بخشی از مقاله

چکیده

همیشه فکر کردن به مشکلات از خود مشکلات سختر و پیچیده تر هستند و ما این نوع تفکرات را در واقع مانعی ایجاد کرده ایم در برابر دید خود در واقیت. اما اگر بسیاری از کارهایی که فکر خود را آزرده کرده کنار بزنیم و در واقع به یک واقعیت امکان پذیر بنگریم راحتر به مشکلات غلبه خواهیم کرد. امروزه بیشتر از هر زمانی به آرامش فکری و روحی نیاز داریم و بدست آوردن این آرامش در این زمان و با توجه به پیشرفت تکنولوژی که کار فیزیکی را آسان کرده ، متاسفانه بی تحرکی و افسردگی را به همراه خودش آورده است.

موضوع این مقاله در واقع روانشناسی خود انسانهاست تا در مرحله اول خودمان را و افکار مثبت و منفی خود را بشناسیم. من با توجه به این مسائل و محیط آماری اطراف خود ، تجربیات و صحبتهای دیگران و کتابهای متفاوت در این زمینه توانسته ام این مقاله را تهیه کنم تا شاید باعث تفکر کردن شخصی دیگر در زمینه به نتیجه نرسیدن خود به آرامش واقعی و اطمینان به آن شود.

تربیت کردن یک شخص بر اساس سلیقه و علایق خود کار آسانی نخواهد بود، چرا که آن شخص علاوه بر ما با اشخاص دیگری نیز در تعامل و صحبت کردن است و حتی ممکن است تحت تاثیر دیگران باشد تا ما. پس برای تربیت کردن ما باید راه درست را نشان داده و برای آینده و مشکلاتی که در آینده با آنها سرو کار خواهد داشت آماده کنیم تا بتواند راه درست را بشناسد ومسیر حرکت خود را نیز به دیگران آموزش دهد.

مقدمه:

اگر ما بتوانیم با آموزشهای فکری و روحی در خود باعث آرامش درونی خود شویم این اولین مرحله در راستای یک صلح عمومی خواهد شد

چرا که کنترل خود در کنترل محیط اطراف می شود نتیجه مستقیم داشته باشد. مشکل تربیت در بین خانواده ها رواج زیادی پیدا کرده، درست است که هم تعداد فرزند کمتر شده و هم آموزشها و یاد گیری آنها آسان شده اما متاسفانه بی حوصلگی در این امر مشکلات زیادی به همراه آورده است.

عامل گناه؟

بیاییم یک جامعه سالم داشته باشیم. گاهی با خود می گوییم که من یک نفر هستم ، اگر خوب باشم و خوب رفتار کنم چه تاثیری بر جامعه به این بزرگی خواهد داشت ؟و حال برای تغییر یک جامعه دیر شده است. در صورتی که این تفکر اشتباه است ، اما اگر فرض بگیریم که این تفکر درست باشد و درست کردن یک جامعه سخت است ، بیاییم یک منطقه خوب داشته باشیم ، اگر سخت است ، یک خانواده خوب باشیم ، و باز اگر سخت است یک فرد سالم و خوب باشیم.این ساده ترین راه و نخستین مرحله برای داشتن یک جامعه سالم است.بیاییم نگاه خودمان را رفتار خودمان را بر اساس اسلام تنظیم کنیم . روانشناسان عوامل متعددی را در کشیده شدن جوانان به بی راهه و انحرافات و بی عفتی بر می شمارند.از جمله نداشتن تحرک و فعالیت، تنهایی ، خلوتی ، بیکاری ، فشارهای روحی و اضطراب، نداشتن محیط صمیمی و گرم در خانواده ، معاشرت با افراد فاسد و....

اما مهم ترین عوامل برای جلوگیری از این مفاسد ، کنترل نگاه و کنترل تفکر خودمان است. وقتی ما حتی تفکر گناه را در سر داریم کم کم به سمت گناه کشیده می شویم.

امام علی - ع - می فرماید: - - کسی که در مورد گناهان زیا فکر می کند ، گناهان او را به سمت خود می کشنانند - - . فکرهایی در سر داریم که بیشتر به توهم شبیه هستند. ما مدام وجود شیطان را را حس می کنیم و حتی به کارهای شیطانی فکر میکنیم ، ولی حتی یک لحظه خداوند را حس نمی کنیم و یا اگر حس کردیم خود را سرگرم و بی تفاوت می گیریم تا راحت تر به گناه کردن فکر کنیم.

کسی که در اعتکاف شرکت می کند ، چون حس میکند که در آن مکان محافظت شده و وجود خدا را بیشتر حس می کند و مدام مشغول عبادت است ، کمتر دچار تفکرات شیطانی می شود و کمتر فکر گناه کردن به ذهنش خطور می کند.هرچه فکر ما بازتر باشد و پاک تر باشد ، راحت تر می توانیم از گناه کردن دوری کنیم. و گاهی به گناه فکر نمی کنیم اما به مسائل غیر ممکن و آرزوهای محال فکر می کنیم و وقت خود را بیهوده هدر می دهیم.

چرا به نتیجه نمی رسیم:

- از دست دان و فراموش کردن امیدی پوچ و آرزویی محال ، خود پیشرفت بزرگی است - .زیرا با توجه به این نکته ، بسیار دقیق است که دست نیافتن انسان به امکانات ولذتهای دنیوی که موجب منحرف شدن او از مقصد انسانیت می گردد نعمت بسیار بزرگی است که شایسته است شکر بسیار به جا آورد.

بعضی ها مدام از این شکایت دارند که چرا افرادی که منحرف شده اند و حتی ایمان ندارند در رفاه و آسایش زندگی میکنند و هروز به ثروت آنها افزوده می شود؟

اولا باید به این نکته توجه داشت که هیچگاه نباید ظاهر زندگی دیگران را با باطن زندگی خود مقایسه کنیم . دوما کسی که میخواهد راه درست را انتخاب کند و طبق احکام خداوند زندگی کند ، در این دنیا زندگی سختری خواهد داشت،کسی که این دنیا را فقط بخواهد، خداوند او را به حال خودش رها می کند و او را در ثروت و خوشگذرانی های زودگذر غرق می سازد. ما نباید از درگاه خداوند نا امید شویم ، خداوندی که حتی رزق و روزی حشره ای در بیابان را فراموش نمی کند چگونه موجودی که برتر از همه ی موجودات است را فراموش کند؟

در دنیا چیزی بالاتر از انسان و در انسان بالاتر از عقل و تفکر او نیست. اگر زمانی که ما در حال پیاده روی هستیم و خسته میشویم و به هوا و زمین ناسزا میگوییم ، فقط لحظه ای یک شخص فلج را تصور کنیم که آرزو دارد فقط یک ساعت پیاده راه برود ، متوجه می شویم که چه نعمتی را نادیده گرفته ایم. فراموش نکنیم که خدای دیروز و امروز ، خدای فردایمان هم هست.

توقعات بی جا:

بیشتر اوقات ما بدون تلاش و کوشش دعا می کنیم و انتظار داریم به نتیجه هم برسیم. مطمئنا هرچقدر تلاش ما بشتر باشد ، موقعیت برای رسیدن به هدف هم بیشتر است.

این تفکر صحیح نیست که ما بگوییم چون مسلمان هستیم و ایمان داریم باید خداوند همه چیز در اختیارمان بگذارد و به همه هدفهایمان بدون رنج و سختی برسیم! راه رسین به هدف تلاش کردن و گذر از سختی هاست.حتی کسانی که ایمان ندارند و مسلمان هم نیستند ولی در رسیدن به هدف خود حرکت کرده و نهایت تلاش و کوشش را می کنند ، خداوند برای رسیدن به هدف صحیحشان به آنها بیشتر کمک میکند تا اینکه یک شخص فقط در گوشه ای نشسته و دعا میکند بدون کوچکترین حرکتی در این مسیر.

یکی از موانع رسیدن به هدف این است که در واقع هدفی بی منطق و بی جا داریم.گاهی آرزوهایی در ذهن داریم که رسیدن به آنها غیرممکن است ، تفکراتی در ذهن پرورش می دهیم که امکان پذیر نمی باشند و فقط فکر کردن به آنها که در بعضی اوقات با گوش دادن موسیقی همراه است باعث تلف کردن وقت است.گاهی با خود می گوییم خداوند در هرکاری تواناست ، پس اینکه من به یک هدف خارق العاده برسم امکان دارد و ما دچار توهم می شویم.درست است خداوند در هرکاری توانا و قادر است ، ولی ما باید خودمان را در نظر بگیریم که آیا با منطق ما سازگاری دارد .؟ اگر اینجور بود پس همه ی ما میبایست پرواز کنیم.

این توقعات بی جا گاهی ریشه در کودکی ما هم دارد .کودکانی که در ناز و نعمت بزرگ می شوند و در عواطف پدر و مادر خود غرق می شوند ، در آینده دچار انحرافات می شوند. در این نوع خانواده ها ، حالا شاید به دلیل تک فرزند داشتن ، یا علاقه به فرزند پسر یا دختر ، در اثر عواطف افراطی که از حد اعتدال گذشته لغزشها و خطاهای کودک نادیده گرفته می شوند جرات جسارت به او می دهند تا جایی که احترام گذاشتن به بزرگتر را هم نادیده می گیرد. سهم بیشتر این نوع شخصیت ها متوجه پدر و مادرانی است که با محبت های کاذب ، موجب بدبختی فرزند خود می شوند ، چرا که وقتی آن فرزند وارد یک زندگی اجتماعی شود و با مشکلی مواجه شود ، توانایی مقابله با مشکلات را نخواهد داشت و دچار توقعات بی جا می شود.

بر فرض مثال دختری که در کودکی اینگونه تربیت شده باشد و بعد از گذشتن از خانه پدری ، با جوانی به نام همسر به زندگی زناشویی پا می گذارد ، با توقعات بی جا در همان اوایل زندگی موجب بدبختی همسر خود می شود تا جایی که خدایی نکرده از همدیگر خسته شده و کار به جدایی کشیده می شود. چرا که در دوران کودکی هرچه خواسته است پدر و مادر او برایش فراهم کرده اند و کوچکترین مخالفتی نداشته اند.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید