بخشی از مقاله
میرخواهیم از موضوعی حرف بزنیم که بدیهی میرنماید، زیرا جاي حرف نیست که ترجمهري غزلیات حافظ امکانرپذیر نیست. زبان حالی بیاوریم از این بیت از خود او:رر»خیال چنبر زلفش فریبت میردهد حافظرر نگر تا حلقهري اقبالرناممکن نجنبانی«رر در واقع »اقبال ناممکن«ردر کار است. فقط میرتوانیم کوششرکنیمرکه لااقل دلایلش را روشنتررنشان دهیم، گر چه این هم چندان آسان نیست، زیرا در شعر، ما با یک مجموع سر و کار داریم. درست است که یک بدنه از اجزایی تشکیل میرشود، در نهایت این کل است که به ما میر گوید که ارزش آن در چیست. اما در شعري از نوع حافظ همیشه یک حالت نگفتنی و وصفرناپذیر در کار است. قبل از ورود به موضوع این سؤال را پیش آوریم که اصولاً شعر ترجمه شدنی هست یا نه؟
باید گفت نه، مگر آن که به یک برخورداري نسبی قانع باشیم، زیرا شعر تنها یک مفهوم نیست، بل که آهنگ و ترکیب نیز هست و در ترجمه، این آهنگ و ترکیب به هم میرخورد. در واقع اگر شعري به آسانی تن به ترجمه بدهد، دیگرشعر نیست. معلوم میرشود که عناصر ترجمهرناپذیر - یعنی همان آهنگ و ترکیب در آن - در درجهي ضعیفی بودهراند، مگر آن که یک کار بکنند ، ریعنی آن را به هم بریزند و از نو در قالب زبان دیگري، به صورت شعري دیگر در بیاورند، همان کاري که »فتیز جرالد«ربا خیام کرده است، و به همین علت مطلوب واقع شدهراست.
در عین حال باید گفت که نوع شعر فرق میکندر. مثلاُ شاهنامه آسانرتر، خود را به ترجمه میرسپارد، زیرا شعر روایی است، داستانی است. البته اوج کلمات فردوسی، و آن »فره«رسخن او، در ترجمه باز نمیرگردد. ولی مضمون تا اندازهراي برجاي میرماند. همین گونه است »ایلیاد هومر.«رمثال دیگر شکسپیر است، او را میرتوان ترجمه کرد و تا حدي راضی بود، اما کورنیریا راسین، دو شاعر فرانسوي که آنها هم تراژديرپرداز هستند، شخصیت خود را در ترجمه از دست میردهند، چه، وابستگی شعر آنها به زبان اصلی بسیار زیاد است.
به طور کلی از شعررهاي تغزلی نباید انتظار ترجمهري موفقر داشت، زیرا جوهرهري آن تبخیر میرشود. میرتوان مفهوم را به دست آورد، ولی نهر»مکنون«ر را. »مکنون«رآن چیزي است که روح شعر را در بر دارد. میردانیم که ترجمهري خوب آن است که همان تأثیري را که در خوانندهري اصلی میرگذارد، نزدیک به آن در خوانندهري ترجمه هم بگذارد. اگر این خصوصیت را مورد نظر داشته باشیم، غزل حافظ دورترین شعر میرشود به ترجمه، زیرا براي برخورداري از آن باید فارسی زبان و ایرانی بود. در حافظ تنها بهرهري شاعرانه گرفتن مطرح نیست، پاي کل تاریخ ایران و لمس مسایل ایران در میان است.
براي این موضوع لازم نیست که سواد چندانی در کار باشد، ایرانی بودن شرط اول است. وقتی یک خانم خانهردار، یا یک روستایی از حافظ فال میرگیرند، آنان بیشتر از آن بهره میریابند تا یک ادیب غربی در ترجمه. شعر حافظ براي ایرانی بیشتر از طریق ضمیر ناآگاه جذب میرشود، مانند باران نمرنم که به جسم زمین میررود.رر دشواريهاي ترجمهري حافظ را میرتوان به این صورت بر شمرد:
1 تفاوت افق دید و جهانربینی میان تمدن ایرانی و تمدنهاير دیگر. مثلاُ غرب را در نظر بگیریم: ایرانی اشراقیراندیش است و غربی گرایش به منطق و انتظام دارد، حتی در شعر.
2رشعر حافظ پر از کنایه و ایهام است، هرکلمه یا اصطلاح براي خود تاریخ یا سابقهراي دارد که برگرداندن آن به زبان دیگر امکانرپذیر نیست.
3 همان گونه که گفتیم، اعماق تاریخ ایران در شعر حافظ جاي گرفته و تنها براي کسانی قابل دریافت است که این تاریخ را لمس کرده باشند.
4رحافظ در یک غزل چندین موضوع به کار برده که به ظاهر مبین پراکندگی است، ولی این شیوهري کار اوست، و در میان این موضوعات متعدد یک ربط پنهانی میربیند. یک فرد مأنوس با تفکر منطقی این طرز کار به نظرش غریب میرنماید.
5راصطلاحات عرفانی و اساطیري هم جاي خود دارند، که براي غیر ایرانی ناآشناریند.
6 راز نظر ترکیب نیز وجود ردیف، یعنی تکرار یک کلمه در انتهاي هر بیت، خوانندهري غیرایرانی را سر در گم میرکند.
7رو سرانجام آهنگ کلمات است که هر یک براي خود شخصیتی دارند و گویی درست براي همان موضعی که حافظ به کار برده، موجودیت یافتهراند.