بخشی از مقاله
چکیده
یکی از ویژگیهای برجسته شعر منوچهر آتشی، قدرت او در خلق تصاویر پویا، با بهره گیری از شگردهای هنرمندانه است. رنگ ها، علاوه بر تأثیر مستقیم در آرایش و چشم نوازی تصاویر شعری،با نقش ویژه ای که در تغییر و تبدیل مکرّر فضاها دارند، یکی از عوامل برجستهایجاد تحرّک و پویایی در شعر هستند. گزینش غالب عناصر از طبیعت رنگارنگ، شعر آتشی را همچون تابلویی جذّاب و پررنگ و نگاردر نگاه خواننده جلوه می دهد. تنوّع و ترکیب رنگ ها در این تابلوی بدیع به گونه ای است که گاه مرز تمایز مشخصّی بین آنها نمی توان یافت. استحاله در رنگ ها، کاربرد رنگ برای معقولات و مفاهیم انتزاعی و ارتباط رنگ با محتوای شعر از جمله ویژگی های شعر آتشی است که در این مقاله بررسی می شود.
کلید واژه ها: شعر، رنگ، منوچهر آتشی
مقدمه
یکی از عوامل تأثیرگذار در پویایی تصاویر شعری، عنصر »رنگ« است....» تصویر عبارت است ازمجموعه رنگ و شکل و معنی.« - شفیعی کدکنی، - 261:1370 رنگ ها، علاوه بر تأثیر مستقیم در آرایش و چشم نوازی تصاویر شعری، با نقش برجسته ای که در تغییر و تبدیل مکرّر فضاها دارند، یکی از عوامل برجسته ایجادتحرّک و پویایی در شعر هستند؛» استفاده از رنگ ... خود گونه دیگری ازحرکت و دگرگونی تنوّ ع تصویرهاست. - «همان: - 260بدیهی است هرچه دامنه تنوّع رنگ ها گسترده تر باشد، میزان شور و حرکت در شعر بیشتر خواهد بود.
رنگ ها، درتجسّم ذهنی تصاویر و صحنه ها و ایجاد هم حسّی درخواننده نقش برجسته ای دارندبهره گیری از عناصر حسّی در تصویر پردازی،تحرّک و تکاپو را در شعر مضاعف می کند و به اعتقاد صاحب نظران هیچ راهی- برای حسی کردن تصویرها- بهتر از کمک گرفتن از عنصر رنگ یا دیگر خصایص مبصرات نیست. - رک: همان: - 286 از سوی دیگر، » در تصویرهایی که دو سوی آن را محسوسات تشکیل می دهد،به ویژه اگر این محسوسات از عناصر طبیعی باشد، رنگ، بارزترین عامل شباهت میان دو سوی تصویر است.« - پورنامداریان، - 279 :1381در شعرآتشی، تنوّع رنگ ها که نشان از روحیه پرشور این شاعر جنوبی و ریشه در پیوند عمیق او با طبیعت پررنگ و نگار بومی دارد، مناظری خاص و چشم نواز، پیش چشم خواننده به تماشا می گذارد.
او کشش عمیق خود به طبیعت و عناصر رنگارنگ زندگی در روستا را این گونه توصیف می کند:» همه چیز به سوی بی رنگی ونابودی می رفت. امّا برای تخیّل حریص و هولناک تو چیزی از میان رفتنی نبود. بی رنگ ها رنگ آمیز، مرده ها زنده و خفته ها بیداربودند.« - آتشی، - 7:1375اوّلین جلوه های رنگ در شعر آتشی، به صورت رنگ های محدود و ساده ای چون سبز، سرخ، سیاه، سفید، زرد و... دیده می شود، »اما به تدریج، منشوری از رنگ های تازه در تابلوی شعر آتشی پیش چشم خواننده گسترده می شود: سبز- آبی، عاج - یشمی، بنفش- آبی، شیر- شکری، گل- بهی، فسفری، خاکستری، شنگرفی، مسی، فیروزه، حنایی، اطلسی، ارغوانی، زمرّدی، سیاه سپندی، قهوه ای سوخته و... رنگ های تلفیقی، متنوّع و ظریفی است که در تابلوی شعر آتشی، چشم هربیننده ای را می نوازد.« - سلایی، - 96 :1390
پیشینه حضور »رنگ« در شعر منوچهر آتشی
ردّپای حضور رنگ ها را از نخستین سروده های آتشی می توان پی گرفت. در شعر»آهنگ دیگر« - آهنگ دیگر - ، شاعر که آهنگی دیگردارد، خود را قصّه پرداز نفس های »سیاه« و ستایشگر رنگ مطرود »زرد« می شمارد. در شعر»مرغ آتش« به جز صفت »بی رنگ«، دو رنگ » زرد« و »سیاه « که درقالب زرّینه«»، »طلایی« و »تیره« هم آمده اند، حضوری محسوس دارند ودقیقاً با تصویر مرکزی شعر- آتش- پیوند و تناسب دارند.
آتشی رؤیاها و خیالات کودکانه و نیز خاطرات شیرین گذشته اش را، رنگین و چشم نواز تصویر می کند؛ در شعر»زن چهارم« تمام گذشته شیرین او در چهره زنی»نارنجی«رنگ متبلور می شود: زنی از مه درآمد- نارنجی- / و عذارش خیس شبنم ... / از بازی های کودکی جدا شدم / اسب چوبینم را به طویله ی آتش بستم... - آتشی،1380ب - 85:شاعر در » شروه«ای - دیدار در فلق - بر گذشته، اندوه این دارد که دیگر دل باخته رنگ ها نیست و با حسرت از روزگار کودکی یاد می کند که گول رنگ ها او را از جا برمی کند و به دنبال خود می کشید:ولی دیگر دل آن طفل سبک پا نیست / که گول رنگش از جا برکند چالاک / که خاشاک خیالش را رباید آب / که فکرش تاب بندد تاقی رنگین کمانی را / که با پرواز یک پروانه خاطر بگسلد از خاک - آتشی، 1383ب: - 73
نمونه های کاربرد و تأثیر رنگ درشعرآتشی
در نگاه آتشی، یک رنگ، می تواند بهانه ای باشد که سرمایه ای است، برای ماندن حتّی بی شکوه ترین آفاق زیستن: آنان دلاوری را ستری / بر عورت سترونی از شور زندگی / بر عورت عقیمی از عشق -/ که بی شکوه تر آفاق زیستن را، / تنها، رنگی / بهانه مایه ماندن می دارد / می دارند. - آتشی،1380الف: - 127گاه رنگ ها همچون تیغی، تیز و برنده می شوند و همگام با تابش گلگون و درخشان خورشید، بر پشته ها فرود می آیند:در تابش گلگون و درخشان خورشید / تیغ رنگ ها بر پشته ها فرود می آمد - آتشی،1383الف: - 45 و شاعر، از شعرش می طلبد که »کانون پرواز رنگ ها« باشد:
ای اشک شعر در نگهم بنشین / شب را پر از ستاره رنگین کن / پرواز رنگ ها را کانون باش/ وین تیره را به نیرنگ آذین کن. - همان: - 32گاهی حضور مداوم و خیره کننده رنگ ها، در یک شعر، حرکت و پویایی شعر را به اوج می رساند. شعر»بانوی گیلاس وگندم - گندم« وگیلاس - ، عرصه حضور مکرّر »رنگ« و رنگ هاست:بانوی رنگ ها / از دیدار آبی ها / چه می آورد / جز لبخندی / که برکه ریگ قرمزی است ... / سبز رفته و گلگون برمی گردد / از میانه گیلاس ها / و لکه سرخی -/ جگر چلانده گیلاسی-/ که ستاره را / به خسوفی دل انگیز می آراید در برکه - آتشی،1381الف: - 190دراین سروده، جان، زیبایِ گندمی و آه، رنگین می شود:
چه می دهد به من این جان زیبای گندمی ... / سیب دلم را که گاز بزنی / شعری از آن برمی آید / که زخمی لذیذ و آهی رنگین است - همان - حضور مکرّر رنگ ها، علاوه بر زیبایی تصاویر، به تقویت موسیقی شعر کمک شایانی می کند و موسیقی، خود یکی از عوامل تحرّک و پویایی شعر است. - رک: تسلیمی، - 182 : 1383 صاحب نظران معتقدند گزینش واژه ها در شعر با اهدافی خاص انجام می گیرد؛ از آن جمله »برای ایجاد بعضی صنایع بدیعی از قبیل طباق و تضاد و مراعات نظیر، که باعث ارتباط کلمات و تناسب لفظی و معنوی آنها با یکدیگر می شود....« - پور نامداریان، - 395- 396 :1381 و این امر خود، موجب ایجادو تقویت موسیقی معنوی در شعر است. - رک: همان: - 307
بادام بَن برآمده، بَن سبز و تازه است / و شعله های سرخ شقایق با باد / بر شیب های سبز فرو می غلتد ... / بر سینه همین کوه، آری / که مادیان سبز نسیم / آنک! / باکرّه های بور و کرندش / بر شیب های سبز، / صفا می چرد / و برج های مشعل/ آفاق را به سایه روشن افسانه می کشند / یک گور هشت ساله / در گم ترین مغاک » /معصوم« و بی کتیبه فروخفته است. - آتشی،1381الف: - 7 آتشی، رنگ فریبنده و زیبای مار را، کشنده تر از زهرش می داند؛ رنگ این»کرم درشت وزیبا« و خوش خط و خال،ابتدا شکار را هلاک می کند و بعد با جرعه کوچکی که در دندانش دارد، او را خواب می کند:زهر مار / درنگش است / زمرّد و شنگرف و لعل / و / د رپیچ و تاب های هراس آور تنش / این عقل سرد چاره گر پرفنش در دهانش تنها دندانی دارد / با جرعه ی کوچکی / که خوابت می کند پس از آن که هلاکت کرد / با رعب رنگ - آتشی، - 849 :1386
تنوّع رنگ در شعر آتشی
چنان که گفته شد، اولین جلوه های رنگ در شعر آتشی، به صورت رنگ های محدود و ساده ای چون سبز، سرخ، سیاه، سفید، زرد و... دیده می شود؛ رنگ هایی چون: سبز و بنفش، حضوری محسوس تر در شعر آتشی دارند. هر چه در فضای شعر او پیش می رویم دامنه تنوّع رنگ ها گسترده تر و درهم تنیدگی و ترکیب رنگ ها، محسوس تر می شود. در شعر او گاه رنگ ها چنان در هم می آمیزند که تشخیص مرز تمایز آن ها دشوار می نماید.
رنگ سبز
آتشی را به جرأت می توان »شاعرطبیعت« لقب داد. مظاهر طبیعت در شعر او حضوری چشم گیر و پررونق دارند.»سبز«رنگ غالب در طبیعت است که در شعر آتشی هم نمودی فعّال و تأثیرگذار یافته است؛ آتشی، پوست آب را سبز می بیند، پوست آنیما را سبزه، دست و روح او را سبزو حتّی خون او و عطر پوست او را سبز می داند:سلام! / به پوست سبز آب، به پوست سبزه ی تو / که زیر پوست سفید روز می گردد / به دست تو، که از میان آن همه سبزی / مانند ساقه ی تر درمی آید / و ساقه ی گل سرخی در شعر می گذارد / بالای شعر خسته ی من نازنین! / غمگین / منشین/ در زیر این کتیبه ی فرسوده / من خفته ام. / محتاج دست سبز تو / محتاج سبزه ی روح تو ... / بخوان / بخوان چنان / که خون سبز رقص فواره واکند / ازسنگِ استخوان / سلام! / به پوست سبزه ی تو / که زیر پوست قهوه ای پاییز /