بخشی از مقاله
گزارش L: یک تکنیک غیر اخلاقی؟
جولیان کلرک
مفدمه
نیاز شرکت ها به تأمین حسابی برای کارایی مالی خو د مورد قبول است و در قانون توضیح داده می شود. چارچوب قانونی اعمال شرکت ها بر اساس نیاز مدیران برای آگاهی دادن سهامداران خود از نظارت های خود و دارائی های سهامداران برای شرکت های پیش بینی می گردد تا امنیتی برای طلبکاران آنها در مقابل بدهی شان باشد. با اینحال فعالیت های یک شرکت فقط بر روی افرادی تأثیر نمی گذارد که در شرکت سرمایه گذاری کرده اند. گروه های دگیر با با شرکت مستقیماً مرتبط هستند و یا بصورت غیر مستقیم با آن مرتبط هستند و بنابراین می توان گفت که شرکت باید مسئول این سهامداران نیز باشد. در واقع گزارشان سالیانه اغلب پاسخگویی گسترده تر غیر مالی یا اجتماعی را شناسایی می کنند و اطلاعاتی در مورد این مسئله فراهم می سازند که پاسخگویی اجتماعی شرکت چطور کاهش می یابد. واژه بکار رفته در این فصل برای توصیف تکنیک گزارش دهی در مورد پاسخگویی های اجتماعی شرکت، گزارش دهی اجتماعی شرکتی (CSR) است که بصورت "فرآیند ارتباط اثرات اجتماعی و محیطی اعمال اقتصادی یک سازمان نسبت به یک گروه خاص در جمعه و خود جامعه بعنوان یک واحد کلی" تعریف می گردد.
این فصل مبناهایی اخلاقی CSR را با آزمایش ایده هایی در مورد طبیعیت خود شرکت و روابط آن با جامعه ای که در آن فعالیت میکند توضیح میدهد. بخش اول مقدمه ای برای موضوع CSR را فراهم می سازد؛ بخش دم مفاهیمی را بررسی میکند که مدل های تئوری مختلف شرکت و تئوری های پاسخگویی اجتماعی شرکتی برای گزارش دهی شرکتی دارند. بخش سوم بررسی می کند که آیا CSR خود انجام پاسخگگویی اخلاقی را نشان میدهد یا نه، و یا بعبارت دیگر آیا توسط شناسایی پاسخگویی اخلاقی تحریک میگردد یا نه؛ و در نهایت بخش چهارم بررسی میکند که شرکت تا چه حد در توسعه رفتار پاسخگو از لحاظ اجتماعی موفق بوده است.
عناصر گزارش دهی اجتماعی شرکتی
با اینکه گزارش دهی اجتماعی تحت حاکمیت یک چارچوب قانونی نیست، با اینحال تعداد محدودی از افشاها از سوی قانون مورد نیاز هستند. بعضی از شرکتها نه تنها در این حوزه ها گزارش میدهند بلکه افشاهای داوطلبانه دیگری نیز دارند. این بدین معناست که در عمل CSR به شیوه ای همراه با تغییرات زیاد در کیفیت، کمیت و نوع اطلاعات توسعه یافته است. بنابراین خلاصه مختصری از افشاهای اجتماعی را ممکن است انتخاب کند تا در پاسخگویی های اجتماعی گزارش دهد که شامل محیطی، محیطی، تکنیک های تجارت عادلانه، منابع انسانی، فعالیت در جامعه و محصولات و موارد دیگر می باشد.
گزارش دهی محیطی
گزارش دهی محیطی عنصری از CSR است که توجه زیادی را در سالهای اخیر به خود جلب کرده است، و انعکاسی از اهمیت رو به رشد مسائل محیطی در عمل، تجارت و زندگی روزانه است. شرکت های بسیاری اطلاعات محیطی را در گزارشات سالیانه خود می آورند و بعضی از آنها هم گزارشات محیطی جداگانه را فراهم می سازند. با اینکه بدون تردید
مثالهای مثبتی از گزارش دهی عینی و اطلاعی وجود دارد اما گزارش دهی بخاطر مشروط بودن، انتخابی بودن و عدم داشتن تعریف کمیت و تأیید خارجی مورد انتقاد قرار گرفته است. انتخاب گزارش دهی محیطی سوالاتی را در مورد محرک های اخلاقی شرکت های گزارش دهنده پیش می آورد. همانطور که ولفورد (1996) می گوید متوقف سازی برنامه های محیطی توسط تجارت ممکن است تأثیر بیشتری برای مزایای محیطی خاص برای مزایای مالی کوتاه مدت شرکت بجای نگرانی در مورد سهامداران کنونی و آینده سازمان داشته باشد.
تکنیک های تجارت عادلانه
تحقیقات ارنست و همکارانش با استفاده از طبقه بندی شامل تکنیک های تجارت عادلانه با توجه به استخدام و تکنیک عادلانه با توجه به تأمین کننده ها بوده است.
کارکنان
قوانین شرکت ها و سلامت و ایمنی در کار نیازمندی هایی را با توجه به تکنیک های استخدام مربوط به مردم و ناتوانی های آنها، تعداد کارکنان و حق الزحمه مربوط به آنها و سلامتی و امنیت بیان میکند. نوع و کمیت افشاهای داوطلبانه در 20 سال گذشته تا حد زیادی تغییر پیدا کرده است، که بطور واضح تغییرات در اقتصاد سیاسی بریتانیا را در سالهای حکومت مارگارت
تاچر نشان میدهد. صورت های ارزش افزوده، که ارزش افزوده به تجارت را توسط کارکنان آن نشان میدهد و در دهه 1970 متداول بود در واقع ناپدید شده است. در عوض افشاهایی در مورد امور کارکنان که در گزارشات سالیانه دهه 1990 یافته می شود بصورت توصیفی و غیر مداوم است گه بر تعهد به آموزش، فرصت های برابر و طرح های مالکیت سهام تأکید دارد.
تأمین کنندگان
اصلاحیه سال 1996 برای قوانین شرکت ها نیازمند اینست که شرکت های بزرگ سیاست خود را برای پرداخت به تأمین کنندگان در سال های بعدی افشا کنند. این واکنشی نسبت به مسائل ایجاد شده توسط تجارت های بسیار است. شاید داشتن فرصت برای ارزیابی تأثیر افشای یک گزینه طراحی شده برای مسئول بودن برای رفتار محیطی در مقاله سبز سال 1997 بصورت خلاصه بیان شده است که جریمه هایی را برای پرداخت های دیرهنگام تعیین می کند. البته مقاله سبز ممکن است یک اصول شرم آور را در CSR برای اولین بار معرفی کند اگر از شرکت های بزرگ بخواهد که در گزارشات سالیانه خود بنویسند که صورتحساب های خود را در سال قبلی چطور دیر پرداخت کرده اند.
فعالیت در جامعه
گزارش دهی فعالیت شرکت در جامعه (CCI)از سوی قانون تا محدوده ای مورد نیاز است که قوانین شرکت ها برای افشای هدایای پولی برای اهداف خیر خواهانه برای افراد ساکن در انگلستان به آنها نیاز دارد. این تعریف ناقص بسیاری از فعالیت های شرکت در جامعه را حذف کرده است که نه تنها شامل کمک به مراکز خیریه است بلکه شامل پشتیبانی از پروژه های محیطی برای آموزش و دامنه وسیعی از نوآوری های اجتماعی هم در انگستان و هم در جاهای دیگر نیز می باشد. فعالیت یک سازمان در جامعه پاسخگویی اجتماعی مثبتی را نشان میدهد که شرکت های می خواهند که آنرا داشته باشند. آنها ممکن است نسبت زیادی را به گزارش سالیانه CCI اختصاص دهند، حتی با اینکه معمولاً حداقل نسبت از کل مخارج سالیانه باشد. چون مسائل محیطی بصورت توصیفی و انتخابی هستند، شرکت ها در مقابل امور جامعه این مسئله را بررسی کرده اند که گزارش دهی اطلاعاتی بیشتر چطور بیان می گردد.
محصولات
با اینکه اطلاعات محصول ممکن است بخشی از افشاهای محیط یک شرکت را تشکیل دهد با اینحال حقوق خود را در تکنیک CSR در انگلستان نشان نمی دهد. افشاهای مربوط به مشتری در طی 13 سال بین سالهای 1979 تا 1991 خیلی کم باقی ماند. بعلاوه، ماتیوز بیان میکند که افشاهای امنیت محصول اغلب به نظر می رسد که بعنوان فرصتی برای خود تبریکی یا تبلیغات سازمانی استفاده می گردد بجای اینکه برای گزارش اطلاعات مفید استفاده گردد.
بیانیه های سیاسی اجتماعی عمومی
این یک تکنیک معمول برای شرکت های بزرگ است که کدهای اخلاقی یا بیانیه هایی از پاسخگویی اجتماعی داشته باشند و البته اینها کمتر بصورت عمومی بیان می گردند. گری و همکارانش (1995) بیان میکنند که افشای بیانیه های ماموریتی انگلستان و بیانیه های پاسخگویی اجتماعی بصورت حوزه های حاشیه ای از افشا باقی مانده اند و یافته های یکسانی در بررسی کانادایی توسط ریورا و روسچوف گزارش شده است. بنابراین CSR دیدگاه کلی از کارایی اخلاقی یک شرکت را فراهم نمی سازد، چه بخاطر اینکه آنها از سوی قانون مورد نیاز هستند و چه اینکه بدین خاطر که شرکت انتخاب میکند که آنها را گزارش کند.
شرکت بعنوان یک فرد با اخلاق؟
بیشتر بحث ها در مورد نیاز به اینکه شرکت ها باید در مقابل تأثیر اجتماعی خود پاسخگو باشند در مرکزیت بحث های مربوط به ماهیت روابط بین تجارت و جامعه قرار گرفته است. البته قبل از فرد بردن انگشت پا در آب این بحث عمیق و مداوم بهتر است که بررسی کنیم که طبیعت یک سازمان چطور ممکن است بر روی شرایط پاسخگویی تأثیر بگذارد.
بگذارید اولین دیدگاهی را بررسی کنیم که شرکت ها توسط ساختارها و راهکارهای آن کنترل می گردند و اجازه هیچ بررسی اهداف خارج از یک سری اهداف خاص را نمی دهند. این مسئله با نام دیدگاه محدودیت ساختاری شناخته می شود. یک شرکت بصورت یک فرد با اخلاق نیست چون قابلیت انتخاب اخلاقی را ندارد و مرکز هندسی برای تصمیم گیری اخلاقی ندارد. همانطور که دونالدسون بیان می کند، چنین مدلی دارای مفاهیم مهمی است و لزوم تماشای دقیق و تنظیم فعالیت های
شرکت ها را ایجاد میکند. اگر شرکت بخاطر طبیعت خود، نتواند ملاحظات اخلاقی را در تصمیم گیری های خود شامل سازد، این بدیت معنا خواهد بود که نیاز به یک نگهبان اخلاقی خارجی دارد. در چنین مدلی CSR فقط میتواند نقش مفیدی را ایفا کند. CSR در عمل به این شیوه توسعه پیدا نمی کند. بعضی از عناصر CSR که اجباری هستند مسلماً به نظر می رسند که بعنوان ابزاری برای کنترل و تنظیم ایجاد شده اند. البته بجای دنبال کردن مدل محدود ساختاری اینها ممکن است نشاندهنده یک مقبولیت عملی باشد که شرکت ها هر زمان که قادر باشند ملاحظات اخلاقی را در مقابل ملاحظات مالی متعادل می سازند. شرکت ها در انتخاب های اخلاقی ناتوان نیستند اما ممکن است دچار ضعف اراده باشند و بعضی اوقات نیز انتخابی بکنند که از لحاظ اخلاقی غلط است.
این دیدگاه که شرکت ها ممکن است انتخاب های اخلاقی بکنند با دیدگاه محدودیت ساختاری مخالف است. گودپاستر شرکت ها را بصورت نمایندگان اخلاقی مستقل از افرادی می بیند که آنها را تشکیل میدهند. موقعیت آن بر مبنای این بحث است که خود شرکت دارای دو پیش نیاز برای نمایندگی اخلاقی است. این دو معقولیت و احترام گذاشتن به دیگران هستند. ورهان (1985) می گوید که شرکت ها عاملان ثانوی یا وابسته هستند و از لحاظ متافیزیکی از اعضای خود جدا نیستند بلکه هدف اخلاق جمعی آنها بر پایه اهداف اعضای آنها است.
