بخشی از مقاله
چکیده
فعل »بردن« در لغتنامهها بیشتربه معانیِ کشیدن، حمل کردن و منتقل کردن آمده است. با توجه به اینکه واژهها از جمله فعلها در نثرهای فنی و مصنوع کاربردهای معناییِ متعددی دارند،فعلِ »بردن« نیز در نفثهالمصدور برای پرهیز از تکرار معنی و ارائه معنی جدید و با هدف غنیسازیِ معنی و تشبّه به شعر، اغلب در معانی ضمنی و غیر صریح به کار میدرو.نساختِ فعلِ »بردن« و نیز وجودِ عناصرِ همنشینِ آن، در ارائه معنیهایِ تازه در کتاب نفثه-المصدور نقش بهسزایی دارند.
در این تحقیق علاوه بر معنی صریح، معانیِ مجازیِ فعل »بردن« با ذکر نمونههایی از نفثهالمصدور بررسی شدهو معانیِ آنها بر اساس بافتِ جملهها استخراج شده است. پس از مقایسهمعانی مجازیِ فعلِ »بردن« در نفثهالمصدور با »لغتنامه دهخدا،« تازگی و اختصاصِ چند معنی به نفثهالمصدور مشخص شد. معنیهای »الگو برداری«، »هب حساب آوردنِ کسی« و »گرفتنبه« مناسبتِ ساختِ ساده یا مرکب نِبود فعلِ »بردن« و نیز به واسطه همنشینی با عناصرِ همنشینِ آن فعل، به عنوان حاصل این تحقیق ارائه شده است.
مقدمه
طبق نظر صاحبنظران، موتور محرّکه تغییر و تحول در زبان و ادبیات، تغییرات اجتماعی، سیاسی، اداری، نظامی و ... است و با تحولات پیشگفته، تغییرات و دگرگونیهای زبان و ادبیات حاصل میشود. زبانی که در قرن چهارم به آن مینوشتند و یا شعر می-گفتند، در قرون بعدی مثلاً قرنهای پنجم و ششم تغییر و تحول چشمگیری دارد و واژهها، ترکیبات و تعبیرات از معانی اصلی و حقیقیِ خود دور میشود.
فعلهای به کار رفته در جملهها و ابیات در قرنهای مختلف به مرور زمان، هم از حیث معنی و هم از جهت ساخت برای اراده معانی جدید و مورد نیاز زمان، تفاوت دارند که با هنرمندی و مهارت نویسندگان و شاعران رنگ و بوی خاصی می-گیرند و از این نظر قابل تحقیق و بررسی هستند تا منظور اصلی مؤلفان برای خوانندگان و دانشپژوهان روشن و آشنا گردد. در این تحقیق، فعل »بردن« در نفثهالمصدور که مطابق با رنگ و بوی زمان مؤلف و به ساخت و صورتهای گوناگون استعمال شده، انتخاب شده است.
کتاب نفثهالمصدور اثر شهابالدین محمد خرندزی زیدری نسوی در قرن هشتم ه. ق و در دوره پر حادثه و قتل عام های پی در پی یعنی در دوران پر آشوب حمله مغول به ایران، این اثر را به یادگار گذاشت. وی در کتاب خود، به واگوییهای درونی پرداخته، لطامات و آسیبها و زجرهایی را که در غربت از دست کسان بسیاری چشیده و همچنین رنج و سرگردانیهای خود را در کتاب نفثهالمصدور مینویسد.
همانطور که از نام کتاب مشخص است، »نفثهالمصدور« به معنای خلطی است که مبتلا به درد سینه، از سینه بیرون میافکند و مجازاً به سخنی اطلاق میشود که از اندوه و شکایت و ناله و تأملات درونی برمیخیزد و گوینده با بیان آن آسایش مییابد . نویسنده نثر کتاب را به شعر نزدیک کرده و آن با خلاقیّتهای شاعرانه همراه است. »از این رو کتاب نفثهالمصدور کتابی تاریخی ادبی است، از طرفی در تاریخ قتل و غارت مغولان است و از سویی عواطف خود را نسبت به مخدوم خود ایراد کرده است
-1پیشینه تحقیق
با توجه به جستجویی که در سایتهای معتبر و مجلات صورت گرفته، در مورد موضوع مذکور - تحلیل معناییِ فعلها - هیچ اثر مستقلی وجود ندارد. ولی در آثار شاعران دیگر همچون حافظ و فردوسی چنین کارهایی دیده شده است.
»تحلیل معنایی واژه گفتن در شاهنامه فردوسی و دیوان حافظ« توسط منصور رستگار فسائی، نویسنده ابتدا شرایط حاکم در زمان شاعران - حافظ و فردوسی - و تاثیر آن بر اشعارشان و ادبیات آن دوران بیان کرده، سپس با آوردن نمونههای شعری شاعران، معانی مختلف واژه »گفتن«و مشتقّات آن براساس متن شاهنامه و دیوان حافظ از دیدگاه تأویل متن و تطبیق آن بالغتنامه دهخدا مورد تحلیل قرار داده است
»نگاهی به مسئله انتقال معنایی« توسط آزیتا افراشی، در این مقاله کوشش نویسنده بر آن است تا به مسئله انتقال معنی از واژهای موجود در بافت زبانی به واژهای خارج از بافت پرداخته شده و در بخشهایی بعضی از مفاهیمی که با انتقال معنایی شباهت دارد، توصیف میشود تا در نهایت به طریق سلبی اثبات گرددکه پدیده انتقال معنی از دیگر روابط مفهومی متمایز است. سرانجام در بخش پایانی، پدیده انتقال معنی توصیف می گردد و چگونگی وقوع آن مورد بررسی قرار می گیرد
»بررسی معنیشناختی فعل رفتن در غزلیات حافظ« توسط منیره محرابی کالی، در این مقاله سعی بر آن است تا طرحواره حرکتی فعل »رفتن« به شناخت بهتری از اندیشههای حافظ در مورد مفاهیم انتزاعی مطرح شود. همچنین نویسنده به این دو پرسش پاسخ دهد.
-1 طرحواره حرکتی »رفتن« در غزلیات حافظ برای بیان کدام مقولات معنایی به کار رفته است؟
-2 کاربرد طرحواره حرکتی رفتن دیدگاه حافظ را نسبت به مفاهیم انتزاعی مطرح شده چگونه تبیین میکند؟
پیش از پرداختن به بحث و بررسی درصوصِخ معانیِ فعل »بردن« به تعریف مفاهیم کلیدی جهت روشن شدنِ مطالب اصلیِ مقاله میپردازیم:
-2تعاریفِ مفاهیم کلیدی
-1 -2 انتقال معنایی
واژهها - فعلها - همیشه در معنای اصلی و صریح خود به کار نمیروند، بلکه ممکن است در اثر همنشینی صورتهای زبانی، معنای ضمنی داشته باشند که خواننده با دقت و ریزبینی متوجه آن میشود. »در توصیف انتقال معنایی شاید بتوان گفت، امتزاج شدید مؤلفههای معنایی واژههای موجود در بافت، موجب پیدایش مؤلفههای معناییایی میگردد که تجمعشان در ذهن معنی جدیدی از طریق تداعی به وجود میآورد. صورت زبانی به وجود آمده حتی به شکل نسبی با آنچه از آن در بافت میتوانسته وجود داشته باشد، هم معنی نیست
-2 -2 معنای ضمنی
یک امتیاز مهم میان کاربرد علمی زبان و کاربرد ادبی آن، این است که در ادبیات بالاخصّ شعر، استفاده کاملتر و جامعتری از واژگان صورت میگیرد. به کار بردن مفهوم ضمنی برای شاعر اهمیت بسیاری دارد؛ زیرا یکی از ابزارهایی است که وی میتواند با کمک آن، معنی خود را فشردهتر یا غنیتر سازد؛ یعنی با به کار بردن واژگان کم، معانی بسیاری را به خواننده برساند. یک کلمه، ممکن است علاوه بر معنی صریح و حقیقی، مفاهیم ضمنی نیز در بر داشته باشد؛ منظور از مفاهیم ضمنی، القایی است که یک کلمه، علاوه بر آنچه بیان میکند در آن وجود دارد.
برای مثال، معنی صریح کلمه خانه ، مکانی است که کسانی در آن زندگی میکنند، اما مفاهیم ضمنی آن، معانیِ امنیّت«»، »عشق«، »دوستی«، »آسایش« را نیز در بردارد. شاعر معمولاً در صدد یافتن کلماتی است که با هم قرابت پنهانی دارند و زمانی که کنار هم مینشینند، معانی شگفت انگیزی خلق میکنند و از آن برای غنا بخشیدن به معنی سود میجویند و نیز ممکن است از بیش از یک معنی صریح برای واژه استفاده کنند
-3 -2 واحد مطالعه معنی
کوچکترین واحد معنیدار »تکواژ« است ولی با دانستن ترکیب معنی کلمات ترکیب شده نمیتوان به معنی جمله دست یافت. در چنین مواقعی است که باید »جمله« را واحد مطالعه معنی به حساب آورد. »چند تن از روانشناسان و زبانشناسان دلایلی میآورند که بنیادیترین واحد گفتار و شاید بنیادیترین واحد زبان، کلمه تنها نیست، بلکه کلامی کامل است که در سادهترین شکل خود همان جمله میباشد، وقتی کلمه مستقلی مانند »میز«، »سگ«، »زغال«، »رنج« را که بر یک شی یا حالت دلالت میکند؛ با کلمات دیگری مانند »دویدن«، »خوابیدن«، »رفتن«، »قرمز«، »سبز«، »تلخ« که به یک عمل یا کیفیت دلالت میکند ترکیب میکنیم، آنها را وارد نظامی از روابط ساختهایم.
کلمه به تنهایی نمیتواند بر حکم یا اندیشه کاملی دلالت کند. وقتی شخصی کلماتی مانند: »میز«، »خورشید«، »عینک« را بر زبان میآورد، تنها کاری که میکند این است که شی را مطرح میسازد و بعد آن را وارد نظامی از روابط معنایی معینی میکند، هنوز نمیتوان گفت که این فرد اندیشهای را روشمند کرده است. از سوی دیگر جملههای ساده مانند »خانه میسوزد«، »سگ پارس میکند« و یا »تأمل کاری سودمندی است« فقط به یک شی دلالت نمیکنند بلکه فراتر میروند و یک صورت ذهنی را بیان میکنند و یا از رویدادی خبر می دهند.
دقیقا با توجه به این امر است که عدهای از روانشناسان و زبانپژوهان مانند هومبولت سوسور و چامسکی دلیل آوردهاند که واحد بنیادی گفتار جاری، کلمه نیست بلکه جمله است.ادعای تقدم کلام یا جمله، چنانکه پیش از این نیز گفتهایم؛ به وسیله تاریخ خود زبان و یا به عبارت بهتر تاریخ اوّلیه تأیید میشود.
زبان در نخستین مرحله بدوی، خود از آواها و یا کلماتی که تنها در زمینه عمل یا موقعیّتی معنا پیدا می کردند، تشکیل میشد؛ آن کلمات از خصلت وابستگی به عمل برخوردار بودند. اگر کلمهای بر شی اطلاق میشد، این کلمه ابتدا بیانگر انگارهای یکپارچه بود و در نهایت به شکلگیری جمله یک کلمهای کاملی میانجامید. این ویژگی در دورههای بعد تکامل یافت و از نظر کمیت واژههای جمله و شاخصههای معنایی گسترش یافت
-4 -2 ساختمان فعل
فعل را در زبان فارسی، از نظر ساختمان به شش گروه تقسیم میشود: فعلهای ساده، فعلهای پیشوندی، فعلهای مرکّب، فعلهای پیشوندی مرکّب، عبارتهای فعلی، فعلهای ناگذر یک شخصه.
-1» فعلهای ساده: فعلهاییاند که بن مضارع آنها یک تکواژ است. مانند: آفریدن، آلودن، افتادن، دانستن.
-2 فعلهای پیشوندی: فعلهاییاند که از یک پیشوند و یک فعل ساده ساخته شدهاند.
مهمترین پیشوندهایی که فعل و مصدر پیشوندی میسازند عبارتند از: بر، در، فرو، فرا، باز، وا، ور.
-3 فعلهای پیشوندی مرکّب: گاهی با کلمهای ترکیب میشوند و معنی واحدی را بیان میکنند. معنی مزبور نسبت به معنی لغوی کلمههای سازنده غالبا مجازی است. مانند: دم در کشید - خاموش شد - ، سر در آورد - فهمید - تن در داد - تسلیم شد - .
-4 فعلهای مرکّب فعلهایی هستند که از یک کلمه، که آن را فعلیار مینامد، با یک فعل ساده که همکرد نامیده میشود، ساخته میشوند و مجموعاً معنی واحدی را میرسانند. مانند: آرایش کردن، تأسف خوردن. »ترکیب نیز از شیوههای فعّال در واژهسازی زبان فارسی است. در این شیوه حداقل دو تکواژ آزاد با هم ترکیب میشوند و واژهای جدید به دست میدهند. در تمام مقولههای دستوری زبان فارسی این شیوه کاراست
-5 عبارت فعلی: به دستهای از کلمات اطلاق میشود که از مجموع آنها معنی واحدی حاصل میشود و غالبا معادل با مفهوم یک فعل ساده یا یک فعل مرکّب است و بیش از دو کلمه هستند که نخستین کلمه ترکیب، حرف اضافه است و مجموع عبارت نیز معمولا معنی مجازی دارد. مانند: از پای درآمدن، برپا کردن، از چشم افتادن
بحث و بررسی
از دیدگاه استاد خانلری، همکرد فعل »بردن« فقط با اسم معنی ترکیب میشود و در این حال معنی اصلی و صریح آن یعنی حمل کردن مد نظر نیست. فعل مرکبی که از آن حاصل میشود، گاه معادل است با فعلی که از ترکیب با »کردن« حاصل میشود: گمان بردن: گمان کردن/ حمله بردن: حمله کردن/ آرزو بردن: آرزو کردن.
نظر استاد خانلری تا حدودی درباره فعل »بردن« در نفثهالمصدور صدق میکند؛ با وجود این گاهی با اسم ذات به عنوان جزء اول روبه رو هستیم که با قراین وکلمهیا مضافٌ الیهِ معنوی پوشش مییابد که به بررسی آن میپردازیم.