بخشی از مقاله

چکیده

امروزه یکی از عواملی که در تعیین موفقیت یا شکست دانشجویان در تمامی زمینه ها مهم و موثر دانسته شده است، توانایی این افراد به اندیشیدن انتقادی است. به همین دلیل در سال های اخیر پرورش تفکر انتقادی به یکی از اجزای ضروری آموزش در کلاس درس دانشگاهی تبدیل گردیده است. از این رو هدف از این مطالعه تحلیلی تببین چهارچوب نظری ابعاد تفکر انتقادی برای درک بهتر چگونگی پرورش آن در کلاس های درس دانشگاهی است.

برای این منظور حرکت از بنیادی ترین موضوع یعنی تبیین ماهیت تفکر، آغاز شده است. در این سیر منطقی به تدریج ابعاد تفکر و ارتباط آنها مورد بررسی قرار گرفت و نهایتا ماهیت تفکر انتقادی بازشناسی گردیده و ضمن بررسی ابعاد این تفکر، ارتباط بین آنها تحلیل و تبیین گردید. نتایج نشان داد تفکر ماهیتا مبتنی است بر شناخت و به شناخت جدید منتهی می گردد، ابعاد اساسی تفکر؛ تفکر منطقی، انتقادی و خلاق شناخته گردید که هر یک وجوه ای از تفکر بوده و ارتباط لاینفکی با یکدیگر دارند، در این بین تفکر انتقادی شاخص ترین بعد شناخته شد که با هدف قرار دادن پرورش آن سایر ابعاد نیز ضرورتا پرورش می یابند.

سپس مشخص گردید بعد شناختی تفکر انتقادی شامل مجموعه مهارت ها و توانایی های مورد نیاز برای اندیشیدن انتقادی است و بعد عاطفی مجموعه صفات شخصیتی است که یک متفکر منتقد باید دارا باشد و مهم تر از همه ارتباط ناگسستنی این دو بعد و در نتیجه ضرورت توجه به هر دو بعد در آموزش دانشگاهی آشکار گردید. در پایان نیز راهکارهایی برای پرورش همزمان ابعاد تفکر انتقادی در کلاس های درس دانشگاهی ارائه گردید.

کلید واژگان: تفکر، ابعاد تفکر، تفکر انتقادی، مهارت های تفکر انتقادی، نگرش انتقادی 

مقدمه

یکی از ویژگی های اساسی انسان آگاهی از رفتار خود و برخورداری از نیروی تفکر است. به عبارت دیگر انسان می تواند از رفتار خود آگاه باشد و در برخورد با مسائل و امور متفاوت از نیروی تفکر استفاده کند  این نیرو که وجه متمایز اصلی انسان از حیوان نیز می باشد، موضوعی است که سالیان سال ذهن عالمان و اندیشمندان علوم مختلف را به خود مشغول داشته است. چرا که آنها به این امر واقف بودند که انسان، فرهنگ و تمدن خویش را مدیون تفکر می داند و این مهارت است که باعث یادگیری عمیق و درست با ماندگاری بهتر می شود.

اصولا، تفکر و اندیشه سرآغاز هر گونه تولید و ساخت و سازی در عالم انسانی می باشد. شاید به همین دلیل است که در سیر تاریخ اندیشه های فلسفی چه در مغرب زمین و چه در مشرق به این قابلیت انسانی و محصول مستقیم آن یعنی دانایی، این همه توجه نشان داده شده است. دانایی به قدری برای سقراط اهمیت داشت که وی خود را فیلسوف، یعنی دوستدار دانایی م ی دانست. به همین سیاق، افلاطون نیز والاترین فضیلت و هنر اخلاقی را رسیدن به دانایی بر می شمرد، و به همین دلیل، معقتد بود، مقام برتر تربیت، همانا رو کردن به فهم و شناسایی است.

کانت فیلسوف مشهور قرن هجدهم یعنی کسی که بیش از اندیشمندان پیشین خود به تجزیه و تحلیل عقلانیت انسان و جایگاه آن پرداخته است، تا جایی پیش می رود که در آراء تربیتی خود چنین اظهار می دارد که تعلیم و تربیت به جای آموزش اندیشه ها می بایست بر آموزش اندیشیدن به عنوان یک هدف تربیتی تمرکز کند. وی بر این باور است، در محیط های آموزشی که تفکر و اندیشیدن، مورد توجه قرار نمی گیرد، حداکثر محصول آنها دانشمندان قلابی هستند که دارای معلومات زیاد ولی فهم و ادراک کم هستند.

روانشناسان نیز تفکر را شامل انجام عملیات ذهنی به روی اطلاعاتی می دانند که فرد احساس میکند، درک می نماید، میآموزد و میاندوزد  این افراد معتقدند که مسئولان آموزشی می بایست برای آموزش اندیشیدن از شیوه های یادیگری عمیق به منظور پردازش اطلاعات جدید استفاده کنند. یادگیری سطحی پردازشی است، منفعل که فاقد تأمل و منطق بوده و از مهارتهای شناختی و فراشناختی سطح پایین با منبع انگیزشی بیرونی استفاده میکند.

درحالی که یادیگری عمیق محصول پردازش فعال و انگیزش درونی بوده و از راهبردهای فراشناختی سطح بالا بهره میبرد. همچنین، یادگیری سطحی ناشی از حفظ کردن طوطی وار حقایق و تعاریف است، که توانایی محدودی در قبال فهم یا استفاده از آن مطالب را دارا میباشد. از طرفی یادگیری عمیق در نهایت به تفکر و کسب مهارتهای اندیشیدن منتهی میشود، و از به هم پیوستن حقایق و تعاریف جدید با چهارچوب مفهومی دانش قبلی به وجود میآید.

