بخشی از مقاله
چکیده مقاله
اسفندیار پهلوان روئین تن شاهنامه، به رغم تلاش بسیار در راه به دست آوردن مقام شاهی، هنوز نتوانسته پدر را راضی کند تا از این مقام کناره گیري کرده و او را به تخت بنشاند. گشتاسب آخرین شرط خود را به بند کشیدن رستم بیان میکند.
اسفندیار این خواسته پدر را نیز میپذیرد. او در این داستان سخنان و رفتاري متعارض دارد. این مقاله کوشیده است تا تعارضات اخلاقی را از منظر روانشناسی در رفتار و گفتار اسفندیار در این داستان بررسی نموده با استفاده از مطالبی که در دیگر ابیات شاهنامه یا گفته هاي دیگر شخصیتهاي داستان وجود دارد به تحلیل این تعارضات بپردازد.
حاصل این جستجو، اسفندیار را که پهلوانی است مغرور، روئین تن، متعصب در دین اوستا و مطیع مطلق گشتاسب براي بدست آوردن مقام شاهی، شخصیتی میداند که با قرار گرفتن در هر موقعیتی از تمام این ظرفیتها استفاده میکند و هوشیار است تا مبادا در این راستا از آرمان اصلیاش باز ماند. اما دست تقدیر الهی او را بینصیب گذاشته، تدبیر زال و توصیه سیمرغ او را ناکام مینماید.
.1 مقدمه
داستانهاي شاهنامه، بویژه بخش پهلوانی آن که به لحاظ موضوعی به خلاقیت شاعر مجال و امکان بیشترى براى ابراز وجود میدهد هر یک از دید ویژگیهاى داستانی و ژرفش محتوا، برجسته و درخشان است، لیکن، برخی از این داستانها از شهرت و آوازه بیشتر و نفوذ و جاذبه گستردهترى برخوردارند.
موقعیتهاى متعارض در مناسبات زندگی، درگیريهاى استخوانسوز در جان و نهان انسان، در اجزاء درونی این داستانها با هنرمندانهترین شکل ارائه مفاهیم بازتاب یافته است. این نوع داستانها، بویژه، در منظومه شاعر خردمند توس در طی هزار سال عمر آن به عنوان سایه نازدودنی زندگی انسان، شعائر و رنجها و نیز شایستگیهاى والاى او در روى زمین است. و همین خصوصیات ملاك استحقاق هنرى او و راز طراوت و سرزندگی همیشگی این مخلوق شگفتیآور هزار ساله است.
تأکید بر ادبار این جهانی و آن جهانی قاتل اسفندیار و شومپی بودن خون او براى قاتل و خاندانش و نیز نالهها و التماسهاى ضد حماسی رستم براى انصراف شهزاده روئینتن از نبرد، ظاهراً زرههاى روئین دیگرى است که براى تثبیت موقعیت اسفندیار و ایجاد تعادل در روایت مرگ او، به تن این داستان پوشاندهاند. و همانطور که می بینید هر یک از این موقعیت هاي متعارض تصمیم گیري را براي رستم و اسفندیار سخت نموده است. اما، فردوسی در بازآفرینی نبرد رستم با اسفندیار، این مفاهیم و عناصر فکرى تحمیل شده بر روایت اصلی را با چنان زیرکی و هنرمندى در روابط داستان خود گنجانده است که اینها حتی شهامت و شجاعت رستم را برجستگی و جلاى بیشترى بخشیده است.
در جاى جاى منظومه رستم و اسفندیار، تسلط شیوه تفکر» کاست« موبدان و قشر بالاى اشرافیت عصر ساسانی و فشار آن بر روابط حماسه آنچنان زیاد است که حتی رستم براى پرهیز از ریختن خون اسفندیار، حاضر میشود به شگفتآورترین و در عین حال غیر حماسیترین اعمال دست بزند.
هنگامی که اسفندیار براى به بند کشیدن رستم رهسپار سیستان میشود، رستم پهلوانی پیر است که نقش او اگر چه ظاهراً در متن کردارهاى پهلوانی حماسه پایان یافته، اما، موجودیت او با آن حیثیت عظیم پهلوانی و گذشته مشحون از افتخار، خود نافی آئین نوین زردشت، سلطنت گشتاسپ و پهلوانی اسفندیار است. در حقیقت، شرط تداوم و تسلط دین و سلطنت گشتاسپ و خویشکارى دینی و پهلوانی اسفندیار با کشتن رستم حاصل نمیشود، بلکه این خواسته فقط با به لجن کشیده شدن تفکر پهلوانی حماسه، عملی میگردد. بند کردن رستم و بردن او به حضور گشتاسپ در واقع میتواند تأییدى بزرگ باشد بر نظمی نو که پایههاى اصلی آن بر دین و پادشاهی استوار است.
در میان روایات متعددى که درباره چگونگی روئینه شدن جسم اسفندیار وجود دارد، روایت فرو رفتن او در چشمه مقدس به راهنمائی زردشت، بیشتر با منطق روئینتنی و بیمرگی در نظام اعتقادى کهن از یکسو و واقعیت محتوم مرگ از سوى دیگر همخوانی دارد. اسفندیار به توصیه زردشت در چشمه مقدس فرو میرود.زردشت به او تأکید میکند که هنگام فرو رفتن در آب به هیچ وجه نباید چشمهایش را ببندد، لیکن ترس غریزى از آب، سبب میشود تا او ناخودآگاه، چشمهایش را ببندد. در نتیجه تمام اندامش روئینه میشود مگر چشمهایش. ترس غریزى و نابخود از آب، مایعی که منشأ حیات و سبب تداوم زندگی است، اما در ارتباط با اسفندیار نقشی دوگانه مییابد، یعنی هم او را روئینتن میکند و هم آسیبپذیر.
آب، گیاه، حیوان و وقوف و تجربه متراکم بشر خاکی دست به دست هم میدهند تا رستم یعنی تبلور آرمانهاى والاى بشر خاکی را از گزند افلاکیان برهانند. در داستان رستم و اسفندیار جبهه حق و باطل کاملا تعین دارد. در یکسو سیمرغ به مثابه نماد حیوان و درخت گز به عنوان نماد گیاه و آب بمنزله مایع هستیبخش انسان خاکی پشت سر رستم ایستادهاند و در سوى دیگر، دین و سلطنت و جادوى جاماسپ دست به دست هم میدهند تا انسانیت حماسه را از گوهر نام تهی سازند.بنابراین اگر میبینیم که اسفندیار در برابر تورانیان، بتپرستان، جادو و گرگ و... آسیبناپذیر است، اما در برابر رستم و زال و سیمرغ شکننده و مرگپذیر، رمز و راز آن را باید در آن حقیقتی جست که گاه در کنار او قرار دارد و گاه در برابرش.