بخشی از مقاله

چکیده

بیکاری معضلی است که غالب جوامع کم تر توسعه یافته ای مثل ایران با آن روبرو هستند. آمارهای ارائه شده در این زمینه بیانگر روندی افزایشی از دهه 70 تا کنون، به ویژه در بین تحصیلکردگان دانشگاهی بوده است. این معضل به عنوان یک آسیب مهم اجتماعی تاثیر قابل توجهی در افزایش جرائم و ناهنجاری اجتماعی دارد؛ با توجه به رسالت زیر بخش های توسعه محور و دانش بنیان جامعه، نظیر آموزش عالی، تقلیل معنی دار آسیب های مترتب بر بیکاری مستلزم سیاستگذاری های آموزشی مناسب و تربیت فارغ التحصیلانی است که صلاحیت های آنها پاسخگوی نیازمندی های جامعه باشد در مطالعه حاضر اسناد، متون و تحقیقات مرتبط، با هدف تبیین رویکردهای مهارتی نوین در جهت کاهش بیکاری فارغ التحصیلان دانشگاهی و آسیب های مترتب بر آن، مرور شده است. یافته های حاصله نشان می دهد که توسعه مهارتهای فرا دانشگاهی می تواند با ایجاد سازگاری بین سه عامل نیاز های تخصصی جامعه، نیاز دانشگاه ها و نیاز فارغ التحصیلان دانشگاهی به حل معضل بیکاری و کاهش آسیب های ناشی از آن کمک کند. تنظیم فعالیتها و مداخلات درست در برنامههای آموزشی دانشگاهی در جهت توسعه چنین مهارتهایی نیازمند تغییر در رویکرد موسسات آموزش عالی است.

مقدمه

رشد و توسعه پایدار هر کشور، نیازمند بهره برداری بهینه از منابع و عوامل تولیدی است. به دیگر سخن همه عوامل و منابع تولیدی باید به صورت کارا و بهینه مورد استفاده قرار گیرند. در این میان، به علت ضرورت مدیریت سایر منابع در دستیابی به رشد و توسعه پایدار اقتصادی، عامل نیروی انسانی از اهمیت بسزایی برخوردار بوده و بقا، پایداری، و پیشرفت سیستم های اجتماعی به نیروی انسانی بستگی دارد. زمانی این نیروی انسانی آموزش دیده به یک سرمایه انسانی مبدل خواهد شد که بتواند دانسته های خود را در حوزه زندگی و نیازهای مختلف جامعه به کار ببندد.

مسأله ای که به ویژه در کشورهای کم تر توسعه یافته از دهه 1960 به آن بسیار توجه شده است، بیکاری تحصیلکرده ها است. در طرف عرضه دوجنبه غلبه دارد: نرخ رشد بالای پرسابقه تازه واردان به بازار کار و افزایش تحصیلات آنها. شواهد در دسترس در این دوره بیش تر گویای آن است که ارتباط مثبتی بین سطح بیکاری آشکار مناطق شهری و آموزش و پرورش تا سطح پایان متوسطه وجود دارد و نرخ آن برای دانش آموختگان دانشگاهی کاهش مییابد. در دهه 1980 بیکاری زنان و گروه 24-16 ساله در مجموع از دیگران بیشتر بوده است. برخلاف تجربه کشورهای کمتر توسعه یافته، ارتباط بین بیکاری و تحصیلات به نظر می رسد که به صورت بارزی ارتباطی منفی باشد.

بررسی آمارهای ارائه شده در اسناد مرکز آمار ایران - 1395 - نشان می دهد که نرخ بیکاری در طول زمان دائما افزایش داشته است؛ به نحوی که که از حدود 4/2 درصد در سال 1375 به سطح 2/11 درصد درسال 1380 و 12,7 در سال 95 رسیده است که این سال سهم زنان 21,8 و مردان 10,4 بوده است. بیشترین تعداد بیکاران متعلق به گروه سنی 29-25 سال هستند. نرخ بیکاری در بین گروه سنی مذکور 23,9 بوده است؛ گروهی که بیشترشان فارغ التحصیلان دانشگاهی هستند.

هر چند بیکاری به طور کلی متاثر از شرایط اقتصادی حاکم بر کشور است و سیاست های کلان دولتی نقش عمده می توان در رفع آن داشته باشد، با این وجود بخشی از این امر می تواند متاثر از ارزیابی نامناسب نیازهای آموزشی و در نتیجه عدم تناسب توانمندی های جویندگان کار با نیازهای واقعی جامعه نیز باشد؛ شواهد و نتایج تجربی مبین آن است که در ایران توسعه ظرفیتهای انسانی به ویژه از طریق آموزش عالی رشد چشمگیری داشته اما دستآوردها در زمینه استفاده از این ظرفیتها و پیامدهای اقتصادی مورد انتظار، به هیچ وجه مناسب و قابل قبول نبوده است. بر اساس گزارش موسسه اوراجوکیشن1 در سال 2016 سالانه حدود 900 هزار دانشجو در ایران فارغالتحصیل میشوند که650هزار نفرشان به خیل متقاضیان رسمی کار میپیوندند.

ای رقم از سال های گذشته روندی افزایشی داشته و پیش بینی می شود که هر سال بر آن افزوده شود؛ این در حالی است که فرصت های اشتغال روزبروز محدود تر شده و جذب فارغ التحصیلان دانشگاهی روند کاهشی دارد. از منظر متخصصان اقتصاد آموزش و به ویژه در بخش عالی آن - نظیر نادری، - 1385 این شواهد و نتایج به طور جدی هم سیاستهای توسعه منابع انسانی و هم بکارگیری ظرفیتهای انسانی را به چالش میکشد که برخورد با آن، علاوه بر طراحی سیاست های مناسب اقتصادی، مستلزم تجدید نظر اساسی در سیاستهای آموزشی میباشد.

پرورش سرمایه انسانی و تولید اندیشه و علم و ارائه خدمات تخصصی رسالت اصلی نظام های آموزشی است. تحقق چنین رسالت هایی منوط به کسب توانمندی های مورد نیاز از طرف دانشجویان است؛ از طرف دیگر جذب دانش آموختگان دانشگاهها و مراکز آموزش عالی در بازار کار منوط به داشتن تواناییها و ویژگیهایی است که باید در طول تحصیل ایجاد شود. تحقیقات متعددی نشان میدهند که کیفیت کنونی آموزش عالی هم در سطح ملی و هم در سطح بین المللی با سطح بهینه آن فاصله زیادی دارد.

- نرد2، 2004؛ آلتباخ3، 2007؛ آقاپور، موحد و بیگی، . - 1393 تحقیقات گّلد و واکر - - 2006 در این زمینه نشان داده است که به زعم خود دانشجویان آماده سازی آنها برای مشاغل موجود در بازار کار دچار ضعف عمده ای بوده است. نبود تناسب بین فرایندها و فرصت های آموزشی موجود در دانشگاه ها با مهارتها و توانمندی های مورد نیاز بازار کار، مهم ترین عامل موفق نبودن دانش آموختگان در به منظور اصلاح نظام آموزش عالی برای ,کاریابی و اشتغال است - آقاپور و همکاران، . - 1393 شاید به همین دلیل نیز باشد که در طول زمان موسسات آموزشی به ایجاد نگرش های ضد کار یدی از طریق برنامه های درسی نامناسب و شیوه های تدریس متهم شده باشند - نفیسی، . - 1382

به نظر فورمان - 2003 - امروزه جامعه انتظار دارد آموزش عالی دانشآموختگانی را تربیت کند که علم و آگاهی و همچنین توان انجام بسیاری از کارها را داشته باشند. هر یک از مؤسسات آموزش عالی باید متضمن این باشند که فارغ التحصیلاتشان قادر به برآورده کردن این انتظارات میباشند. تحقق چنین شرایطی علاوه بر توسعه صلاحیت های علمی و تحقیقاتی سنتی مرسوم در دانشگاه ها نیازمند توسعه صلاحیت هایی است در دانشجویان است که به واسطه آن، فارغ التحصیلان اولاً به آنها درک و بهره گیری از فرصت های کاری موجود در خارج از دانشگاه کمک کند و ثانیاً امکان استفاده مناسب از مهارتهای تخصصی را بدهد؛ .

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید