بخشی از مقاله


بررسي تطبيقي سيماي زن درآثارخاقاني و نظامي

چکيده
اين مقاله به بررسي و مقايسة سيماي زن در اشعار دو شاعر قرن ششم ايران ، خاقاني (متوفي ٥٩٥) و نظامي (متوفي ٥٩٩) از ديدگاه نقد اصالت زن ١ مي پردازد.منتقددر مکتب اصالت زن به بررسي آثاري مي پردازد که تحت تأثير فرهنگ مردسالار ،که تقريبأ بر تمام جوامع حاکم است ، قرار گرفته اند و نويسندگان آنها(که البته غالبأ مردان هستند)، آگاهانه يا ناآگاهانه بر تبعيضها و نابرابريهاي ميان زن و مرد پاي فشرده و آن را تبليغ کرده اند.
هدف نگارنده دراين مقاله اين است که با تکيه بر اين نوع نقد نشان دهد که بسياري اوقات تنها تأثير اوضاع اجتماعي نيست که موجب نگاه مردسالار در نويسنده يا شاعر مي شود، بلکه خصلتهاي فردي و خانوادگي و باورهاي سنتي بسيار مؤثر است . عرصة اين پژوهش ، داستانهاي خسرو و شيرين و ليلي و مجنون ، هفت پيکر و اسکندرنامه نظامي وتمامي قصايد و غزليات خاقاني است .
اين دو شاعر در يک روزگار مي زيستند و با يکديگر رفاقت داشتند.
نظامي انساني روشنفکر و معتقد به اصالت زنان و مؤمن به وجود زناني شايسته و کاردان است .او درآثار داستاني خود، شخصيتهاي زني مي آفريند که در طول ادب فارسي کمتر داستانسرايي قادر به آفريدن آن شده است .در مجموعه ابيات او هيچ گاه زنان مايه سرشکستگي و گناه
نبوده اند.در ميان ابيات او توهين و اهانتي به مقام و منزلت زن ديده نمي شود و زنان از شأن و جايگاهي برابر و گاهي بالاتر از مردان برخوردارند.اما زن در شعر خاقاني منزلتي ندارد.او سخت وابسته باورهاي سنتي است .او مطابق تصويرپردازي کهن شعر پارسي ،دنيا را به زني دلفريب و رعنا تشبيه مي کند.او چون ديگر شاعران ، که عقل را مذکّر و نفس را مؤّنث مي دانستند،نفس را به زن تشبيه مي کند. وي طبايع چهارگانه را هم به زن تشبيه مي کند.دراين ابيات آباء علوي مردان علوي ناميده مي شوند ولي امّهات سفلي را خصمان سفلي مي نامد.
واژگان کليدي :نقد زن گرا، شعر نظامي ،شعر خاقاني ، شعر فارسي کلاسيک
مقدمه
فاصلة دو شهر شروان و گنجه در ميانة قرن ششم هجري بيش از صد کيلومتر نبود.
رود کورا، هم از شروان مي گذشت و هم گنجه را سيراب مي کرد. شروانشاه منوچهر ممدوح خاقاني همان پادشاهي است که از نظامي درخواست مي کند تا داستان ليلي و مجنون را به نظم بکشد. اما فاصلة بين انديشه ها و آراي دو شاعر دوست و هم عصر آذربايجاني از جهات بسيار، فراوان است . تفاخر و خودپسندي خاقاني در مقابل فروتني و تواضع نظامي آشکار است . دو شاعر از خطّة آذربايجان در قرن ششم هجري که با وجود همزمان و هم وطن بودن فاصلة اخلاقي بسياري با هم دا رند. يکي با نگاهي بدبينانه به زندگي ، خانواده و سرزمين خود مي نگرد و ديگري جهان را همه زيبا مي بيند. يکي در روز توّلد فرزند دختر خود عزاداري مي کند و ديگري با از دست دادن آفاق خود همواره سوگوار مي ماند.اين مقاله در دو بخش جدا به بررسي نگاه و نوع نگرش اين دو شاعر نسبت به زن مي پردازد و پس از آن در قسمت پاياني مقاله ، نتيجه اين بررسي مي آيد.
١ ‐ سيماي زن در شعر خاقاني
خاقاني (٥٢٠ ع ٥٩٥ هـ.ق .) ، در ميان شاعران ادب فارسي شاعري است که به مفاخره و ستايش از خود مشهور است . در ميان اشعار خاقاني بعضي ابيات يافت مي شود که نشان از وجود و حضور نگاهي عاميانه و سّنتي نسبت به زن دارد. زن در شعر خاقاني منزلتي ندارد. مطابق سّنت کهن شعر پارسي ،که دنيا را به زني دلفريب و رعنا تشبيه مي کند، دنياي
خاقاني نيز چنين رنگ زن ستيزي دارد :


از عالم دو رنگ فراغت دهش چنانک ديگر ندارد اين زن رعناش در عنا
(ديوان ،١٧)
يا :
کيست دنيــا زنـــــي ستمکـــاره چيست در خانه زن غدّار ؟(ديوان ١٩٩)
همچنين دهر و چرخ و دنيا هم در شعر خاقاني به زن تشبيه شده است :
سرگشته کرد چرخم چون بادريسه فرياد ازين فسونگر زن فعل سبز چادر
(ديوان ،١٨٧)
خاقاني چون ديگر شاعران ، که عقل را مذکّر و نفس را مؤّنث مي دانستند، نفس را به
زني تشبيه مي کند :
زن مرده اي است نفس چو خرگوش و هر نفس نامش به شير شرزه هيجا برآورم
(ديوان ،٢٤٦) مطابق باور قدما آفرينش ازتأثيرآباي علوي برامّهات سفلي پديدمي آيد.وي طبايع چهارگانه را هم به زن تشبيه مي کند.در اين ابيات آباي علوي ، مردان علوي ناميده مي شود ولي
امّهات سفلي را خصمان سفلي مي نامد :
محّبت نمي زايــــــد اکنـــون طبايـــع کز اين چار زن مردزايي نبينم (ديوان ، ٢٩٤)
مردان علوي هفت تن ،درگاه او را نوبه زن خصمان سفلي چار زن ، پيشش پرستار آمده
(ديوان ٣٩١)
خاقاني زنان را در رديف خادمان به شمار مي آورد و آنان را با صفت ناقص معرفي مي کند که احتمالأ به حديث النساء ناقصات العقل و الدين اشاره دارد.١
١ ع١ خاقاني و همسرانش
همسر نخست خاقاني دختر ابوالعلاء گنجوي و مادر رشيدالدين پسر ارشد خاقاني
بود.٢ خاقاني در زمان حيات اين زن با پدر وي ،که استاد خودش بوده است ،بدرفتاري
١. دولت از خادم و زن چون طلبم کاملم ، ميل به نقصان چه کنم
٢. خاقاني در يکي از نامه هايش آگاهيه۳ايي ان۳دک درب۳اره هم۳سر خ۳ود ب۳ه دس۳ت داده اس۳ت . چن۳ان م۳ي نماي۳د ک۳ه خانواده زن مردماني چندان فرهيخته و با فرهن۳گ نب۳وده ان۳د.، زي۳را ب۳ه دش۳نام خ۳شم خاق۳اني را برانگيخت۳ه ان۳د، حتي شمشير بر او آهيخته اند (کزازي، ١٣٧٤،١٨). اگر اي۳ن هم۳سر خاق۳اني دخت۳ر اب۳والعلاء گنج۳وي و م۳ادر رشيدالدين باش۳د، آن وق۳ت م۳ي ت۳وان در ادعاه۳اي خاق۳اني مبن۳ي ب۳ر روس۳تايي و نافرهيخت۳ه ب۳ودن زن ش۳ک ک۳رد


مي کند و معلوم نيست که با خود وي چه معامله اي کرده باشد؛ چرا که مي دانيم هنگام ولادت دختريا دخترانش خاقاني سخت متأثر مي شود و در نکوهش زن و دختران اشعاري را مي سرايد.با وجود اين قطعاتي از شعر شاعر شروان بازمانده است که بر اندوه و غم وي
پس از درگذشت همسر دلالت دارد :
بس وفا پرورد ياري داشتم بس به راحت روزگاري داشتم
چشم بد دريافت کارم تيره کرد گرنه روشن روي کاري داشتم
من نبودم بي دل و يار اين چنين همدلي هم يار غاري داشتم ...
گزيده غزليات ٣٣٣
يا در قصيده اي ديگر با جزع و فزع و ناله و زاري فراوان گويد :
بر درد دل دوا چه بود تا مـــــن آن کنـــــم گويند صبر کن نه همانا من آن کنــــــــم
درد فراق را به دکـــــان طبيـــــب عشــــق بيرون ز صبر چيست مداوا من آن کنم ...
انده گسار من شد و انده به من گذاشـــــت وامق چه کرد ز انده عذرا من آن کنــــم
خورشيدمن به زيرگل آنجا چه مي کند غرقه ميان خون دل اينجا مــــــن آن کنم
ديوان ٧٨٩
خاقاني در ديوان دو بار واژه انده گسار را به کار مي برد و به نظر مي رسد در اين موارد خطاب به همسر خود کرده باشد که به فاصلة کوتاهي پس از مرگ رشيدالدين از غم فرزند و رنجهاي روزگار در خاک خفته است . نوشته اند که قصيده زير در رثاي زوجة
خاقاني است . در اين قصيده نيز واژه غم گسار ديده مي شود :
نوبت شادي گذشت بر در اميد نوبت غم زن که غم گسار تو گم شد
گزيده اشعار ٣٣١
بنا به رواياتي به نظر مي رسد خاقاني پس از درگذشت همسر نخست خود دو يا سه بار ديگر ازدواج مي کند. ٢
؛ب۳ويژه ک۳ه م۳دت بي۳ست و پ۳نج س۳ال ب۳ا او زن۳دگي ک۳رده و م۳ادر فرزن۳دان وي ب۳وده اس۳ت . ب۳ا توج۳ه ب۳ه گ۳زارش بعضي منابع ،خاقاني شخصأ انساني خودبين بوده و در چشم او ديگران چيزي انگاشته نمي شدند.
٢ - کزازي مي نويسد خاقاني چهار ب۳انو داش۳ته اس۳ت (ک۳زازي، گزي۳ده اش۳عار ص ٤). دکت۳ر زري۳ن ک۳وب ه۳م معتق۳د اس۳ت ک۳ه س۳ه زن داش۳ته اس۳ت و از س۳ومين زن خ۳ويش ک۳ه بع۳د از م۳رگ زن نخ۳ست و پ۳س از ي۳ک زن ديگر گرفته بود چندان رضايت نداشت (زرين کوب ، ديدار با کعبه جان ، ص ١٨) .


١ ع ٢ دختران خاقاني
از بخشهاي تأسّفبار ديوان خاقاني ابياتي است که اين شاعر شرواني درباره توّلد دختر يا دختران خود سروده است .. زن در شعر خاقاني منزلتي ندارد. مطابق سّنت کهن شعر پارسي ،
که دنيا را به زني دلفريب ورعنا تشبيه مي کند، دنياي خاقاني نيز چنين رنگ زن ستيزي دارد :
سرفکنده شدم چو دختــــر زاد بر فلک سر فراختم چو برفت
بودم از عجز چون خر اندر گل بر جهان اسب تاختم چو برفت
ماتم عمر داشتم چــو رسيــــد عمر ثاني شناختم چو برفــــت
محنتش نام خواستــم کـــردن دولتش نام ساختـم چو برفـــت
ديوان ص ٨٣٥
خاقاني در ابياتي ديگر آرزوي مرگ دخترش را مي کند. او معتقد است که گور براي دختران بهترين داماد است و به حديث ِنعمَ الخَتَنُ القَبرُ استناد مي کند.٣ حديث دَفنُ البَناتِ مِنَ المَکرُمات نيز مورد توجه وي قرار مي گيرد. با وجودي که خاقاني براي مادر خود هم اهميت بسياري قائل است اما در اين اشعار آرزو مي کند که کاشکي مادر او نيز
زاده نمي شد:
مرا چه نقصان گر جفت من بزاد کنــــون به چشم زخم هزاران پسر يکي دختـر
که دختري که ازين سان بـــــرادران دارد عروس دهرش خوانند و بانوي کشور
اگر بميرد باشـــد بهشــــــت را خاتـــون وگر بماند زيبد مسيح را خــــــواهـــر
اگر چه هست بدين سان خداش مرگ دهاد که گور بهتر داماد و دفن اولــــــي تر
٣. - اين جمله و جمله عربي پس از آن بارها مورد استناد شاعران و نويسندگان ادب فارسي قرار گرفته است و سخنوران آنها را از جمله احاديث پنداشته اند. اما واقعيت اين است که جمله اول حديث نيست و در هيچ يک از منابع حديث نيامده است .تنها در الکامل عبدا& بن عدي آمده که مردي بر رسول ا& وارد شد و خبر مرگ دخترش را به آن حضرت داد. حضرت (در مقام تعزيه ) فرمود : چه خوب دامادي است گور براي تو. به رنج تو پايان داد و برهنگي ات را بپوشاند(ابن عدي، ١٤٠٩، ج ٢٥٣.١) .حديث دوم که جزو احاديث پيامبر اکرم آمده است از جمله سخناني از آن حضرت است که در مورد خاصي بر زبان حضرت جاري شده و اتفاقا براي بزرگداشت دختر درگذشته خود (رقيه ) بوده است و به هيچ وجه نظر ايشان خوارداشت مقام زنان نبوده است . در بعضي منابع آمده است که وقتي رسول ا& عزادار دخترش رقيه بود فرمود: سپاس خداي را! به خاک سپردن دختران از کارهاي بزرگ است (ولمّا عزي النبي (ص ) بابنته رقيه قال : الحمدا& دفن البنات من المکرمات ) (الطبراني ،٢٩٠)و (ابن عدي،١٤٠٩، ج ٦. ١٩٣). اين حديث که در ترغيب تشييع و عزاداري مسلمين براي دختران است درادب فارسي به عکس آن تعبير شده است . صاحب قابوس نامه مي گويد : پ دختر نابوده به و چون بوده باشد به شوهر به يا در گور؛ چنانکه صاحب شريعت محمد مصطفي ص فرموده است : پ دفن البنات من المکرمات ب (عنصرالمعالي کيکاووس ، ١٣٦٨، ١٣٧).


اگر نخواندي نعم الختن برو بر خـــــــوان وگر نديدي دفن البنات شو بنگــــــر
مرا به زادن دختر چه تهنيـــت گوينــــــد که کاش مادر من هم نزادي از مــادر
ديوان ،ص ٨٨٤
خاقاني بهترين داماد دختر را گور مي داند وآرزو مي کند که کاش مادر وي هم از مادر نزاده بود. او وجود دختررا ماية محنت و رنج مي داند.ع از سروده هاي خاقاني آشکار است که چندان دلدردريغ دخترنسوخته است ع (کزازي ، ١٣٧٤، ٢٢).ظاهرأ پس از درگذشت
پسرمحبوبش رشيدالدين ، زن او دختري براي او به دنيامي آوردکه ماية اندوه وي مي شود : چو دختر آمدم از بعد اين چنين پسري سرشک چشم من از چشمه ارس بگذشت
ديوان ،ص ٨٣٤
اين ابيات را هم خاقاني هنگام به دنيا آمدن دختري که در نوزادي جهان را بدرود
مي گويد، سروده است :
پيش بين دختر نو آمد مــــــــن ديد کافاتش از پس است برفــــــت
تحفه اي تازه کامد از ره غيــب ديد کاين منزل خس است برفـــــت
گهري خرد بود و نيک شناخت کاين جهان بدگهر کس است برفـت
صورتش بست کس رسيــدن او خاطر من مهوس اســــت برفـــــت
ديد در پرده دختر دگـــــــرم گفت محنت يکي بس است برفــت
ديوان ، ص ٨٣٥
يا:
مرا به زادن دختر غمي رسيد کــــــه آن نه بر دل من و ني بر ضمير کس بگذشت
چو دختر انده من ديد سخت صوفي وار سه روز عــده عالم بداشت پس بگذشــت
ديوان ، ص ٨٣٥
١ ع٣ خاقاني و مدح بانو صفوة الدين و بانو عصمة الدين
عجيب است که خاقاني که اين گونه دختررا ماية ننگ خود در دنيا مي داند، مديحه هاي غرّايي در ستايش ملکه صفوة الدين ٤ بانوي شروان سروده است و در آنها زياده اغراق
٤. در حق همين زن است که خاقاني مقام زن و مرد را در پادشاهي برابر مي داند و حتي اع۳لام م۳ي کن۳د ک۳ه
ماده باز از نر باز براي شکار بهتر است :


کرده و مقام حضرت مريم و قيدافه و رابعه و بلقيس را فروتر از وي دانسته است و تنها زنان
پيامبر اکرم ص را هم ارز و هم شأن وي مي داند :
جمشيد ملک نظير بلقيس جز بانوي کامران نديده ست
قيدافة مملکت که دهرش جز رابعة کيــــان نديده ست
ديوان ٧٠
به طورکلي لفظ زن درانديشة خاقاني بارمنفي دارد.وي هرجا اين کلمه را به کار مي برد، قصد نکوهش وسرزنش دارد درحالي که وقتي به ستايش صفوة الدين ، ملکه خاقان کبير مادر
اخستان مي پردازدوياعصمة الدين خواهر منوچهررامي ستايد،همه جالفظ بانو را به کار مي برد :
در مدح عصمة الدين گويد :
کافرم گر چون تو در اسلام و کفر هيچ بانو خوانده ام يا ديده ام
شکر کز بانو و فرزند اخستان چهره ملکت مطرا ديده ام (ديوان ٢٧٥و٢٧٤)
اين بانوان را خاقاني با زنان پيامبر و يا حضرت زهرا مقايسه مي کند :
آن خديجه همتي کز نسبتش بانوان را قدر زهرا ديده ام (ديوان ٢٧٣)
١ ع ٤ مادر در شعر خاقاني
مادر خاقاني کنيزکي طباخ بود که ظاهرأ نژاد از ترسايان همان سرزمين مي برد. خاقاني کودک تا ديرگاه که رشد کرده بود هنوز از ريزش ريسمان مادر روزي مي يافت ؛ مادري
١
که کنيز نسطوري نو مسلماني بود (زرين کوب ، ١٣٧٨، ١٤) .
در ...فة العراقين ، خاقاني پس از يادکرد پدر از مادرش سخن مي گويد. وي درستي احوال خود را از برکات دعاي مادر مي داند. او را رابعه اي مي داند که دومي ندارد. او را
بانو کند شکار ملوک ار چه مرد نيست آري که باز ماده به آيد گه شکار
شاهان چه زن چه مرد در ايام مملکت شيران چه نر چه ماده بهنگام کارزار ديوان ، ١٧٧
١. اي ريزة روزي تو بوده از ريزش ريسمان مادر خو کرده به تنگناي شروان با تنگي آب و نان مادر اي در يتيم و چون يتيمان افتاده بر استان مادر با اين همه هم نگاه مي دار حق دل مهربان مادر
ديوان ٨٨٧


در زهد و تقوي بر رابعه هم برتري مي دهد.١سکنات او را به مريم و احسان او را به حضرت زهرا (ع )تشبيه مي کند.٢
خاقاني مادرش را به اين دليل که دين اسلام را بر دين عيسوي برتري داده و از کيش پيشين توبه کرده و نومسلمان شده است ،ستايش مي کند. مادر صافي دم و صوفي اجتهاد است . دل او چون موم نرم و اعتقادش چون اعتقاد مؤمنان است . خاقاني خود را پاي بست وي مي داند و به اين دليل خود را به اويس قرني تشبيه مي کند٣.خاقاني در مقابل مادر، خود را به زمين تشبيه مي کند که زمن است و به پاي او افتاده است .٤
٢ ‐ سيماي زن در شعر نظامي
سيماي زن در شعر نظامي روشن و دوست داشتني است . زنان در داستانهاي وي قدرت بالقوة رهبري وادارة کشوروگرفتن حکمت وخردمندي را دارند.آنهادرحکمراني و سياست ، حکمت ودانش ، عفت و پاکدامني ، خردمندي و دادگستري عرض وجودمي کنند و در بسياري از موارد بويژه در عشق و استقامت بر مردان برتري دارند (ثروت ، ١٣٧٠، ٢٢٤ ع
٢٢٥). اما متأسفانه بعضي منتقدان ادبيات فارسي ، نظامي را هم درزمره زن ستيزان به شمار آورده و با نقل ابياتي بي سر و ته از وي ثابت کرده اند که وي نيز براي زنان اهميت و ارزشي قائل نبوده است . اين مقاله درصدد است تا با نقل داستانهاي گوناگون از آثار نظامي نشان دهد که وي نه تنها ديدگاهي ضد زن نداشته است ، بلکه در گروه ستايشگران زن در ميان گويندگان ادب فارسي قرار مي گيرد.
٢ ع ١ شيرين در خسرو و شيرين
يادکرد شيرين در داستان خسرو و شيرين با سخن راندن از مهين بانو فرمانرواي اقليم اران و ارمن آغاز مي شود. به نظر مي رسد که در عشق نامه خسرو و شيرين بنا براين است
١. آن پيرزني که مرد معني است آن را بعه اي که ثانيش نيست وز رابعه در صيانت افزون بل رابعه بـــــنات گــــردون
٢ . مريم سکنات گاه بهتان زهرا حرکات وقت احسان ص ٢١٥
٣. شروان قرن است ز آب دستش من همچو اويس پاي بستش ص ٢١٦
٤. اي پاي بست مادر و و امانده پدر برّأ بوالديه تو را ديد دودمان

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید