بخشی از مقاله
چکیده
امروزه شواهد روزافزونی دال بر رشد فزاینده سرمایه گذاری بنگاهها و موسسات در زمینه بهرهگیری از قابلیتهای مدیریت دانش به منظور اکتساب و استخراج بهتر مزایای راهبردی این دسته از سیستمها وجود دارد. بسیاری از سازمانها برای اکتساب مزیت رقابتی حاصل از دانش، اقدام به سرمایه گذاریهای انبوهی در این زمینه نمودهاند که بعضا به دلیل عدم پذیرش صحیح و واقعی سیستم، دستیابی به اهداف مورد انتظار حاصل نگردیده است. یکی از دلایل رخ داد مساله مورد اشاره، عدم پذیرش صحیح و واقعی سیستمهای مدیریت دانش در سازمانها توسط ذینفعان میباشد. به گونهای که گاها پس از استفاده استقرار کوتاه مدت سیستم به دلیل عدم بهرهگیری مناسب از آنها به طور کلی کنار نهاده میشوند.
در این مقاله به منظور تبیین عوامل بومی موثر بر پذیرش واقعی و کارآمد سیستم های مدیریت دانش تلاش گردیده است تا ابتدا عوامل موثر بر پذیرش سیستمهای مدیریت دانش از طریق مرور سیستماتیک ادبیات به کمک روش تحقیق کیفی فراترکیب شناسایی گردیده و در ادامه به منظور غنا بخشی به مولفههای استخراج شده و شناسایی مولفههای بومی با استفاده از فرآیند کدگذاری باز رویکرد نظریه داده بنیاد نسبت به تکمیل آنها بر اساس ساختار سازمانها و موسسات داخلی اقدام گردد. یافتههای این تحقیق هم از جنبه روش شناختی و هم از منظر یافتههای به دست آمده حائز اهمیت بوده و میتواند در پذیرش صحیح و واقعی و تداوم استفاده از سیستمهای مدیریت دانش در سازمانهای داخلی مورد کاربرد محققین قرار گیرد.
واژگان کلیدی: سیستمهای مدیریت دانش، مدل پذیرش فناوری، تداوم استفاده، فراترکیب، نظریه داده بنیاد
- مقدمه
مدیریت دانش روند جدیدی در تئوری مدیریت است که بر اساس آن حرکت فزایندهای در میان مدیران و محققان به منظور استفاده از منافع آن شکل گرفته است. موتور محرکه این شتاب را میتوان در درک این واقعیت توسط تصمیمگیران سازمانی دانست که مزیت رقابتی پایدار از منابع کمیاب و باارزشی همچون اطلاعات و دانش قابل حصول بوده و رویههای سازمانی به طور کامل قابل تقلید نمیباشند. بر این اساس روشن است که سازمانی که در امر کسب دانش جدید، افزایش سطح دانش، ایجاد دانش به روز و به کارگیری آن نسبت به سایر رقبا در سطح بالاتری قرار دارد قادر خواهد بود تا موقعیت برتری را در فضای رقابتی حال و آینده به دست آورد .
همانطور که پیتر دراکر سال ها پیش بیان نمود که سازمانهای موفق آنهایی هستند که نیروی دانشی بیشتری در اختیار دارند، بر این اساس میتوان رمز توانمندی سازمانها را در تبدیل دانش منابع انسانی خود به توان سازمانی خلاصه نمود. مطالعات اخیر نشان میدهد که نیمی از 500 شرکت برتر بنا به انتخاب نشریه فورچون دارای برنامههای راهبردی برای سرمایه گذاری در حوزه سیستمهای مدیریت دانش بوده و 25 درصد از آنها نقش مدیر ارشد دانش را ایجاد کردهاند .
دانش این امکان را برای سازمانها فراهم میسازد تا به پیشبینی ماهیت و پتانسیل تجاری بالقوهی تغییرات بپردازند. توانایی اکتساب، سازماندهی و انتشار دانش سازمانها را قادر میسازد تا کیفیت تصمیمگیری، کارایی هزینهها، رضایت مشتریان و کنترل هزینهها را فراهم سازند .
علیرغم اهمیت مدیریت دانش، سازمانها هنوز با چالشهایی در رابطه با درک مزایای حاصل از این ابتکارات مواجه هستند . بر اساس نتایج نامطلوب چنین سرمایه گذاریهایی بسیاری از مدیران، مساله مدیریت دانش را به جای یک راهبرد کلان سازمانی به عنوان یک مد زودگذر در نظر میگیرند. در این میان یکی از چالشهای کلیدی در رابطه با موفقیت پیادهسازی سیستمهای مدیریت دانش، درک چگونگی تعامل و پذیرش کابران با سیستمهای مدیریت دانش است.
این چالش نه تنها به عنوان یک چالش مطرح در حوزه مدیریت دانش که به عنوان یک مساله در حیطه سیستم های اطلاعاتی سازمانی تلقی شده و تاکنون مطالعات متعددی با هدف شناسایی عوامل موثر بر پذیرش و به کارگیری این قبیل سیستمها انجام پذیرفته است. به طور کلی میتوان بیان نمود که شرط اصلی تاثیر گذاری چنین فناوریهایی در جهت ارتقای بهرهوری، پذیرش صحیح و واقعی توسط ذینفعان سازمانی است .
بر این اساس مساله تحقق پذیرش واقعی و همه جانبه سیستمهای مدیریت دانش توسط ذینفعان سازمانی مسالهای است که شناخت آن هم در تبیین عوامل موثر بر پذیرش این سیستمها و هم در تداوم استفاده و به کارگیری و عدم رها سازی از آنها نقش موثری را ایفا مینماید.
هدف از این مقاله، تبیین مولفههای موثر بر پذیرش واقعی و صحیح سیستمهای مدیریت دانش است. در راستای تحقق این هدف در این مطالعه از مدل پذیرش فناوری به عنوان مبنای مدل پیشنهادی به همراه دو متدولوژی شناخته شده در حوزه تحقیقات کیفی یعنی روش فراترکیب و نظریه داده بنیاد بهره گرفته شده است.
نتایج این پژوهش میتواند به عنوان ابزاری برای ارزیابی سیستمهای مدیریت دانش و شناسایی نقاط ضعف و قوت این سیستم-ها از منظر کاربران تلقی شده که قادر است تا پیشنهاداتی به منظور کمک به توسعه دهندگان سیستمهای مدیریت دانش در جهت استقرار سیستمهایی که بیشترین مشارکت و سطح پذیرش کاربران را به همراه داشته باشند، ارایه نماید.
مروری بر ادبیات موضوع مفاهیم پایه مدیریت دانش
دانش یک سازمان نمایانگر منبع راهبردی آن سازمان در راستای تحقق مزیت رقابتی است. دانش سازمانی را میتوان نتیجهی سالها فعالیت سازمان دانست که در آن دانش افراد و دانش جمعی با یکدیگر ترکیب میشود .بر این اساس میتوان مدیریت دانش را به عنوان یک رویکرد راهبردی و نظامند برای ارزشمند کردن آنچه که یک سازمان میداند