بخشی از مقاله
چکیده
فلسفه پدیدار شناسی یکی از ارزشمندترین دستاوردهاي دنیاي اندیشه در قرن بیستم است، و جایگاه آن در مباحث معماري معاصر ایران کم رنگ است و نگارندگان در این مقاله در جستجوي بررسی این رویکرد در یکی از بناهاي معماري معاصر کشورمان می باشند. به بیان دیگر پدیدارشناسی راهکاري است که به معمار یاري میرساند تا بتواند اثر خود را هر چه بیشتر در حیطه ي ادراك مخاطب ها بگذارد. هدف اصلی در طرح این موضوع این است که معماري معاصر مهمترین ویژگی خود یعنی فضاي تجربه گرا را از دست داده و دلیل آن عملکردگرایی افراطی میباشد که باعث عدم توجه به بدن انسان شده است.
به عقیدهي یوهانی پالاسما طراحی معماري براي ساختمانها بر اساس تصورها و احساسهاي افرادي که در آن کار و زندگی خواهند کرد، شکل میگیرد و پدیدار شناسی این احساس هاي بنیادین را تحلیل خواهد نمود. از همین رو پدیدار شناسی به مثابه آشتی میان بدن انسان و معماري می باشد که ارمغانی به نام فضاي تجربه گرا را براي معماري به همراه خواهد داشت.
جامعه آماري و نمونه موردي در این مقاله مسجد ولیعصر تهران است که از دو روش تحقیق مفهومی– تجربی براي بررسی فلسفه پدیدار شناسی و ارزیابی – انتقادي براي نمونه موردي استفاده شده است. روش استدلال نیز قیاسی و استقرایی می باشد که حاصل تطبیق انجام شده میان یافته ها و مبانی نظري با نمونه موردي میباشد. سوال اصلی در این مقاله این است که تا چه حد رویکرد پدیدارشناسی در معماري مسجد ولیعصر تهران تاثیر گذاشته است؟
نتیجه حاصل شده از این مطالعه به ارائه و بررسی چگونگی تحقق مبانی نظري پدیدارشناسی در معماري مسجد ولیعصر منجر خواهد شد و به نظر میرسد که آیتم هاي مطرح شده در تئوري محمدرضا شیرازي پیرامون پدیدار شناسی، در معماري مسجد ولیعصر رعایت شده و این مسجد یک نمونه مناسب از تحقق فلسفهي پدیدارشناسی در عمل میباشد.
.1 مقدمه
یوهانی پالاسما 1 با مطالعه فلسفه و آثار ادموند هوسرل 2، مارتین هایدگر 3 و گاستون باشلار 4 دیدگاهی پدیدارشناسانه در مورد اتکا تجربه به ادراکات حسی مطرح نموده است. پالاسما مانند کریستین نوربرگ شولتز 5 به از دست رفتن قدرت ارتباطی معماري در دوران معاصر معتقد است و باور دارد که برتري بینایی موجود در فرهنگ غرب ریشه در رنسانس دارد و از آنجا آغاز شده است، در زمانی که حسهاي پنجگانه تنها تحت عنوان بدنی کیهانی و در نظامی سلسله مراتبی قابل فهم میبود:
براي مثال دیدن به آتش و نور وابسته بود، شنوایی به هوا، بویایی به بخار، چشایی به آب و لامسه به زمین. با گسترش حوزه نظري و معرفت شناختی پسامدرنیسم مبتنی بر سوژه مرکز زدایی شده، به تدریج چارچوبهاي ایدئولوژیک و پارادایم هاي نظري جدیدي از سایر رشته ها وارد گفتمان معماري شدند. از جمله این وجوه میان رشتهاي، رهیافتی موسوم به پدیدارشناسی 6 است که این نظریه با مورد توجه قرار دادن مساله کنش متقابل میان کالبد انسان و محیط اطراف آن، به تفکري فلسفی بدل گشت. به شکل کلی میتوان مشخصه هاي فلسفی موجود در تفکر پدیدارشناسانه یوهانی پالاسما را در دو ضرورت اعلام نمود، ضرورت توجه به معماري چند حسی و اهمیت و ضرورت تجربه و خلق محیط تجربه گرا.
پدیدار شناسی، هر چند که در پنجاه سال اخیر در حوزه فلسفه شرح و بسط یافته، اما از سوي نظریه پردازان معماري همواره مورد توجه بوده است از همین رو دنیاي با شکوه معماري همواره یکی از مهمترین عرصههاي تحقق فلسفهي پدیدارشناسی است، زیرا این پتانسیل موجود در فرآیند خلق فضا، چه در حوزه مبانی نظري و فلسفی و در حوزه مبانی عملی میتواند راهگشا باشد. ولی در این دیدگاه همواره جریانهاي مدرنیستی و حتی بعضی از رویکردهاي پسامدرنیستی مورد نقد قرار میگیرند، زیرا با بی توجهی به دیگر اندام حسی انسان و اهمیت تجربه پذیري ساخته شده اند. از همین رو ضرورت توجه به رویکرد پدیدارشناسی در معماري امروز به منظور خلق فضایی تجربه محور که با ادراکات انسانی سروکار دارد و تنها مبتنی بر حس بینایی نیست و بر سیستم هاي ادراکی تمرکز دارد، مشخص میشود تا نتیجهي حاصل شده، بنا به گفته کنت فرامپتون 7 فضایی تجربه محور باشد نه تصاویري متحرك.
از سوي دیگر بنا بر گفتهي کریستین نوربرگ شولتز، پدیدارشناسی روشی است به منظور بازگشت به خود چیزها در تقابل با هنر انتزاعی مدرنیسم. معماري مدرن با ایجاد محیط عملکردگرایانهي هندسی، در جهان بودن را امکان پذیر نمیسازد، بلکه بحران معنی ایجاد میکند، در حالی که معماري باید حضور یابد و یا چیزي را به حضور در آورد
بنابراین نگارندگان درصدد تحقق رویکرد پدیدارشناسی در معماري میباشند، یعنی پدیدارشناسی بر پایه نگاه و مطالعات توصیفی و بدون پیشداوري بر پدیدهها به منظور رسیدن به آگاهی و به بیان دیگر آشکار ساختن جوهره پدیده ها و بازگشت به ماهیت آن ها، تا با بررسی تحقیق هاي انجام شده در این حوزه و کسب معیارهاي تحقق پدیدار شناسی در عمل و خلق فضا و بررسی آن در مسجد ولیعصر اثر شرکت حرکت سیال - رضا دانشمیر و کاترین اسپریدونف - و میزان تاثیرپذیري آن از پدیدارشناسی، به درك هر چه بهتر این فلسفه در عمل منجر گردد و به رسالت اصلی این مقاله، یعنی خلق فضایی پدیدارشناسانه با رویکردي تجربه گرا و مبتنی بر ادراکات انسانی دست یابد.
.2 پیشینه
یکی از منابع موجود در این زمینه رسالهي دکتراي معماري محمدرضا شیرازي است. وي در دانشگاه تکنولوژي براندنبورگ 8 به مطالعهی معماري با رویکرد پدیدارشناسی پرداخته است. در این رساله ابتدا فلسفه پدیدار شناسی ادموند هوسرل، مارتین هایدگر و موریس مرلوپونتی 9 مطالعه شده، سپس تاثیر آن ها را در اندیشههاي معمارانی چون یوهانی پالاسما، کریستین نوربرگ شولتز، استیون هال10 و کنت فرامپتون جستجو نموده و در انتها به بررسی اثر موزهي لانگن11 اثر تادائو آندو، به عنوان یکی از شاخصترین جلوههاي معماري پدیدار شناسانه اشاره خواهد داشت تا راهکاري باشد به منظور ارتباط میان نظریه فلسفی و شیوه خلق فضا.
منبع دیگر مقالهي "پدیدارشناسی در عمل، آموختن از تحلیل پدیدارشناختی پالاسما از ویلا مایرآ" 12 است که در مجله آرمانشهر است. محمدرضا شیرازي در این مقاله ابتدا سوال اصلی خود را چگونگی وارد نمودن تفکرات فلسفی پدیدار شناسی به حوزه ي عمل و تحلیل و نقد عملی میداند. با توجه به نظرات کریستین نوربرگ شولتز و کنت فرامپتون به نقد سلطه ي تصویر، استانداردگرایی افراطی و پسامدرنیته صوري میپردازد و با معرفی نظر یوهانی پالاسما به دنبال تاکید بر ادراکات چند حسی، فضاي تجربه گرا و ادراکات کالبدي دارد. وي در این مقاله وجوه فلسفه ي پدیدارشناسی یوهانی پالاسما را، معماري چند حسی، نقد سلطه ي بینایی و اهمیت تجربه و فضاي تجربه گرا میداند که نگارندگان با استناد بر آن به دنبال بررسی این وجوه میباشد. در پایان نیز با روش تحقیق توصیفی – تحلیلی اقدام به تحلیل ویلا مایرآ اثر آلوار آلتو در واقع چگونگی ورود فلسفه پدیدارشناسی به فرآیند خلق فضا را شرح میدهد.
منبع دیگر مقالهي "الگوهاي خلق فضا در معماري با تکیه بر پارادایم هاي نظري پسامدرن" نوشتهي سارا سوهانگیر و محمدرضا نصیرسلامی میباشد. در این مقاله بیان میشود که به اعتقاد کوهن13، هر رشته علمی در بستر رویکردها شکل میگیرد. از این دیدگاه اینکه مسئله علمی از چه ساختاري شکل گرفته و به طور کلی، چگونه پاسخ و راه حلی باید داشته باشد را رویکرد تعیین می کند؛ مجموعهاي از اصول و پیشفرضها در باب انواع مسائل و پرسشها در علوم و چگونگی پاسخ دادن به آنها . - Kahn, 2012: 74 - یکی از رویکردهاي مورد بررسی در این مقاله رویکرد پدیدارشناسی است که براي تحقق آن در فرآیند خلق فضا به دو گروه جدا از هم، عناصر کالبدي و عناصر محیطی تقسیم میشود.
.3 فرضیه
فرضیهي موجود در این مقاله را میتوان با توجه به پیشینهي تحقیق ارائه شده و ضرورت درك فلسفه پدیدارشناسی در عمل به این شرح بیان نمود: به گفتهي دیوید مایکل لوین:14 اکنون زمان مناسبی است که با برتري بینایی مبارزه کنیم. غیر انسانی بودن معماري معاصر در نتیجهي کوتاهی در توجه به بدن و ادراکات حسی و عدم تعادل در سیستم حسی میباشد.
- پالاسما، - 28 :1390 براي خلق فضایی که بتواند هم از یک سو به سلطهي بینایی محوري در معماري خاتمه دهد و به کالبد انسانی و نقش دیگر اندام حسی او در فرآیند ادراك محیط توجه نماید و هم از سوي دیگر تجربه گرا باشد و به پررنگ کردن نقش مخاطب و اهمیت تجربه ي او از فضاي معماري تاکید نماید، نیاز به وجوهی هستیم تا با در نظر گرفتن آنها این مفاهیم در عمل تحقق یابند و به خلق فضایی با رویکرد پدیدارشناسانه برسیم .
از همین روي در این مقاله فرضیه ارائه شده به این شکل است که براي تحقق پدیدار شناسی در عمل یعنی خلق فضایی که به بینایی وابسته نباشد و به دیگر اندام حسی و سیستم هاي حسی توجه نماید و همچنین فضایی تجربه گرا باشد، باید به بروز این وجوه در معماري توجه کرد
بدنه
ساخت طرح اولیهي مسجد ولیعصر تهران از سال 1383 خورشیدي آغاز شد. سایت در زمینی به مساحت پنجهزار مترمربع درنظر گرفته شد. این مجموعه در ابتدا توسط عبدالحمید نقرهکار به سبک مساجد کلاسیک و با ارتفاع 52 متر طراحی گردید، که به علت عدم همخوانی با محیط اطراف به خصوص بناي تئاتر شهر با ارتفاع تقریبی 20 متر، فرآیند ساخت آن متوقف شد. سپس کار به شرکت حرکت سیال واگذار شد و این شرکت هم با بریدن قسمت بالایی و هم ارتفاع کردن مسجد با ساختمان تئاتر شهر، فرم کلی مسجد را افقی کرده به گونهاي که از زمین به سمت آسمان اوج گرفت و بر خلاف مساجد کلاسیک آنرا بدون گنبد و منار طراحی نمودهاند.