بخشی از مقاله

مقدمه

ترس از مرگ و نابودی همیشه کابوس بشر بوده است و شاید بتوان گفت سودای جاودانگی و تعبیر و توصیف بهشت در ادبیات و اسطوره های کهن از همین منشأ نشات گرفته است. به همین دلیل، یکی از مهمترین دغدغههای ذهن بشر سرنوشت پس از مرگ است. بهشت در معنای کل، سرزمین موعدی است که رنجی در آن وجود ندارد و منتهای هر لذت و آرامش است که بشر به آن نیاز دارد و دوزخ نقطه مقابل آن، محل رنج است و جایگاه آنانی که به هدف آفرینش و حقیقت انسانی دست نیافتهاند.

به بیان دیگر، بهشت بیانگر صورت کمال انسان و دوزخ بیانگر صورت تباهی و زوال انسان است. بدین ترتیب، با بررسی دیدگاه یک شاعر نویسنده و یا اندیشمند در مورد بهشت و دوزخ، میتوان به مبانی فکری و دیدگاه او در باب نهایت کمال و زوال بشر دست یافت و دریافت که مهمترین و اصلیترین عنصر زندگی در نظام فکری او چیست؟ به بیان دیگر، به آرمان شهر هر فیلسوف متکلم شاعر و دانشمند، در صورتی می توان دست یافت که دیدگاه و تصویری او از بهشت و دوزخ را بررسی کرد.

به همین دلیل، در این پژوهش با بررسی دقیق و موشکافانه آثار ناصر خسرو در پی دستیابی به پاسخ این سوالات هستیم: آیا رویکرد او در تبیین و توصیف مفهوم بهشت و دوزخ، مبتنی بر معاد جسمانیست یا روحانی؟ آیا در مقام مقایسه تفاوتی بین آثار منثور و منظوم ناصرخسرو در شیوه تبیین و توصیف بهشت میتوان مشاهده کرد؟ آیا تفاوتی در تأویلهای او از بهشت و دوزخ وجود دارد؟
هدف نهایی او از بیان این معانی و تببین و تأویل مفهوم بهشت و دوزخ چیست؟

در پیشینه این پژوهش، تنها یک مقاله با این عنوان موجود است که در سال 1353 توسط علی سلطانی نگاشته شده است اما رویکرد ایشان در این مقاله بیشتر ژورنالیستی است و به ذکر نکاتی کلی در این رابطه اکتفا کردهاند. همچنین در مقاله بازتاب افکار اسماعیلیه در آثار ناصر خسرو اشاره مختصری به این موضوع شده است اما در هیچ کدام از این دو مقاله تصویری کامل و همه جانبه از بهشت و دوزخ در آثار ناصرخسرو ارائه نشده است؛ به عنوان مثال، به تأویلهای چندگانه ناصرخسرو و تفاوت شیوه بیان او در آثارش اشارهای نکردهاند. به همین دلیل، نیاز به یک پژوهش همه جانبه در این رابطه احساس میشود.

بهشت و دوزخ در منبرهای کلامی ناصرخسرو

در قدم اول، با بررسی آثار ناصرخسرو مشخص میشود که نگاه او به بهشت و دوزخ مبتنی بر عقاید فرقه اسماعیلیه و باطنیست و در جای جای آثارش، در صدد تبیین و تأویل معنای حقیقی بهشت و دوزخ است، اما در مقام مقایسه میتوان در نحوه بیان ناصرخسرو در آثار منظوم و منثور تفاوتیهایی مشاهده کرد. گویی از سه منبر و با سه نوع مخاطب متفاوت سخن میگوید؛ البتّه این سه منبر بسیار با هم مرتبط هستند.

بخش عمدهای از سخنان او در باب بهشت و دوزخ در منبر متکلمانه یا فیلسوفانه جای میگیرد و در این جایگاه درصدد تبیین و اثبات بهشت و دوزخ روحانی و تأویل معنای حقیقی آنهاستاز. حیث کمیّت، منبر مبلغانه در جایگاه بعدی قرار میگیرد که ناصرخسرو از بیان مفاهیم بهشت و دوزخ، درصدد تبیین و اثبات حقانیت اسلام و بالاخص، شیعه اسماعیلیه است و منبر سوم، منبر واعظانه، است. در این جایگاه ناصرخسرو همچون واعظان از بهشت و دوزخ برای ترغیب و تحذیر استفاده میکند؛ البته برای درک مبانی فکری و دیدگاه ناصرخسرو در باب نهایت کمال و زوال بشر، بهتر است با نگاهی دقیقتر به واکاوی سخنان او در این منبرهای گوناگون بپردازیم.

منبرِ اوّل: متکلّمانه فیلسوفانه

ناصر خسرو اغلب در آثار منثورش از این منبر با مخاطبشان صحبت کرده است؛ گویا در این آثار، مخاطب او بیشتر طبقه تحصیل کرده جامعه است؛ چراکه اغلب با بیان مباحث و استدلالهای عقلانی در پی اثبات جسمانی نبودن بهشت و دوزخ و لزوم تأویل این مفاهیم دینیست. او برای متقاعد ساختن مخاطب با رمزگشایی و تأویل پیش فرض های مسلم بهشت و دوزخ در پی اثبات تأویلیست که از بهشت و دوزخ ارائه داده است.

تأویل ناصر خسرو از بهشت به طور کلی در اکثر مواقع، ناصرخسرو بهشت را وصول نفس انسان به مرتبه عقل کلی میداند. در وجهدین ناصرخسرو تأویل دیگری از بهشت ارائه کرده است و آن را علم و دانایی میخواند از خلال آثار ناصرخسرو میتوان به عظمت و اهمیّت علم در نزد او پی برد. تا جایی که در زادالمسافرینعلّت خلقت عالَم را رسیدن نفس به علم میداند شاید با اندکی تسامح میتوانستیم بگوییم که کمال علم همان مرتبه عقل کلی است، اما در جای دیگر، ناصرخسرو بین این دو امر اختلاف قائل شده استحدّ.علم تصوّر است هر چیزی را چنان تصوّر کند که آن چیز است و گفتند که حدّ عقل آن است که جوهری بسیط است که مردمان چیزها بدو و اندر او یابند و گفته اند که حیات یعنی زند گانی نگاه دارنده جسد است.

نفس ناطقه نگاه دارنده حیات است، و عقل نگاه دارنده نفس ناطقه است و شرف دهنده اوست به شناخت جوهر خویش، و علم فعل عقل است که مردم به عقل اندر یابند مر چیزها را چنانک - آن - چیزهاست. ناصرخسرو در هیچ قسمت از آثارشعلّت، این تأویل دوگانه بهشت به عقل و علم را به صراحت بیان نکرده است، اما از آنجا که برای بهشت قائل به درجات و مراتب است و علم را فعلِ عقل یا گوهر آن معرفی میکند، شاید بتوان گفت، بهشت در معنای علم مرتبهای از مراتب بهشت است که در جایگاهی پایینتر از بهشت در معنای عقل کل قرار دارد. علت دیگری که برای این تفاوت تأویل میتوان بیان کرد، آن است که او از گفتن جزء - علم - اراده کل - عقل کلی - کرده است و منظور او از تأویل بهشت به علم، همان وصول به عقل کلی است.

او برای اثبات تأویل بهشت به عقل علم با استفاده از مبانی فلسفی به تببین و تأویل چند پیش فرض اساسی در باب بهشت میپردازد بهشت مقام راحت و آسانی و ایمنی است و انسان با وصول به مرتبه عقل کلی، به مثابه بهرهمندی از عقل جزئی در جهان ماده، از رنج رهایی مییابد: »و دلیل آریم بر آن که عقل بهشت است، بدان چه گوییم مردم را همه راحت و آسانی و ایمنی از عقل کل است. نبینی که مردم از عقل کل نصیب یافتهاند. چگونه رنج و شدت و ناامنی بر ستوران افکندهاند که ایشان را عقل نیست... پس چون بر این مقدار عقل جزوی که مردم از ایزد تعالی نصیب یافتهاند چندین رنج از ایشان برخواسته است، دلیل آمد این حال بر آن که عقل کل بهشت به حقیقت است.

هرکس به فراخور اعمالش در مرتبهای از این بهشت - عقل / علم - بهره می برد ولی این نعمت با نعمتهای جهان مادی متفاوت است چرا که در بهشت هیچ کس از مرتبه کس دیگر خبر ندارد و به همین علّت است که حسادت در آن عالم راه ندارد این جملات در ینبوع بیست و نهم سجستانی عیناً عنوان شده است. به نظر میرسد، بسیاری از سخنان ناصرخسرو تنها ترجمه آثار سجستانی است. بهشت جایگاه کمال است، اما نفس انسانی ناقص است و در صورت اتصال نفس انسانی به مرتبه نفس کلی و محو شدن نفسِ کلی در عقلِ کلی این کمال حاصل میشود؛ پس بهشت یا مقام کمال بشری در اتصال به مرتبه عقل کل است.

بهشت جایگاه اهل ثواب و نهایت لذتهاست »بنیاد دین حق بر ایجاب بهشت است مر مطیعان و نیکوکاران را که آن معدن غایت لذات است و آنجا رنج نیست.؛ در حقیقت، او به اصل پاداش و کیفر اخروی باور دارد، اما حشر و نشر جسمانی را نمیپذیرد. در نظر او، جسم آدمی خادم و پیشکاری بیش نیست و اندام انسان تنها دست افزارهای نفساند؛ به تعبیر دیگر، فاعل حقیقی نفس است و پاداش و کیفر اخروی متوجه نفس خواهد بود. به همین دلیل، او منکر نیازهای جسمانی در بهشت است.

پس از بیان این پیش فرض برای بیان لزوم تأویل معنای حقیقی لذتبه، تببین علّت بیان لذتهای حسی و فانی در قرآن میپردازد: »لذت حسی فانی به منزله رمز و مثل است از لذت نفسانی باقی و رسیدن نفس مردم بدین لذات فرودین مر او را چو نوید است ازآفریدگار خویش سوی آن لذت برین باقی و این از آن به محل چاشنی و نموداریست. او لذت را متعلق به مرتبه نفس میداند و معتقد است، از آنجا که شناخت هرچیزی به واسطه فعل او مشخص میشود.

برای شناخت مفهوم لذتِ نفس میبایست به بررسی فعل نفس یعنی طبیعت بپردازیم که در سه مرتبه نفس نباتی، نفس حسی و نفس ناطقه از هم متمایز میشوند، یکی آن است که میل و حرکت او سوی حواشی عالم است - نفس نباتی - و دیگر آن است که میل و حرکت او سوی مرکز عالم است - نفس حسی - و سه دیگر آنست که حرکت او بسوی امهات است که به گرد مرکز اندر آمدهاند. البته او معتقد است که روح ناطقه بالاترین لذت را داراست و این لذتِ نفس ناطقه را به دو بخش حسی و عقلی تقسیم میکند که انسان در لذت حسی با حیوان شریک است.

اما لذت عقلی تنها منحصر به انسان است »و شرف نفس آن است که مر او را از عقل نصیبست و مر لذت عقلی را نهایت نیست و هر نفسی که آن به لذات بینهایت عقلی پیوسته شود اندر لذات حسیﱢ متناهی کمتر رغبت کند مگر آن مقدار کزآن چاره نباشد. در نهایت، میتوان گفت، از آنجا که او بهشت را جایگاه لذات دایمی و پایدار میدانسته، در نتیجه لذتی را باقی میداند که از حقایق باقی و غیر مادی چون نفسِ انسان و علم و معلومات برخیزد.

بهشت ابدیست و در باب چرایی این موضوع این چنین میگوید: رونق و بها و جمال که به نفس ناطقه رسد و آن علم و حکمت باشد و آن که همیشه اندر نعمت باشد بهشتی باشد. پس نفس ناطقه که به حکمت و علم رسد بهشتی شود .در نتیجه با استناد به این تأویل که معنای ابدی بهشت رسیدن نفس ناطقه به علم و حکمت است، معتقد است که بهشت در این عالم خاکی نیز تحقق میپذیرد اگر انسان به حکمت دست یابد.

به نظر میرسد، این مضمون هم از سجستانی گرفته است:لمّا کان قصاری الثواب انّما هی اللذّه، و کانت اللذّهالحسّیّه منقطعه زائله، وجب أن تکون التی ینالها المثاب أزلیه غیر فانیه ، باقیه غیر منقطعه . و لیست لذّه بسیطه باقیه علی حالتها غیر لذّه العلم . کان من هذا القول وجوب لذّه العلم للمثاب فی دار البقاء ... فاذا الثواب فی دارلبقا/ئ هو العلم لا حسّ و لاشیاءأ الحسّیّه. خردمند آنست که نفس خویش را هم امروز به بهشت رساند، به علم و عمل که رهایش ابدی اندرین است.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید