بخشی از مقاله

بررسی الگو نشانه شناسی پیرس در تفسیر بندی آثار هنری
چکیده:

به نظر میرسد ما در میان موجودات، گونهای هستیم که به شدت میل به معناسازی داریم؛ انسان مهمتر از هر چیزی موجودی معناساز است. ما معنا را از طریق تولید و تفسیر »نشانهها« به وجود میآوریم. علم نشانه شناسی که در اوایل قرن بیستم پایههای آن شکل گرفت و رفته رفته حوزه نفوذ خود را از زبان شناسی به دیگر ساحتهای علوم نیز گسترش داده است، در اواسط قرن بیستم شاهد ورود آن به مقوله هنر نیز میباشیم. هدف ورود نشانهشناسی به ساحت هنر و به تبع آن معماری، امکان خوانش مجدد اثر هنری به منظور رمزگشایی آن و رسیدن به لایههای زیرین معنا میباشد. در این مقاله ضمن بررسی جایگاه الگوی نشانهشناسی پیرس، به ویژگی تفسیرمندی نظام نشانه او خواهیم پرداخت. مقاله حاضر که با استفاده از روش تحقیق کیفی و بر اساس مطالعات نظری نوشته شده است، به بررسی کاربرد روششناسی پژوهش-های کیفی در مطالعات هنری پرداخته است نشانهشناسی به عنوان علم مطالعه نشانهها تلاشی است برای ارتباطی نو و جدید با دنیای هنر و معماری البته از دریچه نشانهشناسی. تلاشی برای پی بردن به زبان نشانهها در هنر و معماری به منظور خوانش دوباره معماری و رسیدن به لایههای متفاوت معنی.

– 1 مقدمه:

فردیناند دوسوسور، زبانشناس و چارلز سندرس پیرس، فیلسوف پراگماتیست آمریکایی که به طور همزمان نظریات مربوط به نشانهشناسی را مطرح کردند از بنیانگذاران اصلی آنچه ما امروز به عنوان نشانهشناسی میشناسیم، به شمار میروند. میتوان گفت الگویی که آن دو از مفهوم نشانه و نشانهشناسی مطرح کردهاند، بعد از گذشت دهههای متمادی همچنان به اعتبار خود پا برجاست و الگوی اصلی نشانهشناختی، مطرح و مبنای تحولات بعدی بوده است.

از زمانی که در اوائل سده بیستم، سوسور و پیرس مباحث نشانهشناسی در حوزه زبانشناسی را مطرح کردند، به جد میتوان گفت که تا به امروز، رویکرد نشانهشناسی راهنسبتاًطولانی را پیموده است. با شکل گیری رویکردهای ساختارگرایی، پساساختارگرایی، شالودهشکنی، مکتب پاریس، زیباییشناسی دریافت، هرمونتیک مدرن و غیره که همگی به نوعی وامدار و برخاسته از مباحث نشانهشناسی میباشند، تلقی بودن معنا در نزد مخاطب را میتوان وابسته به رویکردهای پساساختارگرایی دانست. در حالی که رویکردهای پیش از قرن بیستم همچون رومانتیسیسم، یافتن معنی مورد نظر مؤلف را تنها خوانش معتبر و نهایی متن و در اوائل یا اواسط قرن بیستم همچون رویکرد ساختارگرایی هدف در معناشناسی نشانه شناسانه را رسیدن به معنای نهایی و متعالی متن قلمداد میکردند.

رویکرد معناشناسی نشانهشناسانه در حوزههای کاربردی پای به حوزههای دیگر علوم انسانی همچون نقد ادبی و هنری، متون چند رسانهای و حتی تبلیغات بازرگانی نیز گذاشته است. نشانهشناسی به معنای عام کلمه؛ بررسی معناشناختی متنهاست که شامل متون هنری در شاخههای مختلف آن نیز میشود. در معناشناسی یک متن ( چه هنری و چه غیر هنری) نیز معنای باز تولیدی یا تفسیری در واکنش تفسیرگرانه مخاطب به عنوان تفسیرگر و مرجع نهایی یک متن است که موارد بر شمرده، هر یک بسته به مکالمه و گفتمان بافت درونی و بیرونی متن، در شکلگیری تفسیر و خوانش یک متن مؤثرند و البته این خود متن است که از خوانشهای متفاوت و گوناگون جلوگیری میکند. در خوانش یک متن هنری نیز همچون سایر متون، نشانهها را نه به عنوان عناصری مجزا از یکدیگر، با نقشها و معانی غالب از پیش تعیین شده، بلکه به عنوان عناصری جزیی از یک نظام فرآیندی که به صورت تعاملی و تقابلی در حال مکالمه و گفتمان با یکدیگر و در نهایت با فضای کل متن و حتی فضای بیرون متن هستند در نظر میگیرند.

-2 تعریف:

دانش نشانهشناسی به تجزیه و تحلیل نشانهها، شناخت و مطالعه کارکرد نشانهها و طبقهبندی آنها میپردازد. واژه سمیوتیک semiotic به معنی نشانه شناسی از ریشه یونانی seme ساخته شده که در کلمه سمیوتیکوس که به معنای تفسیرکننده نشانه-هاست، به کار گرفته شده است. از دوران کهن در یونان به نشانهها توجه میشد. ارسطو 322-384) ق.م) در کتاب بوطیقا و در باب تفسیر در باب اسم تأمل کرده بود. افلاطون 348-428) ق.م) در کتاب کراتیلوس به بررسی منشأ زبان پرداخته بود. میان رواقیون و اپیکوریان (حدود 300 ق.م در آتن) بحثهای مهمی درباره نشانهها وجود داشت. رواقیون نشانه خالص را چیزی می-دانستند که اینک به عنوان علامت بیماری میدانیم. در آن زمان به تفاوت میان نشانههای طبیعی و نشانههای مصنوع یا قراردادی توجه میشود . {2}

اگوستین قدیس (430-354) برخلاف علمای آن دوره، نشانه را موضوع خاص مطالعات فلسفی دانست و با تشریح این موضوع که چگونه کلمات با واژههای ذهنی ارتباط دارند، حوزه بررسیهای مربوط به نشانهها را محدود کرد. برخی از نظریهپردازان و فیلسوفان بعدی مانند ویلیام اوکان، جان لاک ، لایب نیتس و هوسرل به موضوع نشانهها توجه داشتند و درباره آن مطالعات و بررسیهایی صورت دادند تا زمانی که نشانهشناسی به تدریج به عنوان یک علم و رشته تخصصی توسط کسانی مانند سوسور و پیرس توسعه یافت.

یکی از عامترین تعریف ها از امبرتو اکو است که میگوید: " نشانهشناسی با هر چیزی که بتواند یک نشانه قلمداد شود سرو کار دارد". نشانهشناسی نه فقط شامل مطالعه چیزهایی است که ما در مکالمات روزمره " نشانه" مینامیم، بلکه مطالعه چیزهای است که بر چیزی دیگر »اشاره دارد.« از منظر نشانهشناسی، نشانهها میتوانند به شکل کلمات ، تصاویر، اصوات، اطوار و اشیا ظاهر شوند. نشانهشناسی در اشکال فراوان با تولید معنا و بازنمایی ارتباط دارد .{3}


–3 الگوی سه وجهی پیرس:

تقریبا در همان دورانی که سوسور الگوی خود از نشانه، نشانه شناسی و روش شناسی ساختارگرا را تدوین می کرد، در آن سوی اقیانوس اطلس چارلز سندرز پیرس، فیلسوف پراگماتیست و منطق دان مستقل از سوسور مشغول تدوین الگوی خود از نشانه،" نشانه شناسی" و طبقه بندی انواع نشانه بود. بر خلاف الگوی سوسوری نشانه که قالب دو گانه ی خود بسنده را داراست، پیرس الگوی سه وجهی را معرفی کرد:

- بازنمون: صورتی که نشانه به خود می گیرد ( و الزاما مادی نیست ) - تفسیر: نه تفسیرگر، بلکه معنایی که از نشانه حاصل می شود.
- موضوع: که نشانه به آن ارجاع می دهد.

نشانه ... } در شکل بازنمون{ چیزی است که از دید کسی، از جهتی یا ظرفیتی به جای چیز دیگری مینشیند. نشانه کسی را خطاب میکند، یعنی در ذهن آن شخص نشانهای برابر یا شاید نشانهای بسط یافتهتر خلق میکند. نشانهای که به این ترتیب آفریده میشود را من تفسیر نشانهی نخست مینامم. نشانه به جای چیزی مینشیند که اصطلاحاً موضوع یا (آبژهی) آن (نشانه) نامیده میشود. نشانه نه از همه جهت، بلکه در ارجاع به نوعی ایده که من گاهی زمینهی نشانه(بازنمون) نامیدهام، به جای موضوع مینشیند.{4}

تعامل بین بازنمون، موضوع و تفسیر را پیرس " نشانگی" ( که شاید بتوان آن را کلیت فرایند معنی سازی نامید) نامیده است. بر اساس الگوی پیرسی از نشانه، چراغ قرمز راهنمایی که سر چهار راه قرار دارد بازنمون است، توقف خودروها، آبژه یا موضوع آن است و این فکر که چراغ قرمز به معنی آن است که خودروها باید متوقف شوند تفسیر آن است. پیرس در ادامه بازنمون را با سه چیز یعنی زمینه، موضوع و تفسیر مرتبط میداند و بر این اساس سه شاخه برای علم نشانهشناسی قائل میشود. شاخهی نخست را دستور ناب مینامد و وظیفه این شاخه آن است که تعیین کند بازنمون ( نشانه ) مورد استفادهی خرد علمی چگونه باید باشد تا اساساً به معنایی عینیت بدهد. شاخهی دوم را منطق ناب مینامد. منطق علمی است که به ما میگوید چه چیزی ظاهراً الزامی باید در مورد بازنمونهای ( نشانههای) خرد علمی صادق باشد تا این نشانهها معرف موضوع (یا آبژهی) خود باشند، یعنی صادق باشند. به عبارت دیگر، منطق محض علم صوری شرایط صدق بازنمونهاست. شاخه سوم را بلاغت ناب نامیده است. کار این شاخه از نشانهشناسی تحقیق در قوانینی است که به موجب آنها در هر عقل علمی نشانهای به نشانهای دیگر زندگی میبخشد و بخصوص اندیشهای اندیشهای دیگر را موجب میشود.

تفسیر به مفهوم پیرسی آن خود نشانهای است نزد تفسیرگر. پیرس میگوید،" نشانه ... کسی را مخاطب قرار میدهد، یعنی، در ذهن آن شخص نشانهای برابر یا شاید نشانهای بسط یافتهتر خلق میکند. نشانهای که به این ترتیب آفریده میشود را من، تفسیر نشانه نخست مینامم." {4}

حال به بررسی تقسیمبندی سهگانه پیرس از نشانه میپردازیم. پیرس می نویسد: "سه نوع نشانه وجود دارد؛ نخست مشابهات یا شمایلها؛ که تصوراتی از چیزها را که مینمایند صرفا از طریق تقلید تصویری آنها به دست میدهند. دوم شاخصها یا نمایهها؛ که از طریق ارتباط فیزیکی با چیزها؛ به آنها دلالت میکنند... سوم، نمادها یا نشانههای عام، که از طریق کاربرد با معناهایشان پیوند یافتهاند. بیش}تر واژهها از این نوعند." سپس در مورد هر یک نمونههایی میآورد و به بحث دربارهی آنها میپردازد.

الف) نماد: در نمادها نشانه مشابه موضوعش نیست بلکه بر اساس رابطهای دلبخواهی یا کاملا قراردادی به موضوع دلالت میکند، به عبارت دیگر این رابطه را باید یاد گرفت؛ از جمله نشانههای نمادین میتوان به زبان به طور عام ( به علاوهی زبانهای خاص، حروف الفبا، نشانههای سجاوندی، واژهها، عبارات ، جملهها) علامتهای رمزی مرس، چراغهای راهنمایی، پرچمهای ملی و مشابه آنها اشاره کرد.

ب) شمایل: در نشانههای شمایلی رابطه نشانه و موضوعش مبتنی بر تشابه است، یعنی نشانه از برخی جهات (شکل ظاهری، صدا ، احساس، و یا بو) متشابه موضوعش است، به عبارتی برخی کیفیات موضوع را دارد. برای مثال می توان از عکس، کاریکاتور، ماکت ، نام آواها، استعارهها، کاربرد صداهای "واقعی" در موسیقی، جلوههای صوتی در نمایشهای رادیویی، و... نام برد.

پ) نمایه: نشانههای نمایهای دلبخواهی نیستند بلکه مستقیماً به طریقی (فیزیکی یا علی) به موضوعشان وابستهاند. این رابطه را میتوان مشاهده کرد یا استنتاج کرد. نشانههای طبیعی(دود،رعد،جای پا،پژواک صدا، بوهای غیر ترکیبی و طعمها)، نشانگان پزشکی (درد، ضربان قلب، خارش)، ابزارهای اندازهگیری (بادنما، دماسنج، ساعت و مشابه آن)، و مواردی چون عکس، فیلم، نمای ویدئویی

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید