بخشی از مقاله
چکیده
خودشیفتگی شهریار، به مثابه انگیزه اصلی شروع داستان هزار و یک شب، که در بیاعتنایی او به جنس مخالف و میل به »همباشگرایی« نمودار میشود، تنها علت روانشناختی ندارد بلکه به عوامل فرهنگی چندی نیز وابسته است. درحالی که عمده پژوهشها در کشف علت رفتارهای انسان فقط به بُعد روانشناختی اختصاص یافته است، مقاله حاضر دو بعد فرهنگ و روانشناسی را در کنار هم مورد مطالعه قرار میدهد.
به این منظور، از نظریه روانشناسی پسافرویدی لکان استفاده میکند که برای زبان و فرهنگ در شکلگیری نابرابریهای جنسیتی و تسلط هویت مردانه نقش کلیدی قائل است. در مشرقزمین، غلبه تفکر مردسالاری به نابودی تصویر مناسب از خود دامن زده بود. تمدن مردانه، روح عشق را نابود ساخت و همه چیز را با منطق جنسیتی تعریفکرد. با این همه، اگر روح تمّدن از استبداد مردسالاری رهایی مییافت، زمینه برای بروز هویت عاشقانه فراهم میشد. شهرزاد نیز می کوشید تا زمینه باروری احساس عشق را در شهریار پدید آورد و این کار را با قدرت نمادین زبان، انتظار، تعلیق و گذر از »ژوئیسانس« یا لذتهای مقطعی به تمنی و طلب پایدار و با صرفنظر از معشوق های دیگری کوچک به معشوق و دیگری مطلق به انجام رساند.
مقدمه و بیان مسأله
شناخت ماهیت روان انسان موضوع بحثهای گسترده روانشناسان، اسطورهشناسان، انسانشناسان و سایر حوزههای تفکر بشری بوده است. از این میان، دانش روانکاوی گامهای مؤثری در تبیین این واقعیت برداشته و با ارائه نظریات گوناگون، از ماهیت روان و لایهها و اجزاء آن گفتگو کرده است. »فروید در موضعی افلاطونی معتقد است که انسان با تقویت »من« خود که بر اصل خرد و واقعیت مبتنی است، میتواند اِرُس و نارسیس را مهار کند. یونگ ضمن باور به اسطورهای و مُثلپرداز بودن روان انسان، اسطوره را برای حفظ وحدت و انسجام ضروری میداند. و اُتو رَنک با تاکید بر بعد انسانشناختی و فرهنگی این موضوع، روان انسان را دارای دو »خود« میداند: »یکی خود طبیعی که مربوط به همه طبیعت انسان است و دیگری خود فرهنگی که بازتاب فرهنگ انسانی، یعنی دنیایی است که انسان ساخته است« مشکل انسان متمدن آن است که همواره میکوشد تا خود طبیعی را انکار کند و این امر، باعث بروز تنشهای بنیادین در وجود او میشود.
ژک لکان، از روانشناسان پسافرویدی، ضمن توجه به این دو بعد فرهنگ و طبیعت در انسان، میکوشد تا به روشی متفاوت و البته کاملتر، روان انسان را در قالب سه ساحت خیالی، نمادی و واقعی بررسی کند و نظریه سائقههای روانی فروید را با ابزارهای زبانشناختی، روانکاوی و تا حدودی فرهنگی بسط دهد. برخلاف فروید که تنها بر جنبههای زیستشناختی جنسیت تکیه داشت، لکان جنسیت را مقولهای فرهنگی و اجتماعی میداند که از طریق قدرت قانون نمادین و قانون »نام پدر« و در زبان ساخته میشود از آنجا که جهان زبان بیآنکه خنثی باشد ماهیتی پدرسالارانه دارد، سوژهها از طریق جهان تخیلی معناهای نمادین و زبانی و با کمک آرزوها، خیالات و توهمات نابرابریهای جنسیتی را تولید میکنند. بنابراین، نابرابریها با ساختارهای نمادینی ساخته میشوند که با روابط قدرت و از مجرای رسانه زبانی شکل گرفتهاند. این مقاله درصدد است تا خوانشی روانکاوانه-فرهنگی از هزار و یک شب ارائه دهد تا نقش زبان و روایت را در تکامل روانی فرد و آشتی میان ساحت خیال و واقعیت در او از یک سو و طبیعت و فرهنگ از دیگر سو، بازیابی و تحلیل کند.
