بخشی از مقاله


تأملی بر سبک دیوان حکیم صفای اصفهانی


چکیده
بررسی سبک و مبانی زیبا شناسی دیوان محمد حسین صفای اصفهانی که او را با نام و تخلص حکیم صفای اصفهانی می شنا سیم هدف این پژوهش است .صفا شاعر دوره بازگشت ادبی است با سبک خراسانی و عراقی با دیوان ادبی- عرفانی . ادبی به لحاظ کاربرد صور خیال وآرایه های ادبی و عرفانی به لحاظ اندیشه های عرفانی و مضامینی چون تلوین –تمکین – وحدت وجود .....وی قسمتی از زندگی خود را در وادی فقر و فنا در طلب حقیقت طی کرده است و دیوانش شامل بیشتر قالب های شعری چون مثنوی
–غزل – قصیده- مسمط- رباعیات است . غزلیات اوعلی رغم سنگین بودن وزنها به لحاظ وجود مفردات موزون و گوشنواز بسیار دلنشین جلوه میکند . صنایع بیانی و بدیعی را با هنرمندی تمام در قالب الفاظ شیوا و در عین حال ساده و روان در لباس شعر به تصویر کشیده است همخوانی صور خیال با محتوا و مضمون شعر از ویژگی های برجسته دیوانش است . تشبیهات محسوس او و استعارات مکنیه اشعارش – تلمیحات وجناس ها و سایر آرایه های ادبی به همراه فکر بلند و متعالی صفا را در زمره یکی از شاعران مطرح جای می دهد.

واژههای کلیدی: دوره بازگشت ادبی ، آرایه های ادبی ، وحدت وجود ، دیوان صفا ، سبک.


قدمه

شنیدن نام حکیم صفای اصفهانی تداعی گر مطلع غزلی از غزلهای عاشقانه و عارفانه اوست غزلی که فغان خود را از درد عشق به تصویر می کشد .از سوختن خود از اشتیاق و آتش فراق می گویدمطلع این غزل که :

دل بردی از من به یغما ای ترک غارتگر من /دیدی چه آوردی ای دوست از دست دل بر سر من

خود بهانه ای است برای بازگشت به دوره بازگشت ادبی . آنچه با شنیدن کلمه بازگشت ادبی به ذهن تداعی می شود مساله تقلید است . دوره بازگشت ادبی خود افتخاری است برای ادبیات. و ادبیات عصر ما مدیون شاعرانی است که برای جلوگیری از انحطاط ادبیات از سبک هندی (که رو به ابتذال می رفت ) روی گردان شده و به تقلید سبک های خراسانی و عراقی پرداختند بی شک حفظ همه جوانب مختصات فکری و ادبی آثار قدما از جنبه های افتخار آمیز این دوره به شمار می رود . حوزه ای که وارد ادبیات شد و از دیگر حوزه های علمی از به انحطاط کشیده شدن اشعارجلوگیری کرد تصوف و عرفان است . .در این دوره شعر صوفیانه و اشعاری با مضامین عرفانی رواج یافت از جمله اشعار صفی علیشاه – نورعلیشاه وصفای اصفهانی . حکیم صفای اصفهانی شاعر ناشناخته دوره بازگشت ادبی شاعری است که لاف از عرفان نمی زند و عارفی عزلت نشین با دلی پاک از آلودگی های دنیای فانی. فقر سلطنت و مکنت او و فنا هدف او .

از مطالعه ی دیوا ن صفا به آسانی می توان دریافت که او در زمان خود از شاعران و ادیبان و فاضلان و بزرگان علم وادب بوده و به دانشهای ادبی و د ینی تسلط کامل داشته و از فلسفه و منطق و حکمت الهی و تفسیر و کلام بی بهره نبوده است و بیشتر عمرخود را صرف مطالعه و تتبع کرده است . عرفان برای او ماده کار نیست او آگاهانه به بسط تصوف کوشیده است و معنای حقیقی این کوشش در دیوانش مشهود است در دیوان او افکار تصوف و اندیشه های عرفانی نهفته در صور خیال همواره در حرکت است به این معنا که هدف نهفته در صورخیال ،هد ف عرفان تصوف است در تصوف هد ف پشت پا زدن به دنیا( صنعت کنایه)،مبارزه با اژدهای نفس (تشبیه)،رهایی دل از قفس تنگ دنیا و تن خاکی(استعاره ی مکنیه) ،فنا دربقا (پارادکس) ،گستردگس فقر به گستردگی سلطنت سلیمان(تلمیح) ،رسیدن از لا به الا "نفی غیر خدا و اثبات خدا" (جناس زاید ) ،و ریزش فیض و رحمت الهی در بام دل(اضافه استعاری)،کور کردن دیده نفاق (اضافه استعاری)،فروغ آتش عشق در سینه سینا (جناس اختلاف مصوت)،.........

نتیجه آنکه صور خیال او با محتوای شعرش همخوانی دارد و بطور مطلوب از صور خیال بهره گرفته است . و این امر از جمله امتیازات دیوانش محسوب می شود . شرح حال صفا طلوع اختر صفا چنانکه خود می گوید :

در سنه الف و سیصدو یک هجری / سی و دو سال است در خشیجی کیهان
کز افق وحدت وجود وجوبی/کرده طلوع اختر صفای صفاهان

(دیوان صفا،(36113102

یعنی در سال 3203 بوده است . پس از پایان رساندن تحصیلات مقدماتی در زادگاهش یعنی اصفهان همراه برادر بزرگتر خود عازم تهران می شود وبا سرمایه ناچیز خود در مدرسه ای مسکن گزیده و در کسب علوم می کوشد . تا آنکه در علم و فضل مقام استادی یافته مورد توجه اربابان ذوق و هنر قرار می گیرد . صفا پس از چندی با میرزا محمد رضا مستشار الملک وزیر خراسان آشنا شد . و همراه او به مشهد رفت . اقامت طولانی مد ت صفا تا زمان مرگ ادامه می یابد . گو یند حکیم در مشهد کمتر معاشرت می کرد و پیوسته دامن عزلت کشیده منزوی بود اشارت او به گوشه نشینی را اشعارش می یابیم :

هفت سال است که از خلقم در عزلت تام ساحت گلشن من کنج شبستان من است (همان:
صفا در زندگی همسر اختیار نکرد و تمام عمر را مجرد زیست . حکیم در اواخر سال 3131 رنجور شد و بیماری مدتی مدید ادامه یافت وهم پس از این بیماری بود که از نا توانی و ضعف بیش از پیش از مردم دوری جست و دیری نگذشت که حا لت او دگرگونه شد و تا آنکه در سال 3122 به مرض ذات الریه در گذشت .جنازه ی او را در مدرسه ملا تاج مشهد به خاک سپردند .

معرفی دیوان صفا
قالب های تشکیل دهنده دیوان صفا شامل قصاید -مسمطات –ترجیعات –رباعیات و غزلیات میباشد او مثنویی به روش و بحر گلشن راز شیخ محمود شبستری دارد که در این منظومه به طرح سوالاتی در زمینه سیر و سلوک و عرفان و تصوف می پردازد اگر امیر حسین هروی شیخ محمود شبستری را برای پاسخ دادن به سوالات خود برگزید ولی حکیم صفا خود به پاسخ گویی سوالات

خویش به دلیل نیافتن فردی شایسته برای پاسخ /دادن، می پردازد. سوالاتی چند ما را بود زین پیش نه ازدنیا پرستان دیدمی کام که درویشان معنی در قبایند/فلک گردیده ویدون چند سالست مرا در دل خلیدی گه گهی خار چو کس ننهاد گام گفتگو پیش/
-3 از موضوعات مندرج در این قالب های شعری را می توان به مدایح اشاره کرد او رامی توان یکی از مدیحه سرایان توانمند دوره خود به شمار آورد از مدایح او می توان به بهاریه ای در مدح حضرت علی بن ابیطالب مدح حضرت ختمی مرتبت رسول اکرم (ص)و منقبت حضرت حجه عصر (عج) و مدح درباره عظمت حضرت ثامنه الامه (ع)اشاره کرد. از امتیازات برجسته این دیوان اختصاص مسمطی زیبا در نعت صدیقه کبری فاطمه زهرا علیها السلام که دارای مضامین عالی و زیبا و خوش آهنگ است و با زیبا ترین تشبیهات این بانوی دو عالم را مدح و وصف می کند .

ای گوهر یک دانه بریز از خم لاهوت / در ساغر بلور صفا سوده یاقوت
مرغ ملکوتست زجاجی که دهد قوت/قوت جبروتیست که در خطه ناسوت
نوشم می مدح گهر نه یم فرتوت /صدیقه کبری صدف یازده لو لو

ودر قسمتی دیگر از این مسمط می سراید:

در هر صفتی اعظم اسمای الهی/اندر فلک صورت نبود چو تو ماهی
عالم همگی بنده شرمنده تو شاهی/ نه غیر تو حقی نه ملاذی نه پناهی

محتاج تویی از ره الطاف نگاهی یا فاطمه الزهرا انابک نشکو (همان:(313


-2نکوهش ظلم :
تیشه ظلم و ضلالت متعدی ریشه ملکت ز بیخ کند و ز بنیان (همان:(333

-1شکوه از قطع مستمری :

کردی ای خان بی خرد تو به درویش قطع نمودی وظیفه من و بگذ شت نی تو بمانی نه حرص و آز، تو وین نظم

-1کمالات نفسانی و مراتب انسانی :

دولت کامل رسید و ساحت دل را گفتی، شو نفی تا زنی در اثبات دست دلم زد، در ولایت شمسی

-1در مراتب قلبی و تجرد از عالم ناسوت :

آنچه نکردست با گدا سگ و دربان ماند تو را از من این وظیفه به کیهان ماند چندین هزار قرن به دوران
(همان:(322

ملک خدا کرد و کرد ،ملکت بانم گشتم چونان و مدتی ا ست چنانم شمس ولایت در آمد از در جانم(همان:(33

درویشم و در کشور تجرددارای بری از زوال و نقصانجولان منصه شهود دلخنگم جبروت آزماید از تک سلطان ینا ل و شه طغانم عرفان و حکم ملک جاودانم بر رخش یکی گرد سیستانم نا دیده بر رانش خیزرانم(همان:(33

-5حکمت و موعظه و پند و اندرز :

سرتا سر دیوان صفا درموردحکمت است . به همین سبب صفا دیوان خود را شایسته و درخور تأمل اندیشمندان می داند .آن چنان

که خود در ابیاتی می گوید :
بیند حرف حرف چامه من درج حکمت چندان و علم عرفان چندان
چندان کش در شمارشیفته ماند آنکه تواند شمار ریگ بیابان

(همان:(361

شیوه شعر صفا:

او از شاعران دوره ی بازگشت ادبی است و اشعارش سبک و سیاق خراسانی وعراقی دارد. صفا شاعری دانشمند و آشنا به علوم،از جمله علوم ادبی ،دینی،منطق،حکمت الهی ،تفسیر، کلام و فلسفه است. اصطلاحات عرفانی بکار رفته در دیوانش نشانه ی بیگانه نبودن او با منزلهای سیر و سلوک و تصوف و عرفان است چنان چه می توان پی برد که قسمتی از عمر خود را دروادی فقر و فنا به سر برده است در اینجا به برخی از اصطلاحات بکار برده در دیوانش اشاره می شود.

-3 اصطلاحات عرفانی
حیرتست این کوی، یاران را صلا باید زدن/گام سمت وادی فقر و فنا باید زدن

درکف فقرست مفتاح در گنج وجود/پای استکبار بر فرق غنا باید زدن
مرگ نبود مردن عشاق را درکیش عشق سر توحید است این زیرو ستا باید زدن (همان: (205

-2 اصطلاحات فلسفی حیکم صفای اصفهانی با اندیشه های فلاسفه ی یونان آشنا بوده اما جان و دل او پذیرفته ی قرآن وحکمت قرآنی بوده است .
حکمت یونان آموختم و هر چه حکم/نیست مستحکم الا حکم حکم قرآ ن
( همان:(22
کس شبه هم سنگ گوهر کی کند پیش حکیم/کی عرض را می توان در حد جوهر داشتن
(همان:(360
ثبات نفی شود گر وجودشد پنهان/عدم وجود شود گر خدای شد پیدا
-1 از اصطلاحات منطقی
(همان:(31

این تعین را فکندن بی متی و وضع وأین از اضافات وجود خویشتن عریان شدن
(همان:(30
منزه بودم ازوضع ومتی وأین وکیف و کم برون از امر و تدبیرش یری از خلق و اعیانش
(همان: (00
-1اصطلاحات نجومی
بنشست همچو ماه که در خانه ی شرف پهلوی من که بودم بر ماه مشتری
( همان:(322
شمس در بیت شرف، پست و دل ماست بلند شرف این است که در طالع فرخنده ماست
( همان: (262
زوال شمس پدید است و شمس طلعت یار منزه است ز تغییر واز زوال بریست
( همان: (333
برجیس ار آفت وبال مبرا ابلیس از شدت کمال مسلمان
(همان:(361


مبانی فکری حکیم صفا

الف-عقل: حوزه ای که همواره با دیگر حوزه های علم بخصوص با تصوف و عرفان در تنش بوده فلسفه است. تقابل بین عقل و عشق همواره مورد توجه شاعران و عرفا و فیلسوفان بوده است. و شعر و ادب میدانی است برای چالش کشاندن آنها. اما کدام یک پیروز این میدان است؟ نتیجه ی این کشمکش ها جز اتحاد و وحدت مبنای عقل و عشق که همواره مورد نظر جهان هستی است، نیست.

در دیوان حکیم از چند منظر عقل مطرح شده است:
-3 عقل جزیی این عقل ناقص و نارساست و برای درک حقایق امور و اشیاکافی نیست چون در معرض آفت ، وهم و گمان است.

عقل، سد است درین راه وتو راعقل عقال وهم دام است در این چاه و تو افتاده در آن
( همان:(25

ای دل ار آگهی از مسلک صاحب نظران عقل، سد ره عشق است مکن تکیه برآن
عقل در سیر حقیقت نبود محرم راز تو که پائی،چه خبر داری از سرسران
(همان:(21

-2 قوه ی قدسی ادراک و فهم وشعور در تدبیر اصطلاح معاش و معاد و تشخیص نیک و بد و مصالح و مفاسداعمال

هرکه خواهد ایمنی از فتنه ی یأجوج نفس بایدش عقلی چنو سد سکندرداشتن
( همان:(365
عقل راباید عصا کردن زسینا آمدن فتنه ی فرعونیان را موسی عمران شدن
( همان:(35
-1 عقل فعال: قوه الهی هر چیز در عالم علوی وسفلی از افلاک و جماد و حیوان بدان هدایت فرماید. عقل د هم را درفلسفه عقل فعال نامیده اند در زبان شرع روح القدس و جبرئیل نامیده می شود

عقل دستگیرت عقل فعال است و آن دست قضاست باقضاکی می تواند آسمان یکسان شدن ( همان: (33

ای دل در جناب عشق مگریز جبرئیل مقیم آن جناب است
(همان:(330

-1 عقل کامل و رسا: این عقل محیط برهمه اشیاست و حقایق امور را به شایستگی درک می کند و خاص خواص بندگان و مقربان است که شامل انبیاء و اولیا و اقطاب و مشایخ راستین می شود.
موسی بیضا کفی تو نفس تو فرعون عقل عصا ونفی نیل و یار مهیمن
( همان: (330

-5 قوه ی شیطنت وگربزی و هوش و تزویر در امور دنیا که مظهر عقل مذموم است
دین و دل و دانایی سد ره عشق آمد ای آدم فردوسی بگریز زشیطان ها

( همان:(333

در این بیت دانایی در معنای قوه عقلانی است . ب- عشق

عرفا سروجود و هستی را در عشق می دانند و تمام هم وغمشان رسیدن به عشق وآن را ودیعه ای می دانند که زمین و آسمان و کوه و دریا قادر به تحمل آن نبود و انسان آن بارامانت را به دوش کشیده و تنها آدمی است که عشق را درک می کند و بس و امتیاز او از دیگر موجودات به سبب عشق است که قرارگاه آن دل است. در شرق اسلامی کهن ترین منبع بحث از عشق همانا قرآن مجید است.باید گفت که کلمه ی عشق در قرآن مجید واحادیث نبوی به کار نرفته است.آنچه رد قرآن و حدیث امده حب- محبه – ود و موده و نظایر آنهاست. سه آیه در قرآن مجید است که همه عرفا دراظهار رواتبات حب الهی به آنها استناد کرده اند از این قرار (یاایهالذین آمنوا من یرتد عن دینه فسوف یاتی االله یقوم یحبهم و یحبونه )هرکس از شما که از دینش برگردد و باکی نیست چه خداوند به زودی قومی بیاورد که دوستان داسته باشد وآنان نیز خدای رادوست داشته باشند.( سوره ی مائده آیه ی ( 51

(قل ان کنتم تحبون فاتبعونی بحبکم االله..).بگو اگر خدای را دوست دارید از من پیروی کنید تا خدا دوستتان بدارد ( سوره ی آل عمران آیه ی (13

(یحبونهم کحب االله والذین آمنوا اسند حبا االله) و آنان تبان خود را همه چون خدادوست دارند و مؤمنان خدا رابیشتر از آنان دوست دارند( سوره ی بقره آیه ی(305

عشق در غزلیات صفا عشقی است که هم آدمی را هلاک می کند و هم زندگی می بخشد

ما،زنده به عشقیم که به بی فاصله ما را جاریست چوخون در کبد و عرق و مفاصل
( همان: (213

خراب کرد غم عشق خانه تن من دل خراب من از این خرابه شد معمور
(همان: (213

عشق نجات بخش عاشق است و عاشق هرگز نمی میرد.

از کف مرگ توان جست به همدستی عشق عشق در حادثه مرگ پناهی است عجب
در عشق بمیرو فنای توحید گرزنده نگشتی منت ضمان

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید