بخشی از مقاله
چکیده
هدف پژوهش حاضر بررسی تاثیر استفاده از روش تدریس سخنرانی و روش تدریس بصری و تاکید بر هوش کلامی و فضایی دانش آموزان اول دبستان حین ارائه محتوای ریاضی می باشد . برای این کار دانش آموزان کلاس 22 نفری به دو دسته 11 نفری تقسیم شدند و به گروه اول از شیوه تدریس با تکیه بر هوش کلامی استفاده شد و برای گروه دوم تدریس با استفاده از هوش بصری آنان صورت گرفت. که در پایان نتایج بدست آمده حاکی از آن بود که در دانش آموزان هر گروه حالاتی پدید آمده که به شرح زیر می باشد :
دانش آموزان گروه اول - تدریس با تکیه بر هوش کلامی - : عدم توجه به کلاس درس و محتوای تدریس ، خستگی و بهانه گیری های پی در پی حین تدریس، عدم وجود شور و نشاط در دانش آموزان، عدم تمرکز دانش آموزان، عدم توانایی تعمیم و حل مسائل سطح بالاتر، یادگیری به صورت طوطی وار و ایجاد حس منفی نسبت به درس ریاضیات .
دانش آموزان گروه دوم - تدریس با تکیه بر هوش بصری - : توجه کامل به محتوای تدریس، تحریک حس کنجکاوی، تمرکز بالای دانش آموزان حین تدریس، وجود شور و نشاط و بروز خلاقیت دانش آموزان، توانایی تعمیم و حل مسائل سطح بالاتر، احساس رضایت از موفقیت در یادگیری و ایجاد حس مثبت نسبت به درس ریاضی .
مقدمه
امروزه،هدف از تدریس ریاضیات که باید از سنین پیش از دبستان شروع شود، علاوه بر پرورش فکری، کسب ارزش اجتماعی و روانی وتمرکز حاصل از آن، توسعه موارد علمی و روشها و تجارب وابسته به آن، جهت استفاده در سایر علوم و تکنولوژی مدرن نیز می باشد. بنابراین، معلم باید هنگام تدریس جنبه های مادی، جنبه های روانی و علمی آن را نیز در نظر بگیرد. هدف بزرگ ریاضیات، تقویت فکر کودک می باشد و هر چه زودتر حاصل شود، احتمال موفقیت او در زندگی آینده بیشتر است.
کودک از زمانی که به دنیا می آید، ریاضیات را در اثر تجربه محیط اطراف خود می آموزد،زیرا کلیه اشیا اطراف کودک به نوعی با ریاضیات ارتباط داردو او بدون آنکه از ریاضیات و مفهوم کلی آن اطلاعاتی داشته باشد،روابط ریاضی و موارد استفاده علمی آن را فرا می گیرد، سوال کودک درباره اشیاءاطراف خود به روابط ریاضیات موجود بین اشیا مربوط می شود
. به نظر می رسد کودکان برای یادگیری نگرشها، پیشداوری ها و ارزش های خلاقیا والدین و معلمان خود آمادگی دارند. گرچه مطمئناً نمی دانیم که نگرشهای والدین در مورد ریاضی تا چه حد در کودکان تاثیر می گذارد با این وجود بسیاری از دانش آموزان درس ریاضی را یک درس دشوار می دانند. مفاهیم و مهارتهای ریاضی در درون خود با هم یک ارتباط نزدیک و شبکه ای دارند. لذا برنامه ریزی و آموزش باید به شکلی باشد که دانش آموزان این ارتباطات و روابط درونی را درک کنند و ریاضیات را به صورت یک پارچه یاد بگیرند.
هوش با تمام فرآیندهای شناختی انسان درگیر است. همان طور که بینه اشاره کرده است: »خوب درک کردن ،خوب استدلال کردن، خوب قضاوت کردن، همگی فعالیت های اساسی هوش است.« گرچه تفاوت چندانی در ارتباط با طبیعت کلی هوش وجود ندارد، اما روان شناسان این مفهوم را در سالهای متمادی و در مسیرهای بسیار متفاوتی، مطالعه و از آن استفاده نموده اند .
یکی از افرادی که اخیراْ در نای وادی قدم گذاشته و تئوری نسبتاْ جدیدی را ارائه نموده است، هاوارد گاردنر می باشد. یکی از کاربرهای مهم مطالعه ی هوش ، تشخیص ضرورت توجه به تفاوت های فردی در برنامه ی درسی در و کلاسهای درس توسط معلمان می باشد . معلمان باید از سطوح شناختی دانش آموزان خود مطلع و بر اساس آن تدریس نمایند . معلمان خوب، به دانش آموزان خود کمک می کنند تا تجارب خود را در شکل های هرچه پیچیده تر و راههای مناسب تر سازمان دهی یا تجدید سازمان کنند آنان باید به این نکته واقف باشند که ساختارهای ذهنی خود دانش آموزان، کلید رشد آنها در تمام زمینه هاست.
در این پژوهش مشخص شد که هنگامی که از روش تدریس سخنرانی استفاده می شود و تنها بر هوش کلامی دانش آموزان تکیه می کنیم در دانش آموزا حالاتی مانند : درس گریزی، عدم رغبت به یادگیری، بی توجهی به تدریس و محتوای آن، بهانه جویی حین تدریس، عدم وجود شادی و نشاط کافی و عدم وجود انگیزه کافی روی می دهد . اما زمانی که از وسایل کمک آموزشی ، تصاویر و اشیا موجود در طبیعت برای تدریس استفاده می شود و بیشتر بر جنبه های بصری آموزش و هوش فضایی دانش آموزان تکیه می کنیم ، نتایج متفاوتی نسبت به حالت اول در نگرش و یادگیری دانش آموزان مشاهده می شود که از جمله آنان توجه بیشتر به تدریس ، تحریک حس کنجکاوی ، تعامل بیشتر با معلم ، احساس نشاط و شادابی حین و پس از تدریس ، افزایش قدرت تعمیم و حل مسائل سطح بالاتر را نام برد .
تئوری هوش های چند گانه:
هنگامی که واژه » هوش« به گوش ما میخورد معمولاً مفهوم ضریبهوشی - - IQ به ذهنمان میآید. هوش معمولاً به عنوان توانائیهای بالقوه عقلانی تعریف میشود. چیزی که ما با آن زاده میشویم، چیزی که قابل اندازهگیری است و ظرفیتی که تغییر دادن آن دشوار است. امّا در سالهای اخیر دیدگاههای دیگری نسبت به هوش پدید آمده است. یکی از این دیدگاهها، نظریه هوش چندگانه است که توسط هاوارد گاردنر، روانشناس دانشگاه هاوارد، ارائه گشته است. بر طبق این نظریه، دیدگاههای روانسنجی سنتی نسبت به هوش، بسیار محدود و ضعیف است.
گاردنر نظریهاش را نخستین بار در کتاب »قابهای ذهنی:
نظریه هوش چندگانه«، در سال 1983 ارائه کرد. به عقیده او همه انسانها دارای انواع مختلفی از هوش هستند. او در کتاب خود، هشت نوع مختلف هوش را معرفی نموده و احتمال داده است که نوع نهمی نیز به عنوان »هوش هستیگرا« وجود داشته باشد. طبق نظریه گاردنر، برای به دست آوردن تمام قابلیتها و استعدادهای یک فرد، نباید تنها به بررسی ضریب هوشی پرداخت بلکه انواع هوشهای دیگر او مثل هوش موسیقیایی، هوش درون فردی، هوش تصویری یا فضایی و هوش کلامی یا زبانی نیز باید در نظر گرفته شود.
نظریه گاردنر با انتقاداتی از سوی روانشناسان و مربیان روبرو گشته است. منتقدان میگویند تعریف گاردنر از هوش بسیار وسیع و گسترده است و هشت نوع هوشی که او تعریف کرده فقط نشانگر استعدادها، خصوصیات شخصیتی و توانائیهاست. از دیگر نقاط ضعف نظریه گاردنر میتوان به کمبود پژوهشهای عملی پشتیبان آن اشاره کرد. اما با وجود این، نظریه هوش چندگانه محبوبیت زیادی در بین مربیان و آموزشگران پیدا کرده است و بسیاری از معلمان از این نظریه در انتخاب شیوه تدریس خود استفاده میکنند.
تئوری هوش های چندگانه یک تئوری آموزشی است . در ابتدا ، این تئوری توسط روان شناسان معروف هاوارد گاردنر که هوش های مختلفی را در انسان تشریح نمود ، مطرح گردید گاردنر در ابتدا هفت نوع هوش را در انسان متصور می شد که عبارت بودند از : هوش زبانی، هوش منطقی-ریاضی، هوش فضایی، هوش جنبشی-حرکتی، هوش موسیقایی، هوش میان فردی. در سال 1999 هشتمین هوش را هم تحت عنوان هوش طبیعت گرایی به این مجموعه اضافه نمود و در ادامه ی تحقیقات خود متوجه هوش دیگری به نام وجود شناسی گردید
گاردنر، اشاره می کند که هر فردی سطوح متفاوتی از این هوش های مختلف را از خود بروز می دهد . بنابر این می توان گفت که هر فردی دارای یک ساختار شناختی منحصر به فرد و بی همتا می باشد
. این تئوری ابتدا در سال 1983 در کتاب گاردنر تحت عنوان » چارچوب های ذهن ، تئوری هوش های چند گانه « مطرح گردید و سپس در طی سالهای بعد مورد بازبینی قرار گرفت. این تئوری در زمینه ی مباحثی درمورد مفهوم هوش مطرح شده بود و مباحثی از این قبیل که آیا روش هایی که ادعای اندازه گیری هوش را دارند واقعاْ علمی می باشند؟را شامل می شود.گاردنر استدلال می کند که تعاریف سنتی از هوش ، به اندازه ی کافی توانایی های مختلف انسان را در بر نمی گیرد .
از نظر گاردنر دانش آموزی که به راحتی ودر سریع ترین زمان ، جدول ضرب را یاد می گیرد، الزاماْ، خیلی باهوش تر از دانش آموزی که در تلاش برای یادگیری جدول ضرب می باشد ، نیست . این دانش آموز دوم ممکن است در سایر انواع هوش ها ، قوی تر از دانش آموز اولی باشد و بنابراین ممکن است موضوعات مختلف آموزشی را از طریق رویکردهای متفاوت دیگر ، بهتر هم یاد بگیرد و ممکن است در حوزه ای به غیر از ریاضیات بهتر از او هم عمل کند. این تئوری اظهار می کند که به جای تأکید بر برنامه ی درسی یکسان و یکنواخت ، مدارس بایستی بر آموزش فرد - محور با برنامه ی درسی که در خور حال هر یک از دانش آموزان می باشد ، تأکید داشته باشد. این مسأله باعث می شود که دانش آموزان در آن حوزه هایی که ضعیف هستند ،پیشرفت چشم گیری داشته باشند.گاردنر مفهوم هوش های چند گانه را بر اساس برخی معیارها و مسائل که با آنها مواجه بود ، مشخص نمود که عبارت است از:
-1 مطالعه ی موردی افرادی که توانایی و استعدادهای غیر معمول در حوزه های معین از خود بروز می دادند . - همچون تعلیم و تربیت کودک، دانشمندان ابله، نابغه ی خرد سال و سایر افراد استثنائی
-2 شواهد و مدارک عصب شناسی که بر اثر ضایعات مغزی در برخی از نواحی مغز ، برخی از توانایی های افراد مختل گردید.
-3 سوابق تکاملی و تحولی افراد
-4مطالعات روان سنجی
-5حمایت از تکالیف روان شناسی تجربی
-6قابلیت ذخیره سازی و رمز گذاری در نظام علائم
در ابتدا این تئوری به شدت مورد انتقاد روان شناسان و متخصصان تعلیم و تربیت قرار گرفت .بسیاری از این منتقدان استدلال می کردند که تئوری گاردنر بیشتر مبتنی بر درک مستقیم خود او از مفهوم هوش می باشد به جای اینکه مبتنی بر داده های تجربی باشد
. از طرف دیگر هوش های مطرح شده توسط گاردنر ، نام های دیگر استعدادها و تیپ های شخصیتی افراد می باشد . با وجود این منتقدین ، تئوری گاردنر، مورد توجه اغلب متخصصان تعلیم و تربیت در خلال بیست سال گذشته قرار گرفته است، مدارس زیادی هستند که از تئوری هوش های چند گانه در برنامه ی درسی خود استفاده می کنند و همچنین بسیاری از معلمان هستند که از این تئوری در روش های تدریس خود بهره ی فراوانی برده اند .
هوش کلامی زبانی:
این نوع هوش اشاره به توانایی استفاده از کلمات و زبان دارد . هوش کلامی - زبانی با مسائلی از قبیل فعالیت با لغات و اصطلاحات ، صحبت کردن و نوشتن سرو کار دارد. افرادی که در این هوش قوی هستند ، مهارت های شنیداری تکامل یافته ای دارند و معمولاْ سخنوران برجسته ای هستند .
به طور نمونه این افراد ، در مهارت خواندن ، نوشتن ، داستان گوئی و به خاطر سپردن لغات و اصطلاحات عملکرد خوبی دارند .آنان از طریق خواندن ، نوشتن ، یادداشت برداری ، گوش کردن به سخنرانی ها و بحث و گفتگو مطالب را بهتر و سریع تر می آموزند . همچنین این گونه افراد به راحتی سایر زبان ها را نیز می توانند یاد بگیرند و دارای حافظه ی کلامی نسبتاْ خوبی میباشند. مهارت های این افراد شامل: گوش دادن ، حرف زدن ، قصه گویی ، توضیح دادن ، تدریس ، استفاده از طنز ، درک قالب و معنی کلمات ، یادآوری اطلاعات و تحلیل و کاربرد زبان می شود.افرادی که در این هوش قوی هستند معمولاْ این شغل ها را ترجیح می دهند: سیاست مدار ، نویسنده ، فیلسوف ، وکیل ، معلم ، مترجم و روزنامه نگار.
هوش فضایی:
این هوش با قضاوت فضایی سرو کار دارد . افرادی که در این هوش قوی می باشند ، نوعاْ به لحاظ ذهنی به تصور کردن و دستکاری موضوعات مختلف ، عملکرد بالایی دارند . آنان حافظه ی دیداری بسیار مطلوبی دارند وبه طور خارق العاده ای افرادی مستعد و توانا می باشند . آنهایی که در هوش فضایی قوی هستند معمولاْ دارای قدرت رهبری بالایی می باشند. برخی از منتقدان ، ادعا می کنند که بین توانایی های فضایی و توانایی های ریاضی ، همبستگی بالایی وجود دارد .
در واقع این منتقدان با این استدلال در پی رد تفکیک این دو هوش می باشند. فهم کامل این دو هوش مانع مطرح شدن چنین انتقاداتی می شود . به هر حال این هوش کاملاْ با توانایی های ریاضی و دیداری مطابقت ندارد ، گرچه این دو هوش در برخی ویژگی ها با هم مشترک هستند ، اما به راحتی توسط عوامل مختلف از هم قابل تفکیک هستند. افرادی که در این هوش قوی هستند ، دارای این مهارت ها می باشند: ساختن پازل، درک نمودارها و شکلها، حس جهت شناسی خوب، طراحی، نقاشی، ساختن استعاره ها و تمثیل های تصویری ، دستکاری کردن تصاویر، و تفسیر تصاویر.این گونه افراد این شغل ها را ترجیح می دهند:مهندس، معمار، هنرمند، دریا نورد، مجسمه ساز، طراح و مکانیک .
کاربردهای تئوری هوش های چند گانه در آموزش:
در گذشته مدارس بر پیشرفت هوش منطقی - ریاضی و زبانی تأکید می نمودند - خواندن و نوشتن - . گاردنر خاطر نشان ساخت که دانش آموزان به واسطه ی گستره ی وسیعی از آموزش، جایی که معلمان از روشها تمرین ها و فعالیت های مربوط به تمام دانش آموزان - نه فقط آنهایی که در هوش منطقی - ریاضی و زبانی قوی هستند - ، بهره می گیرند ،یادگیری بهتری خواهند داشت
کاربرد نظریه ی هوش های چند گانه، در آموزش بسیار زیاد می باشد. گستره ی این تئوری از معلم، زمانی که با دانش آموزانی که دچار مشکل می شوند، مواجه می شود و رویکردهای متفاوتی برای تدریس مواد آموزشی به کار می گیرد تا یک مدرسه که از این تئوری به طور کامل به عنوان یک چارچوب استفاده می کند، همه را در بر می گیرد
گاردنر مطالعه ای را روی 41 مدرسه که از این تئوری استفاده می کردند، انجام داد و نتیجه گرفت که دراین مدارس فرهنگ کار و فعالیت سخت، احترام و مراقبت از هم وجود دارد، معلمان و دانش آموزان با هم مشارکت داشته و از هم یاد می گیرند .کلاس های درس، دانش آموزان را از طریق انتخاب های اجباری، اما معنا دار درگیر فعالیت می کنند.
اهمیت ریاضی
شاید بسیاری از مردم و حتی آموزگاران فکر کنند که ریاضیات هنر محاسبه است و ریاضی دانان باید همه عمر خود را صرف ساختن محاسبات پیچیده ریاضی کند . چنین عقیده ای به حقیقت نزدیک نیست . کار ریاضی دانان استدلال است نه محاسبه در حقیقت ما در آموزش مفاهیم مربوط به ریاضی در پی محاسبه کردن نیستیم بلکه پرورش تفکر منطقی در فراگیران یکی از اهداف مهم می باشد . هدف اصلی این مجموعه گسترش دادن و علاقه به ریاضیات و ایجاد انگیزه می نماید .
"در جامعهی کنونی خوب زیستن نیازمند تواناییهای انتخابگری،استدلال، تصمیمگیری وحل مسئله است. آموزش و پرورش رسالتی بزرگ در ایجاد چنین تواناییهایی دارد. از دیدگاه برنامهریزان، ریاضیات یکی از مواد درسی است که آموزش و فراگیری آن در جهت انجام دادن چنین رسالتی،ضروری است پرورش قدرت تفکروخلاقیت حداقل انتظاری است که از آموزش ریاضی مدنظر است
هدف اساسی هر نظام آموزشی این است که مهارتهای لازم را به افراد ارائه کند تا بتوانند به عنوان عضوی مفید نقش مؤثری در جامعه ایفا کنند. با توجه به ویژگیهای جامعهی امروز ریاضیات در ارائه این مهارتها سهم بسزایی دارد چرا که ریاضیات با مشاهده،بخش محاسبه، تحلیل،استنباط،قیاس،اثبات و پیشبینی سروکار دارد و به عنوان یک نظام ارتباطی به ما کمک میکند تا فهم دقیق و درستی از اطلاعات الگوها و استدلال به دست آوریم
روش تحقیق
روش ما در این تحقیق اقدام پژوهی است. جامعه ما دانش آموزان کلاس اول ابتدایی هستند و از نمونه گیری هدفمند استفاده شده است به این طریق که دانش آموزان کلاس اول ابتدایی به دو گروه یازده نفری تقسیم شده اند و از نظر توانایی یادگیری در یک سطح قرار دارند