بخشی از مقاله
چکيده :
تحولات امروز شامل شهري شدن جهان و جهاني شدن شهرهاست و به موازات توسعه و گسترش فضايي -عملکردي شهرها مسأله مديريت مطلوب آن نيز از جمله مسائل مهم در شهرهاي امروزي است . کلان شهر تهران به عنوان مرکز انتگراسيون سياسي و اقتصادي و فرهنگي کل کشور نيز از اين قاعده و روند بيرون نيست . در واقع راه پايداري شهري از تغيير رويکرد مديريت شهري ميسر ميشود. محله ها بارزترين مکان تجلي حيات اجتماعي شهرها هستند که بستر مناسبي را براي حضور مردم و مشارکت آنان را در اداره ي امور شهر و تحقق حکومت محلي فراهم مي آورند.
ماهيت و نحوه ي اداره و مشارکت شهروندان در سطح محلات يک شهر به عوامل بسياري وابسته است ، از جمله زمينه هاي تاريخي، ساختاري و عملکردي شهر، تعاريف و مباني قانوني و حقوقي در خصوص شهروندي و شهرسازي، تاريخ تحولات محلات و نگرش شهروندان در مورد شهر، محله و پديدارشناسي ذهني و تفسيري آن ها در فضايي که زندگي ميکنند.
مقاله حاضر با توجه به چنين نگرشي ضمن بررسي تاريخ انديشه شهرشناسي در ايران و ديدگاه هاي نو در نظام مديريت و برنامه ريزي شهري به تبيين شرايط تحقق حکومت محلي در شهر تهران (به عنوان يک نمونه موردي) ميپردازد. نتايج اساسي حاکي از آن است که با توجه به تاريخ انديشه هاي شهرشناسي در ايران ، مباني قانوني و حقوقي در مجموعه قوانين مربوط به شهر و شهروندي و همچنين نگرش و پديدارشناسي ذهني برخي از شهروندان واقع در محلات شهر تهران (نمونه هاي انتخابي) شرايط امکان تحقق حکومت محلي به مفهوم دقيق آن تا حد زيادي مطلوب نبوده که به نظر ميرسد به دليل زمينه هاي تاريخي، ضعف در تدوين حقوق و قوانين شهرسازي و اداره ي امور شهر، مشکلات اقتصادي، پايين بودن سرمايه اجتماعي و.... باشد.
کليدواژه ها:حکومت محلي -مديريت و برنامه ريزي شهري- شهروندي -شوراياري -شهرشناسي- شهر تهران
مقدمه :
مديريت شهري عبارت از سازماندهي عوامل و منابع براي پاسخگويي به نيازهاي ساکنان شهر است (صرافي و ديگران ، ١٣٧٩؛٧٠). شکل فضايي يک جامعه با مکانيسم هاي کلي توسعه ي آن رابطه نزديکي دارد. براي شناخت شهرها، ابتدا بايد به درک فرايندهايي بپردازيم که به وسيله ي آن ها اشکال فضايي ايجاد و دگرگون ميشود. (گيدنز، ١٣٧٤؛ ٦٠٤)به تناسب گوناگوني نظام هاي فضايي -عملکردي شهرها شرايط و فرايند مديريت فضاي شهري نيز اشکال متفاوتي به خود ميگيرد. تا حدود سال هاي ١٩٧٠ تأکيد اصلي براي چاره جويي؛ سخت افزارانه ومبتني بررويکردهاي ازبالابه پايين ، متمرکز، اقتصادي وکالبدي بود،که در نهايت چنين روندهايي پاسخگوي مسائل شهرسازي وبه طورکلي شهرنشيني نبودواکنون اجماع برسرشيوه هاي مديريت شهري نوين است وپاسخ ناپايداريهاي شهري رادرارتقاءکيفيت شيوه مديريت شهري جستجوميکند؛به طوريکه امروزه منابع علمي جهان ،بين عوامل اصلي توليددرهرشکلي (چه مادي وچه معنوي ) سهم مديريت ونيروي انساني درتوسعه رابيشترازسرمايه هاي مادي وسخت افزارانه ميداندبه بيان ديگر"راه پايداري شهري ازتغييررويکردمديريت شهري ميگذرد "مديريت شهري خوب داراي پارامترهاي مختلف ومتنوعي چون کارآمدي، شفافيت ،مشارکت طلبي،حق اظهارنظرهمگاني،انصاف ،دانايي محوري و ...است (حيدري و ديگران ، مرکز پژوهش هاي مجلس ، ١٣٨٣).شهر تهران با جمعيت ساکنين نزديک به 8/7ميليون نفر و با احتساب سفرهاي دروازه اي که جعيت شناور آن را به بيش از 5/8 ميليون نفر در روز مي رساند (طرح جامع حمل و نقل ترافيک تهران ،١٣٨٧) به عنوان پايتخت و بزرگ ترين کلان شهر کشور با مسائل و مشکلات بسياري در زمينه ي مديريت و برنامه ريزي شهري روبه روست . اين شهر بزرگ از آغاز با گسترش افقي و رشد شتابان خود به ويژه پس از سال هاي ١٣٤٠ به بعد ̣هم زمان با تحولات جديد در عرصه هاي اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي، دستخوش تحولات زيادي بوده است . تمرکزگرايي سرزميني و رشد نامتوازن منطقه اي و به دنبال آن مهاجرت و تمرکز در پايتخت سبب رشد شتابان شهر و عقب افتادگي شهرسازي به معناي عام آن از شهرنشيني شده است . کميت و کيفيت رشد کاربريهاي جديد شهري در قالب شکل گيري مناطق شهري مسائل بسياري را با خود براي امروز شهر به همراه آورده است و مديريت شهري را همواره به رفع بحران مشغول کرده تا اينکه تدوين گر سياست هاي پيشگيرانه و پيش بينيکننده باشد. به دنبال چالش ها و پيامدهاي منفي توسعه ي شهري در حال حاضر گذار از نظام برنامه ريزي متمرکز به برنامه ريزي مشارکتي و نامتمرکز ايده و استراتژي و هم چنين شعار اکثر برنامه ها و سياست هاي مديريت شهري شده است . از طرف ديگر، از آنجايي که شهر تهران نقش يک الگو را براي ديگر شهرهاي کشور دارد، ايده ها، روندها و تحولات در اين شهر تأثير بسيار زيادي در تغيير الگوهاي اداره امور ديگر شهرهاي کشور دارد. اما به راستي تا چه حد اداره امور شهر تهران در دستيابي به اهداف خود موفق بوده است ؟ چه چالش هايي وجود دارند و راه کار بهينه براي بهبود وضعيت چيست ؟
بيان مسئله ، هدف و ضرورت :
تحولات امروزي شامل شهري شدن جهان و جهاني شدن شهرهاست . به موازات توسعه و گسترش شهرها مسئله مديريت مطلوب آن نيز از جمله مسائل مهم در شهرهاي امروز است و از اهميت و حساسيت بسيار بالايي برخوردار است . شهر تهران به عنوان مرکز انتگراسيون سياسي ، اقتصادي و فرهنگي کل کشور با چالش مديريت پايدار شهر مواجه مي باشد و تحول روند
مديريت شهري متمرکز و از بالا به پايين به مديريت شهري پايدار و از پايين به بالا به عنوان يک راه حل سياستي اجتناب ناپذير تبديل شده است و لزوم تأکيد به نقش محلات شهري و مشارکت آن ها در هدايت روندهاي توسعه ي اين شهر دو چندان شده است . محله ها به عنوان بارزترين مکان تجلي حيات اجتماعي شهرها هستند که بستر مناسبي را براي حضور مردم و مشارکت آنان را در اداره امور شهر فراهم مي آورند. عليرغم اينکه در دوره هاي گذشته تاريخ شهر در ايران ، شهرنشيني شتابان باعث افول جايگاه محلات شهري در ساختار شهرهاي کشور (به ويژه در پايتخت و کلان شهرهاي منطقه اي) شده است ، اما در سال هاي اخير و به دنبال بروز مشکلات ناشي از سست شدن پيوندهاي اجتماعي در شهرها و تشديد بيگانگي ساکنين شهر نسبت به يکديگر و بيتفاوتي آن ها به مسائل محيط زندگي خود، توجه به محله ها و اجتماعات محلي بار ديگر نظر مديران ، مسئولان ، برنامه ريزان شهري و پژوهش گران و نخبگان را به خود جلب کرده است . با وجود سابقه ي تاريخي محله در شهرهاي ايراني، الگوهاي مديريت اين محله ها همراه با سازوکارهاي سنتي بوده و به لحاظ تفاوت هاي ساختاري و عملکردي محله اي سنتي با محله هايکنوني، چندان قابل استفاده براي محله هاي کنوني شهري که بر مبناي معيارهاي متفاوتي شکل گرفته اند، نميباشد. هدف اساسي مطالعه و پژوهش حاضر تبيين وضعيت کنوني و امکان سنجي تحقق حکومت محلي در شهر تهران است . در اين مطالعه آنچه به عنوان مديريت مطلوب شهري مد نظر است مفهومي فراتر از تعريف يک نظام سازماني و تشکيلاتي با وظايف مشخص براي اداره ي امور شهر در قالب شهرداري است ، بلکه جهت گيري به سمت تحقق مديريت واحد و شکل گيري حکومت محلي در شهر است . به طوري که پيوند ميان ، جامعه ، شهروند و بسترهاي زمينه ساز تحقق آن و نيز لزوم بررسي تکوين تاريخي و اجتماعي تحقق شهروندي در جامعه را روشن مينمايد. بدين منظور ضمن بررسي برخي زمينه هاي تاريخي در زمينه ي درک شهر در ايران و تبيين ديدگاه هاي نظري معاصر پيرامون شيوه هاي مديريت و برنامه ريزي شهر در سطح جهان و از جمله ايران ، به بررسي ويژگيهاي محلات پايدار و هم چنين بررسي و تحليل مفهوم شهروندي (به عنوان يک مفهوم اساسي در اداره ي امور شهرها) در مجموعه قوانين مربوط به شهر و شهرداري و بررسي برخي ديدگاه هاي شهروندان (تهران ) در خصوص محله گرايي و گرايشات و تمايلات ، زمينه ها، ظرفيت هاي اجتماعي و آسيب شناسي آنان در مديريت و برنامه ريزي محلي شهر در تهران پرداخته ميشود.
سؤالات تحقيق :
١. ديدگاه هاي نو در مديريت وبرنامه ريزي شهر (در سطح جهان ) چيست ؟
٢. انديشه شهرشناسي در ايران تا امروز شامل چه ديدگاه هايي است و چگونه ميتوان از آن در جهت شناخت دقيق ماهيت شهر و شهرنشيني در ايران بهره برد؟
٣. وضعيت و جايگاه مفهوم "شهروندي " به عنوان يک مفهوم اساسي در مديريت و برنامه ريزي شهر-در مجموعه قوانين و مقررات مربوط به شهر چگونه است ؟
٤. ديدگاه هاي شهروندان تهران در خصوص مديريت محلي شهر چيست ؟
٥. با توجه به ديدگاه ها و همچنين ظرفيت و سرمايه اجتماعي در سطح محلات شهر تهران موقعيت ما نسبت به تحقق مديريت محلي شهر به مفهوم دقيق آن در کجا قرار دارد؟
روش شناسي تحقيق :
به طور موجز نوع تحقيق کاربردي و روش آن توصيفي و علي است . روش گردآوري اطلاعات به صورت کتابخانه اي و ميداني (پرسش نامه و مصاحبه ) است و در تجزيه و تحليل اطلاعات از روش هاي تجزيه و تحليل منطقي و آماري (شکل و نمودار) استفاده شده است .
تاريخ انديشه ي شهرشناسي در ايران :
مطالعه ي تاريخ نه انتخاب که اجباري اساسي است در شناخت و کشف چگونگي پيچ و تاب هاي تاريخي در انعکاس وضع موجود و واکاوي شعور جمعي در پس نظام باورها و ريشه يابي آن هادر نيروهاي اجتماعي موثر است .استنتاج قوانين و تحولات تاريخي يک محدوده ي تاريخي معين به ترسيم اجزاي به هم پيوسته ي ساختار تاريخ اجتماعي که به درک ذهن و ناخودآگاه فرهنگي ايراني مي انجامد.هيچ مقوله اي به اندازه نقش ايرانيان در تخريب بنيان شهر ايران زمين عمده نيست . بديهي است ملتي که نتواند تاريخ خود را بنويسد يا بد بنويسد لاجرم مشکلات تاريخي اساسي پيدا ميکند. اين وضع در سده هاي اخير مبين نوعي آگاهي کاذب يا نوعي عدم خودآگاهي يک ملت نسبت به خود است . وضعيتي که به دنبال بحران عقلانيت پيش ميآيد، وضعيت عدم درک منطق ژرف تجدد، مدنيت ، شهرنشيني و بيتوجهي به مباني آن است . براي اينکه بتوان شرايط فعلي شهر ايراني را به زمينه هاي مدرن آن پيوند زد لازم است به نقادي از سنت و پرسش از کارآمدي آن پرداخت و اين نقادي بر منطق دروني آن تمرکز دارد که نگاهي فلسفي به تحول تاريخي شهر ايراني در بستر گذار از سنت به مدرنيته را ميطلبد.
اما نه با نفي دنياي مدرن همراه با تفنني از سر روحيه ي پيشامدرن در کسري فرهنگي که در آن جهل خود را دليلي بر نو بودن سخنان خود قلمداد کنيم يا انتقال مجذوبانه ابزار و ظواهر آن ، بلکه به شکلي خردمندانه و انتقادي در رويارويي با سنت و مدرنيته که ما را عليرغم حضور فيزيکي در تمدن امروزي جهاني، از درک بينش و ساخت آن عاجز ننمايد. در عصر جديد از زمان طرح اولين موضوعات پيرامون تمايز شيوه توليد آسيايي و اروپايي توسط نظريه پردازان مشهوري چون آدام اسميت (١٧٢٣-١٧٩٠م ) و جان استوارت ميل (١٨٠٦-١٨٧٣م ) و پيش از آن توسط فيلسوفان و تاريخ نگاران بزرگ در جهان اسلام نظير ابونصر فارابي (٢٥٧-٣٣٨ه .ق ) و ابن خلدون (٧٣٢- ٨٠٨ه .ق ) تا نظريات کارل مارکس (١٨٨٣-١٨١٨م ) و انگلس (١٨٩٥-١٨٢٠م ) در مورد شيوه ي توليد آسيايي و استبداد شرقي ورود به عرصه نظريه پردازي جهت تبيين سرشت و ساختار اقتصاد سياسي، اجتماعي وتاريخي کشورهاي آسيايي به طور اعم و کشور ايران به طور اخص آغاز گرديده است . در طول سده گذشته نيز نظريه پردازان ديگري با تکيه بر همان نظريات پيشينيان خود نظريه هاي اخصي پيرامون کشور ايران ارائه نموده اند که به طور کلي در چارچوب همان نظريات قبلي قابل تبيين ميباشند از آن جمله ميتوان ؛ نظريه "تمدن آبي "ويتفوگل ، نظريه "سرمايه داري بهره وري "هانس بوبک ، نظريه "مالک و زارع در ايران "لمپتون ، نظريه "تعميم دوره بندي تاريخ اروپاي غربي قاره اي "، نظريه "پاتريموتياليسم "که به نظريه ارباب -رعيتي و آقا- نوکري تعبير شده است -همچنين برداشت ويژه اي از اين نظريه با عنوان نظريه "سلطانيسم "مطرح شده است - نظريه "شيوه توليد آسيايي "، نظريه "استبداد آسيايي يا شرقي " و... را نام برد. پژوهش گران داخلي کشور نيز به تبع و با تکيه بر پيشينه نظريات ماقبل خود يکسري ديدگاه ها و نظريات و انتقاداتي را مطرح نموده اند که برخي به طور مستقيم و برخي ديگر به طور غير مستقيم به موضوع توسعه ، تاريخ ، تمدن و شهر در ايران اشاره دارند. از آن جمله ديدگاه اشرف (نظام فئودالي يا نظام آسيايي)، خنجي (تاريخ ما)،کاتوزيان (اقتصاد سياسي ايران )، پرويز پيران (نظريه راهبرد و سياست سرزميني ايران )، حبيبي (از شار تا شهر)، رهنمايي (دولت و شهرنشيني)، فريد (جغرافيا و شهرشناسي)، صرافي (توسعه پايدار شهري)، زيباکلام (استبداد ايراني)، بشيريه (استبداد و فئوداليته غيررسمي در ايران )، سيد جواد طباطبايي (نظريه انحطاط ايران ) و... نام برد. به طور کلي بر اساس بررسيهاي انجام شده در پيشينه مربوط به انديشه ي شهرشناسي در ايران مهم ترين عوامل در تبيين ساختاري- عملکردي و فضا و سرشت شهر ايراني به طور کلي، شامل ؛ عامل کمبود منابع آبي، پراکندگي فضايي نقاط شهري و روستايي، موقعيت ژئواستراتژيک ايران ، عامل تجاري، عدم امنيت ، مالکيت نظام حاکم بر منابع توليد، بازتوليد استبداد، دخالت دولت در امور اقتصادي و نبود مالکيت خصوصي، عدم شکل گيري طبقه اشرافيت مستقل ، انحطاط ، هجوم اقوام بيگانه (ترکها و مغول ها) و... ميباشد.
نظريه هاي مديريت و برنامه ريزي شهري در جهان و ايران :
از ديدگاه نظري، به طور کلي برنامه ريزي به عنوان نوعي فعاليت انساني، از اساس بر اعتقاد به خرد انساني، توانايي علوم و حق مداخله انسان در روندهاي طبيعي و اجتماعي استوار است . بنابراين منشاء اوليه برنامه ريزي به لزوم اعمال حاکميت عقلاني دولت ها و توجيه و تسهيل دخالت آن ها در اداره امور سياسي، نظامي و اقتصادي جوامع برميگردد و به همين دليل اولين الگوهاي برنامه ريزي (که نظام برنامه ريزي در ايران نيز شديدا تحت تأثير آن قرار دارد) خصلتي کلان ، اقتصادي، آمرانه و بروکراتيک داشت . در بستر چنين شرايطي بود که برنامه ريزي شهري نيز در اوايل قرن بيستم با اين هدف به وجود آمد که تمام فعاليت هاي مربوط به توسعه و عمران شهري را چه در حال و چه در آينده ، تحت انتظامي عقلاني و نظامي سازمان يافته درآورد. فضاي فکري و فلسفي آغاز قرن بيستم به شدت تحت تأثير "اثبات گرايي "(پوزيتيويسم ) و "تجربه گرايي " (امپريسيسم ) و کاربرد آن در تمام عرصه هاي علوم طبيعي و اجتماعي بود که از آن به دوران نفوذ و تسلط اثبات گرايي و علم گرايي در شهرسازي نام ميبرند. الگوي "طرح هاي جامع -تفصيلي "که در ابتدا بر اساس نظريات ارگانيستي "پاتريک گدس "و "لويس مامفورد"شکل گرفت بعدها با اصول کارکردگرايي "شهرسازي مدرن "(منشور آتن -١٩٣٣) در هم آميخت و در سراسر جهان از جمله ايران به صورت طرح هاي توسعه و عمران شهري بکار گرفته شد. در نيمه دوم قرن بيستم تحولات فکري، سياسي و اجتماعي شگرفي در جهان پديد آمد که به طور مستقيم و غير مستقيم باعث دوري برنامه ريزي سنتي از روش هاي آمرانه ، تک بعدي و از بالا به پايين شد. در شکل (١) روند دگرگوني در مفهوم و نقش دولت در برنامه ريزي در فاصله
دهه ١٩٥٠تا ٢٠٠٠را نشان ميدهد.مهم ترين آموزه هاي شيوه ي برنامه ريزي سنتي شامل برخي موارد اساسي زير ميباشد:
-ماهيت شهرها و زندگي جمعي انسان ها بسيار پيچيده تر از آن است که قبلا در چارچوب نظريه هاي شهرسازي ترسيم شده است .
-امکانات شناختي، علمي و فني ما براي دخالت در حيات شهري ، تغيير و اصلاح آن بسيار محدوتر از تصورات پيشين است .
-ميزان و نوع مداخله در ساختار و عملکرد شهرها، امري بسيار حساس است و احتمالا با عوارض پيش بيني نشده و ايجاد مسائل جديد همراه خواهد بود.
-شهرها بزرگ ترين کانون هاي زندگي اجتماعي انبوه انسان ها به شمار ميآيند و بنابراين هرگونه برنامه ريزي و مداخله در آن ها بدون مشارکت و همکاري و رضايت جمعي شهروندان با شکست مواجه خواهد شد (مهديزاده و ديگران ، ١٣٨٢).
شکل (١): دگرگوني در مفهوم و نقش دولت در برنامه ريزي در فاصله دهه ١٩٥٠-٢٠٠٠
منبع : حاجي پور، ١٣٨٥؛ ٤٢
از اين رو در دهه ي ١٩٧٠به بعد پارادايم برنامه ريزي راهبردي به تبع خاستگاه نظري و اجتماعي خود از دانش هاي عام فلسفي و فکري و نيز جنبش اي سياسي و اجتماعي مثل نظريه سيستم ها، نظريه تصميم ، نظريه ي مشارکت ، نظريه توسعه ي پايدار، نظريه ي عدالت اجتماعي، نطريه زيست بوم گرايي، نظريه ي جامعه و دولت مدني، نظريه ي دموکراسي، نظريه ي شهروندي و... تأثير پذيرفته است و به همين دليل تا حدود زيادي محصول خردجمعي و تجارب جامعه بشري است و هدف نهايي آن نيز، تأمين توسعه پايدار و اعتلاي کيفيت زندگي براي تمام شهروندان جهان است . بااين ملاحظات مفهوم و گستره پارادايم برنامه ريزي راهبردي بسيار فراتر از مفاهيم الگوي طرح هاي توسعه ي شهري و روش هاي فني و مطالعاتي است و از جامعيت ، انطباق پذيري و تعميم پذيري در مقياس جهاني برخوردار است . پارادايم راهبردي مستلزم توجه و بکارگيري همه عواملي است که در بهسازي محيط زندگي انسان مؤثر است و شامل ديدگاه ها، ارزش ها، قوانين ، تشکيلات ، روش ها، شيوه ي اجرايي و... ميشود. بر اساس پاراديم برنامه ريزي راهبردي انواع و اشکال نظام هاي مديريت توسعه ي شهري در کشورهاي مختلف با توجه به شرايط نيازها و امکانات آن هاشکل گرفته است که رو به گسترش و تکامل دارد.
شکل (٢): جابجايي مسئوليت و وظايف بين حکومت و اجتماع محلي در چارچوب تمرکز زدايي
منبع : حاجي پور، ١٣٨٥؛ ٤٣
امروزه جريانات فکري مرتبط با برنامه ريزي و مديريت شهري شامل طيف وسيعي از ديدگاه هاست که برخي از مهم ترين آن ها شامل : الگوي پلوراليسم يا تکثرگرايي، جنبش پسامدرنيسم يا فرانوگرايي، ديدگاه ليبراليسم کلاسيک ، جنبش اصلاحي شهرداريها، ديدگاه سوسياليسم محلي، ديدگاه نوين ليبراليسم از قدرت هاي محلي، برنامه ريزي دموکراتيک ، برنامه ريزي پاسخگو، برنامه ريزي فرايندي، برنامه ريزي گام به گام ، برنامه ريزي حمايتي يا وکالتي، رويکرد ناحيه همسايگي به مديريت شهري، برنامه ريزي مشارکتي، جنبش محله گرايي و رويکرد حکمراني خوب شهري ميباشد که با توجه به موضوع مورد مطالعه حاضر به سه مورد اخير پرداخته ميشود.
١. تجربيات جهاني نشان مي دهد که از دهه ي ١٩٨٠به بعد در برنامه هاي توسعه ي شهري توجه فزاينده اي به رويکرد مشارکتي صورت گرفته است . تا جايي که در حال حاضر مشارکت شهري رمز موفقيت پروژه هاي توسعه ي شهري و هم چنين يکي از معيارهاي ارزيابي عملکرد نظام مديريتي شهري و ارکان آن است
(P .١٩٩٦ ,UVCHS). برخي از ديدگاه هاي نظري پيرامون مشارکت مردمي شامل : نظريه ي همراه ساختن (Cooptation Theory)، نظريه ي مشورتي ( Consultation Theory)، نظريه درمان آموزشي اجتماعي (Educational and Social Therapy Theory) و نظريه ي قدرت اجتماعي
(Community Power Theory) مي باشد. در شکل زير دو ديدگاه فکري در اهداف کلي از مشارکت مردمي که در نظام برنامه ريزي و مديريت شهري در ايران نيز اهميت بالايي برخوردار مي باشد، ارائه شده است شکل (٣): دو ديدگاه فکري در اهداف کلي از مشارکت مردمي
٢. جنبش محله گرايي (Localism): اين جنبش که در دهه ١٩٧٠ظهور يافت ، خود را از چارچوب هاي سنتي چپ و راست رها نموده و تلاش هاي خود را به صورت روزمره از طريق حمايت از محله گرايي، خودمختاري، خودآگاهي ادامه ميدهند و بر نکات زير تأکيد مي ورزد؛
٢-١- خودمختاري محليگرايي بر اساس اصل خود-حاکميت (Self-Governance)
٢-٢- دموکراسي از پايين به بالا به صورت مشارکتي، مستقيم و غير متمرکز
٢-٣- ارتقاء انديشه خودياري، بدون مداخلات افکار پدرسالارانه
٢-٤- تشويق مشارکت مردم
٢-٥- تأکيد بر اين امر که شهرها زماني کانون آزادي بشر بوده اند، اينک به مکان از خودبيگانگي، انحطاط محيطي و افول ارزش هاي انساني و زيباييشناسانه تبديل شده اند (١٩٩٩ ,UNCHS).
٣. رويکرد حکمراني خوب شهري (Good Governance): کاربرد اين واژه از اواخر دهه ي ٨٠ميلادي به ويژه در افريقا آغاز شد. حدود ٨١کشور –٢٩در پايين صحراي افريقا، ٢٣در اروپا، ١٤در امريکاي لاتين ، ١٠در آسيا و ٥تا در ايالات عربي – گام هايي در جهت حکمراني محلي برداشته اند(٤٧ p.٢٠٠٩ ,Obeng-odoom. F).بر اساس تعاريف برنامه عمران سازمان ملل متحد، حکمراني خوب عبارت است از: مديريت امور عمومي بر اساس حاکميت قانون ، دستگاه قضايي کارآمد، عادلانه و مشارکت گسترده مردم در فرايند حکومت داري. مرکز اسکان سازمان ملل (UNCHS) حکمراني شهري را به عنوان فرايندي که پاسخ کارآمد و مؤثر به مشکلات شهري است ، تعريف ميکند. حکمراني خوب داراي چند مشخصه است : توافق گرا بودن (Consensus Oriented)، مساوات طلبي و فراگير بودن (Equity and Inclusiveness)، اثر بخشي و کارايي (Effectiveness and Efficiency)، مشارکت (Participation)، شفافيت (Transparency)، پاسخگوبودن (Accountability)، قانون مداري (Rule of Law) (١٩٩٧) and UNDP ٢٠٠٠ and BSHF ١٩٩٨( Dinesh. M
جدول (١): مقايسه ويژگيهاي گذار اساسي حکومت و حکمراني
مأخذ: پرهيزکار و ديگران ، ١٣٨٩؛١١
در ايران هدف سيستم مديريت شهري به مثابه ي جزئي از سيستم حکومتي، اداره ي امور شهرهاست . و نقشي که دولت براي اين سيستم قايل ميشود، تعريف اين هدف را روشن ميسازد. ترديدي نيست که اين تعريف ، هرچه باشد، هدف سيستم مديريت شهري در جهت اهداف ملي بوده و با آن همسواست و از کليات آن تبعيت ميکند. به همين دليل است که برنامه هاي اين سيستم براي ساماندهي امور شهر، به طور کلي در چارچوب برنامه هاي کلان و قوانين جاري کشور تدوين ميگردد و اقدامات اين سيستم ناقض مقررات قانوني کشور نيست (زاهديفر، ١٣٧٣؛١٠).
شکل (٤): عناصر مديريت شهري در ايران
منبع : نگارنده
سيستم مديريت شهري بنابه تعريف و به لحاظ وظايف عملي خود موظف به برنامه ريزي توسعه و عمران شهري و اجراي برنامه ها، طرح ها و پروژه هاي مربوطه است . انجام اين وظايف تعيين کننده نوعي هويت برنامه ريزي اجرايي براي آن است . در واقع مديريت شهري در قالب نظام برنامه ريزي اقتصادي، اجتماعي و فضايي حاکم بر کشور، اقدام به تهيه ي برنامه هاي توسعه ي شهري براي شهر ميکند و سپس آن برنامه را در چارچوب نظام اداري -اجرايي حاکم ، به پروژه هاي عملياتي تبديل کرده و به مرحله اجرا ميرساند.
شکل (٥): گستردگي فضايي شهر تهران و مسئله مديريت و برنامه ريزي آن
منبع : نگارنده
مفهوم محله ي پايدار شهري :
محله در زبان انگليسي (Quarter) و در برخي از کشورها، به عنوان واحدهاي همسايگي
(Neighborhoods Units) شناخته ميشود. به نظر"کوين لينچ "محله قسمت نسبتا بزرگي از شهر است که واجد خصوصيات يکدست و مشابه است (لينچ ، ١٣٧٤؛ ١٢٣). در فرهنگ جغرافياي انساني، محله به عنوان بخشي از يک ناحيه شهري است که در آن روابط چهره به چهره حاکم است . محله يک اجتماع محدود شده از نظر فضايي است که اغلب افراد غير محلي (بومي) آن را سريع تر از ساکنانش درک ميکنند (٢٠٠١ ,Johnston and et al). در طول تاريخ شهر عوامل مختلفي مانند عوامل جغرافيايي، دفاعي، تاريخي، اجتماعي و اقتصادي در شکل گيري محله هاي شهري و تجمع گروهاي اجتماعي هم سنخ ، در محدوده ي محله اي نقش داشته است . همبستگيهاي خانوادگي، صنفي و يا قومي باعث ايجاد همگرايي در عرصه هاي محله اي شده و اينان براي شکل دادن و هدايت سرنوشت زندگي خويش ناگزير به تحکيم وحدت و برقراري روابط همجواري ميشدند. اين وحدت ، آن ها را به نوعي همبستگي و انسجام اجتماعي در مقابل بيگانگان وادار ميساخت (سلطان زاده ، ١٣٦٥؛ ٢٣٦). محلات در هر دوره تاريخي داراي ويژگيهاي کالبدي -اجتماعي و کارکردي خاصي بوده اند که در جدول (٢) به برخي از مهم ترين آن ها اشاره شده است .