاي والدين و مربيان كودك به وجود مي آيد بر سرمشق برگزيدگان و افراد برجسته و گروههاي همساالن و ادبيات و اسطوره شناسي فرهنگها نيز تكيه دارد. فراخود در سراسر زندگي به رشد خود ادامه ميدهد. در همان حال كه فراخود در حال رشد است “ خود آرماني “ نيز در حال رشد است و اين خود آرماني براي فرد هدفهاي دور بردي فراهم ميكند تا براي رسيدن به آنها تالش كند. خود آرماني شامل آرزوها و جاه طلبي هاي شخص است و مي تواند با ارزشهاي فراخود در توافق و يا در تعارض باشد. در حالت تعارض، شخص ممكن است آرزوي برتري در نوعي از رفتارها را داشته باشد كه از هنجارهاي فرهنگي دروني شده او تخلف كند،

نظير شخصي كه آرزو دارد سر كرده تبهكاران باشد شولتز ، ترجمه كريمي، . 1731


رويكرد رواني-اجتماعي:

اريك اريكسون Erick Erikson تاكيد بيشتري بر “خود“ نسبت به نهاد داشت.از نظر اريكسون “خود“ بخش مستقلي از شخصيت است و وابسته به نهاد و يا تحت تسلط آن نيست. عالوه بر اين “خود“ نه تنها به وسيله والدين بلكه به وسيله محيط اجتماعي و تاريخي فرد تحت تاثير قرار ميگيرد. اريكسون معتقد است خود براي يك مدت طوالني پس از دوران كودكي نيز به رشد خود ادامه ميدهد و در بخشي از آن خود را بطور آشكار و مهم جلوگر مي نمايد و نهايتا در مرحله وحدت هويت در برابر سر در گمي نقش خود را به صورت “ هويت خود E go Identity “در دوره نوجواني نشان ميدهد. و در اين زمان است كه سوال اساسي فرد در مورد هويت خود مطرح مي شود كه بايد حل شود. اين مرحله از خود كه يك زمان تفسير و تحكيم است كه در آن هر احساسي كه داريم و هر چيزي كه درباره خود ميدانيم به صورت يك كل تركيب مي شود و شخص بايد يك “ خود انگاره Self-Image “ با معني را شكل دهد كه عالوه بر پيوستگي گذ شته يك جهت گيري نسبت به آينده را شامل شود شولتز، ترجمه كريمي ، . 1731

اريكسون نوجواني را به عنوان وقفه اي بين كودكي و بزگسالي در نظر گرفت، يعني “ نوعي خوديابي “ moratoriumروانشناختي كه براي اختصاص دادن زمان و انرژي به آزمودن نقشها و تصاوير ذهني، كامال ضروري است. و سپس به “ بحران هويت خود “ اشاره ميكند كه در اثر تضاد بين نقش ها و الگوهاي هويتي بوجود مي آيد. در مرحله آخر اريكسون به “ يكپارچگي خود “ كه فرد يك احساس كمال و رضايت بر گذشته دارد كه خود را با آن پيروز يها و شكست ها سازگار ميكندو آن گاه به يكپارچگي خود دست مي يابد همان منبع .


رويكرد زيستي-اجتماعي:

گاردنر مورفي Gardner Morphy در تعريف مفهوم خود از احساسات و ادراكاتي كه ر كس از كل وجود خويشتن دارد سخن ميگويد و آدمي با وجود تغييرات و تحوالتي كه در طول زمان روي ميدهد پيوسته احساس دوام و استمرار مي نمايد و علم به وجود خويشتن از زماني كه كودك متوجه بدن خود مي شود آغاز مي شود. از اين رو خود براي هر كس با ارزش ترين چيزها ميگردد و به تدريج از جنبه مادي بدني آن كاهش مي يابد و بر جنبه معنوي آن افزوده مي شود و خود مفهومي انتزاعي پيدا ميكند و اين سؤال مطرح مي شود كه چيست و چه ارزشي دارد؟ مورفي از من ياد ميكند و در

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید