بخشی از مقاله

چکیده:

این تحقیق با هدف، بررسی همسویی برنامه درسی پنهان با نیاز های حرفه ای جامعه با توجه به گرایش تحصیلی دانش آموزان متوسطه در انتخاب رشته تحصیلی بوده است. ارزش گذاری ترجیحی مطالب و موادر درسی در برنامه های درسی مدارس، نوع نگاه معلمان، مربیان، والدین و جامعه به رشته های تحصیلی، داوطلبان تحصیلات عالی را که با امید کسب موقعیت و جایگاه قابل احترام و بهرهوری از مزایای اقتصادی تحصیلات عالی و بسیاری انگیزههای دیگر، برای ورود به دانشگاهها و موسسات آموزش عالی دست به انتخاب رشته تحصیلی می زنند ناگزیر به سمت انتخاب هایی نامتناسب با انگیزه های درونی، استعداد ها و توانمندی های آنها سوق می دهد.

از آنجاییکه تاثیر تربیتی برنامه درسی ضمنی - پنهان - همواره بیشتر از برنامه درسی رسمی و آموخته های آن بسیار پایدارتر است، یکی از تاثیرگذارترین عوامل شناخته شده بر فرآیند انتخاب رشته تحصیلی دانش آموزان تلقی می گردد . با آکاهانه نمودن این برنامه درسی می توان سهم بسزایی در هدایت دانش آموزان به سمت انتخاب های تحصیلی مناسب تر داشت.

بررسی تاثیر تربیتی برنامه درسی ضمنی بر فرایند انتخاب رشته تحصیلی توسط دانش آموزان متوسطه و تبعات آن، انگیزه اصلی این تحقیق بوده است . در این مطالعه از روش مطالعه اسنادی استفاده شده و رویکرد در تحلیل داده ها، توصیفی، تفسیری بوده است. با مطالعه انجام شده این نتیجه گرفته شد که تاثیر تربیتی برنامه درسی ضمنی - پنهان - در انتخاب رشته های تحصیلی با نیازهای حرفه ای جامعه حال حاضر کشور ما در تقابل معناداری قرار دارد.

مقدمه

برنامه درسی ضمنی - پنهان - از یادگیریهایی حکایت می نماید که در چهار چوب اجرای برنامه درسی تصریح شده و به دلیل حضور در بطن و متن فرهنگ حاکم بر نظام آموزشی، دانش آموزان تجربه می کنند. تجربه های یادگیری که بدین وسیله حاصل می شود عمدتا در قالب مجموعه ای از انتظارها و ارزشها تبلور می یابد و کمتر معطوف به حوزه دانستنیها یا شناخت مربوط دانسته شده است.

ارزش گذاری ترجیحی برای مواد و موضوع های درسی مختلف، به دلیل جایگاهی که این مواد در برنامه هفتگی اشغال می کنند، یکی از مثالهای یادگیری ناشی از برنامه درسی پنهان مدارس معرفی شده است. مثلا اینکه دانش آموزان مواد درسی مانند هنر و تربیت بدنی را دارای ارزش و مرتبه درجه دوم یا فاقد اهمیت در مقایسه با مواد و موضوع هایی مانند ریاضی و علوم تجربی ارزیابی کنند.

ایجاد یا تقویت روحیه رقابت به جای رفاقت، همکاری و تشریک مساعی در سایه نظام ارزشیابی آموزش حاکم بر مدرسه، ایجاد و تقویت روحیه اطاعت و انقیاد به جای روحیه ابتکار و نوآوری در سایه روش های به کار گرفته شده تدریس، از مصادیق و نمونه های دیگری است که در منابع تخصصی برنامه درسی به عنوان مولفه های برنامه درسی پنهان یا یادگیریهای قصد نشده معرفی شده است.

در حالی که تاکید آیزنر2 به ارزش گذاری ترجیحی برای مواد و موضوعات درسی مختلف بود، تاکید بلوم 1363، میلز و آندریون 3، 2001، فیزروی 2007، چای کینگ 2008 و داگانی، 2009، به بعد اجتماعی این برنامه معطوف بود

برخی دیگر از صاحبنظران همچون اسمیت و مونتگمری، 2008، که به عد شناختی این برنامه توجه داشتند، در پژوهش های خود نشان دادند که نگرش دانش آموز به دروس مختلف تحت تاثیر ارزش گذاری اولیای مدرسه به این دروس قرار دارد. برای مثال درس هایی مانند ریاضیات، علوم تجربی و تکنولوژی که از نظر اولیای مدرسه اهمین بیشتری داشتند از نظر دانش آموزان نیز مهم تر بودند. 

"آیزنر" - 1994 - برنامه ی درسی پنهان را اجمالاً مجموعه ای از یادگیری ها در نظام آموزشی می داند که در بستر فرهنگ حاکم بر محیط آموزشی و بدون آگاهی مدیران، مربیان و فراگیران برای فراگیران حاصل می شود.

آهولا چهار بعد اساسی برنامه درسی پنهان را عبارت می داند از:

-1  یادگیری چگونه یادگرفتن

-2  یادگیری حرفه

-3 یادگیری به منظور خبره شدن

-4 یادگیری بازی

شناسایی عوامل دخیل در انتخاب رشته تحصیلی دانشجویان امری مهم و ضروری محسوب میشود، زیرا انتخاب رشتهای که با علاقه، سلیقه، استعداد و توانایی فرد در تعارض باشد اثرات درازمدت و نامطلوب روانی، اجتماعی و اقتصادی را در پی خواهد داشت.

در تحقیقی که با عنوان عوامل مؤثر در انتخاب رشته تحصیلی و...تغییر نگرش دانشجویان کتابداری و روانشناسی بالینی در دانشگاه شهید چمران اهواز انجام گرفته نتایج نشان میدهد که اکثریت دانشجویان کتابداری، رشته تحصیلی خود را بدون شناخت درست و علاقه واقعی انتخاب کردهاند و در مقایسه با دانشجویان روانشناسی، از انگیزه و رضایت کمتری برخوردارند.

با اینکه دانشجویان کتابداری نسبت به استخدام و آینده شغلی خویش امیدوارتر هستند، درصد قابل توجهی از آنان بی تفاوت به تحصیل خود ادامه میدهند. همچنین دانشجویان کتابداری از محتوا و سرفصل بسیاری از دروس خود ناراضی هستند و آنها را غیرروزآمد و نامناسب میدانند، درحالی که این موضوع درباره دانشجویان روانشناسی صدق نمیکند

اولین محیطی که کودک با ارزشهای کار و مفاهیمی مانند نظم و انضباط و یا پذیرش مسؤولیت آشنا می شود، محیط خانواده است، پس ارزشها محصول تجارب فرد و ناشی از روابط فرد با افرادی است که خود را با آنها همانند می سازد، چنانکه رویه شخص نسبت به کار و تحصیل از طریق رابطه با والدین، معلمان، دوستان، صاحبان مشاغل، فعالیتهای کاری و مشاغلی که می شناسند گسترش می یابد.

اغلب والدین از اثری که به طور مستقیم یا غیرمستقیم بر یادگیری ارزشهای کاری و تحصیلی کودکان و نوجوانان خویش دارند، آگاه نیستند و از آن جا که راهنمایی همیشه در قالب یک رابطه اتفاق می افتد، والدین می بایست دارای رابطه ای صمیمانه و در عین حال محترمانه با نوجوان خود باشند تا او با اعتماد کافی از رهنمودهای آنان بهره گیرد. بخشی از مشکلات یک نوجوان مشکلات تحصیلی است و دانش آموزان دبیرستانی در انتخاب رشته تحصیلی، شرایط ورود به دانشگاه، انتخاب حرفه و ... نیازمند کمک والدین هستند که والدین در این زمینه می توانند با مشاور مدرسه نیز همکاری کنند.

گرایش یک فرد به انتخاب، در شرایط مشخص، متاثر از یادگیری های قبلی اش است. بنابر این، وقتی دانش آموزی کاری را بر کار دیگری ترجیح می دهد این ترجیح بر اساس یادگیری های قبلی اش انجام شده است؛ گانیه این حالت درونی را گرایش می نامد. این گرایش بر رفتار فرد نسبت به اشیاء، افراد یا حوادث تاثیر می گذارد. گرایش شامل اجزا احساسی، شناختی و بازتاب عملی است. رفتار افراد به شدت متاثر از گرایش های آنان است و همین تاثیر گرایش در رفتار است که محققان را به تشریح و توصیف گرایش ها قادر می سازد.

بیکاری دانش آموختگان دانشگاهی یکی از بزرگ ترین معضلات اقتصادی در کشور ماست. در کشور به دلیل ناموزونی عناصر ارکان نظام اجتماعی جامعه، عده کثیری از فارغ التحصیلان دانشگاه، قادر نیستند که از آموخته های دانشگاهی شان به نحو مطلوبی استفاده کرد و وارد بازار کار شوند.

بین بخش صنعت و آموزش های دانشگاهی و انطباق این آموزش ها با نیازهای جامعه و تقاضای اجتماعی، فاصله وجود دارد. بافته های پژوهش نشان داد خسارات زیادی به شرکت های مختلف که نیازمند تخصص فارغ التحصیلان دانشگاهی بوده اند وارد شده است و آنها را مجبور به صرف زمان و هزینه های زیادی در جهت اشتغال فارغ التحصلان کرده است. مهمترین مسائلی که شرکت ها با آن درگیر بوده اند بدین قرار است: هزینه های بسیار بالای آموزشی فارغ التحصیلان جدید، صرف زمان بالا برای آموزش، طولانی شدن زمان انجام پروژه ها به دلیل عدم توان تخصصی و مهارتی کارکنان، افزایش ضایعات، وارد شدن صدمات به دستگاه ها و تاسیسات جدید، به دلیل عدم آموزش و مهارت در کار با دستگاه ها

امروزه افرادی را می بینیم که به مشاغلی اشتغال دارند که هیچ گونه سنخیتی با رشته تحصیلی شان ندارد. برای حل معضلی که امروزه با آن روبرو هستیم باید به فکر هدفمند نمودن رشته های تحصیلی باشیم، یعنی از همان بدو ورود دانشجو به دانشگاه ها بازار کار همان رشته را برایش تعریف و تبیین نماییم، از طرفی هم برخی رشته ای دانشگاهی مورد نیاز جامعه ما نیست.

یکی از مواردی که مانع از انطباق و سازگاری لازم بین برون دادهای نظام آموزش با نیاز های بازار کار می گردد و پیامدهای منفی آن عموما بیکاری و سرگردانی نیروهای انسانی آموزش دیده است؛ عدم اطلاع لازم و کافی برنامه ریزان و مجریان آموزشی از کمیت و کیفیت نیروی بازار کار می باشد که این موضوع به نوبه خود بر روی گرایش تحصیلی دانش اموزان در انتخاب غیر آگاهانه رشته هایی که تحت عنوان رشته های لوکس شناخته می شوند و توجه به نام و عنوان رشته به جای توجه به نیاز های حرفه ای جامعه منجر می شود.

از این رو سوال اصلی پژوهش این است که آیا نوع نگاه طراحان برنامه های درسی، دست اندرکاران تعلیم و تربیت، معلمان، والدین و خانواده ها که از مولفه های تشکیل دهنده برنامه درسی پنهان می باشند هم راستا با نیازهای حرفه ای جامعه و بازار می باشد؟

فرضیه قابل طرح در این پژوهش عبارتست از:

بین نیازهای حرفه ای بازار کار و مولفه های موثر برنامه درسی پنهان در انتخاب رشته تحصیلی از سوی دانش آموزان رابطه معنا داری وجود دارد.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید