بخشی از مقاله
چکیده
در این مقاله که به منظورِ تأثیرِ »هنرِ معماری «بر روانشناسیِ فردی و اجتماعی و دست یابی به جامعه ای سالم و شاداب انجام گرفته است، در ابتدا به بررسیِ » هنردر «معنیِ عامِ کلمه و سپس به جایگاهِ »هنرِ معماری « پرداخته می شود.
در این زمینه می توان به جایگاهِ بی مانندِ » هنر « و » زیبایی « در جوامعِ بشری اشاره کرد که از قدیم ترینِ زمانِ ثبت شده در کتبِ تاریخی همواره و در هر جامعه ای که به » هنر « و » زیبایی « ارج نهاده و اهمیت قائل شده اند با یک جامعهیشرفتهپ و سالم از نظرِ روانشناسی و روانکاوی مواجه شده ایم و فقدان و نبودش را نیز به نیکی در جوامعی منحط و فروریخته و افسار گسیخته به نیکی می توان به چشم دید.
رایِب این منظور به بررسیِ فلسفه جایگاهِ »زیبایی شناسیِ « مبتنی بر »هنرِ معماری «در جوامعِ بشری به ایِمعن جامعِ کلمه پرداخته تا در نهایت بتوان به نتیجه ای دلخواه، که همانا رسیدن به جامعه ای سالم و شاداب است، دست یافت. این مقاله در نهایت به این نتیجه می رسد که در یک جامعه بشری می توان با کمک گرفتن از »هنرِ معماری « به یک جامعه سالم و شاداب دست یافت.
-1 مقدمه
جامعه نوین با رویکردی زیباشناسانه و استوار بر » زیبایی « تشکیل شده است - گیرم این زیبایی را هر فرد به نوعی و چهره ای دیگرگون تصور کرده و برشمارد که:
هر کسی از ظنِخود شد یارِ من از درونِ من نجست اسرارِ من باری یک جامعه یِ شهریِ زیبا مبتنی بر معماری و سازه هایِ زیبایِ شهریدر- کنارِ عواملِ بسیاری دیگر که در این مقاله نمی گنجد - است که می تواند بربالیده و رشد کرده و چشماندازی زیبا را متصور شود؛
جامعه ای که از هر جنبه ای که بدان نگریسته شود، میتوان نمونه هایِ زیبایِ »هنرِ معماریرا به« مفهومِ عامِ کلمه در رگ و پیِ آن به عینه دید؛ در واقع تخصیصِ صفتِ جامعه ای شاداب و سلامت با رویکردی زیباشناسانه و استوار بر » زیبایی « و » هنر «، جامعه ای است که از هر جنبه ایکه بدان نگریسته شود، میتوان نمونه هایِ زیبایِ » هنررا به« مفهومِ عامِ کلمه در رگ و پیِ آن جامعه به عینه دید؛دربابِ »
هنر « باید به این نکته اشاره کرد که از در این پژوهش » هنرنه به« عنوانِ یک موضوعِ یک جانبه، که از منظرِ دیدگاهی، موضوعی ست فرا جانبه -آنچنان که نتوان برایِ آن حد و مرز و محدوده ای را تصور کرد - آنچنان که یک تعریفِ واحد را نتوان برایِ » هنر «ل قائشد؛ همسو با آن سخنِ دکتر شفیعی کدکنی که گفته اند: تعریفِ شخصیِ من از » هنر « این است که » هنر « صورتی ست که در آن تجلیِ ارزش هاساختدر ها است و اهمیتِ آن وابسته به میزانِ ارزشِ ساخت ها - همان » قبل « که پیش از تجربه عمل وجود دارد و همان » بعد «که روی به سویِ آن می آورد
این نکته ای ست که گاه از نظرها پنهان مانده است و » هنر « را نه به عنِوا یک اصلِ اساسی در تبیینِ یک جامعه سالم و پویا که به عنوانِ موضوعی تفننی نگریسته اند. این نکته که ما از جامعه به عنوانِ یک جامعه سالم و شاداب استوار بر » هنر « و » زیبایی «نام می بریم نکته نوپا و جدید و دور از ذهنی نمی باشد چرا که در ذاتِ انسان به طورِزلیا همواره این جستجویِ » زیبایی « وجود داشته است و اگر به داستان ها و مثل ها و افسانه ها با دیدی نقادانه نگریسته شود می توان در همه این موارد ردپایی از » زیبایی جویی « را به عینه مشاهده کرد. این نکته بسیار حائز اهمیت است که زمانی که رنگ و » زیبایی « و هارمونی در یک جامعه ساری و جاری شود، آن جامعه که در جزئیات - و نه در کل -از انسان ها تشکیل شده است، به طبع و نیز استوار بر همان ذاتِ »زیبایی جویِ «بشر روی به سویِ » زیبایی « حرکت کرده و اینگونه می توان در بازه ای مشخص از زمان، به جامعه ای پویا وشاداب دست پیدا کرد.
البته پُر واضح است که در جوامعی با سابقه طولانیاز منظرِ- تاریخی که شاملِ گذشته ای سترگ از نظرِ علمی، فرهنگی و هنری می شود -به دلیلِ وجود و حضورِ کهن الگوهایی بسیار - » غریزه هاو کهن الگوها عواملی هستند که هر دو در ساختنِناآگاهِ جمعی دست دارند. اختلافِاین دو در این است که غریزه حالتِوجودی است و کهن الگو حالتِ درک و دریافت. غریزه تکانهای طبیعی است که بصورتِکنش و واکنشِ عادی بروز میکند و کهن الگو به صورتِ اندیشه و تصویر در آگاهی پدید میآید. با وجودِ این تمایز از یکدیگر مستقل نیستند و عمیقاًبه هم مربوطند زیرا کهن الگوها تصویری از غرایز و الگوهایِ رفتار غریزیاند -
و وجودِ اسطوره ها و افسانه ها و همچنین حضورِ پر رنگِ فرهنگ و تمدن و » هنر « بهتر می توانند با کمک و دستیابی به این گنجینه عظیم به جامعه ای پویا و شاداب دست یابند -از این منظر البته جوامعِ نوپا و جوان نیز می توانند با توجه به همسویی و همصداییِ بینِ جامعهِ خویش با جوامعی که از نظرِ اقلیمی، فرهنگی و اندیشه به آنها نزدیک تر هستند، از همان گنجینه عظیمِ ایشان سود جسته تا جامعهِ نوپایِ خویش را به سامان برسانند -!
اهدافِ موردِ نظرِ این مقاله به شرحِ زیر است: -بررسیِ هنر و زیبایی شناسی بررسی- و تبیینِ جایگاهِ زیبایی شناسی در جامعه-شناخت و بازتابِ زیبایی شناسی در وانشناسیِر فردی و اجتماعی همچنین این مقاله در تلاش است تا بدین پرسش ها پاسخ دهد: -هنر و زیبایی شناسی در عامِ کلمه کدام است؟
-شاخصه هایِ زیبایی شناسی در هنر معماری چیست؟
-جایگاهِ زیبایی شناسی در هنر معماری و رابطه آن با روانشناسی فردی و اجتماعی کدام است؟
-2 روش تحقیق
روشِ تحقیق در این مقاله توصیفی حلیلی-ت بوده و روشِ گردآوریِاطلاعاتِ آن کتابخانه ای می باشد. جامعه آماری نیزشاملِ نمونه هایِ شاخصی از آثارِ هنرِ معماری است که به شیوه گزینشی انتخاب شده است. در این پژهش سعی و اهتمام بر آن رفته است که با در نظر گرفتنِ پتانسیلِ بالایِ » هنر «و تکیه بر یگانگیِ » زیبایی « و نیز سود جستن از کتب و اندیشه هایی که بر این محورها استوار هستند به نتیجه ای جامع و کامل دست پیدا کرد؛ و با اشاره به جایگاهِ ارزشمندِ »هنرِ معماری «به تبیینِ یک جامعه سالم و شاداب با انسان هایی از نظرِ روانشناسی سالم مدد گرفت.
-3فلسفه شناسیِ هنر معماری در جوامعِ بشری
برایِ آنکه بتوان تصویر و تصورِ مناسبی از مقوله » هنر «در ذهن متبادر کرد لاجرم باید به بررسیِ جایگاه وتعریفِنآ از منظرِ مرتبط با این مقاله اشاره شود؛ در مقوله » هنر «همواره دو نظریه مدِ نظر بوده است که این دو هرگز - شاید به صورتِ عام - به یکدیگررسیدهن و همانندِ دو خطِ موازی هرگز بر هم منطبق نخواهند شد.
از نقطه نظرِ فلسفه یک دیدگاه آن است کهرایِب » هنر «وظیفه و مسئولیتی را بر می شمارد که بر طبقِ آن نظریه » هنر «به خودیِ خود ارزشی نداشته -در بُعدی وسیع - و تنها زمانی ارج و ارزش به دست می آورد هک در خدمتِ خلق و مردم و اجتماع قرار گیرد و به نوعی زبانیاشدب برایِبیانِ هرآنچه که در زمانِ اکنون لازم به بیان است و باید گفته شود و با زبانِ » هنر «می توان به بیانِ آن اهتمام ورزید؛
لیو از سویِ دیگر با مکتبی مواجه می شویم با نامِ » هنر برای هنر « یا » کتبِم زیبایی شناسی «که ذاتِ هنر را کافی و وافی دانسته و مسئولیتی برایِ هنر جز ارائه خودِ هنر قائل نمی شود. مکتبِ زیبایی شناسی، اصطلاحی برایِ توصیفِ افراط اریک هایِ مختلف در نظریه ای که مدعی است هنر خود بسنده است و لازم نیست که در خدمتِ هیچگونه هدفِ ضمنی، هچ هدفِ اخلاقی، سیاسی یا مذهبی باشد این نظریه و افراط کاری هایِ آن بیانِ خود را در اصطلاحِ -هنر برایِ هنر یا - Art for art's sake یافته - ایان چیلوز، هارولد آزبورن و دیگران، 1383، ص - 154 از این گفته در میابیم که برایِ نظریهردازانِپ هنر، جنبه هایِ مختلفی از هنر وجود داشته است و همچنان بحث بر سرِ این موضوع همچنان ادامه دارد.
از سویِ دیگر تاریخچه » بهداشت روانی « بهقدمتِبروزِ بیماریهایِ روانیاست؛ یعنی از همان اوایل کهزندگیِاجتماعیِ انسان ها دربسترِ رودها آغاز و تاعصرِ حاضر تداوم داشته است. اما امروزه درویکردهایِ سلامت نگر واژه » سلامتی « یک مؤلفه سه بعدی، روانی، اجتماعی، جسمانی محسوب میشود. که هیچکدام از این سه مؤلفه هرگز نمیتوانند بدون اثر بخشی آن دیگران،سلامتِروانیِ افراد و در نهایت جامعه را تأمین کننداختلالاتِ. عاطفی و روانی، کهبطورِ مداوم رو به تزاید است از جمله مهمترینعواملِ مؤثر درکاهشِکیفیتِزندگیِ درتمامِجوامعِ بشریت است.
با توجه به موضوعِ بسیار مهم و قابلِ تأملِ جایگاهِ » هنربرایِ« دستیابی به یک جامعه پویا و شاداب، باید نخست و با تمرکزِ بیشتری به مقوله یِ انسان و ذاتِ » هنردوستِ- «بشر در پهنه و عرصه زندگیِ اجتماعی - و نیز فردی - توجه شود که بی گمان اگر بتوان افرادِ یک جامعه را از نظرِ روح و روان به سمت و سویی زیبا و شاداب رهنمون کرد، آن هنگام است که می توان توقع و چشماندازی زیبا و شاداب برایِ یک جامعه متصور شد. در مقوله » هنرمی« توان به گذشته ها و به نخستین تلاشِ بشر برایِ دستیابی به ذاتِ بی مانندِ » هنر « و » زیباییتوجه« کرد از آن هنگام که بشر با ابتدایی ترین ابزارآلاتِ خویش بر رویِ دیوارهایِ غارها و سنگ ها به ترسیمِ اشکالی پرداخته استکه به عنوانِ نخستین نشانه هایِ نقاشی در جامعه بشری می توان از آنها نام برد.