بخشی از مقاله

چکیده

صدمات حاصل از تخریب طبیعت بر هیچ انسانی پوشیده نیست. از آغاز عصر روشنگری، انسان خود را برتر از طبیعت یافت و دست به تخریب آنزد و بدین ترتیب فاعلِ انسانی در مقابل طبیعت قرار گرفت. از اوایل قرن بیستم کوششهایی جهت رهایی ازین بحرانها صورت گرفت . در پی این کوششها، انسان، تنها متوجه شدهاست که تاکنون به بیراهه رفته است.

وخیم تر شدن وضعیت بحران زیستمحیطی بیانگر بینتیجه بودن این تلاشها است . این وضعیت میتواند موضوعی نهفته را آشکار سازد و آن عدم توجه به ابعاد معنوی انسان و محیط است. نگرش اصیل و قدسی به طبیعت اصل فراموش شده دنیای متجدد است. ادیان در مرتبهای عملی پایگاهی اخلاقی برای حفظ و صیانت از طبیعت را فراهم میدارند. مقاله حاضر برآن است تا با روشی توصیفی- تحلیلی لزوم قداست بخشی دوباره به طبیعت را از طریق شناخت ارتباط انسان و طبیعت و همچنین شناخت نحوه نگرش قدسی به طبیعت تبیین نماید.

مقدمه

اقدامات جنجالی علیه طبیعت نظیر نشت نفتهای عمده، یا آتش سوزی جنگل ها، و تبعات تجاوز انسان به طبیعت و تکنولوژی مخرب وی، توجه انسان جدید را به طبیعت پیرامونش و بحران های زیست محیطی حاصله جلب کرده است. آثاری که امروزه در نتیجه نحوه مواجهه انسان با طبیعت بوجود آمده است، بر هیچ کس پوشیده نیست. بسیاری از افراد، به طور خاص در جوامع غربی، فقدان چیزی را در زندگی خود احساس میکنند. سید حسین نصر این احساس را مستقیماً به خاطر ایجاد محیط مصنوعی میداند که تا سر حد امکان، طبیعت از آن حذف شده است

تفکر متجدد ، به شیوه ای که در هیچ تمدن دیگری نمونه ندارد ، قوانین طبیعت را از قوانین اخلاق و اخلاق بشر را از عملکردهای عالم ، جدا ساخته است . برای انسان متجدد، طبیعت به صورت امری تقدس زدایی شده در آمده است

بحث کنونیِ بسیاری از مجامع ، آژانس های بین المللی و کنوانسیونها در سراسر دنیا، در زمینه محیط زیست و مفاهیمیمانند توسعه پایدار است. بسیاری از موافقت نامه های جهانی و تعهدات دولتی به ارائه استراتژی ها و راهکارهایی برای حل این بحران ها اختصاص یافته اند. اما، وخیم تر شدن وضعیت بحران زیست محیطی و ادامه روز افزون تخریب طبیعت بیانگر بی نتیجه بودن این تلاش ها است. این وضعیت میتواند موضوعی نهفته و خاموش در بطن آن را آشکار سازد و آن فراموشی و عدم توجه به ابعاد معنوی انسان و محیط است. برای حل بحران میبایست به فکر دیدگاهی متفاوت بود.

دراین مطالعه پس از تشریح سیر تحول ارتباط انسان و طبیعت به نحوه نگرش انسان به جهان وپس از آن به تبیین مفهوم قداست پرداخته خواهد شد. سپس دیدگاه های سنت ها و ادیان راجع به طبیعت بیان می شود تا لزوم و چگونگی بازیابی ارتباط صحیح انسان و طبیعت روشن گردد.

-2 مفاهیم و نگرش ها به طبیعت

در فرهنگ لغات معین واژه طبیعت به این معانی آمده است : نهاد و فطرت ؛ نیرویی که همه چیز را در عالم، از کهکشان ها تا زمین، اداره میکند؛ آنچه عینیت داشته و در خارج ذهن متحقق باشد در فرهنگ دهخدا علاوه بر این طبیعت را معادل سلیقه، فطرت، خلقت، طبع، ذات و ... دانسته است

واژه " طبیعت" در زبان انگلیسی معادل کلمهنِیچِر»ٌ« است. این واژه از ریشه لاتین » ناتوراٍ« گرفته شده است که یک آغاز را مطرح میکند و معنی تولد و رشد هم از آن برداشت میشود 

اما فارغ از معانی واژگان، در ارتباط با مفهوم طبیعت رویکردهای گوناگونی وجود دارد. از جمله اینکه در بررسی متون فلسفی و علمی مفاهیم متفاوت طبیعت را در سه دسته کلی »جهان قابل ادراک« ، »ذات« و »سر منشأ« میتوان قرار داد. طبیعت در معنای جهان قابل ادراک به عنوان عناصر موجود در جهان یعنی اشیا و امور و نیروهایی که توسط ادراکات انسانی قابل شناسایی است، تفسیر میشود.

این نوع نگاه به طبیعت، تنها وجه مادی طبیعت را در بر میگیرد. طبیعت در معنای ذات ، به ذات طبیعت توجه دارد و از ماهیت طبیعت و نحوه شکل گیری آن الگو برداری میکند. در این دیدگاه ، کیفیات درون و کاراکتر های اساسی و بنیادین و ماهیت نهادی موجودات برای طبیعت در نظر گرفته میشود.

مفهوم طبیعت در معنای سر منشأ اشیاء و امور در جهان و نیروی حاکم بر جهان هستی که جایگاه هرچه در هستی است و چگونگی بودنش را تعیین و حفظ میکند، آمده است. این معنای طبیعت در سطحی فرازمینی مطرح میگردد و جایگاهی الهی مییابد نه به آن معنا که با خدا یکی دانسته شود ولیکن در تفکرات قدیمی، آن را عامل حرکت و سکون میدانستند که در هر حالت تدبیری بر آن وضعیت موجود بود چنان که دکارت قوانین طبیعت را ناشی از صفات الهی میدانست

در تحلیل فلسفه محیط زیست در ارتباط با طبیعت دو نوع رویکرد غالب است ؛ نگرش انسان محور و طبیعت محور. رویکرد انسان محور محیط زیست و طبیعت را به منافع انسانی پیوند میزند. رویکرد طبیعت محور با نقد الگوی نخست برای طبیعت و عناصر آن ارزشی مستقل قائل است. این دو نوع رویکرد در نتیجه دو نوع ارزش گذاری ابزاری و ذاتی به طبیعت حاصل میآید

سید حسین نصر در کتاب » نظر متفکران اسلامیدرباره طبیعت« در توضیح کلمه طبیعت و منشأ آن بین مسلمین مینویسد: »مترجمان اسلامیبرای ترجمه کلمه فوسیس 1 یونانی که همان ناتورا2 به زبان لاتین است،کلمه طبیعت را به کار بردند گرچه آن با مفهومیکه یونانیان از کلمه فوسیس داشتند کاملا یکی نیست.

مترجمان قرون اولیه همچنین گاهگاهی به جای طبیعت کلمه کیان را که مشتق از کلمه سریانی کیانا است به کار میبردند

در قرآن مجید نیز هیچگاه کلمه طبیعت به کار برده نشده است لکن در چند آیه از لغت طبع سخن به میان آمده - سوره نساء.آیه 154 و توبه آیه - 92 

-2 سیر تحول ارتباط انسان و طبیعت

در تقسیم بندی کلی رابطه انسان با طبیعت به سه حالت میتوان اشاره داشت. در حالت نخست ، مذهبی و کیهان شناسی است به گونه ای که محیط حاکم بر انسان است و انسان کمتر از طبیعت اهمیت دارد. در حالت دوم ، رابطه همزیستی وجود دارد؛ انسان و طبیعت در وضعیت متعادل قرار دارند و انسان خود را نسبت به خداوند مسئول طبیعت و زمین میشمارد و در حالت سوم ، ابتدا انسان کامل کننده و تعریف کننده طبیعت است ، سپس خلق کننده و سر انجام تخریب کننده طبیعت است. در دو حالت نخست انسان همراه با طبیعت در تعامل است ، در حالیکه در حالت سوم طبیعت به آن چیزی اطلاق میشود که بر روی آن کار میشود و مورد بهره برداری قرار میگیرد

بررسی تاریخی نشان میدهد رابطه انسان و طبیعت بر اساس میزان و چگونگی فهم انسان از طبیعت و تلاش وی برای شناخت طبیعت و نوع نگاه انسان به اموری چون هستی متفاوت بوده است. زمانی انسان در طبیعت و جزئی از آن بود و سعی در شناخت قوانین طبیعی برای ادامه حیات داشت؛ سپس انسان در مسیر تکامل خود ، طبیعت درون خود را میشناسد و زندگی وی وجهی الهی-آسمانی مییابد و از خدایان نیروهای طبیعی در زندگی خود یاری میطلبد و دست آخر خود را از قید و بند خدا ، کیهان و طبیعت رها میسازد و خود را عامل و فاعل میشمارد 

اما آغاز کاربرد این نوع زمینه فکری را میتوان به طور عمده از تحولات قرن هجدهم در فلسفه و علم جدید پی گیری کرد. ویلیام بَرِت در این مورد میگوید عصر فلسفه جدید از دکارت آغاز شد. دکارت یکی از بنیان گذاران »علم نو« بود و طرح او برای تاسیس آن ، مستلزم ایجاد شکاف عجیبی بین آگاهی] انسان[ و جهان خارج بود. ذهن برای وصول به هدفهای کمی یعنی به منظور اندازه گیری و محاسبه و مآلاً برای دستکاری طبیعت و تصرف در آن طرحهای اجمالی و کلی از طبیعت تهیه میکند ، و در همان حالی که آگاهی] انسان[مشغول این کار است ، فاعل یا شناسنده انسانی در مقابل طبیعت قرار میگیرد. در نتیجه ثنویت و دوگانگی چشم گیری بین ذهن و جهان خارج بوجود میآید.تقریباً هر فلسفه ای تا دو قرن و نیم بعد با این چارچوب دکارتی سازگار شد 

به گفته سید حسین نصر تفکر نیاید متجدد از دیدگاهی تقریباً جهان شمول درباره طبیعت فاصله گرفت و به دیدگاهی انجامید که انسان را موجودی بیگانه با طبیعت میداند و خود طبیعت را دیگر نه آغازگر حیات بلکه توده ای بیجان ،ماشینی ، میانگارد که باید تحت سیطره و تصرف یک انسان زمینی محض قرار بگیرد.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید