بخشی از مقاله
چکیده
در تحلیل آثار معماری، معماران سبک خاصی را جهت طراحی مد نظر قرار می دهند که منوط به آشنایی کامل و اشرافیت خاص به موضوع می باشد. از سویی عدم آگاهی از فلسفه پیدایش سبکهایی چون دیکانستراکشن و فولدینگ و از دیگر سو دانستن اطلاعات درست در زمینه فرمهای معماری معماران، باعث به چالش کشیدن آنها در بین جامعه معماری ایران گشته است که میتوان با تجزیه و تحلیل آثار معماری پیتر آیزنمن به موضوع پی برد. بنظر می رسد تفاوت و شباهت در دیکانستراکشن و فولدنیگ در فرم معماری پیتر آیزنمن تأثیر داشته است.
در این مقاله سعی بر آن است تا با مقایسه این دو سبک و تاثیری که در فرم معماری پیتر آیزنمن گذاشته است، حوزه قلمرو دانش معماران از لحاظ دیگاه طراحی نسبت به موضوع های ذکر شده متاثر از رویکرد جدیدی باشد.
واژه های کلیدی : فلسفه، دیکانستراکشن، فولدینگ، تفاوت، شباهت، آیزنمن
مقدمه
آثار معماری در طول حیات بشری رابطه تنگاتنگ مستقیم با بشریت داشته است که این رابطه و تاثیرپذیری نوع اندیشیدن و نگاه انسان مفسر از هستی است که در روند ساختار معماری موثر می باشد . که همسآن با تغییرات حوزه فکری و اندیشه روند تفکرات در قرنهای اخیر صورت گرفته است که معماری و دانش معمار نیز از این قائده مستثنا نبوده و دست خوش این حوزه فکری و تغییرات گشته به نحوی که این تغییرات و نگرش را نیک شمرده اند که به همراه هر تفکر و ایده و نظریه جدید لیکی نو ارائه شده است.
توجه به این نکته حائز اهمیت است که لیک های جدید و علل خصوص دیکانستراکشن و فولدینگ در جامعه ایران واضح و به خوبی تقسیم شده و هر کس برداشت خود را از آن ارائه می دهد ، حال بر آن شدیم که ابتدا پیدایش فلسفه دیکانستراکشن و فولدینگ بعد مقایسه در آن را بیان نموده و چگونگی ارائه آن در آثار معماری آن هم یکی از بزرگان این سک معماری به نام پیتر آیزنمن که فرم در معماری را غالب این دو سبک ارئه نموده را بیان نمایم و اختصاص یافته است.
فلسفه
از آنجا که مبانی دیکانستراکشن مستقیما از فلسفه دیکانستراکشن استخراج شده نسبتا معماران با فلسفه این مکتب برای استنباط معماری دیکانستراکشن و فولدینگ ابتدا لازم است زمینه این نحوه فکری تبین شود. نیمه اول قرن بیستم مهمترین کلیتی که ادامه دهنده فلسفه مدرن محسوب می شده اصالت وجود بود ، ژان پل ساتر فیلسوف فرانسوی پایه گذارآن مکتب بود او خردگران مدرن ، که توسط دکارت ، کانت و سایر بزرگان مدرن مطرح و تبین شده بود ، را فلسفه خود قرار داد ساتر معتقد به خرد استعلائی است.
از نظر و توی زیرتر فرد ماهیت خویش را شکل میدهد و نباید از این عامل در مسیر شخصیت خرد غافل مآند ... ساتر آزادی بی قید و شرط را از امکانات ذهنی آدمی دانست به نظر او آدمی آزاد است هر چند می خواهد اختیار کند به همین جهت است که باید او را مسئول انتخاب های خود دانست از نیمه دوم قرن اخیر ، فلسفه مدرن و مکتب اصلت وحد و خردباوری از طرف مکتب جدید بنام مکتب ساختار گرای مورد پرسش قرار گرفت این مکتب ابتدا توسط فردیناند دوسوسور زبان شناس سویسی و لوس استراوس ، مردم شناس فرانسوی مطرح شد.
ساختارگرایی ریشه ی خودش را به طور مستقیم در هرمونوتیک دارد. هرمونوتیک که در آن به بررسی و فهم و تفسیر متن می پردازد . ابتدا در زبان شناسی مطرح بود ، اما در فلسفه ، روان شناسی ، جامعه شناسی نیز گسترش یافت . در اینجا متن دیگر متن مورد نظر زبان شناسان نیست بلکه متن به مثابه هستی و پدیده ی عالم است . ساختارگرایی نوعی روش مطالعه است که میتوان گفت ماهیت گوهر حقیقی چیزها نه در خود چیزها مایل در روابطی است که در حیان آنها ایجاد و پس آن را دریافت می کنند جهان بوسیله زبان ساختار از روابط معنادار میان نشانه ای دلخواه است ، ساخته میشود .
از این رو ساختارگرایان بیان میکنند که نظام در زبان شناسی ، تنها تفاوت ها هستند که وجود دارند نه گذاره های اثباتی. ساختارگرایان بر رمزگان ، قراردادها ، فرآیندهای که باعث مهم پذیری یک اثر ، یعنی چگونگی ایجاد معنای قابل حصول اجتماعی می شوند تاکید می ورزند . به عبارت دیگر وقوع پدیده ها - پدیده های انسانی - از ساخت ناخودآگاه انسان - رویدادهایی که به ظاهر فراموش شده اند اما ناخودآگاه در ذهن باقی می مانند و زندگی فرد را تحت تأثیر قرار میدهند ، علتهایی که وجود دارند، اما آشکار نیستند.
نشئت میگیرد و چون انسان در انجام این امور آگاهانه عمل نمی کند با بررسی این پدیده ها - و حالت تکراری حاکم بر آنها - میتوان قوانینی استخراج کرد که در موارد مشابه هم صادق باشند. - استدلال استقرایی - به طور خلاصه ساختگرایی یک نظریه ی روش شناختی است که در آن میتوان هر مسألهای را مورد بررسی قرار داد و قوانین حاکم بر آن مسائل را استخراج و از آن قوانین در جهت پیشبینی مسائل بهره جست . ساختار گرایان معتقدند ، بخش بزرگی از آگاهی های ذهن بشر به صورت نا خوداگاه است ، به دیگر سخن مفاهیمی در زندگی اقوام گذشته وجود داشته ، که در زندگی انسان معاصرهم وجود دارد وما از این مفاهیم بعنوان - - کهن الگوها - - یاد می کنیم .
به این ترتیب فلسفه اصالت وجود - به مثابهی پایه مکتب دیکانستراکشن - نیز ریشه در هرمنوتیک و نحوهی تفسیر پدیدهها دارد با این تفاوت که پیروان ساختارگرایی معمولاً متن مداراند، یعنی به متن توجه میکنند تا مؤلف آن ولی پیروان مکتب دیکانستراکشن مفسرمداراند، به این مفهوم که بیان میدارند هر فردی - مفسری - میتواند تفسیری متفاوت از یک متن واحد
داشته باشد. یعنی به تعداد افراد - مفسران - از یک متن، تفسیر وجود دارد.
مکتب فکری دیکانستراکشن که اساس خود را از فلسفهی اصالت وجود دارد توسط ژاک دریدا i i فیلسوف معاصر فرانسوی پایهگذاری شد . × دریدا با ساختارگراها مخالف است و معتقد است چون فرهنگ و شیوههای قومی هر لحظه تغییر میکنند، پس روش ساختارگراها که مبتنی بر مطالعه ی تکرارها است صحیح نیست. به عقیده دریدا یک متن هرگز مفهوم واقعی خودش را آشکار نمیکند و هر خواننده و یا هرکس آن را قرائت می کند - در اینجا مفسر - ، میتواند دریافت متفاوتی از قصد و هدف مؤلف آن داشته باشد.
به عبارت دیگر یک متن معنی واحدی ندارد و کثرت معانی - به تعداد مفسران - در مورد آن درست است پس چون تکرار و مشابهت در کلیه متون وجود ندارد روش استقرایی ساختارگرایان مورد سوال است، به همین دلیل در بینش دیکانستراکشن ما در یک دنیای چند معنایی زندگی می کنیم. از نظر دریدا در تقابل های دوتایی چون روز و شب، زن و مرد، تقارن و عدم تقارن و... یکی بر دیگری ارجحیت ندارد. چون هر فرد میتواند برداشتی متفاوت از معنای این تقابل ها داشته باشد.
به طور کلی در این مکتب بیان میشود که هیچ تفسیر نهایی از پدیدهها وجود ندارد. نکتهی حائز اهمیت آن است که تعریف مشخصی از دیکانستراکشن وجود ندارد، زیرا هر تعریفی از آن می تواند مغایر با خود دیکانستراکشن تفسیر شود، چون هر فردی به طور مجزا میتواند تفسیرهای خودش را از یک تعریف داشته باشد. چون عدهای از خود ساختارگرایان با عقاید ساختارگرایانه به مخالفت برخاستند، و به دیکانستراکشن متمایل گردیدند از این رو به مکتب دیکانستراکشن »پساساختارگرایی« نیز گفته میشود.
به طور خلاصه ساختارگرایان معتقدند
با استفاده از استدلال استقرایی و بررسی نظم پدیده های مشابه و تکراری میتوان روابط پدیده ها را کشف کرد و چون همهی اعمال انسان از ضمیر ناخودآگاه او شکل می گیرد این تکرار و نظم در پدیدههای انسانی وجود دارد. دیکانستراکشن ها معتقدند:هر پدیده و هر متنی، ماهیت مستقل خود را دارد و هیچ دو فرد یا پدیده ی مشابه و تکراری وجود ندارد. پس به تعداد مفسران یک متن، تفسیر از آن متن وجود دارد و معانی یک متن متکثرند و در تقابلهای دوتایی یک معنی بر معنی دیگر ارجحیت ندارد.
معماری دیکانستراکشن
دیکانستراکشن یعنی ساختن ایدههای ساختناپذیر - پیتر آیزنمن - برپایه مکتب فکری دیکانستراکشن از سال 1998 و به طور دقیقتر از اوائل 1980 سبک معماری ای به نام دیکانستراکشن ابداع شد. نخستین بار توسط پیتر آیزنمنi v معمار آمریکایی، معماری دیکانستراکشن شکل یافت. اصول فکری این مکتب مانند : تعدد و کثرت در معناها عدم ارجحیت در تقابلها و دوگانگیها در قالب ساختمانهایی که به این سبک ساخته شدهاند، کالبد یافت. در گذشته و همچنین در معماری مدرن و پست مدرن آن چه که حضور داشته تقارن، تناسب، وضوح، ثبات، مفید بودن و سودمندی بوده است، در این تقابل های دوتایی همواره یکی بر دیگری ارجحیت داشته است. اما آنچه مورد غفلت قرار گرفته عدم تقارن، عدم وضوح، ایهام، ابهام، بی ثباتی، فریب، زشتی و عدم سودمندی است.