روششناسی تحقیق
تاکنون خوانشهای روانکاوانه متعددی از متون ادبی صورت گرفته است. اما این خوانشها به روان انسان به عنوان واقعیتی تک بعدی و عمدتاً فردی یا اسطورهای نگریسته و از بعد اجتماعی و فرهنگی آن غافل ماندهاند. در حالی که روایتگری و قصهگویی به سبب ماهیت ارتباطجویانه خود دارای ماهیتی انسانشناختی و فرهنگی نیز هست. »اگر در ارتباط نوشتاری، عمل گفتهپردازی تنها از مجرای قصهها و روایتها قابل مطالعه است، در عوض در ارتباطات شفاهی یا گفتار، آنچه اهمیت دارد همان عمل تولید گفتههاست. - Rifai,2012:120 - « به همین دلیل بارت میگوید: »انسانیترین کنش ادبیات، پذیرش یک زبان واقعی برای نویسنده است.
یک زبان ادبی که از نظر طبیعی بودن، به پای زبانهای اجتماعی برسد « - بارت، . - 102 : 1378 از این منظر، معرفی زبان گفتار در حوزه نوشتار ادبی، » زبان را به تجربهای عمیق« مبدل میکند و به زعم بارت » میان زبان نویسنده ادبی از یک سو و زبان انسانها از سوی دیگر آشتی و پیوند برقرار میسازد« - همان:. - 103 اهمیت و ارزش مضاعف روایتگری در ادب عامه و ادبیات شفاهی، خود تاییدی بر ماهیت فرهنگی و انسانشناختی روایت است.
در این مقاله فرض بر آن است که بخشی از امر اجتماعی ویژگی ناخودآگاهی -فردی و جمعی- دارد که آن را »فرا-اجتماعی« مینامند. بر این اساس، فرضیه تحقیق را میتوان اینگونه عنوان کرد: عملکرد شهریار در هزار و یک شب و صدور قانون کشتن زنان عقد کرده پادشاه، تابعی از دو متغیر است: الف - استبداد شرقی و وضعیت فرهنگی مشرق زمین؛ ب - محرکها و سائقههای روانی که بر اثر زخمها و حوادث زندگی فردی و خیانت همسر در او به فعلیت درآمده است. بنابراین، رفتارهای اجتماعی و ویژگیهای روحی افراد تابعی از شرایط عام فرهنگی و سیاسی یک جامعه است. به همین دلیل، ابتدا علل و عوامل روانشناختی- فرهنگی رفتار شهریار ذکر میگردد و سپس، از نقش شهرزاد و روایتگری های او در رفع این عوامل گفتگو خواهد شد.
شهریار و نرگسانگی: اسارت در عالم خیال
فروید در سلسله مقالات »نظریه جنسیت« به طرح موضوع خودشیفتگی میپردازد و آن را یکی از مراحل ناگزیر رشد و ارتقاء نفسانی کودک معرفی میکند که باید در جریان استکمال روانی پشت سر گذاشته شود و ملازم تغییر و تبدیل صورت لیبیدو یا همان »نیروی محرک حیات جنسی« - آریان پور - 90 :1357 اوست. به باور فروید، پس از ورود به مرحلهای از رشد سائقههای حیاتی که کودک سائقه جنسی خود را متوجه دیگری - جنس مخالف، اغلب مادر یا دایه خود - میکند، عملاً از »خود دوستی« به مقام »غیر دوستی« وارد میشود. به طوری که لیبیدو که تاکنون کاملاً به »خود« اختصاص داشت، متوجه جز خود میشود و قسمت اعظم آن از خود رو برمیتابد و به غیر میپردازد - همان: . - 105 امّا ممکن است عوامل ارثی یا موانع خارجی راه را بر لیبیدو ببندد و آن را از مسیر خود بازدارد.
در این صورت، لیبیدو از اشغال هدفهای بعدی خود باز میماند و دچار اختلال میشود. »وقتی که لیبیدو، یا به زبان ساده، کامهای ما در مرحلهای از مراحل رشد، تحول نیافت و وازده1 یا برتر نشد، گوییم که در آن مرحله بازداشت2 شده است« - آریان پور:. - 110 فرد خودشیفته نیز در مرحلهای از رشد اولیه خود بازگشت میکند که در آن، خود را از جز خود بازشناخته و وجود مستقل و منفرد خویش را با شور و شوقی بیشتر دوست میدارد، به خود میبالد و از تماشا کردن یا نمایش دادن خود متلذذ میشود.
در این حال، به جای آن که از »خود دوستی« به طور متعارف، به سوی »غیر دوستی« گذر کند، در مقام »خود دوستی« بازداشت میشود و به جای »جنس مخالف« تنها به »جنس موافق« میل میکند. مردان خودشیفته خود را با زن همهویت پنداشته و خود به مطلوب جنسی خویش بدل میشوند. این مورد را در هزار و یک شب، در میل شهریار به برادرش، شاه زمان میبینیم. خواست شهریار برای دیدار با برادر خود، بیش از یک میل ساده، میتواند همچون نیاز به دیگری- در این مورد نیاز به یک مرد- باز تعریف شود. که اشارهای است به شکلگیری روابط »همباشگرا« از آغاز داستان. »همباشگرایی« را نباید با »همجنسگرایی« یکسان دانست. »