بخشی از مقاله

بازخوانی مفاهیم و ویژگیهاي معماري قدسی


چکیده

هنر ایرانی که به واسطه ي حضور مفاهیم و مضامین پنهانی و مستترش، همواره از هنر سایر ملل متمایز شده، در نتیجه ي سرشت و احساس پاك و خالصانه ي هنرمندان شیفته و متعالی این مرز و بوم به منصه ي ظهور رسیده است.

نگارندگان مقاله بر این باورند که اوج اعتلا و شکوفایی هنر ایرانی در ساحت مقدس هنر اسلامی متجلی گشته است. هنري که با اتکا به معنویت به مثابه ي یگانه عنصر هویت ساز بشري، موجبات گذار آدمی از دیار مادیات به علم معنویات را فراهم ساخته است. در این نوشتار سعی بر آن است به بازشناسی مفاهیم و مضامین مرتبط با معماري قدسی پرداخته شود. شایان ذکر است در این پژوهش از روش تحقیق توصیفی- تحلیلی و شیوه ي تحقیق مرور متون و منابع بهره گرفته خواهد شد.


واژگان کلیدي: هنر، معماري، معماري قدسی

مقدمه

امروزه در عصر جهالت و انزواي بشریت که تکیه بر پایه هاي اعتقادي و هستی شناسانه بی معنی تلقی می گردد، از یک سو موجبات تنزل فرهنگ جوامع فراهم آمده و انسانی متعالی که از روح و فطرتی ماورایی سرشته شده، ناخودآگاه به موجودي بی ارزش و مادي بدل گشته و از دیگر سو روح متعالی هنر به مثابه ي پدیده اي الهی و یگانه مصلح بشریت، در ظواهر و مادیات رنگ باخته است. از اینرو این مهم به ذهن هر انسانی متبادر می گردد که یقینا آنچه آثار امروز را از تکامل و زیبایی تهی ساخته تغافل طراحان و هنرمندان از پیوند ناگسستنی انسان به معنویت، مقدسات و سنت به مثابه ي برترین عناصر هویت بخش بشري است. در واقع هنر، ضرباهنگی متناسب، ترکیبی موزون، خلاقیتی ماورایی و گفتمانی معنوي و پویاست که به واسطه ي ظرافت بیان و شهود باطنی هنرمندي متواضع و خلاق در قالب کلمات، اصوات، صور و ساختار فیزیکی بدیع متجلی می گردد. به واقع هنري که معنویت را به چالش و تعاملی منطقی با خود برانگیزد و پرده از حقایق هستی بردارد، در تارو پود بیانی قدسی متجلی می گردد. هنر قدسی به عنوان برترین نماد عالم باقی در صورتی مادي به بهترین وجه در ساختار هنر اسلامی در سرزمین هاي مسلمان و به طور اخص در ایران زمین متظاهر گشته است. اما معماري اسلامی به مثابهي محسوس ترین و قابل درك ترین بخش از هنر اسلامی که در ساحت عناصر و ساختار هاي فیزیکی به منصه ي ظهور رسیده است، همواره تجلی گاه احساسات و کمالات پاك و خالصانه ي هنرمندانی بوده است که با گفتمانی استعلایی بر این مهم تلاش کرده اند تا رمز و رازها و انتظام نهان هستی را در ساحتی عرفانی به تصویر بکشانند و از این رهگذر سبب ساز برقراري پیوندي معنوي میان ملکوت و عالم فانی و بیانگر هویتی ویژه و متمایز براي آن ها باشند.

در شکل گیري این هویت متمایز، دو دسته عوامل بیرونی و دورنی ایفاي نقش می نمایند. » عوامل درونی موضوعاتی چون مذهب، جهان بینی، تاریخ، فرهنگ و سایر قلمروهاي معنوي هستند که بسته به اهمیت شان براي انسان در شکل دادن هویت او مؤثر هستند. مهم ترین نقش را عامل ایمان ایفا می نماید ایمان عبارت است از تعلق و وابسته شدن شخصیت آدمی به یک حقیقت که براي تأمین سعادت مالی و معنوي او به طور مطلق پذیرفته شده است. این پذیرش به حدي در اعماق شخصیت نفوذ پیدا می کند که شخصیت، هویت و ارزش خود را بدون آن پوچ تلقی می کند. البته ارزش ایمان بستگی به ارزش آن حقیقت دارد که براي شخصیت سعادت مطلق تلقی شده است) . « علامه جعفري، 1359، ص .( 12 مبرهن است آنچه آثار امروزي را از هویت، زیبایی و کمال تهی ساخته، غفلت از همین نیاز اساسی انسان به معنویت و ایمان درونی است. در واقع نگارندگان مقاله بر این اعتقادند که بارزترین تجلی گاه معنویت و هویت متعالی انسانی را می توان در لایه هاي پنهانی هنر قدسی جستجو نمود. از این رو در ادامه به بازشناسی زوایاي هنر و معماري قدسی پرداخته می شود.
هنر قدسی

"قدس" به معناي پاکی و "قدسی" به معناي صالح و نیکوکار است؛ همینطور "مقدس" به معناي جاي پاکیزه و به پاکی یاد شده-

است. (رهبرنیا و رهنورد، .(102 : 1385 امر قدسی حاکی از تجلی عوالم برتر در ساحت هاي نفسانی و مادي هستی است و منشا صدور امر قدسی ، عالم روحانی است که فوق ساحت روانی یا عالم نفسانی است. از این رو، هنرمند کسی است که به واسطه انضباط معنوي و از این طریق عروج به عالم روحانی از یک سو و شناخت علم قدسی از سوي دیگر قادر به آفرینش هنري می گردد. (

نصر،حسین، .( 512 : 1380 در "هنر قدسی"، تاکید بر بیانی وراي ظاهر اشیا، براي نمایانگري ذات آنها وجود دارد و نقش اصلی این هنر متعالی در جهان هستی، ارائه مفهومی ماورایی و نمادین به گونهاي محسوس و قابل ادراك است. (رهبرنیا و رهنورد، 1385 .(102 : در واقع در هنگام آفرینش اثر هنري، تعاملی پویا و روحانی میان هنرمند و جهان هستی رخ میدهد. تعاملی که سبب می-

شود در وراي هنر، حقیقت و مفهومی شگرف، رمزآلود و آسمانی، نمایان و توجه برانگیز شود؛ چنانکه در وراي طبیعت زمینی، افقی بیکران وجود دارد. این حقیقت شگرف، که در هماهنگی با تقدس موجود در جهان هستی قرار دارد، همان روح فلسفه اسلامی است. از اینروست که هنر قدسی، صرفاً از وهم هنرمند ناشی نشده؛ بلکه نتیجه رویت و شهود واقعیتی عینی است که فقط با شعور و آگاهی خاصی در وجود هنرمند امکان پذیر است. (هاشمنژاد، .(330 : 1385 به واقع هنرمند هنر قدسی خانه و منظر گاه زبان اشارتش قرب حقیقیت است و افق انکشافش وجود اقدس و مقدس. ( بسیج، (230 : 1388

بنابراین هنري قدسی است که حکایتکننده رموز الهی و بازتاب رمزي و کنایی صنع الهی باشد، هنري که تجربهاي زیباشناختی از امر متعال و قدسی است و امر قدسی از ساحتی فراتر از ماده و آسمانی صادر میشود. (رهنورد به نقل از بوکهارت، (18-15 : 1378

