بخشی از مقاله

چکیده

این تحقیق به منظور مقایسه تأثیر روش تدریس تفکر انتقادی با روش تدریس سخنرانی بر روی میزان خلاقیت دانش آموزان انجام شده است. تحقیق حاضر از نظر هدف جزء تحقیقات کاربردی و از حیث روش یک تحقیق شبه آزمایشی با پیش آزمون و پس آزمون می باشد. جامعه تحقیق شامل کلیه دانش آموزان پسر سال سوم رشته علوم انسانی دوره متوسطه شهر تبریز به تعداد 3870 نفر می باشد.

نمونه آماری به تعداد 64 نفر بوده که به صورت خوشه ای چند مرحله ای انتخاب و در دو گروه 32 نفری به عنوان گروه آزمایش - روش تدریس مبتنی برتفکر انتقادی - و گروه گواه - روش تدریس سخنرانی - به صورت تصادفی انتصاب شدند. برای تجزیه و تحلیل داده ها از روش آماری تحلیل کوواریانس جهت مقایسه میانگین های دو گروه با کنترل اثرات پیش آزمون استفاده شد. نتایج تحقیق نشان داد که در تمامی مولفه های خلاقیت - سیالی، بسط، ابتکار و انعطاف پذیری - در بین دو گروه، تفاوت معنی داری به نفع گروه آزمایش وجود دارد.

مقدمه :

امروزه در حوزه تعلیم و تربیت و آموزش فراگیران بحث روش های تدریس یکی از چالش های معلمان محسوب می شود و بکارگیری روش تدریس متناسب با هر ماده درسی از اهمیت زیادی برخوردار است. از سوی دیگرتفکّرانتقادی از جمله چالش های بزرگی است که عصر اطلاعات به ارمغان آورده است و تأثیر بسزایی بر حرفه تدریس می گذارد - - Recald,2008بنابر تحقیقات انجام گرفته، می توان گفت که به رغم اهمیت مسئله ی تفکر در فرایندآموزش، عمدتاً در نهادهای آموزشی توجه کمتری به آن شده است؛ درحالی که موفقیت هر نظامی به توانایی افراد در تحلیل مسائل و تصمیمگیری متفکّرانه بستگی دارد ولی آموزش و پرورش بر یک وظیفه کم اهمیت تر مغز انسان تأکید دارد و از وظیفه اصلی آن؛یعنی تفکّرغافل مانده است

بسیاری  از محقّقان  اظهار داشته اند که تفکّر  انتقادی در تدریس  اهمیت   کاربردی دارد و مروری بر پژوهش ها نشان می دهد که اگرچه تعاریف تفکر انتقادی رشد و توسعه یافته است، اما مربیان مهارت های تفکر انتقادی را در فراگیران خود پرورش نداده اند در صورتی که توانایی دانش آموزان در تفکر به صورت انتقادی هنگام تصمیم گیری های حرفه ای اغلب در کلاس درس رشد می یابد و بنابراین، راهبرد های تدریس مورد استفاده باید تفکر انتقادی را بیشتر از حفظ کردن محتوا بهبود بخشد.

روش های فعلی ما بیشتر برای انباشتن ذهن دانش آموزان به مطالب تکراری و همچنین تقویت " حافظه" تلاش می کنند و از هدف اصلی خود که » تفکر « می باشد دور افتاده اند. در آموزش و پرورش متکی به حافظه که بحث کمتری در کلاس به منظور بالا رفتن شناخت و قدرت درک دانش آموزان صورت می گیرد ممکن است فراگیر به آزمون ها پاسخ صحیح بدهد ولی استعدادهای ذاتی او شکوفا نمی شود.

ازنقشهای برجسته جامعه و مدارس، پرورش دانشآموزان به عنوان شهروندانی متعهد و مسئول در قبال جامعه و درجهت ایجاد جوامع دمکراتیک است که این خود نیازمند آموزش مهارتهای سطوح بالای تفکر چون تحلیل، ترکیب، قضاوت و ارزیابی ویا به طور کلی تفکرانتقادی است تا افراد در تحولات اجتماعی شرکت و در مواقع لزوم تصمیمگیری کنند.

تفکرانتقادی بخش اساسی درتفکر و یادگیری است که هم سبب رشد افراد و هم رشد جامعه است. پس مدارس باید آموزش تفکرانتقادی را سرلوحهی وظایف خود قرار دهند. زیرا رشد تفکر انتقادی سبب اعتلای سیاسی، اقتصادی و فرهنگی و اجتماعی جامعه خواهد شد.

امروزه یکی ازمتداول ترین روش های آموزشی روش سخنرانی یا گفتاری است. روش سخنرانی جنبه های مثبت و منفی بسیاردارد. اما یکی از عارضه های اساسی آن منفعل کردن دانش آموزان است. لذا در این مقاله می خواهیم تأثیر دو نوع روش فعال وغیر فعال را با یکدیگر مقایسه کنیم. یعنی بین روش تدریس فعلی معلمان - سخنرانی - با روش تدریس مبتنی بر تفکر انتقادی مقایسه ای انجام شود وتاثیرآن بر میزان خلاقیت دانش آموزان بررسی گردد.

یکی ازتوانایی های فکری ارزنده ای که دانش آموزان باید در مدارس کسب کنند این است که شنیده ها، خوانده ها، اندیشه ها، واعتقاد های مختلفی را که در زندگی با آنها روبه رو می شوند ارزشیابی کنند ودرباره آنها تصمیم های منطقی بگیرند. این توانایی ارزنده تفکر انتقادی نام دارد

تفکرانتقادی به گونه های مختلفی تعریف شده است. Eigen Kawachak - 2001 - تعریف زیر را به دست داده اند: »توانایی وگرایش فرد برای سنجش نتایج امور وتصمیم گیری درباره آنها بر اساس شواهدWoolfolk - 2004 - .« تفکر انتقادی را به عنوان » ارزشیابی نتایج از راه وراسی منطقی ومنظم مسائل، شواهد، وراه حل ها« تعریف کرد. Slavin - 2006 - نیز تفکر انتقادی رابه عنوان » توانایی گرفتن تصمیمات منطقی درباره آنچه که باید انجام دهیم وآنچه که باید باور کنیم«تعریف کرده است

تفکرانتقادی به معنای یافتن نوعی از دانش و بینش است که با آن بتوان با گسترش علوم همخوانی یافته، فرصت آزادی دادن به فکرو اندیشه است که سبب ایجاد توانائی بحث و اظهار نظر در فرد می شود. تفکر انتقادی جهت دهنده ذهن به تفکر است. آلن بنسلی در مقدمه کتاب » تفکر انتقادی در روان شناسی« بر قابل آموزش بودن تفکرانتقادی تاکید کرده، می گویدهمان طوری که شما مفاهیم وکار را دریک رشته خاص فرا می گیرید، مهارت های تفکرانتقادی هم قابل انتقال بوده وآموزش داده می شود

تفکر انتقادی نیز مانند سایر مهارت هاست، هر فرد شیوه خاص خود و توانمندی خاص خود را دارد، ولی همه می توانند با کسب آگاهی و آموزش آن را کسب کنند. درگذشته می آموختیم که چگونه مطالب خود را حفظ کنیم که درک و یادسپاری بهتری داشته باشیم؛ اما اکنون می دانیم حفظ کردن مطالب برای افکار و مغزها بی فایده است و کمکی به درک اطلاعات نمی کند. واتسون وگلیزر معتقدند توانایی تفکرانتقادی، پردازش و ارزشیابی اطلاعات قبلی با اطلاعات جدید وپیامد وحاصل تلفیق استدلال قیاسی و استقرایی با فرآیند حل مساله می باشد

واژه خلاقیت در واقع از سال 1950، که مفهوم آن درآمریکا موضوع تحقیقات مهمی قرار گرفت معمول شد. صاحب نظران، تعریفهای متعددی از خلاقیت ارائه کردهاند. - Rabinz - 1991 خلاقیت را به معنای توانایی ترکیب اندیشهها و نظرات در یک روش منحصر به فرد با ایجاد پیوستگی بین آنان بیان می کند.

برخی از محققان خلاقیت را نقطه مقابل »همنوایی« می دانند و به نظر آنها خلاقیت یعنی عقاید اصیل، نظریات متفاوت و نحوه متفاوت نگریستن به مسایل. اکثر روانشناسان، آفرینندگی و حل مساله را فرایندهای مشابهی دانستهاند  بررسی تعاریف فوق نشان می دهد که عدهای از آن به برانگیختگی درونی، بعضی به توانایی فرد برای تولید ایدههای نو، برخی به توانایی حل مساله و نوعی تفکر واگرا، و نیز به نتیجه و محصول خلاقیت پرداختهاند 

خلاقیت یکی از عالی ترین و پیچیدهترین فعالیتهای ذهن آدمی است که در تعلیم و تربیت باید به آن توجه ویژهای شود.خلاقیت نه فقط به هوش و تفکر بلکه به سازمان شخصیت فرد نیز مربوط می شود. امروزه، جامعه ما بیش از هر زمان دیگر به افراد هوشمند و خلاق نیاز دارد. هرقدر جهانی که در آن زندگی می کنیم، پیچیده تر میشود، نیاز به شناسایی و پرورش ذهن های خلاق و آفریننده نیز بیشتر و شدیدتر می گردد.

به همین دلیل در شرایط کنونی مسئله خلاقیت از مهمترین مسائل در قلمرو روان شناسی آموزشگاهی است. با توجه به این امر باید با اتخاذ تدابیری شایسته، زمینه را برای تجلی و بروز استعدادها و خلاقیتهای دانشآموزان فراهم کرد. تردیدی نیست که یکی از مهمترین نقش های آموزش و پرورش، پرورش توانایی خلاقیت در دانشآموزان است. جوامعی که بتوانند خلاقیت نسل جوان را احیا و شکوفا سازند، از میزان قابل توجه توسعه، رشد و شکوفایی علمی برخوردار خواهند شد و بالعکس به هر میزان که خلاقیت پرورش و تعالی نیابد رکود صنعتی، فرهنگی و علمی را باید برای جامعه انتظار داشت

یکی ازکارهای مهمی که برای آموزش خلاقیت در کودکان لازم است، تغییر کلی در روش کار معلم وانتظارات نظام آموزشی از دانش آموزان است. باید مقداری از وقت کلاس را اختصاص به مواردی داد که به خلاقیت مربوط می شوند. البته، این کار را نمی توان با اختصاص یک یا دو ساعته در هفته به آموزش خلاقیت انجام داد، بلکه باید نحوه تفکر واگرا را در تمام شئون آموزش وارد کرد؛ یعنی، در تدریس وآموزش تمام دورس، علاوه برتفکر همگرا، تفکر واگرا نیز مدنظر معلم باشد.

از دانش آموزان خواسته شودکه عقاید وراه حل های خود را، هرچند عجیب وغیر منتظره باشند، بیان کنند . حتی، دانش آموز می تواند درباره نحوه تدریس معلمان وامکانات تغییر یا بهبود آن اظهار نظر کند. معلم باید سعی کند که کلاس را از حالت قالبی وخشک ان خارج کند واعتماد به نفس، نو آوری، آزاد اندیشی ونظایر آن را در دانش آموزان پرورش دهد. دانش آموز باید بیاموزد که هر فرد با افراد دیگر تفاوت دارد

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید