بخشی از مقاله
بررسی میزان تفکر استراتژیک مدیران در شعب چهارده گانه بانک صادرات کرمان - حوزه انار.
چکیده
این پژوهش با هدف بررسی میزان تفکر استراتژیک مدیران در شعب چهاردهگانه بانک صادرات کرمان - حوزه انار، طرح و اجرا شده است. تفکر استراتژیک این توانایی را به مدیر میدهد تا بفهمد چه عواملی در دستیابی به اهداف موردنظر مؤثر است و کدامیک مؤثر نیست و چرا؟ با افزایش مشکلات و پیچیده شدن سازمانها، نیاز به ارائه راهحلهای بهتر و استفاده از ابزارهای قدرتمندتر خودنمایی میکند مدیران با تفکر استراتژیک با فهم و درک بهتر میتوانند عملکرد مؤثرتری داشته باشند و موفقیت بیشتر را به ارمغان آورند. در مقاله حاضر پس از مروری بر مفاهیم استراتژی و تفکر استراتژیک، عناصر، ابعاد و ویژگیهای تفکر استراتژیک، تفاوت بین تفکر استراتژیک و برنامهریزی استراتژیک، الگوهای تفکر استراتژیک، انواع تفکر و تفکر مورد نیاز در سازمان پرداخته شده است.
مقدمه
تفکر استراتژیک فرایندی خلاقانه با چشمانداز و دورنمای طراحی شده توسط رهبران سازمان مرتبط است. این امر مستلزم رفتن اندیشه مدیران از عملیات روزمره با هدف تمرکز بر نیت استراتژیک بلندمدت برای کسب و کار است. تفکر استراتژیک فعالیتهایی چون گردآوری اطلاعات، تحلیل و بحث و تبادل نظر در خصوص شرایط حاکم بر سازمان و در شرکتهای دارای فعالیتهای متنوع، پاسخگویی به سؤالات اساسی در مورد پرتفوی سازمان را شامل میشود (مشبکی و خزاعی، .(106-107 :1387
محیط کسب و کار امروز با ویژگیهایی همچون تغییرات پیچیده و غیر خطی، تحولات ناپیوسته و جهشی، تغییرات پیوسته در زوایای فکری و رقابت بدون حیطهبندی، قابل تعریف است و این خصوصیات، صحت پیشبینی برای محیط آینده را به شدت تضعیف میکنند (پورصادق و یزدانی، .(144 :1390 بر همین اساس و با افزایش مشکلات و پیچیده شدن سازمانها، نیاز به ارائه راهحلهای بهتر و استفاده از ابزارهای قدرتمندتر از برنامهریزی استراتژیک، خودنمایی میکند چرا که مدیران با تفکر استراتژیک با فهم و درک بهتر از برنامه استراتژیک، عملکرد مؤثرتری خواهند داشت و میتوان گفت تفکر استراتژیک به عنوان مکملی برای برنامهریزی استراتژیک، رویکرد مناسب »راهبری« سازمان شمرده میشود و میتواند در جهت مقابله سیستماتیک با معضلات، درک فرصتها، تخصیص بهینه منابع کمیاب و دستیابی به نتایج مورد نظر کمک نماید (منوریان و همکاران، .(130 : 1391 برای هماهنگی با تغییرات روزافزون و گام برداشتن در جهت اهداف سازمانی نیاز به تغییر در روش تفکر و تحول ذهنی مدیران سازمانها میباشد و وقتی سازمان با مشکلات جدید مواجه میشود، راهحلهای قدیمی کارایی خود را از دست میدهند. همانند هر فعالیت خلاقانه دیگر، زمانی میتوان از تفکر استراتژیک انتظار توفیق بیشتری داشت که از اصول خاصی پیروی کرده و از پارهای کاستیها و نارساییها نیز آگاهانه پرهیز کند. بدان معنی که بتوان عوامل مؤثر بر سازمان را دید و از آینده مبهم و نامطمئن، با ملاحظه وابستگی عوامل مؤثر راهحلهای مسائل را ارائه نمود. تفکر استراتژیک چیزی بیش از توجه به روندهای اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و فناوری بوده و مدیرانی را میطلبد که همبستگی این عوامل را تشخیص دهند (بون، .(337 : 2005 تفکر استراتژیک مدیر را قادر میسازد تا بفهمد چه عواملی در دستیابی به اهداف موردنظر مؤثر است و کدامیک مؤثر نیست و چرا؟ تفکر استراتژیک در قالب قواعد »ساده و عمیق« ظاهر شده و مدل ذهنی خاصی را ایجاد میکند تا مبنای تصمیمگیریهای روزانه و جهتگیری کلی سازمان باشد و برای سازمان و ذینفعان آن انگیزه و تعهد ایجاد کند. این انگیزه و تعهد از طریق قدرتی به وجود میآید که در حقیقت ساده و درعین حال جذاب است (آقازاده، .(20 :1383 در ادبیات مدیریت استراتژیک، تعاریف متعددی برای بیان مفهوم تفکر استراتژیک وجود دارد. برخی از نویسندگان مفهوم تفکر استراتژیک را برای مفاهیم دیگری چون برنامهریزی استراتژیک و مدیریت استراتژیک به کار بردهاند. به عنوان مثال ویلسون بیان میدارد: ...»تلاش برای بهبود، نهاد برنامهریزی استراتژیک را آنچنان تغییر داده است که شایسته است تا به آن مدیریت استراتژیک یا تفکر استراتژیک اطلاق شود« (مشبکی و خزاعی، .(107 : 1387 نویسندگان دیگر بر فرایند مدیریت استراتژیک تمرکز کردهاند و آشکارا بیان میدارند که برنامهریزی استراتژیک خوب، به تفکر استراتژیک کمک خواهد کرد (منوریان و همکاران، (131 : 1391یا. تلویحاً پذیرفتهاند که یک سامانه مدیریت استراتژیک خوب طراحی شده، تفکر استراتژیک را در سازمان آسان میسازد. مینتزبرگ قائل به تمایزی آشکار بین دو مفهوم تفکر استراتژیک و برنامهریزی استراتژیک است و میگوید: برنامهریزی استراتژیک تفکر استراتژیک نیست. از دیدگاه وی برنامهریزی استراتژیک بر تجزیه و تحلیل تمرکز میکند و با تفسیر، بسط جزییات و صورتبندی استراتژیهای فعلی سر و کار دارد. از سوی دیگر تفکر استراتژیک بر ترکیب، استفاده از شهود و خلاقیت برای خلق تجسم و تصویری منسجم از سازمان تاکید دارد و میگوید برنامهریزی استراتژیک فرایندی است که باید پس از تفکر استراتژیک واقع شود (آبراهام، .(5 :2005
تفکر استراتژیک دارای مؤلفههای زیر است:
-1 تفکر سیستمی: تفکر سیستمی به مدیران کمک میکند تا ساختار، الگوها را در پیوند با یکدیگر مورد بررسی قرار دهند و تنها به مشاهده مبتنی بر درک هستند و بدیهی است که این کار مستلزم تلاش بیشتری است که میتواند مانعی برای انتخاب و پذیرش تفکر سیستمی شود (ایران نژاد پاریزی، .(19 :1380
-2 خلاقیت: تلاشهای خلاقیت وسیلهای برای نوآوری است. خلاقیت بیشتر یک فعالیت فکری و ذهنی است و نوآوری بیشتر جنبه عملی دارد و در حقیقت محصول نهایی عمل خلاقیت است. (فرنودیان، (6 : 1370 بنابراین، در یک تعریف کلی میتوان نوآوری را به عنوان هر ایدهای جدید نسبت به یک سازمان و یا یک صنعت و یا یک ملت و یا در جهان تعریف کرد (خداداد حسینی، . (48 :1378
-3 چشمانداز: چشمانداز یک سازمان آرزو و خواست بلندمدت سازمان و گاهاً مدیر ارشد یک سازمان است که میخواهد به آن دست یابد (سکاکی و شعبانی راوری، .(13-14 :1388
مفاهیم استراتژی و تفکر استراتژیک
استراتژی، الگوی تصمیمها در یک سازمان است که اهداف، مقاصد و جهتگیریهای سازمان را بیان میکند، استراتژیها باید دراز مدت و جامع باشند و تمامی برنامههای سازمان در برگیرند. به عبارت دیگر، استراتژیها را میتوان مجموعه برنامههای کلی و جامعی دانست که با توجه به منابع و امکانات سازمان، طریق نیل به آرمانها و اهداف عالی سازمان را معین میسازد. بدین ترتیب استراتژی، مشابهت بسیاری با خطمشی عمومی دارد، به طوری که یکی از صاحبنظران معاصر، خطمشیگذاری1 و تنظیم استراتژی2 را یک دانسته است. همچنین باید متذکر شد که قلمرو استراتژی سازمان است، در حالی که خطمشی عمومی، جامعه را در بر میگیرد و روابط حکومت و ملت را شامل میشود و اگر گاهی از خطمشی به عنوان روش علمی ساختن استراتژی نام برده شده، نباید آن را با خط مشی عمومی که جامعیت و کلیتی فراتر از روش کار صرف دارد، یکی پنداشت (الوانی، .(14-15 :1369
استراتژی را میتوان فرایند تعیین اهداف بنیادی بلندمدت، اتخاذ شیوه کار و تخصیص منابع لازم برای تحقق این اهداف، تعریف کرد. اتخاذ تصمیمات راجع به توسعه فعالیتها یا برپایی کارخانجات و ادرات در مناطق مختلف، ورود به فعالیتهای اقتصادی جدید، ایجاد تنوع در خطوط تولید، مستلزم تعیین اهداف بنیادی جدید است. راهکارهای جدید باید ابداع شوند و منابع لازم برای تحقق اهداف تخصیص داده شوند. (رابینز، ترجمه الوانی و دانایی فرد، .(120 :1388
استراتژی راهی است که ما را به هدف میرساند، مأموریت را محقق میسازد و به چشمانداز معنی میبخشد؛ به دیگر سخن ما همواره با دو مقوله سر و کار داریم که یکی در حوزه بایدها و نبایدهاست و دیگری در حوزه چگونگیها. در حوزه بایدها و نبایدها مأموریت، چشمانداز و هدف ترسیم میشود و در حوزه چگونگی، راه رسیدن به بایدها تبیین میگردد که استراتژیها در این حوزه قرار میگیرند؛ در این حوزه باید تصمیماتی گرفته شود که بر پایه آنها بتوان بایدها و نبایدها را پاس داشت و اهداف را محقق ساخت و تصمیماتی از این دست، تصمیمات استراتژیک هستند و مبتنی بر تفکر استراتژیک؛ (هندری و دیگران، .(6 :1993
ایجاد یک چشمانداز واقعی و قراردادن آن در شالوده سازمان باید چاشنی اصلی کار روزانه کسانی باشد که به طور استراتژیک فکر میکنند. چشماندازی که در سراسر سازمان تسهیم شود، تعهد را به جای اعتراض و شکایت پرورش دهد و درک مشترکی ایجاد کند که در دل و جان کل سازمان نفوذ پیدا کند. چنین چشماندازی به تصورات افراد الهام میبخشد و جوی به وجود میآورد که در آن افرد از تخصص و استعداد خود حداکثر استفاده را میکنند. یک چشمانداز واقعی یاریگر دستیابی به عملکرد برتر در بلندمدت است. (رحمان سرشت و کفچه، (47-77 :1388
تفکر استراتژیک و برنامهریزی استراتژیک در کنار هم نقش مکمل ایفا میکنند. طوری که تفکر استراتژیک چشمانداز متناسب با واقعیتهای کنونی بازار و تحولات و دگرگونیهای آینده آنرا میآفریند که برای تبیین و پیادهسازی آن از ابزار برنامهریزی استراتژیک استفاده میشود. تفکر استراتژیک ورودی برنامهریزی استراتژیک محسوب میشود. یک تفکر استراتژیک خوب فرصتهای بالقوه برای خلق ارزش را آشکار کرده و پنداشتهای موجود در مورد ارزشهای سازمان را به چالش میکشد. بنابراین وقتی برنامه طرحریزی میشود هدفهای آن این فرصت ها خواهند بود. برنامهریزی استراتژیک بر تجزیه و تحلیل تمرکز داشته و با تعیین و فرموله کردن استراتژیهای موجود سر و کار دارد. در حالی که تفکر استراتژیک بر ترکیب تأکید دارد و با استفاده از شهود و خلاقیت یک نگرش منسجم از مؤسسه ایجاد میکند (جعفری مقدم، .(95 :1385
در مورد تفکر استراتژیک در بین صاحب نظران این حوزه اتفاق نظر وجود ندارد. فقدان درک روشن از تفکر استراتژیک، به نوبه خود منجر به آشفتگی قابل ملاحظهای در عرصه مدیریت استراتژیک شده است. بنابراین به تعریف دقیق این واژه احساس نیاز میشود. تا پارادایم مدیریتی فوق به صورت علمی پذیرفته شده و به شکل مناسبی در متون مربوطه به مدیریت استراتژیک گنجانده شود (ایران زاده و دیگران، .(25 :1387
تفکر استراتژیک از طریق تشخیص و تقویت فعالیتهایی که ارزشهای منحصر به فردی برای مشتری ایجاد میکند، مزیت رقابتی میآفریند. این کار از طریق فهم قواعد بازار پاسخگویی خلاقانه به آن انجام میشود و این امر در محیط ناپایدار و متحول کسب و کار یک رویکردی بی نظیر است (غفاریان و علی احمدی، .(4 :1383
تفکر برای آینده، طرحریزی و برنامهگذاری برای حرکت از وضع موجود به وضع مطلوب با استفاده بهینه از قوتها و قابلیتهای موجود، از بین بردن و جبران ضعفها و مقابله با تهدیدات در محیط درونی و بیرونی سازمان (محیط ملی و بینالمللی) تفکر استراتژیک است. خلق استراتژیهای ابتکاری و نو است که میتواند قواعد بازی رقابتی را بازنویسی کـرده و چشـمانـداز آینده بالقــوهای را ترسیم نمـاید که بطـور قابل توجهی متفاوت از حـال میباشد (علی احمدی، .(22 :1382
نخستین تصمیم استراتژیک این است که به تنهایی میخواهیم به هدف برسیم یا نیازمند به متحدان دیگری هستیم؟ دیگر آن که باید چه اهداف اصلی و فرعی را برای رسیدن به اهداف و تحقق مأموریت و جامه عمل پوشاندن چشمانداز در نظر بگیریم؟ یعنی چه کارهایی را باید در چه زمانهایی انجام دهیم؟ تصمیم استراتژیک دیگر این است که نحوه تخصیص منابع ما چگونه است، و سرمایهها را چگونه باید مورد استفاده قرار دهیم؟ البته باید توجه داشته باشیم که منظور از سرمایه تنها سرمایه فیزیکی، امکانات، فضا، تجهیزات و پول و نقدینگی و... نیست بلکه انسانها نیز در سازمان یک سرمایه مهمتر و استراتژیکتر از دیگر سرمایهها هستند. یکی دیگر از سرمایهای پنهان سازمان که معمولاً مورد غفلت قرار میگیرد دانش سازمانی است که در گوشه و کنار و در اذهان کارشناسان و مدیران بایگانی شده است. فهم فرایندهای شناختی که شالوده تدوین استراتژی و اجرای آن است پایه و اساس تفکر استراتژیک را شکل میدهد (هندری و دیگران، .(6 :1993
عناصر و ابعاد تفکر استراتژیک
تفکر استراتژیک دارای دو بخش اساسی عوامل محتوایی و عوامل فرایندی است.
عناصر و ویژگیهای مهمی که دربرگیرنده محتوای تفکر استراتژیک هستند عبارتاند از: خلاقیت، چشمانداز و تفکر سیستمی و عوامل فرایندی مهم در تفکر استراتژیک شامل ارتباطات استراتژیک و تجزیه و تحلیل استراتژیک هستند. (رحمان سرشت و کفچه، .(47-77 :1388 توانایی تفکر استراتژیک برای رقابتی ماندن در یک محیط متلاطم و جهانی، حیاتی است. تفکر استراتژیک باید هر یک از این دو بعد متفاوت ولی مرتبط به هم مورد توجه واقع شود. سازمانهایی که به طور موفقیتآمیزی این دو بعد را ترکیب کنند، قابلیتی حیاتی به دست میآورند که سرچشمه همیشگی برای مزیت رقابتی آنها میشود.
-1 در این بعد، تفکر استراتژیک از سه عنصر زیر تشکیل میشود: تفکر سیستمی، خلاقیت، چشمانداز
الف: تفکر سیستمی
تفکر سیستمی عبارت است از اینکه یک مدیر دارای تفکر کلنگر و جامع باشد و بتواند ارتباط بین قسمتهای مختلف سازمان را درک کرده و بداند که چگونه مشکلات و مسائل مختلف با یکدیگر در ارتباط بوده و بر یکدیگر تأثیر میگذارند. تفکر استراتژیک توانایی بدست آوردن نگرشی کلی از سازمان و محیط است و درک این که مسائل و مباحث مختلف چگونه با هم ارتباط پیدا میکنند، چگونه بر هم اثر میگذارند (چهاربالش، .(25 :1388
نظریه پردازان سیستمی بر ضرورت اتخاذ شیوه تفکر ترکیبی اصرار دارند، زیرا بر این باورند که مدیریت در خلاء انجام نمیشود و مدیران تحت تأثیر متغیرهای سازمانی و محیطی قرار دارند و متقابلاً بر این متغیرها اثر میگذارند. به این ترتیب با مطرح شدن ضرورت نگرش سیستمی، یافتههای دانش مدیریت با چالش عظیمی مواجه گردید، زیرا بر مبنای این نگرش، باید برای مدیریت یک سازمان، همه اجزای آن شناسایی شوند و کلیه فراگردها و فعالیت های منظور اجزای مذکور و چگونگی تعامل آنها با یکدیگر، مدنظر قرار گیرند. دو نفر از صاحب نظران مدیریت پیش بینی کردهاند که » مبنای شناسایی سازمانها و مسائل آنها در چارچوب نگرش سیستمی، ممکن است در آینده به انقلابی در عرصه مدیریت منجر شود؛ نظیر آنچه با اشاعه مبانی نظریه مدیریت علمی
تیلور حاصل شد« (رضائیان، .(63-64 :1388
در تفکر راهبردی از دیدگاه کافمن، تفکر سیستمی بیانگر تغییر در نگاه به سازمان است. پیتر سنگه اعتقاد دارد که ما باید فراتر از شخصیتها، رویدادها را ببینیم. به ساختارهای اساسی که اقدامات افراد را به وجود میآورند و شرایطی را ایجاد میکنند که وقوع انواع رویدادها را ممکن میسازند، توجه کنیم (رحمان سرشت و کفچه، .(47-77 :1388
نظریه سیستمی بر این تفکر است که باید سازمان را به منزله یک کل نظام یافته در نظر گرفت که از تعدادی خرده سیستم تشکیل شده و ضمن فعالیت در یک فرآیند مستمر »تبدیل منابع ورودی به محصولات خروجی« ، با محیط خود در تعامل است. بنابر این نگرش ، حفظ ارتباط با محیط خارجی برای سازمان به عنوان یک »سیستم باز« اهمیت حیاتی دارد. (رضائیان ، (63 :1388
ب: خلاقیت
خلاقیت از نظر لغوی به معنای وضع یا کیفیت خلاق بودن میباشد (صدری افشار و دیگران، .(407 : 1384 تفکر خلاق یعنی چگونگی رویارویی با مسائل و راهحلها، ظرفیت آنها برای کنار هم گذاشتن ایدههای موجود در قالب ترکیباتی جدید (رحمان سرشت و کفچه، .(47-77 :1388
تفکر خلاق همچنین شامل انتخاب و توسعه ایدههاست. استراتژیستهای خوب قادر به شناخت قابلیت یک ایده جدید در مراحل بسیار اولیه هستند. مجسم کردن ارزش ایده مطرح شده توسط افرادی از سطوح مختلف سازمانی حتی ممکن است مهمتر از ایجاد ایدههای اصلی توسط استراتژیتها باشد. هر چه شرکت بزرگتر باشد، به احتمال زیاد مؤلفههای فعالیتهای خلاق از قبل در جایی در داخل شرکت وجود دارند، اما احتمال کمی وجود دارد که بدون کمک بخشهای مختلف سازمان بتوان این مؤلفهها را جمعآوری کرده و یا بتوان آنها را به نحوی که برای سازمان مفید و مؤثر واقع شوند در کنار هم قرار داد. در نهایت باید ایده جدید به عمل تبدیل شود. مدیریت ارشد باید منابع مورد نیاز برای پیاده سازی ایده را فراهم کند. تصمیم در مورد اینکه چقدر پول و زمان به یک تیم یا پروژه تخصیص یابد. قضاوت پیچیدهای است که میتواند از خلاقیت حمایت کرده یا آن را از بین ببرد. گاهی اوقات یک شرکت کوچک و جدید با خلاقیت و نوآوری زیاد همه ارزشهای یک صنعت را از آن خود میسازد (غفاریان و کیانی، .(61 :1389
تغییر سازمانی به عنوان اتخاذ یک فکـر یا رفتار جدید به وسیله سازمان مشخص میشود، اما نوآوری سازمان اتخاذ یک ایده یا رفتار است که برای نوع وضعیت، سازمان، بازار و محیط کلی سازمان جدید است. اولین سازمانی که این ایــده را معرفی میکند به عنوان نوآور در نظر گرفته میشود و سازمانی که کپی میکند یک تغییر را اتخاذ کرده است. خلاقیت لازمه نوآوری است. تحقق نوجویی وابسته به خلاقیت است. اگرچه در عمل نمیتوان این دو را از هم متمایز ساخت ولی میتوان تصور کرد که خلاقیت بستر رشد و پیدایی نوآوریهاست. خلاقیت پیدایی و تولید یک اندیشه و فکر نو است در حالی که نوآوری عملی ساختن آن اندیشه و فکر است. از خلاقیت تانوآوری غالباً راهی طولانی در پیش است و تا اندیشـهای نو به صورت محصولی یا خدمتی جدید درآید. گاهی ایده و اندیشهای نو از ذهن فرد میتراود و در سالهای بعد آن اندیشه نو به وسیله فرد دیگری به صورت نوآوری در محصول یا خدمت متجلی میگردد. (الـوانـی، 1372، ص (224-223
ج: چشمانداز
معنی لغوی چشمانداز، بینش و توانایی نگریستن به پدیدهها و دریافت رویدادها و تأثیرپذیری و نتیجهگیری از آنها و به معنای بصیرت و دید عنوان شده است (صدری افشار و دیگران، .(188 :1384
یکی دیگر از پیشنیازهای تفکر استراتژیک، داشتن چشمانداز و هدف است که در یک سازمان باعث جهتدهی به کارها و فعالیتها میشود و ما را از انجام فعالیتهای بیهوده که در راستای رسیدن به هدف نیست برحذر میدارد. در یک سازمان باید هر سه این عناصر وجود داشته باشند و با یکدیگر ترکیب شوند تا تفکر استراتژیک برای فرد ایجاد شود. (غفاریان و کیانی، .(69 :1389
تفکر استراتژیک باید از درک عمیق مقصد سازمانی و چشماندازی برای آینده مطلوب سازمان نشأت بگیرد. یک چشمانداز واقعی، نشانگر یک ایده خوب است (غفاریان و کیانی، .(69 :1389
-2 بعد فرایندی
بعد فرایندی تفکر استراتژیک نیز دارای دو عنصر است:
- ارتباطات استراتژیک
ارتباطات استراتژیک را میتوان عبارت از همه تعاملات و مکالمات استراتژیک دارای مزیت بالقوه همافزایی برای انتخابهای استراتژیک در راستای توسعه توانمندیهای تفکر استراتژیک دانست. در سطح استراتژیک به طور قطع میتوان گفت که سرعت زیاد به معنی استراتژیک نبودن است (رحمان سرشت و کفچه، .(47-77 :1388
- تجزیه و تحلیل استراتژیک
بررسی و موشکافی ایدهها و طرحهای خلاق و بدیع در فرایندی عقلایی و با منطق علمی، مطالعه ایدهها و طرحهای درون و برون سازمانی در راستای شناسایی عواملی که بر عملکرد سازمان تأثیر مثبت یا منفی به سزایی دارند. تجزیه و تحلیل استراتژیک یکی از عوامل مهم تفکر راهبردی است که طی آن ایدههای خلاق و بدیع در فرایندی عقلایی و با روشی علمی مورد تجزیه و تحلیل قرار میگیرند. این جزء از تفکر راهبردی جنبه علمی بودن آن را بیان میدارد و به ایجاد فرضیه و آزمون آن به عنوان فعالیت اصلی و محوری مینگرد. (رحمان سرشت و کفچه، .(77-47 :1388
ویژگیهای تفکر استراتژیک
بن معتقد است درک مفهوم تفکر استراتژیک نیازمند رویکردی دوگانه است که از یک سو ویژگیهای فرد دارای قابلیت تفکر استراتژیک را شناسایی کرده و از سوی دیگر فرآیندها و بسترهای سازمانی حاکم بر فرد را مورد بررسی قرار دهد (بن، .(15 :2001 او در تحقیقات بعدی خود سطح سومی را نیز با هدف بررسی تعاملات گروهی مؤثر بر تفکر استراتژیک، در نظر میگیرد. برای شناسایی عوامل اصلی تفکر راهبردی لازم است مروری بر تحقیقات گذشته در این زمینه صورت گیرد از جمله اولین و مهمترین تحقیقات در این زمینه، تحقیقی است که توسط هندفورد انجام شده است. هند فورد در این تحقیق به شناسایی ویژگیهایی میپردازد که تفکر راهبردی را از تفکر عملیاتی متمایز می کند. او در این تحقیق تفکر راهبردی را از طریق هشت ویژگی زیر از تفکر عملیاتی جدا می کند: -1 بلندمدت در مقابل کوتاه مدت و فوری؛ -2 مفهومی بودن در قبال عینی بودن؛ -3 یادگیرنده/ انعکاسی بودن در مقابل اقدام / عملی بودن (تفکر در برابر عمل)؛ - 4 شناسایی فرصتها و مسائل اصلی در مقابل یافتن راه حل برای مسائل موجود؛ -5 حرکت به سمت زمینههای جدید در مقابل زمینههای جاری و تکراری؛ -6 اثربخشی در برابر کارایی -7 رویکرد غیر یدی در مقابل یدی -8 جامع نگری (نگاه از بالا) در مقابل جزئینگری در مطالعه دیگری مینتزبرگ تفکر راهبردی را به عنوان تفکری که سایرانواع تفکر مخصوصاً تفکر جانبی و تفکر استقرائی، شهود و خلاقیت پیشنیاز آن هستند را معرفی میکند (ناظمی و همکاران، .(72 :1389 گلدمن در مطالعه خود با عنوان »متفکر راهبردی خبره« به چگونگی توسعه تفکر راهبردی به صورت حرفهای در مدیران ارشد اجرائی مراکز بیمارستانی میپردازد. وی با در نظر گرفتن مطالعات مینتزبرگ، لیتدکا و هنفورد، تفکر راهبردی را ترکیبی از چهار عامل تفکر مفهومی، تفکر سیستمی، آیندهنگری وفرصتطلبی تشخیص میدهد (بون، :2001 .(64
تفاوت بین تفکر استراتژیک و برنامهریزی استراتژیک
مینزبرگ قائل به تمایزی آشکار بین دو مفهوم تفکر استراتژیک و برنامهریزی استراتژیک است. او میگوید: برنامهریزی استراتژیک تفکر استراتژیک نیست. (مینزبرگ، (107 : 1987 و در ادامه بیان میدارد که هر کدام از این اصطلاحات بر مرحلهای متفاوت در فرایند توسعه و طراحی استراتژی توجه دارند. از دیدگاه وی برنامهریزی استراتژیک بر تجزیه و تحلیل تمرکز میکند و با تفسیر، بسط جزئیات و صورتبندی استراتژیهای فعلی سر و کار دارد. از سوی دیگر تفکر استراتژیک بر ترکیب، استفاده از شهود و خلاقیت برای خلق تجسم و تصویری منسجم از سازمان تاکید دارد (مینزبرگ، .(107 : 1987 او ادعا دارد که برنامهریزی استراتژیک فرایندی است که باید پس از تفکر استراتژیک واقع شود. گرات نیز دیدگاهی مشابه دارد. او معتقد است که: تفکر استراتژیک فرایندی است که از راه آن مدیران ارشد می توانند خود را از فرایندها و بحرانهای روزمره مدیریتی جدا سازند (گرات، (2 :1995 و بدین گونه دیدگاهی متفاوت از سازمان و محیط متغیر آن حاصل کنند.
عوامل تفکر استراتژیک
تفکر مفهومی: تفکر مفهومی توانایی درک یک موقعیت به وسیله شناسایی الگوها و نشان دادن مسئله محوری است. تفکر مفهومی شامل ادغام مسائل و عوامل در یک چارچوب مفهومی است. این سبک تفکر استفاده از تجارب، خلاقیت و استدلال استقرایی، فرایندهای شهودی و مدیریت دانش به ویژه دانش ضمنی را در بر میگیرد، که منجر به یافتن راهحلهای بالقوه و گزینههای پایداری میشود که ممکن است به صورت آشکار هیچ ارتباطی با یکدیگر نداشته باشد و یا به راحتی قابل شناسائی نباشد (استیسی، .(65 :1384 خلاقیت، استفاده از تجربه، تفکر مبتنی بر استقراء و سایر ویژگیها و کارکردهای تفکر مفهومی به طور مستقیم با استفاده بهینه از داراییها، کارایی و اثربخشی سازمان ارتباط دارد.
تفکر سیستمی: سیستم کلیتی است که حداقل دو ویژگی داشته باشد. به صورتی که هر یک از اجزا بتواند بر روی عملکرد یا خصوصیات کل سیستم اثر بگذارد و هیچ کدام از آنها نتواند اثر مستقلی بر روی کل سیستم داشته باشد (ناظمی و همکاران، .(73 :1389 عملکرد یک سازمان تابعی از اثرات متقابل اجزا سازمان بر یکدیگر است مطابق با ادبیات تفکر راهبردی، راهبردگراها باید، سیستمی بیاندیشند و به این شیوه با ایجاد همافزایی که مهمترین ویژگی تفکر سیستمی است میتوانند عملکرد را ارتقاء دهند.
فرصتجویی هوشمندانه: فرصتطلبی به معنای »با تزویر در جستجوی منافع شخصی بودن« میباشد و تزویربه عنوان نوعی »دروغگویی، دزدی، فریب و تلاش سوداگرانه برای نافرمانی، تحریف، موجه جلوه دادن و غیره« تعریف میشود. موریس پا را فراتر مینهد و بیان میکند، فرصتطلبی زمانی ارتقاء مییابد که یک حزب بر خلاف درک حزب دیگر از قراردادهای فی مابین رفتار میکند و منجر به انتقال دارایی از یک حزب به حزب دیگر میشود. اما نکته مهم این است که اینامر ضرورتاً مخالف با اصطلاحات روشن موجود در قرارداد نیست (هانگ و همکاران، .(285 :2010 در شکل عملیاتیتر شاو، چینگ و دارل چهار عامل را به عنوان پیشنیازهای فرصتطلبی کارآفرینان شناسائی کردند. این چهار عامل عبارتاند از عدم اطمینان، دارایی خاص، عدم تقارن اطلاعات و مبادله ارتباطی و راهبردگراهای دارای تفکر راهبردی، فرصتطلب هستند و مهمترین کارکرد فرصتطلبی کاهش هزینه و شکار فرصتها است. کاهش هزینه و استفاده بهینه از فرصتها نیز به طور مستقیم با عملکرد سازمان ارتباط دارد.
آیندهنگری: بسیاری از مدیران خود را به عنوان قربانیان نیروهای محیطی خارج از کنترلشان میدانند. آنان احساس میکنند که نمیتوانند مشتریان، بازارها، رقبا و قوانین را کنترل کنند. لذا تلاش میکنند تا بیشتر از آنچه نیاز است به جای اینکه از پیش اقدام کنند واکنشی عمل کنند (هانگ و همکاران، .(285 : 2010 با توجه به رابطه تفکر راهبردی و عملکرد، آیندهنگری نیز میتواند در ارتقاء عملکرد ایفای نقش کند. مدیریت عدم اطمینان و ریسک یک بخش اصلی در آیندهنگری است، کاهش ریسک و تبدیل آن به فرصتها منجر به کنترل نوسانات بدون کاهش ثروت سهامداران میشود. مطالعه رویکرد راهبردی در بررسی سازمانها این فرصت را برای محقق فراهم ساخت تا با مدل دانشکده صنعتی نیروهای مسلح آمریکا آشنا شود. این مدل دو بعد رهبری تحولگرا و شناخت را به عنوان مؤلفههای تفکر راهبردی معرفی میکند بعد شناخت مؤلفههایی را در خود دارد که در سایر مطالعات به طور ضمنی ارائه شدهاند و دور از ذهن نیستند. اما رهبری بعدی است که در هیچ کدام از مطالعات قبلی بدان اشاره نشده است. شناخت فرایندی است که از طریق درک درست، منطق و اشراق یا شهود به دست میآید. شناخت دو مؤلفه اصلی دارد؛ مؤلفه اول چیزی است که دانشکده صنعتی نیروهای مسلح