در واقع هنر زمانی قدسی می شود که هنرمند از فطرت اول به فطرت ثانی برود. آن گاه فتوح روي می دهد و عقل جزیی با عقل کلی متصل و متحدد می گردد. ) 1 بسیج، (234: 1388 باید اذعان داشت در این هنر سیطره حیرت در برابر عالم راز است و کوششی در جهت ازدیاد آن. ( همان: .(230 اما از سویی دیگر هنر قدسی را تجلی گاه وحدت الهی در جمال و نظم عالم تعریف کردهاند؛ وحدتی که از هماهنگی و انسجام عالم کثرت شکل میگیرد و پژواك آن در نظم و توازن نمود مییابد. (بورکهارت، :1369 .(12 همچنین سر منشا هنر قدسی، بصیرتی ملکوتی است که از حکمت جاوید نشات می گیرد؛ حکمتی که در قلب پیام و تجربه دینی نهفته است و چون مبدا الهی واحد است و نیز به سبب وحدت عمیق گیرنده انسانی، به جاودانگی و جهان شمولی دست می یابد. (نصر، .(110 : 1379 بهواقع هنر قدسی مبتنی بر علم سمبولیزم است، یعنی هر چیزي در هنر قدسی در واقع رمز یک حقیقت برتر است، رمزي است که انسان را به حقایق برتر برتر هدایت میکند و بهمثُل اعلا میرساند و در نتیجه باعث نوعی شهود محض میشود. یک سمبل، یک امر حقیقی و وجودي است. اصولا سمبولیزم اساس خلقت و اساس وحی الهی است. (اعوانی، .(325 : 1375

از اینرو هنر قدسی را تجلی قدسی از ظهور امر متعال، از خلال واقعیت مادي میدانند و آن را تجلی امري و عملی، از مرتبهاي فراتر از عالم مادي، در اشیایی میانگارند که با دنیاي طبیعی جدایی ناپذیر مینماید (الیاده، .(16 : 1375 بر این اساس هنر قدسی را می توان مبتنی بر اندیشه هنر براي انسان دانست که جانشین خدا بر روي زمین به حساب می آید و در نهایت هنري براي خدا و در

جهت قرب به ذات یگانه او به شمار میآید زیرا ساختن چیزي براي انسان به مثابه یک موجود خداگونه، به معناي ساختن آن چیز
براي خدا و ذات حق بحساب می آید. (نصر،.(496 : 1380

در واقع، منظور از هنر قدسی آن نوع هنري است که در آن، دل، جان، بینش، عقیده و ایمان انسان همراه با اعضاء و جوارح او، در فرآیند کشف حقیقت و بروز خلاقیت، در تکاپو و جنب و جوش قرار دارد. در هنر قدسی، نفس هنرمند یک مرتبه نازله از وجود او است و در نتیجه میباید از قواي برتر وجود او متاثر شود. در واقع معنایی را که دریافت میکند بی واسطه از نفس نیست، بلکه از مراتب برتر است، نوعی الهام و اشراق است. بنابراین در هنر قدسی، اگرچه نفس هنرمند متحقق کننده حقایقی است ولیکن این حقایق را از مراتب بالاتر دریافت کردهاست. (اعوانی، .(346 : 1375 بنابراین در هنر قدسی، هنر یک وسیله تجملی و از سر تفنن و خود پرستی نیست. در واقع هنر به اختیار هنرمند ایجاد نمی شود. بلکه سرریز روح توانا و عالم هنرمند است که در قالب آثار هنري، دامن اجتماع را می گیرید و با خود همراه می سازد. ( بسیج، .(242 :1388 به بیان دیگر هنرمند در هنر قدسی، پس از درك هجران دنیوي، در صدد بر می آید تا در حد ممکن خویش را به ذات باریتعالی نزدیک گرداند و بر این اساس به وادي سلوکی عرفانی وارد می شود تا لحظه به لحظه به آستان حضرت دوست نزدیک گردد و بر غربت درونی خویش التیامی بخشد و دیگران را نیز از این احساس ملکوتی در بستر تجربه اي هنري مستفید گرداند و این چنین است که مراتب سلوك عرفانی هنرمند آغاز می گردد.
متفکران اسلامی سلوك و سیر و سفر را چنین تعریف می کنند: سفر معنوي چهار نوع است. اول سفر از خلق به سوي حق، دوم سفر از حق با حق، سوم از حق به سوي خلق با حق، چهارم سفر از خلق به سوي خلق با حق. (مددپور، .(142 : 1371
بشنو از نی چون حکایت می کند از جداییها شکایت می کند
کز نیستان تا مرا ببریده اند از نفیرم مرد و زن نالیده اند
سینه خواهم شرحه شرحه از فراق تا بگویم شرح درد اشتیاق
به واقع راز و رمز هنر قدسی در همان معنویت، خلوص و حقیقت درونی آن خلاصه میشود که به بروز رسیده است. به واقع در نگاه سنتی، انسان در جهانی میزید که فقط یک مبدأ و یک مرکز دارد. او نسبت به آن مبدأ در آگاهی کامل به سر می برد. مبدأیی که مشتمل بر کمال، پاکی ازلی و تمامیتی است که بشر سنتی می خواهد در جستجوي آن برود. آن را دوباره به دست آورد و انتقال دهد. او روي دایرهاي زندگی می کند که پیوسته از مرکز آن با خبر است و در زندگی اعمال و اندیشههاي خود را به سوي آن مرکز دارد. (نصر، .(133 : 1380 مرکز و وحدتی که مبدأ تجلی همه چیز در بیکران هستی است و به بهترین وجه در بیان راز گونه و

نمادین هنري مقدس، که همواره انگیزش تفکر و تأمل آدمیان را در ارزش هاي متعالی دینی و ذات اقدس الهی فراهم آورده، متجلی گشته است. به واقع هنر قدسی، سیطرهاي کیفی و رهیافتی باطنی است با مقامی والا و کبریایی که به مثابهي برترین تجلی گاه عالم روحانی در قالب، صور و ساحتی نفسانی و مادي متجلی میگردد و همواره در تلاش است تا با برقراري گفتمانی متعالی، ذاتی مقدس، وحدت و یگانگی حقیقتی متعالی را بر دیدگان عرضه نماید و حضور رمز وار ایمان را آشکار سازد. در واقع هنر قدسی آن جاست که هنرمند با روح القدس یا جبرییل ارتباط پیدا می کند و در این ارتباط به الهام و اشراق می رسد و حقایق الهی را اخذ می کند. این است راز ماندگاري و همیشه جوانی این هنر. در هنر قدسی هنرمند نزدیک به وحی و نبوت است. روح القدس به او الهام می کند و با زبان و دست و دل او نقش جمال و جلال می کشد و آیات قرآن را تفسیر می کند. از این روست که جایگاه و ساحت هنر قدسی را مجال و مقام هرمدعی هنري نیست و البته فقط این هنر است که ماندگار است و هنرمندش زنده یاد.( بسیج، :1388
(246 هنرمندي که رند 2است و ساحت وجودش منور به نور فضیلت الهی.
عیبم مکن به رندي و بدنامی اي حکیم کاین بود سرنوشت ز دیوان قسمتم

هنر قدسی و معماري
معماري آمیخته و فرآیندي از علم و هنر، ذوق و سلیقه، اعتقاد و ایمان، و مهارتهاي خاص است که در راستاي تمدن و فرهنگ و در رهگذر تاریخ، زبان گویاي زمانه خویش است. (ابوالقاسمی، .(378 : 1379 معماري همیشه تجلی و تبلوري از اعتقادات و باورهاي انسانی است. (حاج قاسمی، .(405 : 1362 فرهنگ لغات دهخدا معمار را چنین تعریف کردهاست: مباشر بنایی و داناي به علم بنایی، استاد بنایان، مهتر بنایان، بسیار عمارتکننده و آنکه عمارت کند و موجب رونق و تعالی گردد. (دهخدا، : 1377 ج 14، .(21184

معماري به عنوان مفهومی است که مصالح، قوام و دوام خویش را از ماده و شکل و فرم و زیباییاش را در روح و ذوق و شهود آدمی میگیرد. (بلخاري قهی، .(13 :1374 در واقع معماري را آبادانی تعریف نموده اند؛ که نقیض آن خرابی است. معماري را می توان هنر ساختن و بنا کردن تعریف کرد. (دیویز، .(100 : 1374 معماري، تبلوري از فرهنگ یک جامعه در گذرگاه زمان است. به تعبیري دیگر می توان به مدد این هنر جنبه هاي مختلف رشد و پویایی هنر و فرهنگ هر زمان را مورد پژوهش و تحقیق قرار داد. هنگامی که سخن از ایجاد بنایی می رود، ساختمان ابن بنا صرفا نمیتواند مورد نظر قرارگیرد، ابعاد گسترده دیگري در کنار این بنا از قبیل شرایط اقلیمی، فرهنگی، سیاسی، اجتماعی و هنري مطرح می شود و به همین دلیل معماري تنها شاهد زنده و سند گویاي فرهنگ و هنر هر قوم است. (شیرازي، .(139 : 1361 معماري، همان فرهنگ پذیري یا هدایت ماده است که در عمل امانت داري است که به هر مرتبط با خود ، فرهنگ و هدایت خود را ارائه و او را متأثر نموده، از جمله زمان و مکان را در می نوردد. (پوستین دوز، 1374، .( 4 هنر معماري در میان هنرهایی که محیط انسان را شکل می دهند و آن را مهیاي نزول برکت می سازند، جایگاه اصلی را دارا است. اکثر هنرهاي فرعی، نظیر منبت کاري، کاشیکاري، و غیره با معماري پیوند دارند. ( بورکهات، ( 31 : 1370
اما در باب نقش معماري در هنر قدسی باید گفت از آنجا که مقدس به معناي حضور ذات سرمدي در امر زمانی و حضور مرکز کل در محیط است، هنر قدسی هم نشانگر حضور ذات سرمدي در نظام انسانی است که اعم از معماري، نقاشی، شعر یا موسیقی، حجاب وجود زمانی را کنار می زند و نظاره گر را با واقعیتی مواجه می سازند که از آن سوي ساحل وجود، یعنی از نظام سرمدي، می درخشد (نصر، .(76: 1379 همچنین هنر قدسی، مکاشفهاي است از صور گوناگون هستی، تا حقیقت این صور را در قالب معماري به تجسم و نمایش گذارد و در روند این مکاشفه، حیات فردي و جمعی انسانی را برتر آورد تا آن حد که به غربت انسان پایان بخشد و قرب به آن یگانه برتر را میسر سازد. (رهنورد، .(40 :1378 در واقع معماري، هنر نظم دادن به فضاست. معمارياي که ریشه در سنت مقدس داشته باشد، این نظم را از فضاي مادي به بیان نظم مابعد الطبیعی گسترش می دهد؛ بنابراین اشتغال خاطر این نوع معماري جاي دادن انسان در حضور خدا از طریق قدسی کردن فضاست. ( عزام ، .(168 : 1380 در واقع "معماري قدسی" درصدد است تا روح حاکم بر هنر قدسی را، که همانا تجلی خداوند سبحان در تمامی ممکنات وجود است، از طریق طراحی آگاهانه فضاهایی روحانی، استعاري و نمادین که رجوع به عالم توحید دارند، به صورت ملموس و قابل ادراك بیان کند و از این رهگذر زمینه درك ذات اقدس الهی را براي انسانهاي مشتاق و غربتزده فراهم سازد.

معماري قدسی

از منظر جهان بینی قدسی، در هر چیزي معنایی نهان و مستتر است و مکمل هر صورت خارجی، واقعیتی است که ذات نهانی و درونی آن را شکل می دهد و جنبهاي کیفی است. (اردلان و بختیار، .(5 :1380 معماري قدسی از نمادها در خلق فضاهاي روحانی و انتقال مفاهیم الهی بهره میگیرد. نمادها خود تجلّیاتی از مطلق در مقیدات هستند و صور نمادین، که جنبه هاي محسوسی از واقعیت ماورا طبیعی چیزهایند، موجودیت خود را دارند. انسان نمادها را نمی آفریند ، بلکه بدست آنها دگرگون می شود. موجودیت نمادها از این تمایل معکوس تبعیت می کند که " ادنی" جلوه گاه " اعلی" است. (اردلان، بختیار، .(5 : 1380 در واقع معماري قدسی با کیهان شناسی مأنوس و در ارتباط است و هر گونه خلّاقیتی در آفرینش معماري قدسی تکراري است از مثال اعلاي آفرینش عالم و هر بنایی که اینک بنیان نهاده می شود، ریشه اش در مرکز عالم قرار دارد. (الیاده، (56: 1365

در واقع معماري قدسی بر آن است تا با طراحی هدفمند و آگاهانه فضاهایی که یاد الهی را تجسم میبخشند، انسان را به خلوت درونی الهام الهی رهنمون سازد.3 در معماري قدسی، معمار، آفریننده نیست، بلکه وي با اثرش پرده از رخسار حقیقت برمی دارد که همانند هنرهاي طبیعت اند، همزمان کارآیند و کیهانی، وعجین با اصالت تبیین، که حقیقت را از راه طریقت جستجو می کند.

حقیقتی که سراسر جمال و زیبایی است. ( اردلان؛ بختیار،.(5 : 1380 معماري قدسی از آن رو زیباست که وابسته است به مرکزي ترین کانون وظایف بشري، که همانا پیوند دادن و نزدیک ساختن آسمان و زمین است.( بورکهارت ، .(174: 1365 معماري قدسی به مثابهي ملموسترین و محسوسترین بخش از هنر قدسی، تصویر و بازتابی آشکار از نظم و وحدانیت حاکم در جهان هستی است.

بنابراین اگر معماري، چیزي بیش از ساختار مادي، و حتی بیش از یک شکل زیبا شناختی چشمگیر دانسته شود، ( پوپ، :1373 (74 آنگاه می توان به این مهم معترف بود که معماري قدسی، خلق بستري متعالی است که در آن وحدانیت، مرکز و اساس به وجود آمدن همه چیز است و آدمی وقار فطري و کمال باطنیاش را در آن باز مییابد. وحدانیتی که با تکثرات و تنوعات عناصر شکل می گیرد و به واقع زادهي بستر کثرت است. در معماري قدسی، انسان و تمامی عناصر حاضر در طبیعت، انعکاسی آشکار از ذات احدیتی مقدس می باشند و زیبایی این هنر به واسطهي وابستگی به همین جمال و کمال مطلق و برقراري پیوندي منطقی میان آسمان و زمین متجلی گشته است . چرا که این زیبایی و کمال مطلق از آن یکتا خالق هستی است و تنها اوست خداي خالق نوساز صورتگر ]که[ بهترین نامها ]و صفات[ از آن اوست آنچه در آسمانها و زمین است ]جمله[ تسبیح او میگویند و او عزیز حکیم است.4

از آنجایی که بودن انسان در این جهان مقدمه اي است براي بودن جاودان در جهانی دیگر و هدف از زیستن این انسان در این جهان، دست یافتن به بهشتی موعود است در جهانی دیگر و انسان سنتی در اشتیاق بازگشت به بهشت موعود، معمارياي می-

آفریند، که بیش از آنکه محل سکنی گزیدن باشد، محل شدن و گذران است. (حجت به نقل از صدر المتالهین، .(58 : 1384

به واقع هدف معماري قدسی، خلق فضاهاي قدسی و روحانی است. فضاي قدسی، جایی است که در آن، ارتباط میان جهان ما و جهان دیگر، عالم تحتانی و عالم فوقانی، عالم کبیر و عالم صغیر، ممکن میشود. به بیانی دیگر، فقط در فضاي قدسی عبادتگاه، گذار از مرتبهاي به مرتبهي دیگر و خاصه گذار از زمین به آسمان، در وهله نخست، امکان پذیر میشود. یعنی گذار از کیفیت وجودي خاصی به کیفیت وجودي دیگري، گذار از حال و وضع گیتیانه به حال و وضع قدسی. (ستاري، .(180- 179 :1381 در معماري قدسی فضا توسط صورهاي استعاري و نمادین واقع در آن جنبه کیفی پیدا میکند. در واقع یک مرکز قدسی، قطبی کنندهي (و نه قداست بخش) فضاي اطراف خود است، عینا همانند مکه ( که براي مسلمانان در حکم نقطهاي خاکی روي محوري است که آسمان و زمین را به یکدیگر پیوند می دهد و بر این اساس خود مرکز زمین است) قطبی کنندهي همهي فضا براي بجا آوردن عالی ترین فریضه اسلامی است. (اردلان، بختیار، :1380 پیشگفتار ل). در واقع فضاي عبادتگاه، چه کوچک و چه شکوهمند، در اصل فضایی قدسی است که فضاي عرفی بی حد و حصر و هاویهگون و نسبتا مجهول، آنرا در میان گرفتهاست. این فضاي پیرامون به راستی هاویهگون است، چون سازمانیافته نیست و به درستی شناخته نیست، زیرا حدود و ساختارش، مشخص و معلوم نیست. فضاي عرفی، آشکارا در تضاد با فضاي قدسی است، زیرا فضاي قدسی داراي حدود مشخص و کاملا ساختارمند است و به اصطلاح مرکزیت یافته و متمرکز است. (همان: .(177 اما عبادتگاه نیست که به فضا قداست میبخشد، چراکه فضاي عبادتگاه، تنها امکان و ابزاري براي

عبادت بوده و نمیتواند به عمل، قداست بخشد. بلکه بایستی مفهومی قدسی وجود داشتهباشد که در کنار و میان دیگر مفاهیم، واقع شدهباشد. اینکه یک فضا قدسی است به این دلیل نیست که هر آنچه در اطرافش هست نیز قداست دارد، بلکه قداست آن به جهت مفهوم مستتر در آن است. چنانکه تجلی قداست در خانه کعبه که فضایی قدسی است، به معناي حضور حقیقتی متعال در آن مکان است. (رهبرنیا و رهنورد، .(105 : 1385 پر واضح است که برترین تجلیگاه معماري قدسی در وادي مسلمین، در ساختار فیزیکی و معنایی مساجدي متظاهر گشته که خود نمودي آشکار از توازن، تعادل، نظم و تجسم وحدانیت خداوند بوده است. مساجدي که در طراحی آنها از اصول زیر بهره گرفته شده است: -1 وحدت و یگانگی : وحدت و تجلی یگانگی حضور خالقی یکتا در تار و پود کالبدي فیزیکی به عنوان فاکتور اساسی شکل گیري هویت و فرهنگ قدسی شناخته می شود. این مهم که از احکام متعالی اسلام برخاسته ، معماران را بر آن داشت تا آثاري خلق نمایند که تجلی گاه اندیشه هاي توحیدي و فرا طبیعی و اعتقاد به خدایی واحد باشد؛ -2 نظام طبیعت : آدمی زاده ي طبیعت است و طبیعت به مثابه ي آیینه ي تمام نماي جمال، زیبایی،نظم، ابهام و تقدس همواره مورد الهام معماران مسلمان این مرز و بوم بوده است. آنان بر این باور بودند که تنها با تکیه بر اصول حاکم بر طبیعت می توانند آدمی را به تفکر و تعمق فرو ببرند، موجبات گذار او دیار مادیات به عالم معنویت را فراهم آورند و او را به کمال متعالی اش رهنمون سازند؛ -3 اشکال هندسی : حضور نقوش و اشکال متنوع هندسی در اثري مقدس علاوه بر ویژگی هاي عملکردي، به مثابه ي زبان استعاري و نمادین از مفاهیم و جهان بینی خاص و متمایز است که قدرت را مختص خداوند احد و واحد می شمارد. به واقع نقش هاي هندسی بی نهایت گسترش پذیر در این معماري، نمادي است از بعد باطنی اسلام و این مفهوم صوفیانه که کثرت پایان ناپذیر خلقت، فیض وجود است که از احد صادر می شود :کثرت در وحدت. ( نصر، (1366؛ – 4 ابداع و نوآوري : از آنجایی که انسان موجودي تک بعدي نمی باشد و به صورت فطري به جمال و نو آوري گرایش دارد، معماران کوشیده اند تا با تکیه بر تجارب، تفکرات و خلاقیت فردي شان از یک سو و تجلی معنویت و مفاهیم مقدس از دیگر سو، به خلق اثري بدیع و سرشار از مفاهیم و مضامین معنوي در ساحت و ساختاري مادي همت گمارند.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید