بخشی از مقاله

چکیده

هدف از تحقیق حاضر بررسی تاثیر »برنامه آموزش فلسفه به کودکان« روی امید و باور های رایج دانش آموزان بود. جامعه ی آماری شامل کلیه دانش آموزان دختر پایه ششم ابتدایی در مدرسه شایستگان شهر کرمان بود. در این پژوهش از روش شبه آزمایشی استفاده شد . از دو کلاس از پایه ششم، 40 نفر به عنوان نمونه انتخاب شد که در دو گروه 20 تایی به عنوان گروه گواه و گروه آزمایشی قرار گرفتند. و برنامه آموزش فلسفه، در حدود 11 جلسه روی گروه آزمایش اجرا شد.

نوع تحقیق در این پژوهش، شبه آزمایشی از نوع طرح های آزمایشی با گروه گواه، و نوع تحقیق بر اساس هدف، از نوع تحقیقات کاربردی بود. از پرسش نامه های امید اسنایدر و باورهای رایج دانش آموزان - هوپر و لاین، - 1983 به عنوان ابزارهای پژوهش استفاده گردید. تجزیه و تحلیل داده ها با استفاده از نرم افزار spss16 و EXCELL 2010 انجام شد.

یافته ها نشان می دهد که، میانگین نمرات امید در دانشآموزان دختر پایه ششم ابتدایی شهر کرمان، در دو گروه کنترل و آزمایش، با یکدیگر تفاوت معناداری نداشت. و همچنین، میانگین نمرات باورهای رایج در دانش آموزان نیز در دو گروه کنترل و آزمایش، با یکدیگر تفاوت معناداری نداشت. اگر چه در ارتباط با متغیر دوم - باورهای رایج دانش آموزان - ، شاهد کاهش میانگین نمرات اکثر دانش آموزان هستیم؛ که مبین تاثیر گذاری برنامه بوده است.

بعلاوه، با توجه به بحث و گفت و گوهای انجام گرفته در کلاس آموزش فلسفه، و نتیجه گیری های بدست آمده توسط دانش آموزان، انتظار می رفت تاثیر برنامه بر مولفه های مذکور معنی دار باشد. پژوهشگر از دلایل اصلی عدم تاثیر گذاری برنامه را محدودیت زمان و محدودیت ابزار اندازه گیری می داند.

.1 مقدمه
انسان یک موجود مابعدالطبیعی - متافیزیکی - و فلسفی است، یعنی همواره سؤال از از علت ها و دلایل امور دارد و در جست و جوی زیر بناها و مبناها است. می توان گفت هر کسی در مرتبه ی خاصی از لحاظ معلومات، تجربه ها، درک و استنباطی که دارد یک فیلسوف است. زیرا هر کسی دارای نظام یا نظام های فکری است. و افکار خود را به نحوی تنظیم می نماید، تا برای مسائل خود پاسخ هایی بیابد و به هدف های خود برسد

طالب زاده - - 1376 بیان می کند که نقش اصلی فلسفه در نظام فکری این است که انسان بتواند در ضمن ظاهر و قشر امور، باطن و حقیقت آنها را نیز مشاهده کند. اگرچه فلسفه با ظاهر بینی مناسبتی ندارد، اما انتقاد از ظاهر بینی به این معنا نیست که ظاهر امور بی ارزش است و نباید به آن اعتنا ورزید بلکه منظور این است که همه چیز را نباید در ظاهر جست و جو کرد و نباید اینطور گمان کرد که ظاهر بینی غایت معرفت است.

فلسفه امروزه معنای جدیدی یافته است؛ متیو لیپمن - استاد فلسفه ی دانشگاه مونتکلیر آمریکا - ، فلسفه برای کودکان - - p4c را مطرح کرده است. در واقع، فلسفه برای کودکان 50 سال پیش توسط لیپمن در ایالات متحده آمریکا شکل گرفت.این برنامه در حال حاضر شهرت جهانی یافته و در بیش از 50 کشور دنیا نیز مورد استفاده قرار گرفته است

کوتا - - 2002 بیان می کند که لیپمن و دیگر افرادی که از آوردن فلسفه به مدرسه ها حمایت می کنند، بر این باورند که فلسفه برای کودکان می تواند موجب تقویت کل تجربه تحصیلی آنها گردد اما مفهومی که از »آموزش فلسفه به کودکان« برداشت می شود، در ذهن خواننده ای که از فلسفه همان معنی عام را می فهمد چگونه خواهد بود؟ ممکن است اینطور برداشت کند که می خواهیم به زبان کودکانه و با شیوه ای ساده، مفاهیمی مانند وجود، ماهیت،علیّت و... را به کودکان آموزش دهیم و آراء فلسفی حکمایی مانند ارسطو، افلاطون، صدرا، کانت و دکارت را با استفاده از قصه و مثل، به آنها تعلیم دهیم

بنظر میتیاس - 2004 - ، هنگامی که برنامه فلسفه برای کودکان اجرا می شود، هدف آن آموزش فلسفه - مجموعه ای از آرای فلسفی - ، به عنوان موضوع درسی، به کودکان نیست؛ بلکه هدف این است که از طریق گفت و گوهای کلاس، روش فلسفی را به کودکان تعلیم دهد؛ روش فلسفی یعنی روش تحقیقمدلّل و تحلیل منطقی که بیشتر به عنوان روش سقراطی از آن نام برده می شود

همانطور که می دانیم، یکی از ویژگی های مهم انسان برخورداری از »قدرت تفکر« است. انسان موجودی است که نیاز دارد تفکر و اندیشه در او رشد یابد. چنانکه خداوند در آیه 100 سوره یونس می فرمایند : یعنی خدا پلیدی - گمراهی - را بر کسانی قرار می دهد که نمی اندیشند.

هدف آموزش و پرورش تنها تلاش فرد و یا افراد برای تحصیل علم و فراگیری اطلاعات و آموخته های جدید نیست؛ بلکه تلاش برای ایجاد تحول و دگرگونی در رفتار و کردار و شکوفایی روش تفکر و جهت گیری فرد و یا افراد می باشد. و رسیدن به این امر امکان پذیر نیست، جز از طریق مدرسه و ادامه تحصیل، که ضامن موفقیت و تحقق آن است -

انیس ، لیپمن و پاول - 1989 - معتقدند که تربیت انسانهای صاحب اندیشه باید نخستین هدف تعلیم و تربیت باشد

همچنین، از اهداف اساسی هر نظام آموزشی، تربیت انسان های هوشیار و آگاهی است که فکر خود را بر پایه ی استدلال صحیح و منطق بنا نهاده، در برخورد با دنیای پیرامون خود با تفکری جامع و ژرف، جوانب مختلف امور را بررسی نمایند و از توانایی انعطاف بالایی در رویارویی با مسائل زندگی برخوردار شوند

متاسفانه مدارس امروز با انتقال فراوان مفاهیم علمی و تمرین های تکراری بی معنا، فرصت اندیشیدن را از دانش آموزان سلب کرده اند. کتاب های درسی فقط حقایق را روی هم انباشته و از مسائل اساسی، بویژه در زمینه ی تفکر، غفلت می کنند. از نظر بسیاری از اندیشمندان تعلیم و تربیت، دیکتاتوری کتاب های درسی و محیط های آموزشی خشک، موجب بی ارزش شدن کار کلاس شده است - همان - .

از گفته های لیپمن اینطور استنباط می شود که تعلیم و تربیت رایج در سال های اخیر با شکست روبرو شده و خود علت این شکست بوده است. زیرا این نوع تربیت محدود، و به روش های پژوهش بی توجه بوده است. در تعلیم و تربیت سنتی، موضوعات درسی و محتوای درس ها به صورت جداگانه و نهایتا به صورت بسته های حل مساله در اختیار دانش آموزان قرار گرفته و فرصت پژوهش کردن را از آنها سلب کرده است. بنابراین، به جای اینکه دانش آموزان تفکری مانند دانشمندان داشته باشند و با استفاده از روش های آنها به یافته های جدیدی برسند، به طور عمده از محصول کار آنها به صورت خام استفاده نموده و به نتایجی می رسند که دانشمندان قبلا رسیده بودند

به عبارت دیگر، در پاسخ به این سوال که " اگر هدف تعلیم و تربیت آموزش طریقه ی تفکر به افراد جوان است، چرا سیستم تعلیم و تربیت این قدر افراد غیر متفکر به وجود می آورد؟"، لیپمن اینطور می گوید که »ما به اندازه ی کافی کودک را به تفکر مستقل، قضاوت مستقل، افتخار کردن به برداشت های شخصی خویش، افتخار به داشتن نوعی دیدگاه در مورد مسائل که او می تواند آن دیدگاه را خاص خود بداند و راضی بودن به قدرت استدلال خود تشویق نمی کنیم

در واقع لیپمن با طراحی برنامه آموزش فلسفه به کودکان تلاش کرده است به دانش آموزان کمک کند تا توانایی های مذکور - تفکر مستقل و... - در آنان بوجود آید. همانطور که کلانتری - - 1388 بیان می کند، از نظر لیپمن هدف عمده برنامه آموزش تفکر فلسفی به کودکان آن است که به کودکان کمک کند بیاموزند چگونه خود فکر کنند.

معمولا همه ی انسان ها عقاید و نگرش هایی در مورد خود، دیگران و جهان اطراف خویش دارند. برخی از این عقاید، منطقی و سودمند و برخی دیگر بیهوده و غیر منطقی هستند. عقاید منطقی به عقایدی گفته می شود که دلیلی برای آن ها وجود دارد، انعطاف پذیر بوده و منجر به بروز رفتار ها و هیجانات متعادل و متناسب - مثل غم، نا امیدی، عصبانیت خفیف و... - می شوند. عقاید غیر منطقی نیز شامل عقایدی می شود که دلیلی برای آنها وجود ندارد، انعطاف ناپذیر و مطلق هستند و منجر به بروز رفتارها و هیجانات نامناسب مانند عصبانیت خیلی شدید، افسردگی و... می گردند

الیس این دیدگاه را مطرح می سازد که ممکن است نظام اعتقادی فرد، هم شامل مجموعه ای از اعتقادات منطقی باشد، و هم شامل مجموعه ای از اعتقادات و باورداشت های غیر منطقی. و منشا اصلی پریشانی هیجانی فرد، اعتقادات غیر منطقی اوست

لذا می توان گفت طبیعتا دانش آموزان نیز دارای عقاید منطقی و غیر منطقی هستند. »عقاید یا باورهای رایج دانش آموزان« اصطلاحی است که توسط هوپر و لاین - 1983 - مطرح شده و آنها عقایدی غیر منطقی که معمولا بین دانش آموزان رایج می باشد را بیان می کنند.

بحث عقاید غیر منطقی در دیدگاه نظریه پردازان شناختی از اهمیت زیادی برخوردار است. به عنوان مثال الیس، بانی درمان منطقی هیجانی، بر این باور است که اختلال روانی عمدتا ناشی از عقاید غیر منطقی می باشد. و موارد زیادی را بیان می کند که مراجعانش در طول عمر خود، اعتقادات مخربی داشته است که والدین او و جامعه آن ها را به وی القا کرده بودند

یکی از باورهای غیر منطقی که یادگیری دانش آموزان را نیز تحت تاثیر قرار می دهد، نا امیدی است

امید را نه یک تجربه ی مانا و یک هیجان مفرد، بلکه آن را به عنوان نیرویی فعال و پویا برای موفقیت در شرایط دشوار تحصیلی و فرایند علم آموزی ضروری می داند. او معتقد است که امید ضرورتی است که اگرچه به تنهایی کافی نیست و موجب موفقیت نمی شود، اما بدون امید نیز تلاش ها ضعف خواهد داشت و ناکارآمد می گردد

اهمیت امید در زندگی انسان بسیار زیاد است. چنانکه قرآن کریم به طرح امید برای انسان پرداخته است. برای نمونه، در سوره یونس - آیات 8 - 7 اشاره می کند که »امید به آینده برتر در این دنیا و آخرت است که موجب می شود تا انسان باورها و عکس العمل های خود را تصحیح کند و به اصلاح و بهسازی اعمال و رفتار خود بپردازد

با توجه به اهمیت رشد تفکر، و تاکید بر پرورش آن در دانش آموزان به عنوان یکی از هدف های اصلی تعلیم و تربیت، و از طرف دیگر با توجه به ضرورت وجود امید و منطق در دانش آموزان - به دلیل اینکه عدم وجود آنها مشکلاتی را در دانش آموزان و به تبع در جامعه بوجود می آورد - و تاثیر آن در پیشرفت جامعه، ضروری است که این پژوهش انجام شود. تا درصورت تایید تاثیر برنامه آموزش فلسفه به کودکان، دست اندر کاران نظام آموزشی برای تعدیل باورهای غیر منطقی دانش آموزان و افزایش امید در آنان تلاش نموده و برای ایجاد برنامه ی آموزش فلسفه به کودکان در نظام آموزشی کشور اقداماتی انجام دهند.

پژوهش های گوناگون تاثیر برنامه آموزش فلسفه به کودکان را بررسی نموده و اثرات معنی دار این برنامه را روی مولفه هایی نظیر؛ تفکر انتقادی، مهارت های استدلال منطقی، پرسشگری، مهارت حل مساله و ... تایید کرده اند . برنامه ی فبک با توجه به اهداف و روش هایی که برای آن تعریف شده است بنظر می رسد که در این زمینه - ایجاد امید و منطق در دانش آموزان - بتواند راهگشا باشد. این پژوهش بر آن است که تاثیر این برنامه را بر امید - تفکر عاملی و تفکر راهبردی - و باورهای رایج دانش آموزان پایه ششم بررسی نماید.

2 سؤال های تحقیق

1 2 سؤال های کلی
- آیا آموزش فلسفه به کودکان بر امید دانش آموزان تاثیر دارد؟

- آیا آموزش فلسفه به کودکان بر باورهای رایج دانش آموزان تاثیر دارد؟

2 2 سؤال های جزئی

آیا آموزش فلسفه به کودکان بر تفکر راهبردی دانش آموزان تاثیر دارد؟

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید