بخشی از مقاله

چکیده

اسطوره و حماسه در ادبیات هرملت بیانگرخاستگاهفرهنگی، ریشهي قراردادهاي اجتماعی، قرائناعتقادي، آئینها و تاریخ افتخارآمیز آن سرزمیناست؛ برایناساس میتوان درساحت ادبیاتتطبیقی وجوه افتراق، اشتراك و همسانیهاي ملتها را در هریک از این عرصهها بررسی کرد. کاوشدر بازیافت این تضادها نهتنها موجب شناساندن دقیق آثاراست؛ بلکه »فردیت« وتشخص را براي ادبیاتحماسی هر ملت رقم میزند که حماسهپردازان با تمام توان در پیآن هستند. این تحقیق ضمنتعریف قهرمان، مؤلفههاي قهرمانان حقیقی را براساس تفاوتهاي پهلوانان درحماسههاي گیلگمش، شاهنامهي فردوسی و ایلیاد و اودیسهي هومر بررسی میکند و اینجستار نقشِحماسهپردازي هومر وفردوسی را در خلق قهرمان بررسی کرده است؛گفتنی است تمام زوایاي قهرمانان اعم از: کیفیت رفتاري، اعمال پهلوانیهداف، قدرتجسمانی، تدبیر، مرگ، تقابلقهرمانان، تأثیرقدرت یا نیروهايحامی پهلوان، وتقدیرستیزي پهلوان تحلیل کرده است و اثر پذیري خوانهايدلاوران حماسهها را در گسترهي تقدیر غیر قابل انکاري میپذیرند.تقدیر در شاهنامه تأثیري نافذ وحتمی الوقوع؛ اما طبیعی و معقول دارد؛ به گونهاي که قهري تحمیلی قدرت قهرمانان را پوشش نمیدهد.

کلیدواژه ها: شاهنامه، ایلیاد و اودیسه،گیلگمش،تقدیر.اسطوره.

مقدمه

اسطورهها گنجینهاي بسیار ارزشمند براي تحقیقدرکشف سویههاي غریب و ناشناختهي مردمان هرمیهنیاست؛ هر قوم هویت و باورها، آفرینش و نخستینهها، افتخارات و سرافرازيهایش را در پیشینهاي نهادینه در سرزمین خود میداند و بدان میبالد.روایتهاي اساطیري ازجهت تاریخی، جامعهشناسی و روانکاوي قابلیت تحلیل دارند و در آفرینش پیکرهي اسطورهها، داستانهايحماسی، رشادتها ودلاوريهاي پهلوانی سهم مهمی ایفا میکند. حماسه پردازان غالباً این افتخارات گرانسنگ را از طریقگفتگو و رجزخوانیهاي بیانعطاف قهرمانان ترسیم میکنند: »رجزخوانیهاي پهلوانانایرانیدر برابر هماوردان خویش بهنوعی مفاخره و خودستایی ایرانیان دربارهي نژاد و اصا لت تبار و پیروزيهایی استکه درگذشته به دست آوردهاند که یا به شکلمستقیم و آشکارا تخمهي ایرانیان آزاده را ستودهاند و بهدلاوريهاي ایشاندر برابر بیگانگان اشاره شدهاست و یا در قالب مفاخرات یک پهلوان بهخاطر نژاد و تبار و دلاوريهاي او وخاندان تجلی یافتهاست که این موضوع را میتوان به نوعی بازجست عظمت و افتخاراتگذشتهي ایرانیان تلقیکرد - «فلاح،. - 113 :1385 حماسهها با قهرمانان تعریف میشوند و قهرمانان با مختصههایی درخور حماسهآفرینی و پهلوانی؛ بهگونهاي که بنیانهاي فکري و آرمانی ملتیرا در باورداشت هویت آنان به شکلی سزاوار اقناع کند؛ عواطف و جانبداري آنها را برانگیزد و دیدگاههاي انتقادي فرامنطقهاي را به باور و تحسین بنشاند. قهرمان یک حماسه الگوي اخلاقی، اعتقادي و دینی، عشق، خردگرایی و تدبیر، اصالت و نژاد و تبار، عمل به مرسومات و آئینها، حامی جامعه و از خود گذشته، بزرگمنشی و دیده دوختن به اهداف بزرگ و مبین افتخارات و توانمندي یک سرزمین است. قهرمانان در تمامی حماسهها نه تنها اسوهي ستوده شدهي این مؤلفهها نیستند؛ بلکه گاه درمقایسه و در مقابل همدیگر شایستهي عنوان »ضد قهرمان« یا »قهرمانان ناقهرمان« هستند؛ چنانکه درحماسهي گیلگمش و حماسههاي یونان میبینیم. قهرمانی اودیسه و آخیلوس بنابر دلایلی مورد تردید بوده و پذیرفتنی نیست؛
نمونه ي آن خشم شیطانی آشیل، شهوت و زنپرستی که ملتی قربانی آن میشود ،خودستایی، ضعف تدبیر وخردگرایی، تقابل و ستیزهي قهرمانان یونان در برابر همدیگر، فقدان هدف والا و مردمی، تردید در پذیرش نیروي جسمانی آنان به علتحمایت خدایان، نیروهاي غیبی و تحمیلنتایج پیکار از سوي سرنوشت، ضعفاراده در افعال قهرمانان و ... رامیتوان نام برد؛گفتنی است این جستار قدرت هنري حماسه سرایان را در اصل غیرقابل تغییر داستانها اثرگذار میداند. بیشک میزان قدرتی که فردوسی و هومر در حماسهپردازي دارند برکیفیت شخصیت قهرمانان تأثیر دارد،چنانکه شدت و ضعف ناشی از تأثیر سرنوشت بر ارادهي قهرمانان و دخالتهاي تقدیر در حماسه را ترسیم میکنند؛ البته دخل و تصرف سراینده دراصل داستان نیست؛ بلکه گزینش حدیث نفس او در لابلاي حماسه دخیل است؛ بدینمعنا که غالباً فروسی در پایان کار و پیکار قهرمانان، تقدیر و استفاده از تعابیر آن را تفسیر میکند و با بیان پیشاپیش آن کنجکاوي و اثرپذیري بر مخاطب را تحلیل نمیکند؛ اما هومر آن را در قالب پیشگویی، خواب و رؤیا، الهامات و احکام خدایان پیشاپیش بیان میکند. علاوه برآن نضج داستانهاي شاهنامه، فردوسی را مجبور نمیکند که قهرمانان را مقابل همدیگر قراردهد و یکی را با دفاع از دیگري نفی و تخریب نمیکند؛ درنتیجه قهرمانان شاهنامه در هر سویه اي که باشند، حافظ ویژگیها و آئین ستودهي پهلوانان یک ملتاند. فردوسی جاي حدس و گمان،کاوش و ایجاد معما را درخلال حماسهپردازي براي کشانیدن مخاطب در پیداستان فروننهاده است و اگر به صراحت پیشگوییکند در چارچوب روایت حدیث نفس به فردوسی است نه انعطاف قهرمانان. فردوسی قهرمانان را با آگاهی از تقدیر به واکنش مجبور نمیکند و سیمایی مقهورانه را از دلاوران نمایش نمیدهد. فردوسی با توجه تمام به عنصر گفتگو که ارسطو براي خلق یک حماسه و تراژدي قائل است، صلاحیتحماسی قهرمانان را نیک پروراندهاست؛ اما قدرت حماسهپردازي و توصیف سیماي قهرمان در بعضی موارد از دست هومر خارج است؛ چرا که »ترتیب و نظم داستانها و وقایع در حماسهپردازي، شرطی 

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید