بخشی از مقاله
چکیده:
غالب نویسندگان و نظریهپردازان ایرانی که در تاریخ معاصر به ویزه در دوره بعد از انقلاب اسلامی دربارة ریشهها و علل تاریخی عقبماندگی ایران و یا شکست ایرانیان در زمینه رشد و توسعه قلم زدهاند، ضمن مفروض قرار دادن جهان شمولی عقلانیت مدرن غربی و همسان انگاري میان ریشه هاي نژادي و فرهنگی جامعه ایرانی و غربی، هر کدام به نوعی سعی در نشان دادن موانع و عوامل فکري، اجتماعی و محیطی به عنوان تعیین کنندهترین عوامل عقبماندگی ایران در مقابل پیشرفت کشورهاي اروپایی داشته اند.
در این میان برخی از نویسندگان عوامل و موانع فکري و فلسفی را عامل اصلی عقبماندگی در نظر گرفته و بر این باور بوده اند که دست یابی به توسعه نیازمند وجود مبانی فکري و فلسفی متناسب با مدرنیته است. و تا زمانیکه جامعه در مسیر تکامل خود از سنت به مدرنیته، نتواند خود را با مبانی فکري و فلسفی یا نظام معنایی مدرن هماهنگ سازد، نمیتواند به توسعه و پیشرفتی اصیل دست یابد. این طیف از نویسندگان با نظر به تاریخ مدرنیته غربی به مثابه یک تحول تمدنی عقلانی و جهانشمول، باور به وجود سیري تک خطی، عام و تکاملی از سنت به مدرنیته به مثابه پیش شرط توسعه یافتگی دارند.
برخی دیگر از نویسندگان نیز با وجود اینکه در بررسی مسأله توسعه و عقبماندگی جامعه ایرانی، توجه خود را به تأثیر و نقش عوامل مختلف و متفاوت مربوط به هر جامعه به طور خاص، به ویژه عوامل اقلیمی، ساختارها و نهادهاي متفاوت اجتماعی جلب میکنند، لکن همچنان باور به سیر تک خطی و تکاملی از سنت به مدرنیته را حفظ میکنند و براساس الگوي آرمانی عقلانیت مدرن و ارزشهاي آن به سنجش مساله میپردازند.
این مقاله ضمن بررسی و نقد این طیف از ادبیات شکل گرفته بویژه در دوره بعد از انقلاب اسلامی، به دنبال ارائه این دیدگاه نسبتاً بلند پروازانه است که شناخت علل و موانع توسعه و ارائه الگوي مناسب درباره آن در جوامع مختلف، نیازمند توجه به تفاوت هاي تاریخی، اعتقادي، فکري، فرهنگی و همچنین شرایط محیطی و ساختارهاي متفاوت اجتماعی، سیاسی و اقتصادي است که مستلزم انواع متفاوتی از الگوهاي توسعه و نوشدگی هستند.
معاصر
-1 مقدمه:
نویسندگان و نظریهپردازان ایرانی که در طول سه دهه اخیر دربارة ریشهها و علل تاریخی عقبماندگی ایران و یا شکست ایرانیان در زمینه رشد و توسعه قلم زدهاند، هر کدام به نوعی سعی در نشان دادن موانع و عوامل فکري، اجتماعی و محیطی و یا موانع ناشی از تاخت و تازهاي اقوام دیگر بر ایران، به عنوان تعیین کنندهترین عوامل »عقبماندگی« ایران در مقابل »پیشرفت« کشورهاي اروپایی داشته اند.
در این میان برخی از نویسندگان عوامل و موانع فکري و فلسفی و به طور کلی عوامل ذهنی مربوط به نظام معنایی در زمینه هاي هستی شناسی، شناختشناسی و انسانشناسی را عامل اصلی عقبماندگی در نظر گرفته و بر این باورند که پیشرفت به سوي برقراري نظام مدرن در مقابل نظامهاي عقب ماندة غیرمدرن یا سنتی، نیازمند وجود مبانی فکري و فلسفی متناسب با مدرنیته در حوزههاي مختلف است و تا زمانیکه جامعه در مسیر تکامل خود از سنت به مدرنیته، نتواند به منظومه فکري و فلسفی و نظام معنایی مربوط به مدرنیته دست یابد، نمی تواند به توسعه و پیشرفتی اصیل دست یابد.
این طیف از نویسندگان با نظر به تاریخ مدرنیته غربی به مثابه یک تحول تمدنی عقلانی و جهانشمول، باور به وجود سیري تک خطی، عام و تکاملی از سنت به مدرنیته دارند و در بررسی پیشرفت و عقبماندگی کشورها و جوامع مختلف براساس عقلانیت و معیاري واحد به سنجش میزان پیشرفت و عقبماندگی میپردازند و قائل به تقدم عوامل فکري و فلسفی در توسعهاند. این در حالیست که به نظر می رسد آنچه که به عنوان عقلانیت و ارزشهاي عام و جهانشمول مربوط به مدرنیته و مدرنیزاسیون در نظر گرفته می شود، چیزي جز یک عقلانیت و ارزشهاي خاص و محدود به بستر و زمینه اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و اقتصادي جوامع غرب در چند صده اخیر نبوده است.
لذا جهانشمولی و ضرورت تاریخی چنین الگویی از عقلانیت و ارزشها تا حدود زیادي قابل دفاع نخواهد بود. چنانکه منتقدان پست مدرن عقلانیت و ارزشهاي مدرن بر روي همین خاص بودگی ، زمینه مندي و تقید آن به قدرت تمرگز می ورزند و نشان می دهند که چگونه مدرنیته غربی محصول شرایط اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و اقتصادي خاصی است که به مدد خواست قدرت و منافع انسان اروپایی در مقابل غیر اروپاییان در قرون اخیر پیش برده شده است.
با این حال، برخی دیگر از نویسندگان ایرانی نیز که در بررسی مسأله توسعه و عقبماندگی، توجه خود را به تأثیر و نقش عوامل مختلف و متفاوت مربوط به جوامع مختلف، بویژه عوامل اقلیمی و ساختارها و نهادهاي متفاوت اجتماعی در توسعه و عقب ماندگی جلب میکنند و تأکید میکنند که عقب ماندگی کشوري چون ایران متأثر از شرایط اقلیمی و ساختارهاي متفاوت اجتماعی، اقتصادي و سیاسی آن بوده و در مقابل پیشرفت غرب نیز متأثر از شرایط اقلیمی و اجتماعی خاص آن بوده است، همچنان باور به جهانشمولی و ضرورت تاریخی عقلانیت و ارزشهاي مدرن و وجود سیري تک خطی و تکاملی از سنت به مدرنیته را حفظ میکنند و براساس الگوي آرمانی عقلانیت مدرن و ارزشهاي آن به سنجش پیشرفت و عقبماندگی میپردازند.
در این مقاله ضمن بررسی و نقد این طیف از ادبیات شکل گرفته در مورد ریشهها و علل تاریخی عقبماندگی ایران، به دنبال ارائه این دیدگاه نسبتاًبلند پروازانه هستیم که براي بررسی ریشهها و علل تاریخی پیشرفت یا عقبماندگی جوامع مختلف که داراي پیشینههاي تاریخی، ساختارهاي اجتماعی و فکري – فرهنگی و وضعیت اقلیمی متفاوت بودهاند، نمیتوان براساس معقولیت، ارزش و معیار واحد و براساس نگرش تک خطی، عام و تکاملی به سنجش میزان پیشرفت و عقبماندگی و علل و موانع آن پرداخت.
زیرا بنا به اعتقاد ما، تعامل فکري انسانها با وضعیتهاي اقلیمی و ساختارهاي اجتماعی مختلف و همچنین امکان خود شکوفاییهاي بدیع فردي میتوانند در یک هم کناري تصادفی موجب شکلگیري نظامهاي اعتقادي و فکري متفاوت یا نظامهاي معنایی مختلف شوند که در این صورت براي سنجش پیشرفت و عقبماندگی باید براساس ارزشها، عقلانیت و معیار حاصل از آن نوع خاص از نظام معنایی عمل کرد. بدین ترتیب با تأثیر از رویکردي خاص گرایانه بر این باوریم که اولاً امکان شکلگیري نظامهاي معنایی یا همان گفتمانهاي فکري متفاوت وجود دارد.