همانطور که بیان شد، اندیشیدن و تفکر باعث تولید دانش و علم جدید، تجدید نظر در تفکرات و بررسی همه جانبه اطلاعات در حیطه فکر، عمل و باور می باشد. به همین علت نیز می باشد که اندیشمندان حوزه های مختلف، بر لزوم آموزش اندیشیدن به جای آموختن و انتقال اطلاعات در نظام آموزشی و آموزش عالی تاکید می کنند.

بحث و بررسی

اکنون سوالی که مطرح می شود این است که پیش نیاز اندیشیدن چیست؟ آیا اندیشیدن توانایی و قدرتی ذاتی است یا اکتسابی؟ در این زمینه صاحبنظران معتقدند تفکر و اندیشیدن در خلاء صورت نمی پذیرد و لازمه اندیشیدن در هر حیطه و موضوعی برخورداری فرد متفکر از اطلاعات پایه ایی آن حیطه می باشد" به عبارتی بدون وجود دانش لازم تفکر صورت نخوهد گرفت بنابرین باید به این نکته توجه کرد که اندیشیدن در محیط های آموزشی و کلاس درس مستلزم برخورداری فرد از آمادگی شناختی است و در این زمینه مدرس باید قبل هر اقدامی، به آمادگی شناختی فراگیر در موضوع مورد نظر توجه داشته باشد.

در این زمینه شریعتمداری نیز بیان می دارد؛ برخی صاحبنظران فرایند تفکر را جدا از فرایند دانش تلقی می کنند و بر این اساس تفکر را مهم تر از دانش تلقی می کنند. در صورتی که به نظر ما، تفکیک این دو فرایند صحیح نیست چرا که وقتی دانش را از طریق تفکر کسب کردیم هم قدرت تفکر رشد می کند و هم از این طریق می توانیم دانش تازه بیاموزیم.  پس می توان گفت ارتباطی منطقی وجود دارد، بین شناخت، تفکر، و دانش جدید. بدین معنی که با برخورداری از شناخت در یک موضوع، زمینه تفکر و دخل تصرف در شناخت گذشته فراهم شده و نهایتا با این اقدام شناخت جدید و تازه حاصل می گردد.

صاحبنظران معتقدند برای شناخت بهتر ماهیت و چیستی تفکر بهتر است ابعاد آن و ارتباط میان آنها تببین گردد. آنها تفکر را مشتمل بر سه بعد اساسی و مرتبط؛ تفکر منطقی، انتقادی و خلاق می دانند و معتقدند هر چند هر کدام از این ابعاد و مباحث پیرامون آن ریشههای محکمی در تاریخ اندیشه ها ریشه دارند. اما شکلدهی و نظمبخشی به آنها امری جدید است که در دوران معاصر به ویژه توسط متفکران تربیتی صورت گرفته است.

در مورد تفکر منطقی اعتقاد بر این است، هر گاه صحبت از این نوع تفکر می شود، ارسطو و منطق ارسطویی تداعی می شود. هر چند به نظر می آَید که ارسطو نخستین کسی باشد که ابزاری منظم و سازمان بندی شده تحت عنوان منطق را برای تفکر معرفی می نماید، اما منظور از تفکر منطقی تنها اندیشیدن بر اساس قواعد و چهارچوب هایی که ارسطو معرفی کرده نمی باشد. در اصل تفکر منطقی، به وسیله هدف، راهنمایی و کنترل می شود. بدین معنا که اندیشیدن فرایند گام به گام است که با نظر داشتن به هدف و غایتی معین یا از پیش تعیین شده صورت می گیرد.

چنانچه آشکار است، تفکر منطقی به معنای وجود قاعده و چهارچوب مشخص برای اندیشیدن است که فرایند اندیشیدن را هدفمند و مشخص می نماید. از این رو این چهارچوب و الگو می تواند منطق ارسطویی یا منطق حل مسئله دیویی و یا هر چهارچوب و قاعده دیگری باشد. لذا مهم تبدیل شدن فرایند تفکر به فرایندی هفدمند و نظامند از طریق به کار گیری چهارچوب و قاعده نظام مند بودن و در راستای هدفی مشخص و دقیق بودن تفکر و اندیشیدن می باشد.

بعد دیگر اندیشه، تفکر نقاد یا انتقادی می باشد. تقریبا نخسیتن صاحبنظرانی که در حوزه تعلیم و تربیت به بحث مستقیم درباره تفکر انتقادی پرداخته اند، ماکس بلاک، و رابرت انیس بوده اند. در ابتدا تمایل بر تبیین تفکر انتقادی بر اساس انواع گوناگون منطق و به خصوص در سالهای دهه ی 70 میلادی بر اساس مهارت های کلی حل مسئله بوده است و به عبارتی اعتقاد بر این بود تفکر انتقادی با منطق ارسطویی یا حل مسئله دیویی یکسان است اما امروزه تمایل به آن است بین تفکر منطقی چه با رویکرد منطق ارسطویی و یا رویکرد حل مسئله دیویی با تفکر انتقادی تمایز و تفاوت قائل شوند.

آخرین بعد تفکر نیز، تفکر خلاق می باشد که عبارت است از استعداد و قابلیت انسان در تولید اثرهای ابتکاری، نوآورانه و سود بخش به واقع این نوع تفکر تفکری است که موجبیت ایجاد محتوای جدید و اثر های تازه و ابتکاری را فراهم می نماید.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید