بخشی از مقاله

چکیده

رویکردهای گوناگون نقد ادبی میتواند افقهای تازهای از معنای متن را پیش روی خوانندگان بگشاید و یکی از مهمترین این رویکردها تحلیل متن براساس نظریات روانشناسانه است. از برجستهترین نظریات در این حوزه میتوان به نظریه روانکاوانهی فروید اشاره کرد. بر اساس نظریه فروید ذهن آدمی از دو بخش خودآگاه و ناخودآگاه تشکیل شده است. خاطرهها و امیال سرکوبشدهی آدمی بخش ناخودآگاه ذهن او را تشکیل دهدمی که عمدتاً به صورت غیرارادی در رویاها، رفتارها و حتّی لغزشهای کلامی نمود مییابند.

توجّه به این موارد میتواند اطلاعات قابل ملاحظهای برای شناخت بهتر فرد به دست دهد. در مقالهحاضر با کمک گرفتن از نظریّههای روانکاوی مختلف، بویژه روانکاوی فروید، تحلیلی از داستان کوتاه »درد دل ملاقربانعلی« ارائه شده است و تعارضات و تناقضات موجود در رفتار و گفتار شخصیت اصلی داستان نشان داده شده است. شخصیت اصلی داستان که همان راوی داستان است، اگرچه هویتی تازه برای خود برمیگزیند و سعی میکند با حفظ این هویت از ثمرات آن بهرهمند گردد، در نهایت نمی تواند بار دیگر به هویت اصلی خود باز میگردد و از آنچه به دست آورده است، به خاطر رسیدن به خواستهها و امیال درونیاش چشم میپوشد.

1مقدّمه-

یکی از رویکردهای نقد ادبی به متن، نقد روانکاوانه است. در این رویکرد منتقد میکوشد تا شخصیتهای داستان را از منظر مباحث مطرح شده در علم روانشناسی مورد بررسی قرار دهد و با تحلیل شخصیت ایشان به فهم بهتری از متن دسترسی پیدا کند. فروید - - 1856 - 1939 با طرح نظریّهی خود در مورد شخصیت، راه تازهای را در عرصهی روانشناسی گشود.

در نظریّهی روانی- جنسی فروید، شخصیت انسان از سه بخش ساخته میشود: نهاد - ID - که تحت سلطهی اصل لذّت قرار دارد و خواستار ارضای فوری نیازهایش است. من - Ego - که از اصل واقعیت پیروی میکند و سعی دارد خواستهها و تکانهای نهاد را تا زمان مناسب به تأخیر بیندازد و حتّی آنها را به سوی هدفهای مناسب فرامن - Super Ego - که در برگیرندهی وجدان و تلاشهای آرمانیست و اعمال را به سوی اخلاقیات، مذهب و آرمانها سوق میدهد.

تفاوت شخصیت بهنجار و نابهنجار در چگونگی توزیع انرژی روانی در بین این سه بخش است. در شخصیتهای بهنجار انرژیهای روانی به صورت قوی در فرایندهای من و سپس در نهاد و فرامن توزیع میشود، امّا در شخصیتهای نابهنجار انرژی روانی به طور مناسب توزیع نمیشود، به گونهای که یا نهاد و یا فرامن بسیار قوی میشوند و من، قادر به کنترل آنها نیست.

نقش من، وساطت بین نهاد، فرامن و دنیای واقعیت است، به طوری که ضمن ارضای خواستههای نهاد، نگذارد دنیای واقعی موجب نابودی آن شود. یکی از راهکارهای من - Ego - برای این میانجیگری، استفاده از مکانیسمهای دفاعی - Defensive Mechanism - است. همهی افراد تا حدی از این مکانیسمها استفاده میکنند، در افراد معمولی استفاده از این نوع مکانیسمهاطبیعی است، امّا در افراد غیرعادی و یا حساس، استفاده از آن بسیار شدید و حتّی افراطی میشود و که این افراد اغلب دچار ناکامی میشوند. در واقع شناخت انواع مکانیزمهای دفاعی برای پی بردن به علل و انگیزههای بسیاری از رفتارهای انسان ضروری است

فروید همچنین معتقد بود که سه سطح هشیاری وجود دارد: سطح هشیاری ادراکی - Perceptual Consciousness - ، سطح نیمههشیار - Perconscious - و سطح ناهشیار - Unconscious - که این بخش در برگیرندهی تودهای عظیم از خاطرات و تجربیات و تکانههاست و این خاطرات سرکوبشده که به بخش ناهشیار رانده شدهاند، در خیالپردازیها، رویاها و حتّی لغزشهای زبانی آشکار میشوند.

هر سه بخش شخصیت انسان، حدّی از ناهشیاری را دارا هستند، به همین دلیل میتوان با بررسی رفتارهای نهاد، من و فرامن شخصیت، اطلاعات زیادی دربارهی فرد و درونیات او به دست آورد. با توجّه به آن که نظریات فروید در خصوص شخصیت آدمی است و در بسیاری از متون ادبی نیز با این موضوع روبهرو هستیم، از این رو تحلیلهای فراوانی در حوزهی ادبیّات بر اساس نظریات فروید شکل گرفته است و این مقاله نیز در پی آن است که بر اساس نظریات فروید و مباحث مربوط به روایتشناسی یکی از اوّلین داستانهای کوتاه فارسی را تحلیل نماید.

درد دل ملاقربانعلی داستانی کوتاه از مجموعهی یکی بود یکی نبوداثر محمّدعلی جمالزاده - 1274 -1376ه0ش - است. داستان به شیوه اوّل شخص روایت شده است و تمامی داستان حول محور راوی شکل میگیرد و در واقع بازگویی یک خاطره از زبان اوست. به این دلیل که این خاطره آزادانه توسط راوی بازیابی و بیان میشود، میتوان بخشهای پنهان شخصیت وی را از خلال متن بیرون کشید و مورد تحلیل قرار داد.

دربارهی محمّدعلی جمالزاده و مجموعهی یکی بود یکی نبود مطالب زیادی نوشته شده است و از منظرهای مختلف به آن پرداخته شده است، که عبارتاند از: ساختار روایی یکی بود یکی نبود

در این مقاله نویسنده به مجموعه داستان از منظر روایی و ساختاری پرداخته است و ساختار قصههای یکی بود یکی نبود را مورد بررسی قرار داده است. توصیف شخصیتهای داستانی در یکی بود یکی نبود

در این مقاله، شخصیتهای داستانها از نظر وضع ظاهری، گفتوگوها و رفتارها مورد بررسی قرار گرفتهاند. شیخ صنعان و ملاقربانعلی 

در این مقاله، نویسنده به مقایسهی تطبیقی بین ملاقربانعلی و شیخ صنعان پرداخته است و به نوعی رابطهای بینامتنی بین این دو برقرار کرده است. در خصوص داستان مورد نظر تحلیل روانکاوانهای ارائه نشده است و پژوهشی صورت نگرفته است.

-1-1خلاصهی داستان:

راوی داستان ملاقربانعلی است که در زندان به سر میبرد و گذشتهاش را روایت میکند. پدر قربانعلی میمیرد و او پدر را برای دفن به مشهد میبرد. در راه بازگشت با رسیدن به تهران پول او تمام میشود و نمیتواند به دهشان برگردد؛ به همین علّت نوکر مردی روضهخوان میشود و از او روضهخوانی یاد میگیرد. با مرگ روضه خوان، ملاقربانعلی با همسر او ازدواج میکند. از دیگر سو حاجی بزاز، همسایهی قربانعلی نذر میکند که برای شفای دخترش، هر هفته در منزلش مراسم روضه داشته باشد و از قربانعلی میخواهد که این کار انجام بدهد.

روز بعد از اتمام روضه، دختر حاجی برای دادن پول روضه پیش ملاقربانعلی میرود و هنگامی که میخواهد پول را بدهد، سکه از دستش بر زمین میافتد و دختر خم میشود که سکه را بردارد، پادر از سرش میافتد و قربانعلی دختر حاجی بزاز را میبیند و عاشق او میشود و تمام مدت فقط به فکر اوست. در همین بین همسر قربانعلی میمیرد و کمی بعد از آن نیز دختر حاجی بزاز نیز میمیرد. به درخواست حاجی بزاز، قرار میشود قربانعلی شب تا صبح در کنار جنازهی دختر قرآن بخواند. قربانعلی که هنوز درگیر عشق است در مسجد به جنازهی دختر تعرض میکند. گزمهها که او را میبینند بعد از ضرب و شتم به زندانش میبرند و او بنا به گفتهی خود هفت سال است که در زندان به سر میبرد.

-2بررسی داستان:

در این داستان با یک راوی میانداستانی روبهرو هستیم. راوی درونداستانی، راویست که میتوان به او راوی- شخصیت نیز گفت و خود یکی از شخصتهای داستان به شمار میآید. راوی درونداستانی از نوع اوّل شخص است و توسط راوی برونداستانی که همان نویسنده است، وارد داستان میشود؛ و به بیان اندیشهها و سخنان راوی برونداستانی میپردازد. ملاقربانعلی در این داستان نقش راوی درونداستانی را عهدهدار است و چنین به معرفی خود میپردازد:

اسم داعی، الاحقر قربانعلی، شغل و کارم سرم را بخورد ذاکر سیدالشهداء، چند سالم است؟ خدا خودش میداند!

این آشنایی با راوی- شخصیت داستان، در سطر دوم با یادآوری وی از پدر و خانوادهاش ادامه مییابد:
خدا خودش میداند اگر میشد برگردم به سهده که مولد اصلیام است، مرحوم والد، خدا غریق رحمتش نماید، با خط خودش در پشت جلد زادالمعاد تاریخ به دنیا آمدنم را با روز و ساعتو دقیقه نوشته بود امّا این را هم یقین برادر ناخلفم تا به حال ده بار فروخته و صرف الواطی و لودگیاش نموده است. 

بعد از تمام حاشیه پردازیهای گوناگون، ملاقربانعلی به موضوع اصلی که همان علّت به زندان افتادنش است، میپردازد. این حاشیه پردازیهای بی مورد یکی از عواملیست که باعث میشود در صحّت گفته های او شک کنیم و از مواردی است که منجر به عدم اعتماد به راوی میشود.

یکی دیگر از مواردی که موجب میشود نتوان به راوی و گفتههای او اعتماد کرد، وجود تناقضات در گفتار اوست. در این داستان ملاقربانعلی در مواردی ابتدا سخنی میگوید و سپس به سرعت آن را نقض میکند:
آخر بکشم و راحتم کن! امّا بنده ی ناشکر بنده ی خدا نیست. خدایا الحمداالله

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید