بخشی از مقاله

چکیده:

نظامی و مولوی هردو از داستان سرایان بزرگ ادب فارسی محسوب میشوند. داستان " مناظره ی نقاشان رومی وچینی "در شرف نامه ی نظامی آمده است. این داستان هم چنین دردفتر اول مثنوی با عنوان" قصه ی مری کردن رومیان و چینیان در علم نقاشی وصورتگرِی"آمده استٍ که ماخذ آن اسکندر نامه و جلد سوم احیاء العلوم است. در این مقاله به این دو داستان با روش توصیفی-تحلیلی پرداخته میشود تا شباهت ها و تفاوتهای میان دو داستان ،علل آنها ، تفاوت های زبانی و نیز چگونگی تاثیر فکر بر زبان دو شاعر معلوم شود. همچنین به بررسی عناصر داستان در دو روایت پرداخته میشود.

بیان مولوی با نظامی تفاوت کاملا چشمگیری دارد. مولوی مانند بسیاری از موارد دیگر داستان را به تناسب مقاصد عرفانی خود تغییر داده است و همین امر سبب تفاوت زبان در دو داستان شده است چنانکه نوع کلمات، جملات، تعداد ابیات و حتی زمان افعال با یکدیگر متفاوت اند. این امر در نقش های زبانی به کارگرفته نیز دیده شد چنانکه نظامی بیشتر از نقش ارجاعی و ادبی بهره برده بود اما مولوی علاوه بر این دو از نقش فرازبانی و ترغیبی نیز استفاده کرده بود.در عناصر داستان هم تفاوت های اندکی دیده شد که برجسته ترین آنها پیرنگ بود. گرچه هردو داستان پیرنگ پیچیده ای نداشتند اما طرح داستان مولوی بسیار ضعیف تر بود.

مقدمه:

مثنوی مولوی و خمسه نظامی هر دو از آثار معروف شعر فارسی هستند.وجود یک داستان مشترک در آثار این دو شاعر می تواند مقایسه ی میان زبان و سبک آن ها را بسیار آسان ترکند.بویژه که یکی حکیم و دیگری عارف است.همین مساله سبب شده است که نظامی بیشتر راوی داستان باشد و مولوی داستان پرداز.به این معنا که داستان را با هدف متناسب کردن با اهداف عرفانی خود تغییر می دهد و تغییر می کند.این جستار نیز بر آن است تا داستان مناظره رومیان و چینیان را که هر دو شاعر آن را به نظم کشیده اند بررسی و شباهت ها و تفاوت های زبانی بین آن ها را آشکار کند.همچنین به نقش ها و عناصر زبانی پرداخته می شود تا اثبات گردد کدام یک از سرایندگان در نقل این داستان مشترک موفق تر بوده اند.

در داستان نظامی ابتدا مهارت در هر صنعتی را به کشوری نسبت میدهد:

یکی گفت: نیرنگ و افسونگری  //  ز هندوستان خیزد ار بنگری
یکی گفت: برمردم شوربخت  // ز بابل رسد جادوییهای سخت
یکی گفت: کاید گه اتفاق  //  سرود از خراسان ورود ازعراق
یکی گفت: برپایه ی دسترس  //  زبانورتر از تازیان نیست کس
یکی گفت: نقاشی اهل روم  //  پسندیده شد در همه مرز و بوم
یکی گفت: نشنیدی ای نقش بین  //  که افسانه شد در جهان نقش چین

ابیات بالا تقریبا معادل چیزی است که ناصرخسرو در قصیده ی سوار سخن آورده است:

عرب بر ره شعر دارد سواری  //  پزشکی گزیدن مردان یونان
ره هندوان سوی نیرنگ وافسون  //  ره رومیان زی حسابست والحان
 مسخر نگار است مرچینیان را   //  چوبغدادیان را صناعات و الوان

بعد از این مطلب نظامی چنین می آورد که رومیان و چینیان شروع به دعوی می کنند و اتفاق برآن میشود تا دو طاق بسازند وپرده ای میان آن بیاویزند ورومیان در یک هلال و چینیان در هلالی دیگر به نقاشی مشغول شوند. در پایان شهریار در می یابد که رومیان به صورتگری مشغول بوده اند چینیان به صیقل وهر نقشی که رومیان زده اند در صفه چینیان منعکس شده و نظامی در آخرین بیت داستان مهارت در صورتگری را به رومیان نسبت میدهد و صیقل را به چینیان:

نداند چو رومی کسی نقش بست  //  گه صیقل چینی بود چیره دست

در آغازداستان مولوی مردم روم و چین بر سر مهارت در نقاشی به بحث و گفتگو مشغول میشوند. پادشاه آن دوران نیز برای پایان دادن به این بحث خواست تا هردو گروه را بیازماید. چینیان از شاه خانه ای خواستند. شاه هم خانه ای به چینیان و خانه ای به رومیان داد. چینیان از او صد رنگ خواستند اما رومیان چیزی نخواستند. چینیان وقتی از نقاشی فارغ شدند از شادی دهل زدند . شاه به دیدن نقش های چینیان رفت و با دیدن آنها عقل از سرش ربوده شد اما وقتی به سراغ رومیان رفت و آنها پرده ها را کنار زدند نقش های چینیان را که بر دیوارهای رومیان منعکس شده بود را دید و مجذوب کار آنها شد.

همانطور که در سطرهای بالا آورده شد، در داستان مولانا این رومیان هستند که صیقل میزنند و چینیان به نگارگری میپردازند بالعکس داستان نظامی .بنابراین سوال اینجاست که چرا نظامی در داستان خود رومیان را نگارگر و نقاشانی ماهرمعرفی کرده است در حالی که در ادبیات فارسی به مهارت چینیان در نگارگری از دیرگاه مثل زده میشده است وسابقه ای طولانی دارد ؟ در داستان مولوی که ماخذ آن اسکندرنامه گفته شده است نیز این چینیان هستند که به نگارگری میپردازند و از خزانه ی پادشاه صد نوع رنگ درخواست می کنند.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید