بخشی از مقاله
چکیده
هدف مقاله حاضر، بررسی دوبیتیهاي شاعر دوبیتیسراي ایران، باباطاهر عریان با تکیه بر تاثیر قاعدهکاهی گونه جغرافیایی به مثابه یکی از عناصر زبانشناسی است که سبب برجستگی کلام میشود. قاعدهکاهی گونه جغرافیایی به عنوان یک هنر سازه، در دوبیتیهاي باباطاهر، منتهی به تفرّد سبکی شده و این شاعر از این هنر سازه، به عنوان یکی از عناصر مهم برجستگی کلام خود استفاده کرده است. شاعر این هنر سازه را در سطح اسم، ضمیر، فعل، حرف و حتی جمله در دوبیتیهاي خود بهکار گرفته است و با این تکنیک بر لطف کلام خود افزوده و شنیدن آن را چه براي مخاطب امروزي و چه مخاطب گذشته دلنشین کرده است.
بیشترین کاربرد این هنر سازه در واژههاي اسمی موجود در دوبیتی هاست؛ مانند استفاده از تلفظ لهجهاي برخی اسامی یا تغییر در سطح واجی کلمات و تغییر تلفظ کلمه و یا برساختن واژهاي جدید. در سطح ضمیر، شاعر گاه از گونه محلی ضمایر، به جاي ضمایر زبان خودکار استفاده نمودهاست. در سطح فعل، شاعر بیشتر تلفظ محلی افعال را بهکار گرفته یا براي توازن بیت، فعل را بهصورت مخفف آورده. در سطح حروف، کمترین تغییر را داریم و در سطح جمله، گاه ساختار نحوي جمله را تغییر داده و بیشتر از جملههایی مثلی در دوبیتی خود استفاده نموده است. در پژوهش حاضر، استخراج و تحلیل مطالب به شکل کتابخانهاي و شیوة بررسی مطالب، تحلیلی و توصیفی است و نمونهها از میان دوبیتیهاي باباطاهر برگزیده شدهاند.
کلیدواژهها : دوبیتی، قاعدهکاهی گونهاي، گویش، باباطاهر.
مقدمه
در تحلیل متون ادبی خاصه اشعار کلاسیک ادب فارسی، یکی از نکاتی که میتواند راهگشاي درك این متون باشد توجه به میزان پیروي شاعر یا نویسنده از زبان ادب در برابر زبان خودکار در اثر خود است. »در زبانشناسی زبانی را که سخنگویان یک جامعه زبانی به صورت روزمره بهکار میبرند زبان خودکار مینامند در مقابل »اگر ما به هر شکل ممکن از قواعد حاکم بر زبان خودکار تخطی کنیم به گونهاي از زبان میرسیم که شاید همان زبان ادب باشد و این هنجار گریزي و آشنا سازي، همان است که فرمالیستهاي روسی در تعریف شعر میگویند که: »از دیدگاه صورتگرایان و ساختگرایان شعر عدول از زبان معیار و ایجاد غرابت و ناآشنایی در آن به همراه خلق زیبایی و شگفتانگیزي است.
اگر بپذیریم که زبان ادب، گونهاي هنجار گریخته از زبان خودکار است، آنگاه باید به بررسی عواملی بپردازیم که باعث این هنجارگریزيها و برجستگی کلام میگردد. هر زبان طبیعی میتواند به لحاظ نظري داراي بینهایت گونه متفاوت باشد، همچون: گونه زمانی، حرفهاي، جغرافیایی، جنسی، تحصیلی و...که گویندگان مختلف به نسبت سن، جنس، تحصیلات، حرفه، محیط جغرافیایی و زمانی که در آن زندگی میکنند به یکی از این گونهها سخن میگویند. »این گونه ها در زبان خودکار در هم آمیخته نمیشوند، یا بهتر است بگوییم قرار نیست در هم آمیخته شوند. اما خالق متن ادبی میتواند از همین آمیختن گونه ها بهره بگیرد و سخنش را به زبان ادب نزدیک کند.
صفوي در پاسخ به این سوال که زبان معیار چیست که تخطی از آن موجب هنجارگریزي در زبان میشود چنین میگوید: »زبان معیار در اصل یک گونه فرضی است که نسبت به گونههاي منفرد و ترکیبیاي که تا کنون مطرح کردیم بینشان باشد. مسلما هیچ سخنگویی به این گونه از زبان سخن نمیگوید و فقط میشود گفت که نوع کاربرد ما از زبان میتواند به این گونه نزدیک یا از این گونه دور باشد. پس به صورت نظري وقتی میگوییم کسی مثلا به زبان معیار فارسی سخن میگوید، یعنی به شکلی از فارسی استفاده میکند که نمیشود شهر زادگاهش، نوع و میزان تحصیلاتش، سناش، جنسیتاش و سایر این ویژگیهایش را تشخیص داد.
مطالعه گونههاي زبان و اینکه این گونه ها در چه بافتها و موقعیتهایی پدید میآیند در دانشی میان رشتهاي و در حوزة علایق مشترك زبانشناسی و جامعهشناسی صورت می پذیردبراي گریز از زبان خودکار و نزدیکشدن به زبان ادب شاعر از فرایند برجستهسازي و آشنایی زدایی کلام یاري میجوید که این امر به شیوههاي گوناگونی انجاممیشود که قاعدهافزایی و قاعدهکاهی دو گروه عمدة آن است.
قاعدهافزایی و قاعدهکاهی هر یک با شیوه هاي گوناگون زبان معیار را از حالت متعارف و معمول خود بیرون آورده و به آن تشخص و امتیازي میبخشد که مخاطب آن را به عنوان اثري هنري میپذیرد و در حقیقت میتوان از این عوامل برجستهسازي به عنوان یک هنر سازه، نامبرد؛ چنانکه شفیعی کدکنی اشارهمیکند و در تعریف آن میگوید: »هنر سازه، تمام تمهیداتی است که شاعران و نویسندگان و هنرمندان بهکار میگیرند تا از مادة زبان یا مادة قصه و حکایت و وقایع روزمره به شعر یا پیرنگ برسند.
قاعدهافزایی بر برونه زبان عمل میکند و در معنی دخالتی ندارد. به همین دلیل نتیجهي حاصل از قاعدهافزایی چیزي جز شکلی موسیقایی از زبان خودکار نیست-36/2/1380 در مقابل»به اعتقاد لیچ قاعدهکاهی انحراف از قواعد حاکم بر زبان هنجار بهشمار میرود و این فرایند برجستهسازي مجموعه ابزارهایی را در بر میگیرد که بر محتواي زبان عملمیکنند؛ یعنی در نهایت معنایی را پدید میآورند که به نوعی با معنی در زبان خودکار متفاوت است.
در این نوشتار بر آنیم که به بررسی دوبیتیهاي باباطاهر از منظر یکی از این شیوههاي برجستهسازي کلام، که قاعدهکاهی است بپردازیم و آن هم از نوع گونه جغرافیایی آن. چنانکه میدانیم باباطاهر عارف قرن پنجم هجري صاحب شورانگیزترین دوبیتیهاي ادب فارسی به لهجه و گویش محلی است که این نوع سرایش در شمار یکی از انواع قاعدهکاهی که همان قاعدهکاهی گونه جغرافیایی میباشد جاي میگیرد. ما استفاده از زبان محلی را در اشعار شاعران بزرگ فارسی، همچون مولوي، حافظ و سعدي هم مشاهده میکنیم. مولف کتاب تفنن ادبی یکی از تفننات شعري که مبدع و مبتکر آن سعدي است و پیش از او سابقه نداشته است« را مثلثات میداند.
به این معنا که سعدي»ملمع را که شعر دو زبانی است، با افزودن یک زبان دیگر - زبان محلی - به صورت شعر سه زبانی درآورده است که زبان سوم لهجه محلی شیرازي در زمان سعدي است - دانشپژوه،:1380 - 213-212 و به گفته تراسک لهجه ها عمدتا ریشه در تغییراتی دارند که در تلفظ برخی از واژه ها در برخی از مناطق به وجود آمده است باباطاهر عریان همدانی در دوبیتیهاي معروف خود، به خوبی از عنصر قاعدهکاهی در زیباتر کردن کلام خود استفاده کرده است و تمام تلاش خود را نموده است که کلامش را تا حد ممکن به زبان ادب نزدیک نماید.
اما سخن این است که به چه چیزي قاعدهکاهی میگوییم و چه عواملی در این عنصر نقشآفرین هستند. »قاعدهکاهی در زبانشناسی معادل کلمه deviant/ deviation میباشد که از کلمه لاتین deviatum/ deviare گرفتهشده و به معناي انحراف از مسیر است. در زبانشناسی اگر یک واحد زبانی با قواعد نظاممند در چهارچوب اطلاعات و شمّ زبانی سخنگویان یک زبان، مطابقت نداشته باشد دچار انحراف میشود.
به اعتقاد لیچ قاعدهکاهی گزینش عنصري نامتعارف از میان امکانات بالقوة زبانی است. به بیان دیگر هرگاه انحرافی غایتمند از هنجارها و قواعد حاکم بر زبان معیار صورتپذیرد قاعدهکاهی حاصل میآید در اینجا باید به دو نکته مهم توجه داشت. نخست اینکه قاعدهکاهی نباید ایجاد ارتباط را مختل کند. دوم اینکه قاعدهکاهی باید بتواند ما را به یک جهان ممکن بکشاند و در آن جهان ممکن نگاه دارد.
اما صفوي در جلد نخست کتاب از زبانشناسی به ادبیات از قاعدهکاهی گونهاي بهنام هنجار گریزي گویشی، سبکی و زمانی ناممیبرد و هنجار گریزي سبکی را زمانی میداند که گونههاي زبانی درهم میآمیزند و از واژهها یا ساختهاي نحوي گونه گفتاري در گونه نوشتاري استفاده میشود و کاربرد ساختهایی از گویشی غیر از زبان هنجار در شعر را هنجار گریزي گویشی مینامد و استفاده از صورتهایی را که پیشتر در زبان متداول بودهاند و امروز دیگر واژگان یا ساختهاي نحوي مردهاند را هنجار گریزي زمانی مینامد. این دسته از هنجار گریزيها را باستانگرایی نیز مینامند.