بخشی از مقاله

چکیده

شگرد منتقدانِ رتوریکی در بررسیِ آثارِ ادبی عمدتاً ارزیابی و تحلیلِ عناصری است کهبرای ایجادِ انگیزش در مخاطب به کار می-روندآثارِ. ادبیای که به شیوه سؤال و جواب یا مناظره نوشته شانده، قابلیّتِ بیبشتر برای ارزیابی و تحلیل رتوریکی دارند، زیرا در گونهاینآثار دو طرفِ ارتباط در متن حضوری فعّال دارند، اما در دیگر آثارِ ادبی تنها یک طرفِ ارتباط - شاعر یا نویسنده - است که در اقناعِ طرفِ دیگر - مخاطب - -که از احوالِ او بی اطلاعیم- کوشد،می در نتیجه نقشِ فرایندِ اقناع کم رنگتر به نظر میرسد.

در این مقاله سعی شده است مناظره هدهد و مرغان در ابتدای منظومه منطقالطیر عطار از لحاظ موازین نقد رتوریکی ارزیابی شود و شیوههای که هدهد برای اقناع مرغان به کار گیردمی در ضمن مطالعه اثرِ ادبی کشف گردد تا از این طریق میزانِموفقیتِ مؤلف در شخصیت پردازی و پیشبردِ منطقیِ داستان مشخص شود. 

مقدمه

نفوذِ فراوانِ خطابه و جایگاهِ انونیک و تأثیرگذارِ آن در تعلیم و تربیت در دورانِ باستانِ اروپا، سدههای میانه و دوره رنسانس باعث شد تا ادبیاتهاسالتحتِ سیطره خطابه قرار گیرد، چنان که در اکثرِ مواقع ادبیات در مدارس و مراکزِ علمی ذیل خطابه بررسی میشد و در میانِ علوم، علمی مستقلی به شمار نمیرفت

حال آن که در تدریسِ کتابهایِ خطابه-ای که تا آن زمان به نگارشِ در آمده بودند اغلبِ مثالها و نمونها از ادبیات و آثارِ برجسته شاعران و نویسندگان نقل میشد و نظریهپردازانِ خطابه آنگاه که خواستندمی از انواعِ مختلفِ توصیف، استدلال و استنتاج و دیگر مسائل موردِ بحث در کلاسها نمونه-هایی ذکر کنند به آثارِ هومر، ویرژیل، شکسپیر و دانته مراجعه میکردند و این شاعران و نویسندگان را خطیبانِ حقیقی میشمردند

بسطِ تدریجی تعریفِ خطابه در دورانِ باستان، آمیزشِ خطابه و ادبیات نیز به مرور بیشتر شد و این امر به آمیختگی و امتزاجِ برخی از ویژگیها و خصوصیات آنها انجامیدپیوند. و آمیختگی ساختارها و نظامِ ادبیات و خطابه فیالجمله باعث شد تا عدّهای از محققان به بررسی چگونگی نفوذ و آمیزشِ عناصرِ تشکیلدهنده خطابه در انواعِ قالبها و فرمهایِ ادبی بپردازند و رابطه خطابه را با هر عرصهای از زندگی که ادبیات با آن سر و کار دارد و بدان شکل میبخشد، مشخص کنند؛ برای مثال ابتدا در اواخرِ قرنِ هجدهمِ میلادی هوگ بلیر - Hugh Blair - و جرج کمپبل - George Campbell - با تکیه بر ذوق، سبک، فرهنگ و نقد ادبی مطالعه خطابه را با شعر، نمایشنامه و تاریخ آمیختند و چارچوبِ خاصی برای این نوع مطالعات مشخص کردند.

در نظر این محققان هیچ تفاوتی میان خطابه شفاهی یا مکتوب وجود نداشت، به همین دلیل عرصه بررسی خطابه بسیار گسترده شد و به ادبیات نیز راه پیدا کرد. cf.ibid:6 - در - سده بیستمِ میلادی عده دیگری از محققان، به بررسی آثارِ تعلیمی و جدلیای که ماهیتِ ادبی داشتند، پرداختند و برای بازیابی خطابه در این آثار، شیوههای اقناعی که هر شاعر و نویسنده به کار گرفته بود، استخراج و با دقت مطالعه کردند.

این نهضت نهایتاً باعثِ ظهورِ نوعِ خاصی از نقد شد که در قرنِ بیستم میلادی طرفدارن بسیاری داشت و به نقد رتوریکی - rhetorical - criticism موسوم دربوداواسطِ. قرنِ بیستم، منتقدانِ رتوریکیعمدتاً متونی را بررسی میکردند که بیشتر نه برای التذاذ، بلکه برای هدایت و تغییرِافکار و باورها یا انگیزشِ مخاطبان پدید میآمدند؛ به همین دلیل حوزه بررسی آنها به خطابهها، مناظرهها، مواعظ و امثالِ این متون محدود میشد.

این انحصار بعدها به تدریج کمتر شد و نقد رتوریکیدر تحلیلِثارِآادبیِ محض نیز مورد استفاده قرار گرفتپیروان. نقدِ رتوریکی نشان دادند که رابطه خطابه و ادبیات بسیار فراتر از دانشِ سنتیای است که در این زمینه وجود داردآنها. با ابزار خطابه، ادبیات را بررسی کردند و انواعِ شیوههای اقناعِ مخاطب را در آثارِ ادبی مورد تجزیه و تحلیل قرار دادند؛ برای مثال وین بوث - Wayne Booth - در کتابِ خطابه در قصه - Rhetoric of Fiction - روشهایِ داستاننویسان را برای انتقال تجربه به مخاطب، ارائه اطلاعات، طرز بیان، و تصویرپردازی مورد بررسی قرار داد.

برایان ویکرز - Brian Vickers - در کتابِ خطابه کهن در شعر انگلیسی Classical Rhetoric in English Poetry - انواعِ - فنونِ اقناع و آراهایِ ادبی را در اشعارِ شاعران مختلف بررسی کرد و در راهِ نظام بخشیدن به نقد رتوریکی گامهای بلندی برداشت.

این منتقدان به غیر از آنکه بر پیوندِ خطابه و ادبیات تأکید داشتند به ماهیتِ اقناعی این دو فن نیز توجه ویژهای کردند و اساسِ کارشان را بر پایه این اصل نهادند.

به عبارت دیگر پیروانِ نقدِ رتوریکی نشان دادند که برجستهترین عاملِ موفقیت در خطابهعنی فرایندِ اقناع، در ادبیات نیز اهمیت دارد و مطالعه شیوههایِ اقناع که مهمترین وظیفه در ایرادِ خطابه به شمار میآید - به زعم ارسطو و دیگر اندیشمندان - در موردِ ادبیات نیز به همان اندازه مهم است. آثارِ اخلاقی و تعلیمیای که با زبانِ ادبی به رشته تحریرآیند،در میصریحاً قصدِ اقناعِ مخاطب را دارند و عملاً به دنبالِ آموزش و پرورش هستنداین. آثار در واقع از جمله انواعِ ادبیای به شمار میآیند که در آنها ادبیات و خطابه به طور مشخصی با هم همکاری میکننداین. همکاری تقریباً در تمام فرمها و گونههای ادبی به وجهی جلوهگر است، اما میزانِ آن متغییر و فی المثل در آثارِ تعلیمی بیشتر و در آثارِ غنایی کمترباری است

چون ذهنِ انسان عادت کرده که تغزّل و اشعارِ غنایی را بیانِ عاطفی یا فورانِ احساسات تصوّر کند، شاید نتواند قبول کند که این فرمِ ادبی با خطابه هم نسبتی داشته باشداما. این تصوّر محدودیتِ بیموردی را بر شعرِ غنایی تحمیل میکند. 

بسیاری» از اشعارِ ]عاشقانه[کوتاهِ الیزابتی - مربوط به دوره سلطنت الیزابت اول، 1603 - 1558یعنی حدوداً نیمه دوم قرن شانزدهم - خطابههای نمایشی فشردهای به نظر میرسند.« - همان: - 69 بسیاری از غزلهای جان دان - John Donne - مثل شعرِ کک - Flea - و شعرِ سخنرانی تودیعی در منع سوگواری - A Valediction: - Forbidding Mourning به همین شکل خطابی و اقناعیاند

در میان اشعارِ سعدی و حافظ نیز نمونههای بسیاری میتوان یافت که درماورای ماهیتِ عاشقانه و غناییای که دارند از اقناع بهره گیرندمی و کاملاً حضورِ نظام خطابه در آن اشعار به چشم میخورد. ویژگیهایِ مشترکِ خطابه و انواعِ فرمهایِ ادبی نشان دهدمی که ماهیتِ اقناعی ادبیاتِ تنها مختص به انواعی چون آثارِ تعلیمی نیست، بلکه گستره وسیعِ آن را فرا میگیرد و انواعِ گونههای ادبی را در مینوردد.

شگرد منتقدانِ رتوریکی در بررسی آثارِ ادبی عمدتاً ارزیابی و تحلیلِ عناصری است کهبرای ایجادِ انگیزش در مخاطب به کار می-روند. این عناصر در حقیقتبه دنبالِترغیب و هدایتِ انگیزههایِمخاطبانِ ارِآثادبی هستند و قدرتِ اقناعی دارند. به عبارت دیگر در این رویکردِانتقادی، منتقدان علاوه بر توجه به ذاتِاثرِ ادبی، به تجزیه و تحلیل عناصری که باعث تأثیر و نفوذ اثر ادبی در خواننده میشوند، میپردازند. بنابراین مطالعه شیوههایی که نویسنده به وسیله آنها نقطنظرهایِ خود را به خواننده القا یا تحمیل میکند، اهمیت بسیار دارد

نقد رتوریکی اساساً به نقشِ هنرسازهها - artistic devices - در اقناعِ شنونده معطوف است و از این حیث نقدی خوانندهمدار به شمار میآیداهدافِ.کلّی این رویکردِ انتقادی عبارتند از:

1»فهمِ چگونگیِ عملکردِکلام برای ایجاد یا تداومِ تغییر در فرستنده، گیرنده یا محیط ارتباط به طور عام

و .2 اصلاح نحوه هدایت این کلام

برای دست یافتن به هدفِنخست منتقدانِ رتوریکی، به نظریه خطابه توجه میکنند و به سهمِ خود آن را غنیتر میسازند، برایتحققِهدفِ دوم نیز - که به عبارتی اصلاح کلام اقناعی است-منتقدانِ رتوریکی شیوههایِاقناعِ مخاطب را استخراج و آنها را بررسی میکنند.

این شیوه ها در حقیقت مجموعهای از موارد و معیارهایِ رایج برایارزیابیِتوفیق یا شکست ارتباطِ اقناعی هستند و ممکن است صریح و آشکار یا غیرصریح باشند.

اقناع در ادبیات

به طور کلّی شیوههایِ اقناع به دو دسته تقسیم میشوند: 1اقناعِ. علمی و منطقی و 2اقناعِ. بلاغی. - ر.ک: فروغی، - 16 -15 :1387 اقناع علمی و منطقی آن است که مدعا با برهان ثابت شود و تردیدی برای مخاطب در موضوعِ موردِ بحث باقی نماند، اما در اقناعِ بلاغی مدعا لزوماً با برهان ثابت نمی شود، هبلکدر این نوع از اقناع، مخاطب بیشتر به احوالِ گوینده و چگونگی گفتارِ او نظر دارد.

بسیاری از امور نسبیاند و قابلیتِ آن را ندارند که با برهان ثابت شوند تا در موردِ درستی و نادرستی آنها قضاوت شود، به همین دلیل در این موارد اقناعِ بلاغی مورد استفاده قرار میگیرداقناعِ. بلاغی تنها صرفِ اقناع نیست، بلکه برانگیختگی و ترغیب را هم به همراه داردما. در ادبیات با اقناعِ بلاغی سر و کار داریم و برای نشان دادنِ انواع شیوههایِ اقناع، فنونِ بلاغی مؤثر در این فرایند را مورد بررسی قرار میدهیم

پس. اقناع در ادبیات از طریقِ علمِ بلاغت شناخته میشود و نویسنده یا شاعر با استفاده از علمِ بلاغت به سراغِ اقناعِ مخاطب میرود؛ فیالمثل استفاده از صنعتهایِ بیانیو بدیعی یک روشِعمده در ترغیب و تهییجِ مخاطبان است، اما باید توجه کرد که این ابزارها همواره از قدرتِ اقناعی یکسانی برخوردار نیستند و نیروی تأثیرگذاری متفاوتی دارند؛ برای مثال به نظر میرسد تمثیل از استعاره و تشبیه قدرتمندتر است و در نتیجه بر مخاطب تأثیر بیشتری میگذارد

همین دلیل معمولاً آثاری که از تمثیل بهره گرفته اندمخاطبانِ، بیشتری نسبت به دیگر آثار دارند. برای نمونه کافی است مثنویِ مولانا را با آثارِشعرایِ سبکِ هندی مقایسه کنی،مشاید بدونِ وجودِ هیچ تحلیلِ آماری بتوان گفت که اثرِ جلال الدین رومی بیشتر از تمامِ آثارِشاعرانِ سبکِ هندی مخاطب داردمولانا. با درجِ تمثیل سعی میکند مخاطب را از شک و تردید برهاند و نمونه تحقق یافتهاز مدعایِ خود را برای او ملموس و عینی ،سازداوبرای تقریبِ اذهان به موضوعِ موردِ بحث به وفور از تمثیل استفاده می کند.

این طرز تقریر و بیان که جلوهای از بلاغتِ منبری دارد،تا حدی میراثِ حرفهای مولاناست و ریشه در گذشتهایِ دور دارد، زیرا »انبیا وقدیسان و اولیایِ گذشته نیز در آنچهبر سبیلِ موعظه تقریر میکردند از تمثیل بهره میگرفتند و این شیوفهمِاقوال و دعاویِ آنها را بهتر ممکن میساخت. 

چنان که اشاره شد یکی از رایج ترین شیوههایِاقناعِ مخاطب در ادبیات استفاده ازصنایعِ بیانی و بدیعی است. به غیر از این منتقدانِ رتوریکی به دو شیوه اقناع دیگر نیز معتقدند که عبارتند اغراضِاز: ثانویِ کلام و صنایعی که موسیقی و توازن ایجاد میکنند.

و نیز به باورِمنتقدانِ رتوریکی جملات در ورایِ کاربردِ ظاهری و دستورییشان، به مقتضایِ حالاتِ مختلف برای مقاصدِ دیگری نیز استفاده میشوند که این مقاصد در بلاغتِ اسلامی تحتِ عنوانِ علمِ معانی مورد بررسی قرار گیرند؛می مثلاً جملاتِ خبری، خبر میدهند و یا جملاتِ پرسشی، پرسش میکنند؛ اما در عرف، از اینگونه جملاتبه- مقتضایِ حالاتِ مختلف- برای مقاصد دیگری نیز استفاده میشود؛ مثلاً میتوان با جمله خبری اعجاب را بیان کرد، یعنی جمله خبری را در مقامِ جمله عاطفی به کار برد. یا میتوان با جمله پرسشی، پرسش نکرد، بلکه تأکید را رساندپیروانِ. نقدِ رتوریکی معتقدند که اکثرِ این مقاصد مانند تحذیر، اعجاب، تأکید، ترغیب، اتهام، توجیه و غیره در ورای اغراضی که بدانها اطلاق میشوند، به دنبال اقناعِ مخاطباند و اطّلاع از این کاربردها برای کسی که میخواهد سخنِ اقناعی و مؤثر بگوید بسیار سودمند است.

معانیِ ثانوی در حقیقتنیّتِ ملفؤ و اغراضِ پنهان او را نشان میدهند واهدافِ فرستندهپیامِ اقناعی را که با اسلوبی خاص و به صورتهایِ متفاوت جلوهگر میشود، نمایان میسازند؛ برای مثالزمانی که معانیِ ثانویِ کلام تحذیر یا هشدار است، شاعر یا نویسنده با بهرهگیریِ از این شیوه میکوشد با توسّل به حربهترس، افکار و عقایدِمخاطبان را به نفعِ خود تغییر دهد؛ این روش در اکثرِ موارد اینچنین است: شاعر یا نویسنده ابتدا به مخاطب هشدار میدهد و او را می ترساند، سپس راهکارهایی مشخص برای غلبه بر ترس ارائه میدهد، مخاطب ناچار پیشنهاد او را میپذیرد و باور میکند که راهکارهایِ وی کارآمد استبسیاری. از مجالسِ وعظ و تذکیر نیز اینچنیناند و همچنین نمونههایِ مشابه بیشماری را در متونِ ادبی میتوان یافت.بهvi غیر از معانیِ ثانویِکلام، پیروانِ نقدِ رتوریکی بر دسته دیگری از صنایع که موسیقی کلام را افزایش می دهند، تأکید میکنند.

به زعمِ آنها این صنایع در ایجادِ کنش و انگیزش در مخاطبان مؤثرند و قدرتِ اقناعی کلام را افزایش میدهند؛ برای مثال سخنِ مسجع تأثیرش به مراتببیشتر از سخنِ نرم و هنجار است و شاید قدما به همین دلیل، تأثیرِ شعر را که موزون و موسیقایی است از نثر بیشتر میدانستند. باری به نظر می رسد بحثهایِاز اقناعِشیوه مخاطب به صورتِ مجرد با آوردنِ چند شاهدِ معیّن و مکرّر، چندان فایده ای ندارد

در ضمنِ مطالعه اثرِ ادبی کشف کرد؛ همانطورکه زمخشری تمامِ وجوه زیبائیِ قرآن را در خلالِ تفسیری که بر آن نوشته است، استخراج میکند. در آنجاست که بسیاری از اصطلاحاتِ تازه وضع میشوند و بسیاری از اصطلاحات و تقسیمبندیها زائد و مکرّر می نماید. در این مقاله چنین شیوهای برای ارزیابی مناظره هدهد با مرغان پیش گرفته شده است و سعی شده است تاهایِشیوه اقناعِ مخاطب در خلالِ سیرِ داستان بررسی شوند.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید