بخشی از مقاله

چکیده
افسانه در ادبیّات ملی هر کشور جایگاه ویژه ای دارد و کوششی است که برای توجیه پدیده ای به عمل می آید . بدیهی است این کوشش به تمایلات روایان قومی که مراحل ابتدایی تمدن و فرهنگ را طی می کند ، بستگی دارد. در ادبیات داستانی کهن ما شخصیّت ها و گاه موجوداتی به عنوان اسطوره مطرح می شوند که در میان آن ها سیمرغ- در بخشی از اوستا و متون پهلوی ، به ویژه در شاهنامه و متون عرفانی - از آن جمله است . سیمرغ و داستان او گاه به صورت رمز و نماد و گاه واقعیتی اسطوره ای نمایان می شود. در این مقاله به بررسی سیمرغ و نام های آن در اوستا و متون پهلوی ، شاهنامه و عرفان و ویژگی های هر کدام و نیز مکان های حضور هر یک و علت حضور آن ها ،رمز و رازهای وجود آن ها و وجوه مشترک و تمایز آنها و دوگانگی گوهری سیمرغ پرداخته شده است .

واژگان کلیدی: سیمرغ ، شاهنامه ، اوستا ، متون پهلوی و عرفان ..

مقدمه

در حماسه های ملی و کهن ما ایرانیان موجودات و برخی حیوانات نماد و اسطوره اند و جایگاه خاصی را به خود اختصاص داده اند . در این میان ، سیمرغمخصوصاً در شاهنامه مرغی مرموز و اسطوره ای است . او مرغی» بزرگ، سخنگو و چاره جوست که بر ستیغ کوه البرز آشیان دارد . - فسایی ، - 588: 1369 پرورنده ی زال است و پر او راه گشا و کلید حل مشکلات است . از سیمرغ در ادبیات فارسی و عربی بهعنقا یا عنقای ُمغرب - فروبرنده یا غریب - تعبیر کرده اند و محل او را هم ، به جای البرز ، کوه قاف گفته اند . فردوسی سیمرغ را » مرغ ژیان « و زال را » مرغ
پرورده « می نامد :    

همان زال کو مرغ پرورده بود                              چنان پیر سر بود و پژمرده بود - فردوسی ، - 197 /1 :1386
چو مرغ ژیان باشد آموزگار                                   چنین کام دل جوید از روزگار - همان : - 5208

»لفظ سیمرغ مرکب از مرغ به اضافه ی لفظ » سئنه« در اوستا می باشد که به معنای شاهین یا باز است . سیمرغ در ادب غیر حماسی و عرفانی ایران به عنوان وجود ناپیدا و بی نشان است وغالباً » کنایه از »انسان کامل« و نماینده ی »عالم بالا« که از دیده پنهان است نیز به کار رفته است « - زنجانی ، » - 633 :1380 و از سیمرغ برای تداعی وجود نامحدود بی نشان حق یا جلوه ی حق که کمال مطلوب است سود جسته اند که به حکم مبانی اهل وحدت ، در عین حال چیزی نیست مگر »سی مرغ« که همان طالبان دیدار او هستند.« - شریفی ، - 855 : 1388» او زال را پرورش می دهد ،رودابه را در به دنیا آوردن رستم یاری می دهد ، در خوان پنجم اسفندیار حضور می یابد و رستم را در پیروزی بر اسفندیار مدد می رساند . زخم های او را معالجه می کند و او را رهنمون می شود تا بر اسفندیار فائق آید . « - جهانگیری ، - 158 :1369

در شاهنامه به جز این موارد نامی دیگر از سیمرغ به میان نیامده است . این ویژگی ها در شاهنامه ، متون کهن پهلوی و اوستا- که البته در آن ها اسامی متفاوتی ذکر شده است - او را موجودی هادی و اهورایی معرفی می کند . از او به خداوند مهر ، مرغ فرمانروا ، مغ گردن فرا ، مرغ پاک مهر ، مرغ پاک دیدو ندرتاً با نام سیرنگ - در متون عرفانی - و ... تعبیر شده است . او دستگیر بیچارگان است و جایگاهش مأمناَمن و حتی شفابخش است .در ادبیات اسلامی عنقا جای سیمرغ را گرفته و مانند وی باشگاه او در کوه قاف است. عنقا از ریشه »عنق« و به معنای »دارنده گردن دراز« است . وجه مشترک سیمرغ و عنقا »مرغ بودن« و »افسانه ای بودن« است.

در واقع عنقا یک اسطوره جاهلی عرب است و سیمرغ یک اسطوره ایرانی . شباهت های گفته شده باعث شده که در ذهن شاعران و نویسندگان این دو مرغ اسطوره ای گاهی به هم مشتبه شوند، حال آن که درحقیقت دو خاستگاه متفاوت دارند. عنقا نام مرغ افسانه ای است که آن را در پارسی سیمرغ گویند. و هما مرغی است که در زبان های اروپائی گاهی به نام فنیکس Phenix و زمانی گریفین Girffen خوانده میشود. حافظ فرماید:عنقا شکار کس نشود دام باز چین کاینجا همیشه باد بدست است دام را کلمه عنقا در زبان های سامی پیش از اسلام نیز آمده است چنانکه این نام به صورت جمع در عبری قدیمعناقیم آمده که به معنی گردن در ازان می باشد. در زبان سریانی عنقا به صورت enoqû و در یونانی Enakeim Evaker آمده است. نام سیمرغ در سانسکریت سینا Syena به معنی شاهین است و با کلمه شاهین فارسی از یک ریشه می باشد.

سیمرغ در اسطوره

سیمُرغ نام یک چهره اسطوره ای-افسانه ای ایرانی است . پیشینه حضور این مرغ اساطیری در فرهنگ ایرانی به دوران باستان می رسد. آن چه از اوستا و آثار پهلوی بر می آید، می توان دریافت که سیمرغ، مرغی است فراخ بال که در پرواز خود پهنای کوه را فرا می گیرد. بر درختی درمان بخش به نام »ویسپوبیش« یا »هرویسپ تخمک« که دربردارنده  تخمه  همه  گیاهان است، آشیان دارد. در اوستا اشاره شده که این درخت در در دریایوروکاشاً» « یا»فراخکرت« قرار دارد. کلمه  سیمرغ در اوستا به صورت »مرغوسئن« آمده که جزء نخستین آن به معنای »مرغ«است و جزء دوم آن با اندکی دگرگونی در پهلوی به صورت »سین« و در فارسی دری »سی« خوانده شده است و به هیچ وجه نماینده عدد 30 نیست؛ بلکه معنای آن همان نام »شاهین« می شود. شاید هدف از این واژه - سی - بیان صفت روحانیت آن مرغ بودهاست.

» نام سیمرغ در اوسَئِنَتا« » آمده است و در پهلوی او را » سینمَرو « گویند . در فقره ی 41 از بهرام یشت نیز به این مرغ با مرغوسَئِنَنام« » بر می خوریم - «. پور داود ، بی تا - 575 /1:مستشرقین این کلمه را به شاهین و عقاب ترجمه کرده اند ». لغت سیمرغ همانسَئِن« » اوستایی است که از آن یک مرغ بسیار بزرگ شکاری اراده شده است . در فرهنگ های فارسی و در اشعار متقدمین گاهی »سیرنگ « جایگزین نام سیمرغ شده است . - « همان - در جایی دیگر از اوستا از پرنده ای به نام » گرشیپ تر « پرنده یا مرغ مقدس و پیک ماجرای توفان نام برده شده و البته در اوستا در همین یک مورد نام این مرغ آمده است اما در » زاد اسپرم » « بندهشن « و »مینوی خرد « از این پرنده ی شگفت انگیز - که پیامبر اهورا مزداست - یاد شده است .در گزارش پهلوی چَخر-» واک« نام مرغی که شاید پرنده ی مقدسی بوده و مزدا آفریده ،به موجب وندیداد در » وَرجم کرد « نقش معنوی به عهده دارد.

مطابقمندرجاتِ بندهش 11/24- 16/19 - - و مینوی خرد - - 9/61 این مرغ می تواند تکلم کند و نشر دهنده ی آیین مزدایی است و مطابق همین متون در » ورجم کرد « اوستا به زبان مرغان تلاوت شده است - «. رضی ، - 347 / 1: 1376نقش پرنده در حوادث توفان مورد توجه است ، چنان که در روایات سومری ، بابلی و یهودی که بخشی درباره ی توفان شده است - به ویژه زمانی که اشاره به توفان نوح دارد - این تقارن دیده می شود . دربُندهشن »رد « و سرور پرندگان » کری شیفت « نوشته شده است - «. همان : - 348به موجب مینوی خرد از مرغی دیگر که مقدس است به سَئِنَنام« » نام برده شده است . دربُندهشن در جایی دیگر به مرغ چَم»رَوشَ « اشاره شده است که هر سه سال بسیاری از مردم غیر ایرانی بر فراز کوه البرز گرد می آیند تا به ایرانیان زیان رسانند . » ایزدبُرز مرغچَمرَوش را به آن کوه می فرستد و آن مرغچَمرَوش را به آن کوه می فرستد و آن مرغ همه ناایرانیان را چون دانه بر می چیند «. - همان -

سیمرغ در حماسه

سیمرغ نقش مهمی در داستان های شاهنامه دارد. کنامش کوه اسطوره ای قاف است. دانا و خردمند است و به رازهای نهان آگاهی دارد. زال را می پرورد و همواره او را زیر بال خویش پشتیبانی می کند . به رستم در نبرد با اسفندیار رویین تن یاری می رساند و جز در شاهنامه دیگر شاعران پارسی گوی نیز سیمرغ را چهره داستان خود قرار دادهاند.سیمرغ در شاهنامه فردوسی دو چهره متفاوت یزدانی - در داستان زال - و اهریمنی - در هفت خوان اسفندیار - دارد. زیرا همه موجودات ماوراء طبیعت نزد ثنویان - دوگانه پرستان - دو قلوی متضاد هستند. سیمرغ اهریمنی بیشتر یک مرغ اژدهاست، فاقد استعدادهای قدسی سیمرغ یزدانی است و به دست اسفندیار در خوان پنجمش کشته میشود.

اگرچه در شاهنامه سیمرغ به منزله موجودی مادی تصویر می شود، اما صفات و خصوصیت هایکاملاً فرا طبیعی دارد. ارتباط او با این جهان تنها از طریق زال است. به یکی از امشاسپندان یا ایزدان یا فرشتگان می ماند که ارتباط گهگاهشان با این جهان، دلیل تعلق آنها با جهان مادی نیست . سیمرغ در دیگر متون اساطیری فارسی هم چون »گرشاسب نامه« اسدی توسی، چهره ای روحانی و فرا طبیعی ندارداصولاً. جز در بخش اساطیری شاهنامه، بعد از اسلام ما متن اساطیری به معنای حقیقی کلمه نداریم، به همین سبب است که سیمرغ تنها با شخصیت و ظرفیت بالقوه تاویل پذیری اسطوره ایش که در شاهنامه ظاهر میشود.در داستان های ملی ایران و شاهنامه ، مرغ اسطوره ا ی و افسانه ای و پرورنده ی زال و راهنمای اوست . از سیمرغ در چهار جای شاهنامه یاد شده است :
-1 هنگامی که سام ، جد رستم ،پس از صبر و گذشت سال های طولانی صاحب فرزند پسری شد که
به چهره نکو بود برسان شید                               و لیکن همه موی بودش سپید - خالقی مطلق، - 164 /1 : 1386

سام را گمان بر آن می شود که گناهی مرتکب شده و شاید از دین پاک روی گردانده است و این مجازات اوست . از این رو فرمان می دهد کودک را به کفاره ی آن گناه به کوهی دوردست ببرند و رهایش کنند .
بفرمود پس تاش برداشتند                         از آن بوم و بر دور بگذاشتند - همان : - 166
اتفاق را سیمرغ در جست و جوی غذا ،کودک را می بیند ؛ او را بر می گیرد تا خوراک بچگان خود کند : فرود آمد از ابر سیمرغ و چنگ بزد بر گرفتش از آن گرم سنگ

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید