بخشی از مقاله
چکیده
باتوجه به اهمیت بسیار بالای اقتصاد دانش محور به منظور افزایش قدرت رقابتپذیری و افزایش رفاه جوامع از یکسو و دغدغه کاهش نرخ بیکاری برای سیاستگذاران اقتصادی از سوی دیگر هدف مطالعه حاضر ارزیابی و مقایسه تأثیر شاخصهای اقتصاد دانش بر نرخ بیکاری کشورهای منتخب اروپایی و آسیایی طی دوره 1990- 2011 است. نتایج مطالعه بیانگر وضعیت نسبتا" مناسبتر کشورهای منتخب اروپایی از لحاظ شاخصهای اقتصاد دانش نسبت به کشورهای منتخب آسیایی است.
اما نرخ بیکاری کشورهای منتخب اروپایی بالاتر از کشورهای منتخب آسیایی است . به نظر میرسد نرخ بیکاری بالاتر در کشورهای اروپایی ریشه در استفاده از فناوری-های به روز و در نتیجه ایجاد بیکاری دورهای دارد. در میان کشورهای منتخب اروپایی، شاهد ارتباط تنگاتنگ مابین شاخصهای اقتصاد دانش و نرخ بیکاری کشور سوئد میباشیم.
به نحوی که این کشور علاوه بر سرآمد بودن در اکثر شاخصهای اقتصاد دانش از نرخ بیکاری پایینتری نیز برخوردار است. همچنین در میان کشورهای منتخب آسیایی شاهد ارتباط تنگاتنگ مابین مولفههای اقتصاد دانش و نرخ بیکاری در اقتصاد ژاپن میباشیم. ارتباط تنگاتنگ میان شاخصهای اقتصاد دانش و نرخ بیکاری در کشور اروپایی ایتالیا و کشور آسیایی اندونزی نیز وجود دارد.
به طوریکه ایتالیا و اندونزی علاوه بر داشتن رتبه آخر در اکثر شاخصهای اقتصاد دانش، از میانگین نرخ بیکاری بالایی نیز برخوردارند. جمهوری اسلامی ایران نیز در میان کشورهای منتخب آسیایی فاقد رتبهی مناسبی در شاخصهای اقتصاد دانش و نرخ بیکاری است.
.1 مقدمه
مسئله بیکاری فناوری طی چند دهه اخیر مورد توجه اکثر کشورها- چه توسعهیافته و چه درحال توسعه- قرار گرفته است. بیکاری فناوری یکی از انواع بیکاری است که به دلیل ظهور نوآوری در زوایای متعدد اقتصادی اتفاق میافتد. در حالیکه انتظار میرود، نوآوری تأثیر مثبتی بر سطح فروش بنگاهها داشته باشد، اما به طور کلی اثر نوآوری بر اشتغال مبهم است.
نوآوری اغلب با رشد بهرهوری همراه است که موجب بکارگیری نیروی کار کمتر جهت تولید کالاها و خدمات میگردد. بدین ترتیب، بنگاههای نوآور ممکن است ترکیب منابع بهرهورش را به نفع ماشینآلات و به ضرر اشتغال تغییر دهد. اغلب افراد، نسبت به اینکه پیشرفتهای فناوری و فعالیتهای نوآور ممکن است از طریق فرآیند جایگزینی ماشین به جای انسان، منجر به تخریب مشاغل و افزایش بیکاری گردد، احساس نگرانی می-کنند. اما اقتصاددانان معمولا" نسبت به این مسئله خوشبینترند. آنها در مباحث نظری، نوآوری را به دو نوع - نوآوری فرآیندی و تولیدی- تقسیمبندی میکنند
نوآوری فرایندی که تغییر در فرایند تولید است از طریق جابجایی موجب کاهش تقاضا برای نیروی کار یا افزایش بیکاری میشود - به عنوان مثال از طریق بکارگیری ربات به جای انسان - و نوآوری تولیدی که شامل تغییرات در شیوهی تولید و تولید محصولات جدید است از طریق آثار جبرانی با خلق فرصتهای شغلی جدید موجب افزایش تقاضا برای نیروی کار میشود
بنابراین میتوان گفت نوآوری فرایندی است که اغلب منجر به بیکاری فناوری می-گردد. اگر علاوه بر آثار مستقیم نوآوری بر اشتغال، اثرات غیرمستقیم از طریق کانال جایگزینی را در نظر بگیریم، این موضوع پیچیدهتر میگردد. به عنوان مثال، معرفی فرایندهای تولیدی جدید کاراندوز، منجر به کاهش فوری و موضعی در بکارگیری کارگران و کارکنان درون کارخانه میگردد - اثر مستقیم - ، اما ممکن است به طرق دیگر موجب اثرات مثبتی در تقاضای نیروی کار گردد. مثلا" از طریق افزایش تقاضا برای ماشینآلات جدید، کاهش در قیمتها، افزایش در درآمد، افزایش در سرمایهگذاریهای جدید و یا کاهش در دستمزدها موجب تغییر تقاضای نیروی کار شود. در نتیجه بطور کلی اثر نوآوری بر اشتغال و بیکاری نیازمند بررسیهای تجربی است
لذا به منظور ارائه توصیههای سیاستی مناسب برای سیاستگذاران اقتصادی، هدف مطالعه حاضر بررسی تحلیلی- مقایسهای ارزیابی تأثیر شاخصهای اقتصاد دانش بر نرخ بیکاری کشورهای منتخب آسیایی و اروپایی طی دوره -2011 1990 است. شایان ذکر است معیار انتخاب کشورهای اروپایی مورد مطالعه عموما" نرخ بالای رشد تولید ناخالص داخلی سرانه و نرخ پایین بیکاری آنها بوده است. و صرفا" جهت داشتن معیاری برای مقایسه انتخاب شدهاند. و انتخاب کشورهای آسیایی براساس آخرین گزارشهای بانک توسعه آسیا و سازمان ملل با عنوان عبور اقتصادهای آسیایی از اروپا تا سال 2050، صورت گرفته است.
.2 مبانی نظری
اقتصاد دانش با بهبود فرآیند تولید و یا ایجاد محصولات کاملا" جدید یکی از کلیدهای مهم اشتغال در کوتاهمدت و بلندمدت است. اقتصاد دانش از طریق بهبود رقابت در تولید ورشد اقتصادی از کانال ارتقاء سرمایهگذاری و افزایش تقاضای کل در اقتصاد کلان موجب افزایش اشتغال و کاهش نرخ بیکاری میگردد. البته باید خاطرنشان ساخت اقتصاد دانش از طریق آموزش و پژوهش منجر به تقویت کیفیت نیروی کارو بهبود عملکرد نهاد بازار کار میگردد. و از این طریق موجبات کاهش بیکاری را فراهم میآورد.
همچنین اقتصاد دانش منجر به افزایش رقابت و تسهیل در فرآیند جهانی شدن در سطح بین المللی میگردد. اگر تجارت منجر به جایگزینی کالا یا فرآیند برتر خارجی به جای داخلی گردد، اقتصاد دانش به عنوان چالشی برای اقتصاد ملی شناخته میشود. بدین معنا که اگر درجه جایگزینی بین محصولات جدید وارداتی با محصولات داخلی بالا باشد، احتمال اینکه اقتصاد دانش منجر به بهبود اشتغال و کاهش بیکاری گردد، کم است - بلچینگر و همکاران، .3 - 1998 کانال اصلی اقتصاد دانش، نوآوری است.
به طور کلی اثر نوآوری بر اشتغال در سطح بنگاههای تولیدی به درجه اهمیت نوآوری تولیدی و نوآوری فرآیندی بستگی دارد. نوآوری تولیدی منجر به محصولات جدید در بازار میگردد که این امر، تقاضای جدیدی را در بازار میطلبد. این افزایش در تقاضا منجر میگردد که بنگاههای نوآور اقدام به استخدام تعداد بیشتری نیروی کار نمایند. بنابراین اثر مستقیم نوآوری تولیدی بر اشتغال مثبت است.
اما دو اثر غیرمستقیم که تقریبا" پنهان است نیز وجود دارد: اگر بنگاهی به معرفی محصولی که تازه به بازار راه یافته است بپردازد، مطمئنا" با رقبای مستقیمی روبرو خواهد شد و بدین ترتیب بنگاه نوآور از موضع انحصار به صورت موقت تا زمانی که بنگاههای دیگر به معرفی محصولات مشابه یا بهتر بپردازند، سودآور خواهد بود. در این موقعیت بازار، بنگاه میتواند قدرت انحصاری و سودش را حداکثر کند. این امر ممکن است منجر به کاهش تولید و در نتیجه کاهش اشتغال گردد. به خصوص، اگر محصولات جدید جایگزین محصولات موجود در بنگاه گردد
به گزارش پایگاه اینترنتی بانک توسعه آسیا - - ASIAN Development Bank، آسیا تا سال 2050 نیمی از بازده اقتصادی دنیا را بر عهده خواهد داشت و سه میلیارد نفر از مردم این قاره، درآمدی برابر با درآمد ساکنین اروپا خواهند داشت که بار اصلی این پیشرفت اقتصادی بر دوش کشورهای چین، مالزی، اندونزی، تایلند، ژاپن، کره جنوبی و هند خواهد بود.
کارگران جدید به راحتی میتوانند جایگزین کارگران قدیمی گردند و در این صورت اگر تولید محصولات جدید نیاز به نیروی کار کمتر نسبت به محصولات قدیمی داشته باشد، کاهش اشتغال و افزایش بیکاری امری غیرقابل انکار نیست. بنابراین به طور کلی اثر نوآوری تولیدی بر اشتغال در قالب تئوری مشخص است.
نوآوری فرآیندی بهبود در فرآیند تولید است که با هدف بهبود بهرهریِو نهادههای تولید - نیروی کار - انجام میشود. بنابراین بنگاهها قادر به تولید همان سطح تولید با بکارگیری تعداد کمتری نیروی کار هستند. با توجه به این استدلال، انتظار اثر منفی نوآوری فرآیندی بر اشتغال میرود.
اما اثر غیرمستقیم نوآوری فرآیندی بر اشتغال نیز بدین صورت است که بنگاه پس از اجرای نوآوری فرآیندی میتواند محصولش را با صرف هزینهی کمتری تولید کند. اگر بنگاه بتواند به خوبی از پس میانگین هزینهها نسبت به قیمت محصول برآید، تقاضای این کالا و در نتیجه تولید افزایش مییابد و این افزایش تولید به بنگاه اجازهی استخدام نیروی کار بیشتری را میدهد.
این اثر ممکن است از اثر بهرهوری سنگینتر باشد. لذا نتیجهگیری قطعی درخصوص اثر مستقیم نوآوری فرآیندی بر تقاضای نیروی کار امکان پذیر نیست با الهام از مبانی نظری، در مطالعه حاضر سعی بر آن است که به بررسی تحلیلی- مقایسهای اثر شاخصهای اقتصاد دانش بر نرخ بیکاری کشورهای منتخب آسیایی و اروپایی بپردازیم.
.3 مطالعات تجربی:
در سالهای اخیر حرکت به سمت اقتصاد دانشمحور اهمیت یافته است. برای تسریع این حرکت، ابزارهای مختلفی دخیل است که یکی از این ابزارها، مؤلفههای تعیینکننده نوآوری است که به نوبهی خود منجر به افزایش سهم سرمایه انسانی از تولید میگردد. مطالعات تجربی انجام شده به بررسی اثر نوآوری - به عنوان یکی از ابزارهای اقتصاد دانش - بر نرخ بیکاری یا اشتغال پرداخته است:
گیولیودری و استاچی - 2011 - 2 به بررسی اثر نوآوری بر ایجاد اشتغال در بخش تولیدی کشور اسپانیا طی دوره 1997-2005 می-پردازند. آنها از تغییر در قانون حفاظت از اشتغال - که در سال 1997 تصویب شد- برای مطالعه اثر نوآوری بر اشتغال کارگران دائمی و موقت قبل و بعد از تغییر استفاده کرده و چهار نتیجه کلی از این مطالعه گرفتند:
نوآوری تولیدی و فرآیندی منجر به ایجاد اشتغال میگردد. - 2 - قبل از تغییر در قانون حفاظت از اشتغال در سال 1997 نوآوری روی اشتغال کارگران دائمی اثر نداشت و افزایش در اشتغال با افزایش در کارگران موقت قابل توضیح بود. بعد از تغییر در قانون حفاظت اشتغال، نوآوری منجر به افزایش اشتغال - هم اشتغال دائمی و هم موقت - شده است. هنگامی که افزایش در اشتغال موقت یکسال پس از نوآوری اتفاق میافتد، افزایش در اشتغال دائمی نیز عمدتا" دو سال پس از نوآوری اتفاق میافتد.
لاچنمیر و روتمن - 2007 - به بررسی اثر نوآوری بر اشتغال تعدادی از بنگاههای تولیدی در آلمان طی دو دهه میپردازند. هم چنین بیان میدارند اثر نوآوری بر اشتغال در سطح بنگاهها به درجه اهمیت نوآوری تولیدی و نوآوری فرآیندی بستگی دارد. نتایج مطالعه بیانگر اثر مثبت نوآوری بر اشتغال است.
کواد و راو - 2007 - 4، به بررسی اثرات نوآوری بر اشتغال صنایع با فناوری بالا - چهار صنعت دو رقمی که دارای حق ثبت اختراع بالا بودند - پرداخته و از دو شاخص پتنت و مخارج R&D به عنوان شاخص نوآوری استفاده کرده، و اذعان داشتند از آنجایی که بنگاهها با اندازههای مختلف، ظرفیت ایجاد اشتغال به صورت متفاوتی را ایجاد میکند، رابطهی بین نوآوری و اشتغال میتواند متفاوت باشد.
نتایج مطالعه نشان میدهد فعالیتهای نوآورانه در بنگاههای بزرگ نسبت به همتایان کوچکتر از خود، اثر مثبت بزرگتری روی اشتغال دارد. آنها سه نوع بنگاه را شناسایی کرده، بدین صورت که بعضی از بنگاهها رشد چندانی ندارند اما این رشد کم هم غیرمرتبط با نوآری نیست. دستهی دوم مربوط به بنگاههایی هست که تجربه رشد سریع در آنها مدیون تلاش آنها در زمینه نوآوری است.