اگر شرکت ها عاملان اخلاقی باشند پس آنها از لحاظ اخلاقی پاسخگو هستند و با فراهم سازی اطلاعاتی در مورد کارایی اجتماعی و اخلاقی شرکت CSR نقش مهمی بر روی این پاسخگویی خواهد داشت. البته برخلاف مدل محدودیت ساختاری، این نیاز قرار نیست که بصورت یک چارچوب تحمیلی باشد. این مسئله به نظر می رسد که در عمل غیرممکن باشد. شرکت های خاصی تقویت ملاحظات اخلاقی را به اندازه اهمیت ثروت بعنوان یک هدف شرکتی شناسایی کرده اند. این شرکت ها هستند که در توسعه CSR فعالیت کرده اند.
مدل های پاسخگویی شرکتی
مدل پاسخگویی شرکتی بر مبنای تئوری اقتصادی کلاسیک بیان میکند که پاسخگویی های شرکت فقط بصورت اقتصادی است. این ددیگاه توسط فریدمن بیان شده است که می گوید که هر گونه هزینه پاسخگویی اجتماعی در حقیقت نوعی مالیات بندی توسط مدیران یا سهامداران است و ایتکه هر مدیری که منابع شرکتی را به پاسخگویی اجتماعی متعهد می سازد. مدیران باید به کاری بپردازند که جزو وظایف آنهاست، یعنی اینکه باید برای سهامداران کسب سود کنند. نتیجه این دیدگاه اینتس که چون وظایف مدیریت صرفاً در قبال سهامداران است و تنها وظیفه شرکت اینست که سود را به حداکثر برساند، پس تنها نوع گزارش مورد نیاز وظیفه مدیرات برای سهامداران در قبال کارایی شرکت است. اطلاعات مربوط به کارایی اجتماعی شرکت فقط زمانی مطلوب خواهد بود که به تصمیمات سرمایه گذاران کمک کند.
برعکس تئوری سهامداران بیان می کند که شرکت ها مسئولیتهای گسترده تری دارندو با اینکه مدیران در قبال سهامداران مسئول هستند با اینحال آنها باید گروه های دیگری را نیز مد نظر قرار دهند که تحت تأثیر فعالیت های یک شرکت قرار می گیرند. فریمن سهامدار را در سازمان بعنوان "هر گروه یا فردی که بتواند بر روی اهداف سازمان تأثیر بگذارد یا تحت تأثیر آن قرار بگیرد" تعریف میکند؛ و همچنین سهامداران، کارکنان، تأمین کنندگان، مشتریان، دولت ها و جوامع نیز جزو این گروه محسوب می شوند. بحث داشتن سهام محدود به متون علمی نیست. از دیدگاه حسابداری جالب ایت که مفاهیم سهامدار را در گزارشات سالیانه جستجو کنیم.
اولمان (1985) از تئوری سهامدار برای ایجاد مدلی برای توضیح تکنیک CSR استفاده میکند. گروه سهامداران از متغیر بودن مقدار قردت در شرکت ها با توجه به محتوای کنترل خود بر روی منابع مورد نیاز از سوی شرکت منفعت می برند. محدوده ای که شرکت به تقاضای سهامداران توجه میکند رابطه مثبتی با قدرت آنها دارد. رابرتز (1992) مدل اولمان را بصورت تجربی آزمایش کرد و نتیجه گیری کرد که تئوری سهامدار در واقع یک مدل مناسب برای توضیح تکنیک گزارش دهی اجتماعی است. البته تقاضا برای CSR از گروه های سهامداران اغلب بصورت فرضی بوده است تا اینکه تأیید شده باشد. بعلاوه، مخاطبان هدف بندرت مشخص می گردند و افشاهای CSR اغلب در گزارشات سالیانه قرار دارد، که نشاندهنده اینست که آنها عمدتاً برای سهامداران طراحی شده اند.
گزارش شرکتی بیان شده وسط هیئت استانداردهای حسابداری در سال 1974 و منتشر شده در سال 1975، مدل سهامدار در مورد حسابداری مالی را تأیید کرد. این هیئت هفت گروه را شناسایی کرد که دارای حقوق معقولی برای اطلاعات از نهاد گزارش دهی بودند: گروه سرمایه گذاری دارائی خالص، گروه طلبکار وام، گروه کارکنان، گروه مشاوره تحلیل، گروه تماس های تجاری، دولت و عموم مردم. گزارش شرکتی به غیاب تکنیک های سنجش توافق شده نیاز دارد اما مطالعات بیشتری را در این زمینه پیشنهاد میکند. 20 سال بیانیه هیئت استانداردهای حسابداری اصول نیز هفت گروهی را شناسایی کرد کهباید در صورت های مالی مد نظر قرار گیرند اما بیان کرد که آنها باید دارای اطلاعات مورد نیاز برای مهیا کننده سرمایه مخاطره آمیز باشند. این گروه بعنوان کاربرد اصلی شناسایی می گردد و اطلاعات گروه دیگر فقط باید توسط صورت هالی مالی دارای شرایط لازم باشد که با مهیا کنندگان سرمایه مخاطره آمیز مطابقت داشته باشد.
مدل سوم پاسخگویی مسئولیت اجتماعی که توسط برومر (1991) شناسایی شده است مدل فعال اجتماعی است. همانطور که از اسم آن مشخص است تئوری فعال اجتماعی بیان می کند که شرکت ها باید بصورت فعال پروژه های اجتماعی را توسعه تهند، حتی زمانیکه با ادامه افزایش ثروت مغایرت داشته باشند. مطابق این مدل، پاسخگویی اصلی یک شرکت در قبال اثرات اجتماعی است و اثرات اجتماعی گزارش دهی مالی را با هدف حسابداری عینی جایگزین خواهد کرد. شرکتی که این تئوری را در عمل نشان میدهد Traidcraf plc است.هدف آن این نیست که برای سهامداران خود منفعت ایجاد کند بلکه اینست که کاری در مورد رجوع دوباره عدم تعادل زیاد در ثروت و فرصت های بین مردم فقیر و مردم کشورهای در حال توسعه انجام دهد. شرکت Traidcraf plc مانند یک شرکت با مسئولیت های محدود باید با شرایط مورد نیاز گزارش دهی مالی مطابقت داشته باشد . البته پاسخگویی اصلی آن در قبال سهامداران، مشتریان ، تأمین کنندگان و کارکنان آن است. این شرکت پاسخگویی را از طریق سیستم حسابداری اجتماعی بیان میکند که بصورت "یک راهکار سیستماتیک برای تجارت ها برای مسئول بودن برای تأثیر اجتماعی آنها و محدوده ای که آنها مسئولیت های عمومی خود را بیان میکنند" تعریف می گردد. اینکار مستلزم شناسایی اهداف اجتماعی و ارزش های اخلاقی، تعریف سهامداران، بیان شاخص های اجتماعی، سنجش کارایی، و انتشار حساب های بازبینی شده می باشد. Traidcraf همچنین راهنمایی هایی را برای شرکت های دیگر در مورد پاسخگویی اجتماعی فراهم ساخته است. البته سیستم های حسابداری اجتماعی بر مبنای مدل فعال اجتماعی غیر محتمل است که بصورت گسترده توسط شرکت های جاری بیشتری اتخاذ گردد.
ماتیوز (1995) مباحث گسترش حسابداری را در تمرکز مالی محدود آن برای شامل سازی مسائل اجتماعی و محیطی در سه عنوان گسترده متمرکز می سازد. اولین آنها مباحث وابسته به بازار است که مباحثی است که افشاهای پاسخگویی اجتماعی ممکن است تأثیر مثبتی بر روی کارایی بازار داشته باشد. مطالعات در مورد روابط بین CSR و کارایی مالی نتایج پیچیده ای را فراهم ساخته اند. البته نتیجه هرچه که باشد اگر به حداکثر رساندن ثروت انگیزه پشت افشاهای اجتماعی یک شرکت باشد پس آنرا نمی توان بعنوان یک تکنیک تحریک شده از لحاظ اخلاقی طبقه بندی کرد.
گروه دوم مباحث بر روی ایده های قانونگذاری سازمانی متمرکز است. اگر سازمان ها قرار باشد که عملیات و اهداف خود را حفظ کنند باید از سوی جامعه بصورت قانونی قابل قبول باشند. گزارش دهی اجتماعی شرکتی را میتوان بعنوان استراتژی اتخاذ شده توسط شرکت ها مشاهده کرد. این ممکن است در وامنش نسبت به فشارهای خارجی بر روی تجارت از جامعه باشد که در این مورد این فشارها با گذشت زمان تغییر خواهند کرد. سازمان ها ممکن است همچنین با فشارهای خاصی در بخش صنعتی مواجه گردند.
CSR ممکن است بعنوان یک ابزار قانونگذاری بکار گرفته شود چون سازمان ها را قادر می سازد تا اثبات کند که آنها با ارزش های اجتماعی هم راستا هستند. از طرف دیگر می توان گفت که اگر CSR توسط عوامل خارجی تحریک گردد پس این یک واکنش اخلاقی تر است که در در آن، شرکت نسبت به سیستم ارزش برای جامعه واکنش نشان میدهد. از طرف دیگر اگر تحریک در رسیدن به اهداف اجتماعی این باشد که از فرصت ها و شرایط شرکت محافظت شود تا کارایی مالی آن افزایش
یابد، این با شرایط مربوط به بازار تفاوتی ندارد که در بالا بیان شد و می توان آنرا اخلاقی تصور کرد. همچنین برای شرکت هایی که دارای یک دیدگاه شعاعی یا مارکسیت هستند، CSR ابزاری برای کنترل اجتماعی خواهد بود که توسط شرکت ها برای مدیریت مغایرت هایی مورد استفاده قرار می گیرد که از نابرابری ساختاری در جامه سرمایه گرا ناشی می گردد. گروه سوم مباحث بر مبنای این قضیه است که پاسخگویی اخلاقی مسئول تأثیرات محیطی و اجتماعی شرکتی است که از محتوای اجتماعی ناشی می گردد که بین تجارت و جامعه وجود دارد. اگرچه بیشتر مطالعات اولیه در مورد CSR بر مبنای مفهوم قرارداد اجتماعی بود، یا اینحال ایده هایی که چنین قراردادی را تشکیل میدهند باید ماهیت پاسخگویی را مد نظر قرار دهند. با این وجود، تکنیک CSR بر مبنای ایده پاسخگویی اخلاقی نشاندهنده یک تکنیک اخلاقی خواهد بود و ارزش بررسی بیشتر را دارد.
دونالدسون (1982) ایده قرارداد اجتماعی را برای تجارت بیان کرد. همانطور که مؤلفان قرارداد اجتماعی را تشخیص میدهند که توسط آن، شهروندان از وجود حق خود آگاه می شوند و اینکه دولت نیز حق این را دارد که حکومت کند، بنابراین جامعه این حق را به شرکت ها داده است که وجود داشته باشند. در عوض استحکام قانونی و خصوصیاتی وجود دارد که شرکت ها مطابق آنها اجباری را برای افزایش رفاه اجتماعی بیان کرده اند.
تابع اساسی همه این سازمان ها از نقطه نظر جاکعه اینست که رفاه اجتماعی را از طریق برآورده سازی علایق مشتریان و کارکنان افزایش دهند، و در عین حال در محدوده عدالت باقی بمانند. وقتی که آنها موفق نمی شوند که این توقعات را برآورده سازند باید مورد نکوهش اخلاقی قرار بگیرند.
گوپاستر نیز مسئولیت های اخلاقی تجارت و محدودیت هایی را بررسی میکند که تعیین میکند که مدیران چطور تجارت ها را توسط رجوع به مدلهای مختلف سهام داری کنترل میکنند. مدل اولی که او شناسایی میکند سهامداری استراتژیکی است. این بیان میکند که منافع سهامداران در اولویت قرار دارد و منافع سهامداران دیگر توسط مدیریت در این محتوا مد نظر قرار داده می شود که آنها چطور بر روی اجرای این هدف اصلی تأثیر می گذارند. در این سیستم، گزارش دهی مالی به سهامداران هدف اصلی گزارش دهی شرکتی باقی میماند. بر عکس مطابق راهکار چند-امانتی ، مدیریت فرض میکند که همه سهامداران باید دارای حقوق یکسانی باشند.
گودپاستر راهکار چند-امانتی را رد میکند و می گوید که مدیران نمی توانند اجبارات قانونی خود را کنار بگذارند و فقط به منافع سهامداران توجه داشته باشند. البته آنها باید تشخیص دهند که سهامداران دیگر دارای روابط امانتی با مدیریت نیستند که بین سهامداران و مدیرت وجود دارد. اجبارات امانتی برای سهامداران و اجبارات قانونی دیگر برای شرکت را مسلماً نمی توان کنار گذاشت تا به این اجبارات اخلاقی رسید، اما باید تشخیص داد که این اجبارات خلاقی محدودیت هایی در این مسئله ایجاد میکنند که شرکت های چطور باید اجبارات امانتی خود را انجام دهند.
اگر ما اجبارات اساسی اخلاقی مدل های دونالدسون و گوپاستر را بپذیریم پس به مکانیزم هایی نیاز خواهیم داشت بطوریکه شرکت بتواند یک حساب را برای کارایی آن با توجه به این اجبارات بررسی کند. جالب اینکه اصطلاحات فنی مشابه گزارش دهی شرکتی گودپاستر و دونالدسون در بحث در مورد پاسخگویی شرکت ها که شرکت های باید پاسخگویی عمومی داشته باشند:
ما پاسخگویی را برای گزارش به عمومی مردم بصورت جداگانه و وسیع تر از اجبار قانونی برای گزارش دهی میدانیم که از نقش بازداشتی در جامعه توسط نهادهای اقتصادی ناشی میگردد. مانند مدیران شرکت های محدود، روابط بسیار دیگری نیز وجود دارد که دارای ماهیت مالی و غیر مالی هستند.
و در واقع مثالهای زیادی از تشخیص بارز چنین پاسخگویی گسترده ای در گزارشات شرکت وجود دارد. بررسی در مورد مطالعات روابط بین CSR و کارایی اجتماعی ممکن است به پاسخ دادن به این سوال کمک کند که آیا چنین بیانیه های بی محتوا هستند و یا اینکه آیا آنها معرف یک ساختار اخلاقی هستند که CSR در واقع رفتار اخلاقی را نشان میدهد.
نشان دادن و توسعه رفتار اخلاقی
بجز در جاهاییکه CSR فقط توسط تشخیص یک وظیفه پاسخگویی تحریک می گردد، در غیر اینصورت نمی تواند که مانند یک عمل اخلاقی بصورت اخلاقی عمل کند. چنین صداقت محرکی را بندرت می توان به عملی نسبت داد که قانونگذاری سودمند و ابزار عمومی را برای شرکت اپها فراهم می سازد. البته از دیدگاه سودگرایانه، CSR بعنوان ارزش داشتن در زمانی مشاهده می گردد که رفتار پاسخگوی اجتماعی را توسعه میدهد. همچنین، اگر با تمرکز کردن بر روی حوزه های خیلی محدود کارایی اجتماعی شرکت ها قادر باشند که رفتارهای منفی را در جنبه های دیگر افزایش دهند، پس می توان گفت که CSR در واقع کاربرد کلی را کاهش میدهد و در نتیجه تکنیک غیراخلاقی را کاهش میدهد.
اولمان (1985) دو روش اندازه گیری کارایی اجتماعی مورد استفاده در تحقیقاتی را شناسایی میکند که روابط بین افشا و کارایی را بررسی میکند. اولی اینست که از شاخص های محبوبیت استفاده کنیم که مطابق با کارایی اجتماعی مشاهده شده شرکت ها را رده بندی می کند. مطالعات با استفاده از این روش نتایج پیچیده ای را ایجاد کرده اند. بومن و هیر (1975) و ابوت و مونسن (1979) وابستگی مثبتی را پیدا کردند، و پرستون (1978) و فرای و هوک (1976) همبستگی منفی پیدا کردند. البتهمشکلات از این روش شناسی ناشی می گردند چون محبوبیت فقط عاملی از کارایی واقعی است. بعلاوه، این مسئله منطقی به نظر می رسد که گزارش دهی اجتماعی افزایش یافته بر روی ادراک کارایی اجتماعی شرکت تأکید می کند.