بخشی از مقاله

چکیده

هدف کلی پژوهش حاضر، بررسی رابطه بین هوش کلامی با مهارت حل مسأله ریاضی در دانش آموزان پایه پنجم شهر ساری است. این پژوهش از نظر هدف، کاربردی و از نظر روش همبستگی است. جامعه آماری شامل دانش آموزان پایه پنجم شهر ساری در سال تحصیلی 69-69، که تعداد آن ها 4444 نفر بود. بر اساس جدول مورگان، با روش نمونه گیری تصادفی خوشه ای تعداد 193 نفر از دانش آموزان به عنوان گروه نمونه انتخاب شده بودند. جهت گردآوری داده ها از فرم مقیاس درجه بندی رفتار حل مسأله و مقیاس هوش کلامی تجدید نظر شده وکسلراستفاده شد که از نظر روایی و پایایی هر دو آزمون تایید شده و استاندارد می باشند و در پژوهش های متعددی مورد استفاده قرار گرفته شدند. نتایج حاصل از اجرای آزمون با استفاده از ضریب همبستگی پیرسون نشان داد که بین هوش کلامی دانش آموزان پایه پنجم با مهارت حل مسأله ریاضی آنها رابطه معناداری وجود دارد و هر دانش آموزی که در مهارت حل مسأله ضعیف بود نسبت به دانش آموزانی که در مهارت حل مسأله توانایی بیشتری داشت، از هوش کلامی پایین تری برخوردار بود..

کلمات کلیدی: هوش کلامی، مهارت حل مساله ریاضی، دانش آموزان پایه پنجم،

.3 مقدمه

حل مسأله به فرآیندی شناختی و رفتار ابتکاری فرد اطلاق می شود که فرد از طریق آن میخواهد راهبردهای مؤثر و سازش یافته مقابله ای خود را در مقابل مشکلات روزمره تعیین، کشف یا ابداع کند [3]اخیراً. رویکردهای آموزش در کلاس های ریاضی به سمت دیدگاه فرآیندی مبتنی بر حل مسأله تغییر یافته است .[2] مسأله مهم این نیست که معلمان حتماً باید از مهارت حل مسأله به عنوان یک رویکرد آموزشی استفاده کنند، مهم این است که شاگردان چه نوعی از تجربه های واقعی مربوط به ریاضیات را می توانند از حل مسأله یاد بگیرند .[1] یک کلاس ریاضی مبتنی بر حل مسأله یا یک کلاس ریاضی که از رویکرد باز به عنوان رویکرد آموزشی استفاده می کند، روی مهارت حل مسأله ی دانش آموزان تاکید می کند و دانش آموزان را به استفاده از راهبردهای مختلف تشویق می کند تا مسائل را بر اساس 4 مرحله ی نشان داده شده در جدول زیر حل نمایند .[4]

خلاصه سازی از طریق دانش آموزان درگیر در فرآیند مرتبط نظرات ریاضی مطرح شده در کلاس اساساً معلمان، دانش آموزان را بر حل مسأله توسط یک مسأله ی باز پاسخ در شروع کلاس تشویق می کنند که مطابق با تجربهی دانش آموزان با آنچه که دانش آموزان از قبل فراگرفته اند، طراحی می شود. از جهات دیگرلزوماً، این رویکرد در این کلاس، دانش آموزان را برای یادگیری ریاضی از راه های معنادار، پرورش می دهد، در نتیجه این رویکرد کاربردی در کلاس مبتنی بر مهارت حل مسأله، یک تکنیک ریاضی است که مفاهیم، معنا، فرآیندها و ارزشها را شکل می دهد که به موجب آن انتقال تکنیک ها و مفاهیم را ترویج می کند .[9] به علاوه، حل مسأله نیازمند مهارتهای نظیر تفسیر اطلاعات، طراحی و کار منظم، تطبیق نتایج، آزمون یا بررسی راهبردهای مختلف است. .[9]

- یافتن یک الگو  

- کار کردن به نوبت

- حل مسأله ساده یا مشابه 

- پذیرش نقطه نظرات مختلف

- جلب توجه - ارائه دیداری -     

- توجه به موارد خاص

- احتساب تمامی احتمالات  

-  آزمون و حدس خردمندانه - بطور تقریبی -

- دلایل منطقی    

هوش کلامی

هوش از عوامل مؤثر در فرآیند حل مسأله است. امروزه بر خلاف گذشته که تصور می شد هوش یک توانایی ارثی غیر قابل تغییر است، نظریه پردازان تازه تر بر تغییر ناپذیری آن اصرار نمی ورزند و اقدامات آموزشی و فراهم آوردن تجارب یادگیری را برای افزایش هوش مؤثر می دانند . [7 ] روانشناسان هوش را به دو دسته تقسیم کرده اند: کلامی و غیرکلامی که از ترکیب آن ها هوش کلی تشکیل می شود. منظور از هوش کلامی، قدرت استفاده از زبان و درک کلام است. حال از آنجا که به عقیده کارشناسان، از دلایل احتمالی بروز مشکل در حل مسأله ریاضی دانش آموزان، می تواند عدم روان خوانی مسأله و عدم درک مفهوم مسأله باشد، شاید بتوان با آموزش صحیح به منظور وسیع تر کردن دامنه لغات دانش آموزان و پرورش هوش کلامی، به آن ها در حل مسأله کمک کرد. از هوش تعریف واحدی به دست نیامده است و صاحب نظران مختلف آن را به گونه های متفاوت تعریف کرده اند. بنابراین نمی توان تعریف مشخصی از هوش به دست داد که مورد توافق همهی روانشناسان وابسته به رویکردهای مختلف باشد. یکی از قدیمی ترین تعریفهای هوش توسط بینهَ و سیمونُ - 1916 - به صورت زیر مطرح شده است:

»قضاوت و به عبارتی دیگر عقل سلیم، شعور عملی، ابتکار، استعداد، انطباق خود با موقعیت های مختلف، به خوبی قضاوت کردن، به خوبی درک کردن و به خوبی استدلال کردن، اینها فعالیت های اساسی هوش به شمار می روند.« در حالی که بینه و سیمون هوش را در اصل قضاوت درست در برخورد با مسائل تلقی می کنند، روان شناسان دیگر هوش را توانایی تفکر انتزاعی، توانایی یادگیری، استعداد حل مسأله یا توانایی سازگاری با موقعیت های جدید می دانند . [8 ] یکی از تعریف هایی که خیلی زیاد مورد استفاده قرار گرفته تعریفی است که وکسلر در 3698 پیشنهاد کرده است. او هوش را به عنوان یک استعداد کلی شخص برای درک جهان خود و برآورده ساختن انتظارات آن تعریف کرد.

هوش یگانه و چندگانه

مدتها این سؤال در بین صاحب نظران مطرح بود که هوش یک مفهوم یگانه است یا چندگانه. دیوید وکسلر - 3698 - و چارلز اسپیرمن - 3627 - از طرفداران هوش چندگانه اند. وکسلر هوش را یک توانایی کلی میداند که فرد را قادر می سازد تا به طور منطقی بیندیشد، فعالیت هدفمند داشته باشد و با محیط خود به طور مؤثر به کنش متقابل بپردازد. اسپیرمن معتقد به یک هوش کلی است و آن را با حرف g نشان می دهد. دلیل طرفداران هوش یگانه یا هوش کلی به وجود همبستگی چشم گیر میان توانائیهای مختلف انسان - مانند توانایی کلامی و استدلال انتزاعی - است. این روانشناسان در دفاع از اندیشهی خود استدلال می کنند که: افرادی در یادگیری یک موضوع موفقند، موفقیت آسان در یادگیری موضوع های دیگر نیز در آن ها قابل پیش بینی است. در مقابل اندیشهی هوش یگانه، مفهوم هوش چندگانه نیز طرفدارانی دارد. قدیمی ترین روانشناسان طرفدار هوش چندگانه لوئیس ترستون - 3618 - است. در نظریه ترستون هوش از هفت توانایی عمده زیر تشکیل شده است:

✓    درک کلامی - توانایی درک قیاسهای کلامی و خواندن و فهمیدن متن -

✓    سیالی واژه - توانایی کار کردن با کلمات و واژگان -

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید